بخشی از مقاله
چکیده:
فرهنگ و ادب عامه، به عنوان فراگیرترین میراث بشری، آیینهای است تمامنما از باورها و اعتقادات، آداب و رسوم؛ و به طورکلی دربردارندهی مبانی زندگی یک ملت که از بودها و نبودها گذشته، به بایدها و نبایدها رسیدهاند. درین خصوص، ادبیات عامه که در شکلی شفاهی و در قالب داستان، ترانه و ... سینه به سینه نقل شده و به نسل بعدی رسیدهاست، شالوده و جهانبینی آثار مکتوبی را پی ریزی کرده که امروزه به عنوان شاهکارهای ادبی از آنها یاد میشوند. یکی از تنوعات این نوع از ادبیات، ترانههایی هستند که به واقع فریاد روح هنری مردمی گمنام بیسواد تلقی میشوند؛ و هرچه غلیظتر بر اصالت و گسترهی آن تأکید دارند.
از جمله گونههای جذاب ترانهها، لالاییها هستند که فراخور ضرورت تربیت کودکان به عنوان یک فرآیند پیوسته و همیشگی، و با برخورداری از ساختار و مضامین منحصر به خود و فضایی کاملا عاطفی، به تعالیمی پرداختهاند که شاید در کتابهای درسی مطرح نشدهباشد؛ و باعث خلق ادبیاتی ازنوع غنایی - تعلیمی گشتهاند؛ و امروز نیز سهم وسیعی از ادبیات کودک را از آن خود نمودهاند.
در این راستا، اگر چه در بادی امر بر این باوریم که لالاییها، نوعی زمزمهی عاطفی مادرانه در جهت خوابانیدن کودک و گاه آرامش مادران هستند، اما در یک نگاه موشکافانه و ظریف، میتوان با برداشتی کاملا پارادوکسیکالی ادعا کرد که روی دیگر این سکه منقش به نوعی "بیداریگری" است که در شکلی ارادی و غیر ارادی اتفاق افتاده، و فلسفهی جدیدی از لالاییها را آشکار کرده است؛ و باعث شده تا نه فقط در قالب یک پژوهش، بلکه در هیئت یک کتاب، شایستهی نقد و بررسی قرار گیرند.
مقدمه:
با نگاهی به آثار مربوط به تاریخ و فرهنگ، میتوان گفت که فرهنگ و ادبیات عامه ، یکی از غنیترین و در عین حال فراگیرترین میراثی است که از گذشتگان به یادگار مانده است؛ و از آن، به عنوان سرمنشأ اصلی فرهنگ، هنر و ادبیات انسان امروزی یاد میشود. در این راستا، ادبیات عامه که در واقع،"به مجموعهی ترانهها و قصهها و ضربالمثلهای رایج در میان یک قوم اطلاق میشود که بطور شفاهی از نسلی به نسلی دیگر منتقل شده و موضوعات آن برگرفته از فرهنگ قومی - - folklore است،" - داد،:1378 ذیل همان واژه - به منزلهی مجلایی شفاف، برای ظهور جهانبینی، افکار و اندیشه، باورها و سنتها و نیز عواطف و احساسات آنها تلقی میشود.
از جملهی این نوع ادبیات، ترانهها و سپسلالاییها هستند که علاوه بر جنبهی غنایی آنها، فراخور ظرفیت و استعدادی که در بعد ادبیات تعلیمی از خود بروز دادهاند، توانستهاند بخش عمدهای از ادبیات کودک را در جهت تربیت کودکان پوشش دهند؛ و آثار مهمی از نوع غنایی- تعلیمی را باعث شوند. فراخور مطالب یادشده، در باب اهمیت این پژوهش که رویکردی تربیتی دارد، میتوان نوشت که در وهلهی اول سعی بر آن دارد تا به ساختار، هدف و فلسفهی شکلگیری لالاییها بپردازد، و سپس با بررسی قابلیتهای تربیتی لالایی و نقش آنها در پرورش کودکان، و نیز در شکلگیری ادبیات امروزی، به موضوع اصلی یعنی: بیداریگری لالایی بیان دارد؛ و در ادامه به یک نتیجه نزدیک به یقین و علمی دست پیدا کند.
این امری بدیهی و طبیعی است که انسان هر زمان، ادبیات، زبان و منطق خاص خود را داشته ، و با نسلهای پیش از خود تفاوت داشته باشد. از این رو، باور این امر نیز منطقی خواهد بود که نسل کنونی، در فهم و گاه پذیرش ادبیات عامه با چالش-هایی روبرو باشند، بیآنکه قصد بیتوجهای و یا خدای ناکرده تحقیر داشته باشند؛ مگر اینکه روشنگریهای لازم از سوی اهالی فن صورت پذیرد؛ و آنها را به این باور برسانند که امروزشان را، دیروزشان پیریزی میکند؛ و سه پدیده زمانی - مکانی دیروز، امروز و فردایشان، مدام در تعامل هستند؛ بیآنکه زنجیرهی تسلسل آنها گسیخته شود. مهمتر اینکه زندگی امروز آنها نتیجهی باروریافتهی پیشینیان آنهاست.
