بخشی از مقاله
چکیده
اسلام دینی کاملاً سیاسی است که جدایی آن از سیاست آن را بی محتوا خواهد کرد. از زمان هجرت پیامبر - ص - و حتی پیش از آن جلوه های سیاسی اسلام نمایان بود. تشکیل حکومت اسلامی از سوی پیامبر - ص - و تصدی امور آن توسط شخص خودشان چنین امری را اثبات می کند. علاوه بر این، توجه به این موضوع نشان می دهد که تشکیل حکومت اسلامی با تعیین حاکم برای آن ملازمه دارد. طبیعی است که حکومت بدون حاکم در عالم خارج متصور نیست. در جامعه اسلامی وجوب تعیین حاکم، اهمیت بیشتری نیز دارد، چرا که اجرای احکام اسلامی که اکثر آن ها تکالیف اجتماعی هستند، بدون وجود حاکمی که توان اجرای آن ها را داشته باشد غیر ممکن است.
آیات متعدد قرآنی بسیاری وجود دارند که مسأله وجوب تعیین حاکم را مورد تأیید و تأکید قرار داده اند.که در عصر حاضر در قالب نظریه جمهوری اسلامی تبلوریافته است. تعیین حاکم فربضه ای واجب برای تمامی اقشار مردم و نهادهای سیاسی است که تخطی از آن موجب ایراد خسارات جبران ناپذیر به جامعه اسلامی می گردد. از این رو تکلیف تعیین حاکم در چارچوب اسلام و نظام جمهوری اسلامی تنها از باب اباحه نیست، بلکه امری واجب و ضروری قلمداد می گردد که ترک آن معصیت و گناه خواهد بود.
در مقاله حاضر، در راستای بررسی وجوب تعیین حاکم با استناد به آیات قرآن کریم وروایات، پس از بیان مقدمه ای درباره حکومت و حکومت اسلامی به بررسی موضوع پرداخته شده است.
مقدمه
دولت، جامعه سیاسی سازمان یافته و نهادبندی شده ای است که از سایر جوامع متمایز بوده و شخصیت مشخص و متمایزی از عناصر ترکیبی خود دارد - قاضی، ابوالفضل، 1384، ص . - 54 به بیان کانت1، فیلسوف مشهورآلمانی، دولت عبارت است از اتحاد گروهی از مردم تحت قوانین حقانی. این قوانین تا آنجا که دارای ضرورت پیشینی اند، یعنی کلاً از مفاهیم خارجی به دست آمده اند، یک صورت کلّی از حکومت را نشان می دهند
دولت چنان شخصیتی است که در حوزه اقتدارش دارای نیرویی است خودجوش که از نیروی دیگری بر نمی خیزد و قدرت دیگری برابر با آن وجود ندارد - همان، ص - .71اوّلاً، بر کشور و مردم آن اقتدار و برتری بلامنازع دارد و ثانیاً کشورهای دیگر آن را به رسمیت شناخته و مورد احترام قرار می دهند
در این معنا دولت به معنای حاکمیت و نفس قدرت به شمار می رود که مفهوم آن در طول زمان همواره در حال تغییر و قرار گرفتن در چارچوب ها و ساختارهای منطبق با نیازهای روزمره جوامع است البته، مفهوم حاکمیت هرگز به صورت بنیادین تغییر نکرده است، بلکه تغییر در شکل و ظاهر اعمال آن بوده است که این خود از اندیشه های سیاسی رایج در هر عصر نشأت گرفته است
به عبارت بهتر، منبع تولید مشروعیت در مفهوم حاکمیت در هر عصر و هر مکان متفاوت بوده است. گاهی این مشروعیت را نژاد ایجاد کرده است و گاهی عواملی مانند دین، زبان Goodman, 2003, p.129 - - Jinks یا ایدئولوژی های سیاسی مانند کاپیتالیسم2 و امپریالیسم.
از نظر اسلام به عنوان یکی از مهمترین منابع تولید قدرت حاکمیتی، صاحبنظران، به ویژه، متقدمین متفق الرأیند که دولت به معنای تفویض اقتدار الهی است، آن هم از طریق حلقه ارتباط پیغمبران که وحی الهی را دریافت می کنند. از این رو دولت را می توان- نه در معنایی که در غرب فعلی متداول است- حکومت دینی نامید
حکومت دینی در چارچوب اندیشه اسلام به معنای حکومت اسلامی است و حکومت اسلامی به معنای حکومت اسلام است نه حکومت مسلمین
در چنین ساختاری حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست.4 از این رو، فرمان تنها از خداوند است، به حق فرمان می راند و او بهترین فرمانروایان است.5 هیچ کس جز خداوند ولی مردم نیست و هرگز کسی را در حکومت به شریکی خویش بر نمی گزیند6بر. اساس این واقعیات و باورهای دینی، اوّلین سئوالی که به ذهن می رسد این است که آیا در چنین ساختاری امکان تعیین حاکمی که امور جامعه را بر اساس مبانی دینی مدیریت کند، وجود دارد؟ آیا تعیین حاکم مغایر با اصول مذکور در شرع مقدس است؟ یا اینکه بالعکس ضرورتی اجتناب ناپذیر برای حکومت اسلامی است؟ و در نهایت آن که تعیین حاکم از منظر اسلام چه حکمی دارد؟ آیا واجب است یا اصلاً حرام و غیر قابل پذیرش؟
پاسخ به این سئوالات که در ظاهر جواب هایی روشن و واضح دارند، هم به لحاظ علمی دارای اهمیت است و هم به لحاظ عملی. مشکل در پاسخ به همین سئوالات به ظاهر ساده بود که گروه هایی همچون خوارج را در مقابل حکومت عدل قرار داد. در عصر حاضر نیز پاسخ به این سئوال بود که در نهایت امام خمینی - ره - را به سمت بیان نظریه ولایت فقیه و انقلاب اسلامی ایران رهنمون ساخت.
