بخشی از مقاله
چکیده
تمایل سخنگویان زبان به کوتاهسازی ساختارهای زبانی از جمله مواردی است که همواره بر ساختار زبان وارد شده است. از این رو، مقاله حاضر به بررسی پیشنمونههای نامهای کوتاه شده در زبان فارسی میپردازد. تاکنون "کوتاهسازی" از جنبههای مختلفی بررسی شده است. ولی با این وجود، تاکنون مطالعات محدودی در این زمینه از منظر شناختی انجام شده است.
بنابراین، پژوهش حاضر به دنبال آنست که کارآیی نظریه پیشنمونه را به عنوان معیاری برای بررسی نظاممند این مقولههای فرازبانی در زبان فارسی بررسی نماید. علاوه براین، بخشهای حذف شده در این فرایند به لحاظ اندازه و جایگاه بسیار متنوع هستند. اغلب واژهها را میتوان تحت تأثیر این فرایند کوتاه کرد به ویژه این فرایند در مورد اسمهای عام کاربرد فراوانی دارد.
هرچند، کوتاهسازی در حوزهی صرف انجام میودش ولی فرایند اعمال شده به شکلی نسبتاً منظم، ارتباطی میان صورت آوایی و معنایی واژه حاصل برقرار نمیکند و به عبارتی، در بسیاری موارد نمیتوان قاعدهای برای ساختن این صورتها ارائه کرد. به همین دلیل، بر اساس پیشنمونه میتوان با در نظر گرفتن پیوستاری از نمونهها به بررسی فرایند کوتاهسازی پرداخت. به این ترتیب، پژوهش حاضر صرفاً به بررسی نامهای افراد، مکانها و نامهای خانوادگی در زبان فارسی میپردازد؛ دوم اینکه نامهای کوتاه شده در زبان فارسی را بر مبنای نظریه پیشنمونه بررسی خواهد کرد و در نهایت، نتایج حاصل را روی پیوستاری خواهد سنجید تا به پیشنمونههای عمدهی آن دست یابد.
.1 مقدمه
در دیدگاه شناختی مقولهبندیهای ما در زبان حاصل طی شدن فرایندهای شناختی است. همچنین در بررسیهای شناختی ارزش معنایی مبتنی بر دانش درونزبانی قابل اتکا نیست و دانش برونزبانی مورد نظر است. علاوه براین، "پیشنمونه"1 بارزترین نمونهی هر مقوله است و در واقع نزدیکترین عضو به مفهوم دربرگیرندهاش به حساب میآید. به عبارتی، پیشنمونه بینشانترین عضو یک مقوله بوده و امکان ارتباط میان تجربیات انسان را از جهان خارج با حوزههای شناختی پیچیدهتری نظیر زبان ممکن میسازد.
بنابراین، پیشنمونهها از یک سو مفهومی معنایی به حساب میآیند و انسان به واسطهی این پیشنمونهها مقولهسازیهای جهان خارج را انجام میدهد و مقولات را طبقهبندی میکند. از سوی دیگر، پیشنمونهها انعطافپذیرند و واحدهای تازه و ناآشنا را در بر میگیرند. تمامی اعضای یک مقوله بر حسب تعداد خصوصیات متمایزشان درجهبندی میشوند. افزون بر این، باید مدعی شد که گویشوران اعضای کانونی و نزدیک به پیشنمونه را سریعتر به یاد میآورند و یاد میگیرند.
از سوی دیگر، کوتاهسازی، از جمله مواردی است که همواره سخنگویان فارسیزبان به آن متمایل بودهاند. راهکارهای کوتاهسازی در تمام سطوح تحلیل زبان قابل بررسی است؛ آنچه در این فرایند جالب مینماید اینست که هرچند کوتاهسازی فرایندی صرفی است ولی بیش از واحدهای صرفی، واحدهای واجی را در برمیگیرد. افزون براین، بخشهای حذف شده در این فرایند به لحاظ اندازه و جایگاه بسیار متنوع هستند و اغلب اسمهای عام و خاص تحت تأثیر این فرایند کوتاه میشوند.
از این رو، چنین کوتاهسازیهایی هرچند در حوزهی صرف انجام میشود ولی فرایند مذکور به شکلی نسبتاً نامنظم، اعمال میشود و ارتباطی میان صورت آوایی و معنایی واژهی حاصل برقرار نیست. به همین دلیل برخی نظیر هاسپلمث - 25 : 2002 - 1 آنها را از جمله فرایندهای واژهسازی به شمار نمیآورند. این در حالی است که بائر - 233 : 1993 - 2 و کاتامبا - 180 : 2006 - 3 کوتاهسازی را از جمله فرایندهای صرفی میدانند و با تعریفهای نسبتا مشابهی معتقدند، کوتاهسازی فرایندی است که بر اساس آن، یک واژه - ساده یا مرکب - با بیش از یک هجا به صورت کوچکتری در میآید و این در حالی است که معنی و طبقهی صرفی آن تغییر نمیکند ولی اغلب، واژهی حاصل از فرایند کوتاهسازی به لحاظ سبکی با حالت قبل از اعمال فرایند متفاوت است.