بخشی از مقاله
چکیده
در دهه های اخیر، رشد سریع و روز افزون فناوری، منجر به دگرگونی در عرصههای مختلف زندگی بشر، به ویژه نظامهای آموزشی گردیده است. لذا به نظر میرسد که نظریههای غالب رفتارگرایی، شناخت گرایی و سازندهگرایی باوجود بازبینیهای فزاینده درباره معنای یادگیری، معنای شناخت و معنای ادراک، دیگر توانایی پاسخگویی به نیازهای تعلیم و تربیت در محیطهای پیچیده کنونی را ندارند . در راستای پاسخگویی به این نیازها، زیمنس نظریه ارتباطگرایی را که ریشه در نظریه های آشوب، خودسازماندهی، شبکه و پیچیدگی دارد مطرح نموده است.
در ارتباطگرایی اعتقاد بر این است که یادگیری فرایند برقراری ارتباط بین گرههاست ویادگیری اساساً فرایند شکلدهی ارتباطها یا شبکهسازی است. هدف این مطالعه بررسی و تحلیل نظریه ارتباطگرایی به عنوان پارادایم نوین شبکههای اجتماعی و ارائه طراحی آموزشی با استفاده از روش پژوهش کتابخانهای است. در این نوشتار ابتدا به مفاهیم نظری نظریه ارتباط گرایی و شکلگیری شبکههای اجتماعی در سه سطح عصبی، مفهومی و بیرونی پرداخته شده، سپس جایگاه نظریه ارتباطگرایی در طراحی آموزشی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
در نهایت محقق به این نتیجه رسیده است که هرچند اتکای این نظریه به دانش ارتباطی - یا دانش توزیع شده - ، آن را در قیاس با رفتارگرایی، شناخت گرایی و سازنده گرایی از مبنای معرفت شناختی جداگانهای برخوردار کرده است. ولی با این وجود این نظریه، هنوز از پشتوانههای تجربی کافی برخوردار نیست، بنابراین بکارگیری آن به ویژه در حوزه طراحی آموزشی نیازمند پژوهش بیشتری است.
مقدمه و بیان مساله
امروزه جامعه بشری در حال پشت سر گذاشتن تحول عمیقی است؛ ظهور شبکههای ارتباطی گسترده از قبیل اینترنت، در کنار ابزار و امکانات آموزشی پیشرفته، باعث تحول در روشهای آموزشی شده است. یادگیری و دانش از حالت طبقه بندی و سلسله مراتبی به حالت شبکهای و زیست بوم شناختی پویا تغییر شکل داده است و همه چیز در پرتو این امر تغییر کرده است.
ابزارهای اجتماعی در حال ظهور با دارا بودن ویژگی تعاملی و اشتراکگذاری، امکان تبادل سریع دانش و انجام گفتگو و ارتباطات به شکل گروهی - ویکی، دیدارهای برخط - ، از طریق انتشار فردی - بلاگ ها، پادکستها، وبلاگهای ویدئویی و در فضاهای اشتراکی - نشان گذاری اجتماعی - را فراهم نموده است
شبکههای اجتماعی، ترکیبی ازکنشگران و روابط بین آنهاست که از طریق روابط اجتماعی مانند دوستی، همکار بودن یا تبادل امکانات، اطلاعات و فرصتها با یکدیگر مرتبط میشوند
در رواقع کارکرد اصلی شبکهها ایجاد بستری به منظور انتقال اطلاعات به اعضای شبکه است. مسلماً در فضایی که در آن دانش جهانی به سرعت در حال رشد و تکامل است بدون شبکه سازی، ارتباط با سایر اعضای شبکه مقدور نخواهد بود
سازمانهایی که چند سال پیش هرگز به طراحی آموزشی فکر نمی کردند، اکنون طالب طراحان ماهر جهت ایفای نقش موثر در بازسازی نظامهای آموزشی خود هستند - ریزر و دمپسی، 1392، به نقل از وحدانی اسدی و همکاران - . این امر به ما یادآور میشود که باید فضاها و ساختارهای سازمانهای خود را متناسب با درک تازه ما از دانش، سبک حرکت دانش، جریان و رفتار دانش تغییر دهیم
از طرف دیگر ما نیازمند الگویی هستیم که به افراد امکان دهد، علی رغم سرعت و جریان دانش، یاد گرفته و عمل کنند. الگوی یادگیری شبکهای - نگرش مبتنی بر ارتباط گرایی - به خوبی میتواند با افزایش پیچیدگی و سرعت رشد دانش هماهنگ باشد
بررسی مبانی این نظریه که مورد توجه محافل علمی قرار گرفته است و به زعم برخی می تواند آغازی برای شکلگیری پارادایم جدیدی در یاددهییادگیری- باشد، قطعاً میتواند نتایج و دلالتهای مثبت و چه بسا تحول آفرینی را برای تعلیم و تربیت، مراکز آموزشی و رشد سازمانهای مردم نهاد و شرکتها در پی داشته باشد. اگرچه نظریه ارتباط گرایی، شبکه های اجتماعی و طراحی آموزشی در محافل علمی مطرح شده است اما هنوز در حوزه طراحی آموزشی مبتنی بر نظریه ارتباط گرایی مطالعات چندانی انجام نشده است. از این رو نوشتار حاضر میتواند برای پژوهشگران حوزه نظریه های یادگیری، فناوری و طراحی آموزشی حائز اهمیت باشد. با توجه به آنچه مطرح شد مقاله تلاش دارد ضمن بررسی و تحلیل مفاهیم و اصول نظریه ارتباطگرایی به عنوان پارادایم نوین شبکههای اجتماعی به ارائه طراحی آموزشی در این خصوص بپردازد.
