بخشی از مقاله
چکیده:
عوامل برونمتنی همانقدر در خلق آثار ادبی نقش دارند که عوامل درونمتنی. در بررسی علل و عوامل تحول سبکی و ادبی از دورانی به دوران دیگر باید به مجموعه عوامل متعددی توجه کرد که هر کدام نقشی اصلی در ساختار کلی جامعه و در ارتباط با سایر ساختارها دارند؛ چرا که ادبیات آیینهی تمامنمای جامعه است. این عوامل برون متنی بر اساس اصطلاح موکاروفسکی به نام ساختار ساختارها - ساختارسیاسی، اقتصادی، ایدئولوژی و ادبی - است که تأکید بر تأثیرات متقابل این ساختارها دارد.
یعنی هر ساختاری در ساختار بزرگتر از خود اثر دارد و مجموعهی ساختارها نیز بر یکدیگر اثر دارند. بر همین اساس این مقاله با واکاوی تاریخ، سیاست، فرهنگ، ایدئولوژی و دین حاکم بر قرون چهار تا هشت هجری سعی در روشن نمودن تغییرات در ادبیات فارسی دارد. اما آنچه مهم است این موضوع است که بر پایهی نظرات جامعهشناسی چون گلدمن ادبیات معلول عوامل برونمتنی نیست بلکه با آنها تعاملی دوسویه دارد.
مقدمه:
در بررسی علل و عوامل تحول سبکی و ادبی از دورانی به دوران دیگر باید به مجموعه عوامل متعددی توجه کرد که هر کدام نقشی اصلی در ساختار کلی جامعه و در ارتباط با سایر ساختارها دارند؛ چرا که ادبیات آیینهی تمامنمای جامعه است. این عوامل برون متنی بر اساس اصطلاح موکاروفسکی به نام ساختار ساختارها - ساختارسیاسی، اقتصادی، ایدئولوژی و ادبی - است که تأکید بر تأثیرات متقابل این ساختارها دارد؛ یعنی هر ساختاری در ساختار بزرگتر از خود اثر دارد و مجموعهی ساختارها نیز بر یکدیگر اثر دارند. داد و ستد متقابل مجموعهی ساختارها در درون ساختار ساختارها شکل میگیرد.
- شفیعی کدکنی، - 8:1388 شاید بشود گفت از ساختار ساختارهاست که به دیگر ساختارها باید نظر کرد نه از ساختار کوچک به ساختار ساختارها؛ اگر ساختار کلان و ساختار ساختارها در جایگاه بلندی ایستاده باشد محال است که ساختارهای دیگر در انحطاط مطلق باشند. - همان: - 10 کارکرد یک عنصر در ساخت اثر ادبی به منزلهی یک نظام عبارت است از رابطهای که آن عنصر با دیگر عناصر کلی همان نظام و در نتیجه با کل نظام برقرار میکند.
زندگی اجتماعی پیش از هرچیز با جنبهی کلامی خود به ادبیات مربوط میشود. در مورد مجموعههای ادبیای که در ارتباط با زندگی اجتماعی قرار گرفتهاند، نیز همینطور است. ارتباط میان مجموعهی ادبی و مجموعهی اجتماعی از طریق فعالیت "زبانی" برقرار می-شود، ادبیات در ارتباط با با زندگی اجتماعی کارکردی "کلامی" دارد.
مطالعهی تحول ادبی دلالت مسلط عوامل عمدهی اجتماعی کنار نمیگذارد، برعکس، در چهارچوب مطالعهی تحول ادبی است که کلیت این دلالت میتواند روشن شود؛ وگرنه تبیین بی-واسطهی تأثیر عوامل عمدهی اجتماعی، مطالعهی تغییر ظاهری آثار ادبی را جایگزین مطالعهی تحول ادبی میکند. بر همین اساس این مقاله با واکاوی تاریخ، سیاست، فرهنگ، ایدئولوژی و دین حاکم بر قرون چهار تا هشت هجری سعی در روشن نمودن تغییرات در ادبیات فارسی دارد. اما آنچه مهم است این موضوع است که بر پایهی نظرات جامعهشناسی چون گلدمن ادبیات معلول عوامل برونمتنی نیست بلکه با آنها تعاملی دوسویه دارد.
الف - عوامل برونمتنی
-1جامعهشناسی ادبیات:
عوامل تغییر سبک خراسانی به عراقی
عوامل برونمتنی همانقدر در خلق آثار ادبی نقش دارند که عوامل درونمتنی. جامعه-شناسی ادبیات دانشی بینرشتهای است که میتواند کیفیت و نقش این عوامل و ارتباط آنها را با ادبیات به طور علمی بیان کند. سادهترین تعریف برای آن بررسی بازنمایی عناصر اجتماعی در آثار ادبی یا بررسی ادبیات از دیدگاه جامعهشناسی است. جامعهشناسی ادبیات با وانهادن آنچه در ادبیات تخیل، الهام شاعرانه و... جنبههای فردی آثار ادبی را نشان میدهد، با بررسی بستر اجتماعی و وضعیت جامعه در دوران نویسنده و نیزتأثیر و نتایج یک اثر یا یک دورهی ادبی بر جامعه سعی در تجزیه و تحلیل فرهنگ یک جامعه و تحولات جوامع با بررسی ادبیات دارد و به توصیف رابطهی بین آنها می-پردازد.
این رشته در اواخر سدهی نوزدهم در فرانسه با آثار مادام دواستال و ایپولیت تن شکل گرفت و در سدهی بیستم با ظهور لوکاچ فیلسوف و منتقد مجارستانی، به جایگاهی با ثبات ارتقا یافت. البته پیش از لوکاچ هگل نفش مهمی در شکلگیری جامعهشناسی ادبیات داشته است. پس از لوکاچ نیز میتوان از گلدمن به عنوان اندیشمندی نام برد که از بزرگترین جامعهشناسان ادبیات است.
گلدمن روش خود را ساختگرایی تکوینی نامید. ساختگرا از این لحاظ که به بررسی ساختارهای اثر و رابطهی آن با ساختهای ذهنی میپرداخت و تکوینی از این لحاظ که علت به وجودآمدن این ساختارها را براساس شرایط تاریخی تشریح میکرد. رویکرد وی به ذات ادبیات و ساختار هنری اصالت میدهد. اثر ادبی پدیدهای اجتماعی است و ساختارهای جهان آثار ادبی با ساختارهای ذهنی برخی از گروههای اجتماعی متناسباند و با آنها رابطهای درک پذیر دارند.
در ساختارگرایی تکوینی گلدمن، ساختار اثر ادبی با ساختارهای گروهی اجتماعی پیوند میخورد و هدف نهایی محقق آن است که معلوم کند چه چیزی پدیدآمدن اثر ادبی را در لحظهی مشخصی ممکن میسازد. تعامل هنرمند با محیط اجتماعیاش ممکن است به صورتهای سازگاری یا رد و شورش یا ترکیبی از اندیشههای برگرفته از محیط زندگی-اش یا محیط دیگری باشد. گلدمن جهاننگری را مجموعهای از گرایشها، احساسات و اندیشههایی که اعضای یک گروه را بههم پیوند میدهد و آنان را در مقابل گروههای دیگر قرار میدهد میداند. وی جهاننگریها را به طبقات پیشرو و مترقی و ایدئولوژیها را که خصلت جزئی و تحریفی دارند به گروهها و طبقات میرنده نسبت میدهد.