در رابطه باپیشینهی پژوهش، میتوان به آثاری اشارهکرد که عموما به گردآوری مصادیق و نمونههایی از لالایهای مناطق مختلف ایران پرداختهاند؛ بیآنکه به لایههای درونی و ظرفیت آنها همت گمارده باشند. آثاری همچون: "لالاییها"ی مرحوم دکترابوطالب میرعابدینی، "برداشتی از لالاییهای ایران "، اثر سید ابراهیم عمرانی، "آواهای روحنواز" از هوشنگ جاوید، و نیز قسمتی از آثار مربوط به فرهنگها مانند:"نگاهی به فرهنگ عامه خراسان" به قلم میرنیا. اگرچه ارزش و اهمیت این نوع آثار به عنوان منابع و مآخذ اصلی و نیز بنا به همتی که صرف آنها شده، قابل ستایش است و شرط لازم؛ اما کافی نیست.
لذا باید با بررسی همه جانبه و واکاوی دقیق از زوایای مختلف، ارزش و اهمیت آنها آشکار شود، تا علاوه بر حفظ و تکریم آنها، به نسل بعدی نیز معرفی شوند تا به بهرهوری از این میراث گرانبها ترغیب گردند. لذا با رویکردی جدی که دانشگاهها و دیگر مراکز علمی و پژوهشی- خصوصا در سالهای اخیر- به فرهنگ و ادبیات عامه داشتهاند، انواع پایان نامهها، پژوهشها و برگزاری همایشها و ... را باعث شده اند که این امر، اهمیت موضوع را خاطرنشان میکند.
پژوهشهایی همچون:"فرهنگ عامه، خصوصیات و موضوعات آن" کاری از زیبا اسماعیلی، ناصر کاظم خانی، مهسا یوردخانی، و زهرا سرداری؛ "ادبیات تغزلی و لالاییهای مادران ایرانی" اثر احمد جولایی، معصومه احمدی، و ناتاشا دربان؛ و "تأثیر لالایی و قصه گویی بر یادگیری" از حسین مرادی، ایرج حیدری، بهرامعلی کریمی و کلثوم کریمی؛ "معرفی لالاییهای دامغانی" از ملیحه خیری و محبوبه صرفی و چندی از این قبیل.
با اینهمه، آنچه پژوهنده را بر این پژوهش واداشته، در وهلهی نخست بدین خاطر است که هیچ یک از این آثار، مستقیما به موضوع "بیدارگری لالاییها" نپرداختهاند. سپس اهدافی دیگری همچون: اهمیت و نقش لالاییها در امر تربیت کودک، ترغیب نسل امروزی به توجه و بهرهوری از امکانات ادبیات و فرهنگ عامه؛ و در نهایت رسیدن به اهداف ثانوی دیگر مانند: احیا و بازسازی، تدوین و ... این نوع از ادبیات و فرهنگ را میتوان برشمرد؛ بدین امید که به دستاوردی متقن و علمی رسیدهباشد.
و اما در رابطه با روش این پژوهش، گفتنی است که با توجه به موضوع و ویژگیهایی که دارد، به شیوهی کتابخانهای با سندگزینی از آثار مکتوب موجود در راستای موضوع، همراه با تحلیل شخصی صورت گرفتهاست. سخن ضروری دیگر اینکه، با توجه به لزوم ارائهی مصادیق و شواهد معتبر به عنوان یک اصل علمی، دراین پژوهش نیز پژوهنده، در جهت اثبات ادعا، با برشمردن بعضی مصادیق و شواهد در مقام دفاع از دعوی برآمده است؛ اما به دلیل محدودیت-های موجود، به گلچینی از این شواهد بسنده کردهاست.
-1فرهنگ و ادبیات عامه:
میتوان بر این باور بود که فرهنگ و ادبیات عامه، آیینهی تمام نمای تودهی واقعی مردم هرکشوری است که تمام بودها و نبودها را بنا به دغدغههایی که داشتهاند، به بایدها و نبایدها منجر ساخته ؛ و تجربیاتی چون: آداب و رسوم، باورها و اعتقادات، عاشقانهها، حماسهها، افسانهها ، ترانهها و... را به منصه ظهور گذاشتهاند؛ به گونهای که"با شناخت آنها میتوان تعاملات اجتماعی مردم، نوع پوشش، آواها و نواهای ملی، سبک زندگی، اعتقادات و باورهای هر دوره را شناخت." - اسماعیلی و همکاران، :1390 چکیده - صادق هدایت در این باره مینویسد:"هنر و ادبیات توده، به منزلهی مصالح اولیهی بهترین شاهکارهای بشر به شمار میآید؛ به خصوص ادبیات و هنرهای زیبا و فلسفه و ادیان مستقیما از این سرچشمه سیراب شده و هنوز هم میشوند.
این سرچشمهی افکار تودهها که نسلهای پیاپی، همهی اندیشههای گرانبها و عواطف، نتایج فکر و ذوق وآزمایش خود را در آن ریختهاند، گنجینهی زوال ناپذیری است که شالودهی آثار معنوی و کاخ باشکوه زیباییهای بشریت به شمار میآید." - عمرانی، :1381 - 17 پس بیراه نخواهد بود اگر بگوییم که ادبیات مکتوب و نوین امروزی، مصالح و عناصر خود را از ادبیات عامیانه جذب کرده، سپس به بازآفرینی پرداختهاست. و چه بسا آثاری که امروز به عنوان شاهکارهای ادبی در دنیا قابل طرح و بررسی هستند، با بعضی دگرگونیهای زبانی و نیز با به کار گرفتن تکنیکهای مرسوم، در مقابل قصهها و حکایات و نیز باورهای کهن آیینه-گردانی نمودهاند.