شکلگیری نظریه ارتباط گرایی:
سیطره سه نظریه متداول یادگیری - رفتارگرایی، شناختگرایی و سازندهگرایی - در قرن بیستم به حدی بود که پندار ظهور نظریهای جدید و متفاوتتر برای اکثر ما چیزی محال میآمد؛ شاید تصور بر این بود که مجموع این سه نظریه، همچنان در اوایل قرن بیست و یکم نیز بتواند به همان قوت به حیات خویش ادامه دهد ولی ورود به عصر دیجیتال و ظهور فناوریهای جدید اطلاعاتی و ارتباطی عدهای را به فکر واداشت که شاید این نظریهها به اندازه کافی برای نظام تعلیم و تربیت قرن بیست و یکم مفید نباشد. در این قرن نظامهای آموزشی دچار تغییر و تحولی جدیدی شدند که پارادایمهای جدیدی را رقم میزنند. تغییر پارادایم از معلم محوری به یادگیرنده محوری، ظهور محیطهای مجازی، تبدیل مکان به فضا، امکان یادگیری همیشه و همه جایی و ... نظریه متناسبی را ایجاب میکند که پاسخگوی چنین تحولاتی باشد.
ارتباط گرایی برای اولین بار به شکل منسجم، به وسیله جورج زیمنس - استاد دانشگاه منیتوبای1 کانادا - در سال 2004 ارائه شد. نظریه "دانش ارتباطی" پایههای معرفتشناسی ارتباط گرایی را شکل داد. بنابر استدلال زیمنس نظریه ارتباطگرایی، نظریه یادگیری برای عصر دیجیتال است. عصری که ابزارهای فناورانه و رشد سریع دانش، زمینه ارتباطات پیچیده، گسترده و روزآمدی را فراهم میکند. در چنین شرایطی یادگیرندگان توانایی آفرینش، هم آفرینی و بازآفرینی محتوا را دارند. آنان میتوانند در مکالمات جهانی شرکت کنند ومستقیماً به متخصصان دسترسی داشته باشند . - Siemens, 2010 - ارتباط گراییاصولاً بازتابی از واقعیتهای عصر جدید است. در کانون آن این اندیشه وجود دارد که یادگیری پدیده شبکهای است و به واسطه فناوریها و اجتماع شکل مییابد و هدایت میشود.
ارتباطگرایی نظریههای یادگیری رفتارگرایی، شناختگرایی و سازنده گرایی را به چالش کشانده و در رویارویی با آنها، با توجه به استلزامات عصر دیجیتال کارآمدتر جلوه نموده است. در این نظریه ضمن معرفی انواع گره - مفهوم، انسان، ماشین، و... - و انواع پیوندهایی که ممکن است در درون شبکه، بین آنها رخ دهد، اعتقاد بر این است که یادگیری فرایند برقراری ارتباط بین گرههاست. به عبارت دیگریادگیری اساساً فرایند شکل دهی ارتباطها یا شبکهسازی است
این نظریه برای آنکه نشان دهد نسبت به نظریه های پیش از خود از شمول و جامعیت بیشتری برخوردار است، شبکه ها را به برداشتهای متعارف - مثلاً شبکههای اجتماعی یا رایانهای - محدود نکرده و لذا شکلگیری آنها را در سه سطح عصبی - درون مغز - ، مفهومی - درون یک دیسیپلین - و بیرونی - مثلاً شبکههایی ازافراد و رایانهها - تبیین میکند. زیمنس نظریه ارتباطگرایی را پارادایم جدید یادگیری در عصر دیجیتال معرفی میکند. بنابر استدلال او، نظریههای متداول زمانی شکل گرفته اند که یادگیری تحت تأثیر فناوریهای جدید نبوده است. این در حالی است که در دهههای اخیر فناوری چگونگی زندگی، ارتباط و یادگیری را به شکل جدیدی سازماندهی کرده و موجب گرایشهای جدید در حوزه یادگیری شده است
زیمنس معتقد است که حوزه تعلیم و تربیت هم در شناسایی تأثیر ابزارهای جدید یادگیری، و هم در شناسایی تغییرات محیطی که معنای خاصی برای یادگیری به همراه دارند، همواره کند عمل کرده است. از این رو او معتقد است نظریه ارتباطگرایی پاسخی در خور و به موقع تعلیم و ربیت به شرایط کنونی جامعه و فناوریهای رایج آن است
ماهیت و مفهوم دانش در ارتباط گرایی
مفهومی که ما از دانش در ذهن داریم، و آن را ثابت، سازمان یافته و تعریف شده توسط متخصصین تلقی میکنیم، در حال تغییر است و به تدریج جای خود را به دیدگاهی پویاتر و چند بعدی داده است. ارتباطگرایی بر پایه دانش ارتباطی شکل گرفته است. زیمنس اعتقاد دارد چرخه جریان تولید دانش شامل: هم آفرینی دانش یا توانایی ساختن دانش به همراه دیگران، یا بر روی کار آنها، انتشار و توزیع، تبادل ایده های کلیدی، شخصیسازی دانش - درونی سازی - و کاربرد دانش، درهایی را به سوی نوآوری و رشد سریع ایده ها و مفاهیم می گشاید. به اعتقاد استفن داونز تقسیم نسبی شیوههای دانستن یا کسب دانش، به دو گونه کمی و کیفی نا صحیح بهنظر میرسد واخیراً به ویژه با توسعه اینترنت نگرشهای متداول به یادگیری مورد سؤال قرار گرفته است
داونز معتقد است که همه آنچه را ما در مورد یک چیز می دانیم، در طول تاریخ با دو نوع دانش تبیین شده است: نخست، دانش کیفی2 دانشی در مورد رنگ، شکل، نرمی، سختی، درشتی، نوع صدا و ...است.