در حقیقت، با توجه به همان تغییر و تحولات دائمی که در مفهوم حاکمیت ایجاد می گردد، برداشت های متفاوت نیز از آن متصور خواهد بود. البته با توجه به ماهیت با ثبات دین اسلام در طول اعصار، پاسخ به این سئوال جواب ثابتی دارد و فرض بر آن است که تعیین حاکم در اسلام از جمله مسائل ضروری و واجب است. برای تحلیل این موضوع و تشریح فرضیه ارائه شده در مقاله حاضر، پس از تبیین مفهوم حاکم و نقش در آن حرکت دادن جامعه اسلامی به سمت اهداف متعالی اسلامی، دلایل قرآنی وروایایی عقلی در رابطه با وجوب تعیین حاکم در اسلام ارائه گشته و بیان خواهد شد.
گفتار اول- حاکم و نقش او در جامعه اسلامی
به بیان ساده، حاکم کسی است که امور جامعه را به سمت موعود هدایت می کند و در قلمرو مصالح کلی نظام، به نوعی که با حقوق افراد و جامعه تزاحم نیابد، به تمشیت و سازماندهی و مدیریت جامعه میپردازد - نوایی، علی اکبر، 1378، ص. - 6 در منابع فقهی و اسلامی از حاکم تحت عناوینی چون رهبر، ولی یا امام نام برده شده است. البته در این زمینه عبارات لاتین از تنوع بسیار بیشتری برخوردارند. به هرترتیب، در فرهنگ لغات حقوقی، ذیل عنوان Governor این معنا ذکر شده است: »بالاترین مقام اجرایی کشور
« . در مفهوم اسلامی عبارت امام یا رهبر در دو مورد استعمال می شود: -1 پیشوای معنوی و مرجع دینی و روحانی.-2 زعیم سیاسی و رئیس کشور که از آن به »ولی امر« نیز تعبیر میشود. »امامت« به معنای پیشوایی دینی است و »ولایت امر« به معنای پیشوایی سیاسی و ریاست کشور است و جمع این دو در یک نفر به معنای رهبری سیاسی- مذهبی خواهد بود البته در دیدگاه اسلامی، و به خصوص دیدگاه شیعه حاکم معنایی بسیار پیچیده تر دارد. چنین پیچیدگی در آرای حکیم ابونصر فارابی بهتر از دیگران واضح است. وی پس از تفسیر رییس مدینه فاضله و عنوان رئیس اول، سخن از رئیس دوم یا ملک السنه و روسا السنه می کند و بدین ترتیب، نشان می دهد که از منظر او حاکم در دولت اسلامی دارای طبقاتی است که در صورت نبود هر طبقه، طبقه بعدی جانشین آن خواهد شد
از این دیدگاه حاکم به واسطه صفاتی همچون علم و قدرت شناخته می شود. همین پیچیدگی در آرای گروه اخوان اصفا در مورد حاکم دیده می شود - اخوان الصفاء، 1363، ص. - 260 ابن سینا هم در کتاب شفا می گوید: » زمامدار کسی است که ... دارای سیاست مستقل و عقل اصیل و شجاعت و عفت و حسن تدبیر است و احکام شریعت را از همه بهتر می داند و کسی از او اعلم نیست...
به هر حال در دیدگاه اندیشمندان اسلامی حاکم کسی است که دارای ویژگی هایی خاص باشد برای مثال، سیاستمدار باشد، عالم بوده و قدرت تصمیم گیری و توان جسمی بالایی داشته باشد
لزوم بیان شرایط برای تعریف حاکم از آن جا ناشی می شود که حاکم ولایت ذاتی ندارد؛ بلکه ولایت ازسوی خداوند به او تفویض شده است و این تفویض بر اساس شرایطی است که دارد. بنابراین، فردی که ولایت بر جامعه پیدا میکند، باید بتواند مردم جامعه را در مسیری هدایت کند که مصلحت دنیا و آخرت آنها تأمین گردد