بخشی از مقاله
-1 درآمد
شالوده اساطیر ایرانی، باور به دو بن متضاد نیکی و بدی و نبرد ابدی میان آن هاست. در تفکر هندوایرانی، جهان به دو قطب خیر و شر تقسیم میشود که یکی زندگیبخش و روشن و پویا و دیگری مرگزا و تاریک و آشفته است. قطب نیکی که در بعد اخلاقی به نام »اشه« خوانده میشود تحت لوای اهورامزداست و قطب بدی که مفهوم انتزاعی »دروج/ دروغ« را در برمی گیرد در اختیار اهریمن است و میان این دو نیروی رقیب، پیوسته دشمنی برقرار است
این ثنویت و ستیز میان نیکی و بدی، روشنی و تاریکی، و داد و بیداد البته محدود به ایران نمی-شود و آن را نزد همه اقوام هندواروپایی - اگر نگوییم در حافظه تمام اقوام جهان - با قوت و ضعف میتوان یافت ، لیکن در اساطیر و فرهنگ ایرانی، صورتبندی این ثنویت منظمتر و ساختارمندتر است و چنان که ستاری میپندارد، در هیچ فرهنگ دیگری با چنین ویژگیها و ریزه کاریهایی نمایان نشده است؛ تا حدی که شاید بتوان یکی از اصلیترین وجوه تمایز اساطیر ایرانی را همین نبرد دیرین و کیهانی و ابدی میان خیر و شر قلمداد کرد
البته این نبرد بیمنتها نیست و پس از طیّ دورههای متمادی، سرانجام ارتش نیکی بر سپاه بدی چیره میشود و تمامی مظاهر بدی برای همیشه نابود خواهد شد و جهان از خبث تاریکی و آشفتگی و بیماری و مرگ خواهد پالود. در سنت زروانی، دورههای کیهانی آفرینش و نبرد خیر و شر 9000 سال است که خود به سه دوره سههزارساله تقسیم میشود؛ سههزاره نخست به کام اورمزد، سههزاره دوم به کام اهریمن و سههزاره سوم دوران آمیختگی آفرینش اورمزد یا نابسامانیهای ناشی از اهریمن است و در پایان با واپسین نبرد میان عناصر خیر و شر، این نبرد برای همیشه پایان میپذیرد و جهان به ثبات و بیمرگی ابدی خواهد رسید
البته سنت مزدیسنایی با آنچه گفتیم تفاوتهای اندکی دارد و دوران کیهانی را به 12000 سال تقسیم کرده است که خود به چهار دوره سههزارساله بخش می- شود؛ سه هزار سال نخست دوره آفرینش اصلی است، دومین سه هزاره به خواست و میل اورمزد است و سومین سههزاره دوران آمیختگی خیر و شر و در نهایت، چهارمین سههزاره دوران شکست اهریمن و پیروزی نهایی نیکی بر بدی است. در هر حال، این دو نگرش در بنیان خویش اشتراک دارند و آن قایل شدن به دورههای متفاوتی شامل جدایی محدوده خیر و شر، دوران آمیختگی و در نهایت شکست بدی و پیروزی نهایی نیکی است
-2 کارکرد اسطورهها در رفع تقابل
اسطوره در حکم ابزاری منطقی برای غلبه بر تعارض و تنازع احکام طبیعت است. اسطورهها دستاورد طبیعی ذهن انساناند که میکوشد برای تفسیر پدیدههای طبیعی از عناصر متضاد آنها مدد بگیرد. این تضادها در طبیعت و در ذهن انسان رخ میدهند و در هر قصه یا اسطورهای نمود ویژهای دارند. اسطوره تخیل انسان را درباره این دوگانگی بیان میکند و میکوشد تنش ناشی از آن را با استفاده از یک راه حل واسط و یک عامل میانجی برطرف کند
بنابراین اندیشه اساطیری از تعیین دو حد متناقض تدریجاً به میانهگیری میان آن دو میرسد. طبیعی است که در این شرایط نیز تقابل مورد نظر همچنان برقرار است، اما دست کم اسطوره توانسته است دو قطب کاملاً متقابل را به دو نقطه متفاوت اما نزدیکتر بدل کند.
شخصیت های روایات اسطوره ای در حکم میانجیانی هستند که جفت های اضداد را با هم جمع می کنند و وفق می دهند. در نبرد کیهانی دیرین و بنیادین میان خیر و شر نیز انسان چنین نقشی را ایفا می-کند. در انگارههای اسطورهای مرتبط با آفرینش ایرانی، نقش غایی آدمی در تکاپوی پیوسته میان دو عنصر متقابل و هستیساز خیر و شر ماهیت میپذیرد؛ یعنی انسان با حضور فعال و ایفای نقش انکارناپذیر در میانه دو جبهه، پیوسته در تلاش است تا تعارض و تضاد موجود را به نفع یکی از دو طرف طبعاً به سود سویه نیکی از میان بردارد. این امر بر اساس چینشی از پیش تعیینشده صورت میگیرد و حضور انسان در این میان ناگزیر است؛ یعنی اگرچه آدمی در این که به عضویت کدامیک از دو جبهه درآید مختار است، اما هیچ اختیاری در گزینش یا ردّ مشارکت در نبرد ندارد و بهناچار باید در این کارزار سهمی داشته باشد.
در اندیشه مزدایی این پندار »خویشکاری« نامیده شده است که مبین فعالیت ویژه هریک از آفریدگان در نظام آفرینش و نقش مشخص آنان در نبرد بزرگ کیهانی است. تمام عناصر جهان هستی، اعم از گیتیایی و مینوی، خویشکاری خاص خود را دارند و خویشکاری انسان در این میان ویژهتر است. درست است که آدمی در انتخاب اشه یا دروج آزاد است، اما چون ذات و آفرینش او الهی و حاصل خواست اورمزد است، در بنیان و نهان خویش به نیکی گرایش دارد. کار انسان کار خداست و اگر او از کارش بازماند، از خدا باز مانده و جنگ نیک و بد را نابسامان رها کرده است
بنابراین، انسان »اشون«، یعنی کسی که با انتخاب خود راه راستی را که همان اشه است دنبال کرده و بدان باور دارد، یاور اهورامزدا در ستیز نیک و بد است و هر عمل نیکی که انجام میدهد، بر نیروی جبهه نیکی میافزاید و هر کردار بدی که مرتکب میشود، قلمرو بدی را گستردهتر میسازد