بخشی از مقاله
چکیده
از جمله ویژگیهای اسطورهها و حماسهها بیزمانی و قابلیت تفسیر و تأویل است. این ویژگی باعث شده است که آنها همواره نامیرا بمانند و به حیات خود ادامه دهند. رمان های امروز بستری مناسب برای ادامه حیات این گنجینه های گران بها هستند و ازطرفی، امروزه تعدادی از رمان ها با بهره گیری از این منابع ارزشمند و فراخوانی شخصیت های حماسی و اسطوره ای به بیان دغدغه ها و مشکلات انسان امروز میپردازند. شاهنامه سترگ فردوسی نیز جامع بسیاری از این حماسه ها و اسطوره هاست که جامعیت آن باعث می شود برای شاعران و نویسندگان فارسی در جایگاه مرجعی معتبر باشد.
هدف از پژوهش حاضر، توصیف و معرفی یکی از این رمان ها؛ یعنی رمان سین مثل سودابه - 1393 - نوشته کاوه میرعباسی است تا با بررسی تطبیقی برخی مؤلفههای روایی در آن با شاهنامه فردوسی، میزان بهرهگیری نویسنده از این منابع ارزشمند را نشان دهیم. روش کار در این پژوهش توصیفی است. نتایج پژوهش نشان می دهد نویسنده داستان قصد دارد به شرح و بیان مشکلات و دغدغههای انسان امروز بپردازد؛ انسانهایی که اسباط و انسال آن شخصیتهای شاهنامه هستند و همچون آن ها با حوادث و رخدادهای زمان خود چالش دارند و این باعث می شود که شصیت های شاهنامه ای و کنش هایشان باز هم و این بار در دنیای امروز تکرار شوند. نویسنده با فراخوانی اسامی شخصیت های شاهنامه ای، نوعی ارتباط و تشابه بین کنش آن ها و کنش شخصیتهای داستان برقرار میکند. این فراخوانی گاه بدون هیچ مغایرتی و گاه با اندکی دگرگونی در داستان صورت گرفته است.
.1 مقدمه
حماسه ها و اسطوره ها با توجه به بی زمانی و قابلیت تفسیر و تأویل داشتن، بستری مناسب برای توصیف و بیان دغدغه های دنیای امروز هستند. شاهنامه فردوسی گنجینه ای کامل و ارزشمند از این حماسه ها و اسطوره هاست. با توجه به این ظرفیت حماسه ها و اسطورهها، آنها همواره به حیات خود ادامه دادهاند و مورد توجه شاعران و نویسندگان بوده و هستند؛ به گونه ای که در حال حاضر تعدادی از رمان های ما با تکیه بر شاهنامه و حماسه ها و اسطوره های موجود در آن، به توصیف و تبیین دغدغه هایی میپردازند که گریبانگیر انسان امروز است
به عبارتی در این رمانها کنشهایی را از اشخاص آنها میبینیم که تداعیگر کنشهای شخصیتهای حماسی و اسطورهای هستند. رمان سین مثل سودابه - 1393 - نوشته کاوه میرعباسی یکی از این نوع رمان هاست که با فراخوانی اسامی شخصیت های شاهنامه ای، نوعی ارتباط و تشابه بین کنش آن ها و کنش شخصیت های داستان برقرار میکند. این فراخوانی گاه بدون هیچ مغایرتی و گاه با اندکی دگرگونی در داستان صورت گرفته است. در این پژوهش با مقایسهشخصیت های این رمان با شخصیت های شاهنامه، این شاهتها و تفاوتها را نشان خواهیم داد.
.2 خلاصه داستان
کارآگاه فردوس قاسمی، روزی در حال پیاده روی است که بهطور تصادفی با مردی عجیبالخلقه و با هیکلی تنومند و غیرطبیعی آشنا می شود، درحالی که آن مرد لباسهای مضحکی پوشیده است. آن مرد که رستم سیستانی نام دارد، از کارآگاه میخواهد تا کراوات او را برایش ببندد. ظاهر مضحک مرد، نوع رفتار و اهدافی که در سر دارد توجه فردوس قاسمی را جلب و او را کنجکاو میکند تا خود را درگیر داستان این مرد کند. مرد پس از بستهشدن کراواتش، به او میگوید که قصد دارد به خواستگاری برود و از فردوس قاسمی میخواهد تا آدرس یک گلفروشی را به او بدهد و پس از آن، از آنجایی که با کارآگاه داستان رابطه خوبی برقرار کرده است، از او میخواهد که او را در خریدن گل همراهی کند. به این ترتیب، کنجکاوی فردوس قاسمی و ترس از هیکل تنومند و خشن مرد باعث میشود که کارآگاه، رستم را هم در خرید گل و هم رفتن به خواستگاری همراهی کند.
رستم در راه برای فردوس قاسمی، داستان عشق پانزدهسالهاش را و اینکه روز قبل از زندان آزاد شده است، تعریف میکند. درنهایت آنها سر از خانهای بسیار بزرگ و باشکوه درمیآورند که به گفته رستم، منزل سودابه، معشوق اوست. ناگهان رستم متوجه میشود که در خانه مراسم عروسی برپاست. او که گمان میکند این عروسی متعلق به معشوقش است، مراسم را به هم میریزد و درگیری ایجاد میکند. پس از آن متوجه میشوند که مالک خانه و همچنین، عروس آن شب افراد دیگری هستند و از معشوق او هیچ اطلاعی ندارند؛ اما نشانیهایی که رستم از خانه و درون خانه به فردوس قاسمی میدهد، کاملاً درست است. بهاین ترتیب، معمای داستان شکل میگیرد.
پس از آن، رستم داستان آشنایی خود با سودابه را برای کارآگاه تعریف میکند و عکس سودابه را به او نشان میدهد. همان شب رستم سیستانی در پی تصادفی راهی بیمارستان می شود و از کارآگاه میخواهد تا مشکل او را حل و سودابه را پیدا کند. به اینترتیب، کارآگاه فردوس قاسمی پروندل رستم سیستانی پیگیری میکند تا بتواند معمای آن را حل کند. او ابتدا از دوست خود منصور دقیقی که معمولاً در پروندههای مختلف از او هر نوع اطلاعاتی می گرفت، کمک می گیرد. منصور دقیقی اطلاعات فردی به نام دمور ترکانزاده را به قاسمی میدهد که پانزده سال پیش در یک درگیری توسط رستم کشته شده است و از تنها خویشاوند او؛ یعنی مادربزرگش آدرسی را به قاسمی میدهد .
درنهایت، با کمکهای مادربزرگ و گرفتن آدرسهایی، کارآگاه فردوس قاسمی، افراسیاب تورانی؛ دیگر عاشق و شیفته دیرین سودابه را مییابد، در حالی که بر اثر سکته مغزی تمام بدنش فلج شده و نمیتواند سخن بگوید؛ اما در آنجا با فرنگیس دختر افراسیاب و همچنین کاووس کیانیان پدرشوهر فرنگیس آشنا میشود. حوادث داستان بهگونهای رقم میخورد که کارآگاه قاسمی وارد پروندهای جدید میشود؛ نازنین، همسر کاووس کیانیان مدتی است ناپدید شده و کاووس کیانیان از کارآگاه میخواهد تا در یافتن همسرش به او کمک کند.
ازطرفی، سیاوش همسر فرنگیس و پسر کاووس، مدتی است برای عکاسی به ماسوله رفته است. وحدت زمانی ناپدیدشدن نازنین و شروع سفر سیاوش باعث میشود تا کارآگاه قاسمی ارتباطی در این تلاقی زمانی ببیند. زمانی که او از کاووس کیانیان و همچنین، فرنگیس درباره رابطه نازنین و سیاوش میپرسد، متوجه میشود که نازنین نامادری سیاوش است. همچنین، آقای کیانیان و سودابه بهشدت از ارتباط این دو هراسان هستند و وجود هر نوع رابطهای را بین آن دو نفر تکذیب میکنند. پس جست وجو در وسایل نازنین،کارآگاه قاسمی کتاب شعری را مییابد که شاعر آن نازنین نیساری؛ یعنی همان همسر کاووس کیانیان است. پس از پرسوجو قاسمی متوجه میشود که نازنین اصلا شاعر نبوده و با شعر هم رابطه خوبی نداشته است.
قاسمی بعد از آن که عکس همسر آقای کیانیان را به دوست نازنین نیساری نشان میدهد، متوجه میشود که همسر کاووس، هویت نازنین نیسانی را دزدیده است و درواقع، همسر کاووس همان سودابه هاماورانی نیا است. ازطرفی، تلاقی زمانی سکته افراسیاب تورانی و ورود آقای کیانیان و همسرش به ایران، قاسمی را متوجه وجود ارتباطی بین این دو رخداد می کند. درنهایت، مشخص می شود که سکته افراسیاب تورانی ساختگی و درواقع نقشه افراسیاب و برادر دکترش گرسیوز تورانی بوده است تا از این طریق مانع فرار سودابه شود و بتواند مجدد به او دست یابد. فرنگیس، کاووس و درنهایت سیاوش اعتراف می کنند که سودابه از همان آغاز عاشق و شیفته سیاوش بوده و بارها به سیاوش پیشنهادهایی داده و از او. خوسته که عشق او را بپذیرد و سیاوش هر بار پیشنهاد او را رد می کند. آخرین مرتبهای که سودابه به سیاوش التماس میکند، سیاوش او را از خانه خود بیرون میکند. سودابه از خانه کاووس میرود.
افراسیاب علی رغم این که از عشق او به سیاوش آگاهی دارد، مجدد عشق خود را به سودابه ابراز میکند. سودابه نیز افراسیاب را به همان خانه باشکوهی که در دوران کودکی روزهایی را در آن گذرانده، میبرد و از او میخواهد آن را برایش بخرد. افراسیاب شرط سودابه را میپذیرد؛ اما زمانی که میبیند سودابه همچنان از عشق خود به سیاوش سخن میگوید، با عصبانیت چاقویی در سینه او فرومی کند و باعث مرگ سودابه می شود. از طرف دیگر، رستم سیستانی که اکنون با کمک کارآگاه قاسمی از جزئیات داستان مطلع و در جست وجوی سودابه است، درآخر، با جسد بیجان سودابه روبه رو می شود که به دست افراسیاب تورانی کشته شده است. حوادث داستان با شکسته شدن استخوانهای افراسیاب به دست رستم پایان مییابد.