بخشی از مقاله

چکیده

این پژوهش با هدف نیل به راههای تقویت حکمت - wisdom - فردی و نیز شناسایی عوامل مؤثر بر حکمت در اعضای سازمان و مدیریت آن انجام گرفته است. سؤالات اصلی آن پرسش از معنای نهفته در حکمت فردی و مدیریت آن و نیز چیستی عوامل مؤثر بر مدیریت حکمت در میان اعضای سازمان میباشد. دلایل اصلی در طرح مسئله حکمت در سازمان از یک سو ضرورت هماهنگی حوزههای گسسته و متشتت خرد، علم و عمل بشر در عصر انفجار اطلاعات و از سوی دیگر رواج بیرویهی سازمانهای دانشبنیان بوده است که اصل اساسی در آنها تمرکز بر قدرت رقابت و سود بیشتر و غفلت از نیازهای بنیادین انسان در آینده میباشد.

جامعه آماری شامل خبرگان حکیم حاضر در شهر تهران با معیارهای قابل تشخیص و روش نمونهگیری، روش غیرتصادفی-گلولهبرفی - Snowball - است. روشهای گردآوری اطلاعات نیز انجام مصاحبه عمیق و تحلیل اسناد مرتبط به همراه مشاهده است.

روش تحلیل دادهها نیز روش نظریهسازی دادهبنیاد - Grounded Theory - و هدف از انتخاب این روش، غنیسازی ادبیات نظری در این حوزه میباشد. نتایج اصلی حاصل از پژوهش یافتن معنای اصلی و مقوله محوری مدیریت حکمت فردی در سازمان به عنوان »هدایت و نظامبخشی سرمایه حکمی« و همچنین شناسایی عوامل مؤثر بر مدیریت حکمت فردی در سازمان در قالب مدلی متشکل از عوامل فطری، عوامل هویتساز فرهنگی، عوامل کیفیت نظام ارتباطات انسانی و عوامل تحقق رهبری حکیمانه بوده و پیامد چنین مدیریتی، نظامیافتگی سرمایه حکمی میباشد.

-1 بیان مسأله و ضرورت تحقیق

موضوع تحلیل مدیریت حکمت در سازمانها، موضوعی جدید در زمینه بررسی دستیابی به سطوح عالی یادگیری سازمانی در سلسله مراتب دانش و مدیریت دانش در سازمان میباشد که به تازگی مورد توجه محققین قرار گرفته است. در عصر اطلاعات، حکمت بر خلاف دانش از فناوری به دست نمیآید و ایجاد و پروراندن حکمت نسبت به ایجاد دانش نیاز به زمان بیشتر و رویکردی عمیقتر خواهد داشت.

در واقع از آنجایی که دانش به مثابه علمی مادی، دارای ویژگیهای تفکیکپذیری، عینی بودن و بخشپذیر یا جزئی بودن است؛ اما حکمت به مثابه علمی روحی دارای ویژگیهای ترکیبپذیری، ذهنی بودن و وحدت یا کلیت داشتن است. بنابراین انباشتن دانش برای حکیم شدن کافی نمیباشد و نیاز به عوامل دیگری برای دستیابی به حکمت وجود دارد.

بدین لحاظ شناسایی عوامل حکمتآفرین به منظور به کارگیری مناسب دانش سازمانی در خلال فرآیندهای برنامهریزی، تصمیمگیری و اجرا منجر به توانایی استفاده بهتر از دانش در تعیین اهداف مطلوب و دستیابی به آنها میگردد. این مسئله یعنی دستیابی به سطوح عالی در سلسله مراتب دانش و یادگیری سازمانی در مورد سازمانهای استراتژیک یا سازمانهای ماهیتاً پژوهشی، به دلیل ابهام بیشتر در کار آنها از اهمیت و ضرورت بالاتری برخوردار است.

از سوی دیگر با توجه به آنکه بررسی موضوع حکمت و خردمندی، خود را به شکل بهبود شرایط در گذر زمان و در پرتو برنامهریزی و اجرای صحیح برنامهها به نمایش میگذارد. پس میتوان نتیجه گرفت، سازمانهایی که در مقایسه با رقبا وضعیت مناسبتری دارند، احتمالا از قدرت خرد و فرزانگی بیشتری برخوردار میباشند. لذا تبیین فرآیند حکمت و خردمندی در سازمانها منجر به بهبود شرایط و کیفیت تصمیمگیری، برنامهریزی و اجرا در آنها گشته و با تسهیل در تعیین اهداف و دستیابی به آنها در سازمانها زمینه برای شکلگیری سازمانهای حکمتمدار در جامعه و تحقق جامعه حکمتبنیان فراهم میگردد.

اما مسئله اصلی برای مطالعه فرآیندهای »مدیریت حکمت« اعضای سازمانهای حکمتمدار، یافتن فرایندی قابل ترسیم و همهجانبه از نسبت مؤلفهها، ابعاد، عوامل و پیامدهای این موضوع و شرایط و روابط آنها در عینیت سازمان به همراه تعمیم این فرایند در سازمانهای دیگر میباشد. در این راستا ابعاد محتوایی این مسئله شامل:

1.    ضرورت جایگزینی مدیریت دانش با مدیریت حکمت در ایران به منظور دستیابی به حداکثر بهرهوری و مزیت رقابتی در عین توجه به مصالح فردی و اجتماعی و تحقق شکوفایی افراد و جامعه

2.    نبود شناخت در باب ماهیت و جایگاه حکمت در سازمان و چگونگی مدیریت مبتنی بر آن در ادبیات موجود

مدیریت دانش بنابراین به منظور تولید ادبیات نظری در این حوزه و همچنین پُررنگ بودن نقش عامل انسانی در بررسی سطوح عالی سلسله مراتب دانش، انجام پژوهشهای کیفی از اولویت و ضرورت بیشتری نسبت به پژوهش های کمی در این زمینه برخوردار است. لذا پژوهش حاضر با هدف غنیسازی ادبیات نظری موجود در موضوع »مدیریت حکمت«، نیازمند بهرهگیری از روش تحقیق کیفی میباشد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید