بخشی از مقاله

چکیده

کاربردی سازی علم دینی را میتوان در دانش تاریخ پیاده کرد. ابتدا تعریف خویش را از اسلامیت علوم عرضه میکنیم و در معرض نقد قرار میدهیم. اسلامی شدن دانش تاریخ، نمونهای از موضوع فرآوری اندیشه و دانش دینی است. در گام کاربردیسازی سعی میکنیم فهرستی از نیازهای جامعه به مثل این دانش را بیابیم

به تعبیر دیگر سودمندیهای تاریخ را تعریف روشمند و دستهبندی شده مینماییم، سپس موجودی خویش را با این نیازها میسنجیم. با این مبنای پایه، نسبت به جذب دادهها و روشهای تاریخی و مبانی معرفتی تاریخ از دیگر سرزمینها، را رصد کرده و بدین صورت موجودی خویش را با این آوردهها غنا میبخشیم و دائم به آن نیازها، در دیالکتیک اقدام و نظر، سنجش مینماییم که تا چه اندازه برآورنده است و تا چه اندازه برآورنده نیست.

.1 سرآغاز

علوم در جامعه اسلامی، چه در تجربه گذشته و چه کنونی، به دو دسته تقسیمبندی میشوند و این تقسیمبندی از این حیث صورت میگیرد که راحتتر بتوانیم به برخی از پرسشها پاسخ بدهیم. مرز بین اسلامی و غیر اسلامی، از مطالعه تجربه پیشین مسلمانها درباره علم به دست میآید و شاید این تعریف نیز در کنار سیزده یا چهارده مفهومی که درباره اسلامی شدن علم هست، قرار گیرد. این قلم، در بحث اسلامی شدن علوم، از یک سو به گذشته نگاه دارد؛ به این معنا که در گذشته مسلمانان با این روش با همه علم کنار آمدند و اکنون هم که ما دنبال اسلامیسازی علوم هستیم، این تجربه موفقتر از تجربههای دیگر است و راحتتر به دست میآید؛

بنابراین در این نگاه اسلامی شدن علم، میان گذشته و حال تمایزی وجود ندارد؛ در واقع، این مرز زمان برداشته میشود و یک منطق برای فهم گذشته و فهم آینده، به وجود میآید. پارهای از دیدگاههای موجود در این باره، به گونهای است که فقط به درد حال میخورد؛ با این منطق نمیتوان گذشته را فهمید و کارکردی در فهم تاریخی ندارد. همچنین با این نگاه، مرز جغرافیا هم برداشته میشود و خاستگاه جغرافیایی علم تأثیری ندارد؛ چه حاقّ دین باشد، چه سرزمین کفر باشد؛ بنابراین تفکیک دروندینی و بروندینی، به دلیل تمایزی است که در برخی از قسمتها داریم و پاسخی که در جواب پرسشها داریم و الّا در اصل بحث تأثیری ندارد. نکته دیگری که تجربه پیشین مسلمانان از آن حکایت دارد، این است که بسیاری از پرسشهایی که امروزه به صورت تفکیکی بیان میشوند، در هم آمیخته هستند؛ برای مثال، به ناچار بین کارآمدی و مفهوم اسلامی بودن دستگاه معرفتی فرق قائل میشویم؛ در این نگاه، یک چیز بیشتر نیست و همه اینها را پوشش میدهد.

.2 خاستگاه فلسفه دینی اصل تناسب فرآوری معرفتشناخت و کارآمدی علوم اسلامی

مسلمانان درمواجهه با نیازهایی که در خود و جامعه احساس میکردند، علومی را پایه گذاشتند و گسترش دادند؛ بدون تردید همه ما میدانیم که نخستین علمی که مسلمانها، حتی به صورت ناخودآگاه، سامان دادند، علم قرآن بود؛ یعنی وقتی پیامبر آیات را عرضه میکردند، آنها آیات را برای دیگران میخواندند و بالاخره، در همان زمان، مجموعه منسجم با آن تعریف متعارف علم - مجموعه گزارههای مرتبط با چنین هدف خاصی - شکل گرفت که ابتدا علم قرائتو سپس علم لغت بود و مدتی طول کشید؛ مثلاً یک قرن بعد، تفسیر هم قوام یافت. در دوران آغازین بعثت جامعه مسلمانان دیدند که همه نیازهای جامعه اسلامی با این قرآن برآورده نیست؛ زمانی که پیامبر6 در قید حیات بودند، افراد سؤالهای خود را از ایشان میپرسیدند. بعد از رحلت پیامبر6 متوجه شدند که پارهای از نیازها را پیامبر6 جواب داده است و بنابراین تدوین سنت پیامبر در دستور کار آنها قرار گرفت.

بعد از تدوین سنت، به این مسأله پی بردند که گزارش افراد با یکدیگر متفاوت است و درصدد تدوین شیوه گزینش نقل پیامبر برآمدند. این امر، زمینهساز شکلگیری دانش حدیث شد. ذیل دانش قرآن و دانش حدیث، دانشهایی چون دانش لغت، ادبیات عرب، علم رجال و ... شکل گرفت. به مرور زمان و با گسترش فتوحات، مواجهه مسلمانان با سرزمینهای دیگر، محدود نبودن مرز جامعه به سرزمین حجاز و تنوع فرهنگ و اقلیم، دانش سابق به کار نمیآمد و مردم با نیازهای نوپدید روبرو شدند. از طرفی دیگر دانشهای آمادهای هم سوای دانش مسلمانان، وجود داشت؛ مثلاً در زمینه پزشکی، تجربه مسلمانها در حجاز، محدود و اندک بود؛ حال کهجامعه گسترش یافته بود، آن دانش پیشین اصلاً کافی نبود؛ از رفط دیگر مثلاً در ایران و رم، دانش پزشکی یک دانش سترگ، ریشه دار، گسترده و سامان یافته بود؛ در نتیجه مسلمانان این دانش را از جای دیگری گرفتند؛مثلاً پزشکی را از جغرافیای دیگری گرفتند و مورد استفاده خودشان قرار دادند.

با لحاظ این گزارش مختصر، دیده میشود که تنها معیار تولید علم و به کارگیری علوم موجود، قرآن نبود؛ مثلاً تفسیر قرآن، پیش از بعثت پیامبر معنیدار نیست؛ در زمینه پزشکی، جهان بشریت، منتظر بعثت پیامبر نبود، بلکه پزشکی را از قبل تجربه کرده بودند و میراث ارزشمندی نیز ایجاد کرده بودند. چه دانش مربوط به قرآن که از کل قرآن برخاسته و نیاز درونی و ذاتی است و در واقع علم اصیل به حساب میآید و چه علم پزشکی که از علوم دخیل است و از جای دیگری اخذ کردهاند و وارداتی است؛ هر دو در برآوردن نیاز جامعه دینی اشتراک دارند. مسلمانها با این معیار که باید نیاز جامعه دینی را برآورده کنیم، سراغ هر علمی رفتند و هر علمی را مورد استفاده قرار دادند. در این مثال بین علوم انسانی به معنای متعارف و علوم طبیعی و ریاضی و مانند اینها فرقی نبود.

در آن تقسیمبندی سوم، اگر مبنای تقسیمبندی فاعل شناسا باشد، هیچ علمی از این دایره بیرون نخواهد بود. همانند نظر این قلم که همه علوم وارد میشوند؛ برای مثال فاعل شناسای علم فیزیک و شیمی در نهایت انسان است؛ اما اگر فقط بُعد موضوع را درنظر گرفته شود به این اعتبار که موضوع انسان باشد در این حالت، باید تقسیمبندی متفاوت باشد. بدینسان، این بحث یعنی موضوع، در نظریه این قلم، موضوع نظر نیست واطلاق صفت »اسلامی« به علوم به مقتضای اشتراک علوم در برآوردن نیاز دینی است.

با این معیار مفهوم اسلامی شدن علوم، برآوردن نیاز جامعه دینی است آن دسته علومی که علم دینی خاص نامیده میشوند - مانند علم تفسیر - ، به صورت طبیعی پیداست که وقتی تولید میشوند، نیازمند ویرایش نیست؛ چون از ذات اینجا برخاسته است و ابهامی در تناسب آن با آرمان موردنظر ما وجود ندارد - البته ممکن است فربهتر شود - ؛ در برابر، در علوم وارداتی که ممکن است برخی از مباحث آن با اهداف جامعه اسلامی سازگاری نداشته باشد، با بازخوانی که در آن صورت میگیرد، قسمتی از آن کنار رود؛ مثلاً اگر در بخشهایی از پزشکی، روی اموری کار میکنند که از نظر موازین شرعی نادرست و حرام شمرده میشود،

طبیعی است که آن بخش در جامعه اسلامی رشد نخواهد کرد و کنار گذاشته خواهد شد؛ پس در علومی که از بیرون وارد میشوند، وقتی میخواهند در مسیر اهداف جامعه اسلامی قرار گیرند، به صورت طبیعی آنها ویرایش میشوند. گاهی این ویرایش نزدیک به صفر است و هیچ تغییری نمیکند؛ گاهی این ویرایش بسیار عمیق و جدی است و به نظر میآید باید تعریف جدیدی از آن علم صورت بگیرد. پس در فرآیند هم باید به این نکته توجه کنیم که علوم درون دینی، یکسره با آرمانها و نیازهای جامعه دینی، سازگار هستند و دقیقاً در مسیر آنها هستند؛ اما علوم برون دینی ممکن است اینگونه نباشد. پس در این نگاه، جغرافیا و زمان دخالت پیدا نخواهد کرد؛ یعنی منطق مواجهه ما، تفاوتی بین گذشته و آینده ایجاد نمیکند و آنها را میتوان تحلیل کرد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید