بخشی از مقاله

چکیده:

در دهه ی اخیر دستیابی و تحقق اهداف در گرو حضور مدیران کارآفرین در عرصه جامعه و سازمانهاست.ایجاد رشد متوازن و پایدار، یافتن امکانات و منابع بالقوه و به کارگیری روشهای بدیع و کارآمد در حل مسائل سازمانی از جمله اقداماتی هستند که تنها توسط مدیران کارآفرین، خلاق و نوآور انجام شدنی است.در دنیای امروزی با توجه به بی ثباتی و تغییرات و تحولات محیطی سازمانها ، برای بقا و پیشرفت و حتی حفظ وضعیت موجود ،باید جریان به کارگیری خلاقیت و نوآوری را در سازمان ها تداوم بخشید،که این امر مستلزم نهادینه سازی و تقویت فرهنگ به کارگیری خلاقیت و نوآوری در سازمان هاست.

لذا مدیران برای اینکه بتوانند در دنیای متلاطم و متغیر امروز به حیات سازمان ادامه دهند، باید ضمن کارآفرینی، به خلاقیت و نوآوری روی آورند و با شناخت مسائل پیرامون سازمان برای رویارویی با آنها راه حل های بدیع و تازه تدارک ببینند تا علاوه بر تأثیرگذاری بر آنها ، با عملکرد های مثبت و تصمیمات صحیح بر کارایی، اثربخشی و بهره وری سازمان بیافزایند.

پژوهش حاضر به درک بهتر و توصیف مفاهیم کارآفرینی، خلاقیت و نوآوری،تفاوت آنها،عوامل مؤثر بر خلاقیت،ارکان خلاقیت،وظایف مدیران خلاق،ویژگی های مدیران خلاق از دو دیدگاه، فواید خلاقیت و نوآوری در سازمان،نقش مدیر در پرورش خلاقیت افراد، تکنیک های خلاقیت، فواید خلاقیت در سازمان ها، موانع خلاقیت در سازمان ها، اهمیت و ضرورت نوآوری در سازمان، موانع نوآوری، چگونگی نهادینه سازی خلاقیت و نوآوری در سازمان ها و راهکارهای تقویت آنها توسط فنون خلاقیت و ... می پردازد.

مقدمه :

گسترش و سرعت تغییرات در سراسر جهان باعث شده که خلاقیت بیش از پیش اهمیت یابد ، کشورها فقط با ابتکار و نوآوری می توانند خود را با شرایط جدید وفق داده و همگام با دگرگونیها به پیش روند . بدیهی است در دنیای پیچیده کنونی ، سازمانهایی در رقابت با سایرین موفق ترند که بتوانند از فرصتهای پیشرو ، به بهترین نحو استفاده کنند و این امر جز با افزایش خلاقیت و نو آوری امکان پذیر نیست .

از مهمترین راهکارهای ایجاد و افزایش خلاقیت در کارکنان که باید توسط مدیران به کار بسته شود، افزایش انگیزش در میان کارکنان است، انتصاب متناسب افراد با تخصص آنها و عدم اجبار شغل نامناسب به افراد ، ایجاد هماهنگی مناسب با کارکنان ، دادن آزادی عمل و تفویض اختیار نیز از عوامل افزایش انگیزش درونی به شمار میروند.

همچنین در اختیار قرار دادن منابع مهمی چون زمان و تخصیص منابع مالی نیز انگیزش را در افراد افزایش میدهد، ایجاد گروه های کاری و حمایت متقابل اعضای گروه و نیز ترکیب اندیشههای متفاوت میتواند اشتیاق افراد را به کار و دستیابی به هدف افزایش داده و در نتیجه تجربیات و مهارتهای تفکر خلاق را ارتقا میبخشد، پاداش و تشویق ، ارتقای شغلی ، اعتنا و اعتماد ، عدم ارزیابی های بی مورد و وقت گیر و ایجاد فضای کاری آرام و بدون ترس و بیم ، حمایت سازمانی، تقویت همکاری های متقابل و احساس هدف مشترک بین کارکنان و مدیران و ایجاد جذابیت کاری برای کارکنان ، همه از جمله عوامل مهمی هستند که مدیران با تأثیر بر آنها و نیز اثرگذاری بر روی دو مؤلفه دیگر یعنی تخصص و تفکر خلاق ، می توانند به ارتقا و پیشرفت سازمان خود و در نتیجه ترقی جامعه کمک کنند.[1]

تاریخچه ظهور اندیشه های نو و بدیع: در چگونگی خلق نظریه ها و اندیشه های نو، اندیشمندان به گونه هایی متفاوت نظر داده اند .برخی از علما چون بیکن و هیوم شیوه استقرایی را راه آفریدن نظریه های جدید دانسته اند. بیکن معتقد بود که علم عبارت است از انباشتن و رده بندی کردن مشاهدات و سپس یک کاسه کردن آن ها و تعمیم از موارد جزئی به کلی است.بدین ترتیب اکتشاف و نوآفرینی می تواند روندی خودکار باشد چنان که گویی با ماشین انجام می گیرد. توصیف بیکن تمامی جنبه های نظری و علم را فرو می گذارد و نقشتخیّل خلاق را در تکوین مفاهیم جدید نادیده می گیرد.

ولی به هر حال این گروه از صاحب نظران از شیوه استقرایی طرفداری می کردند و سنت اصالت تجربی را در نظریه آفرینی ، اصل می پنداشتند . گروهی دیگر بر شیوه قیاسی تأکید ورزیده اند که رسیدن به جزء از کل است.اندیشمندانی چون میدآور ،نظریه های استقرایی در اکتشاف و ابداعات علمی را مردود شمرده و به نوعی قیاس در خلاقیت معتقدند.[2] در گذشته خلاقیت را با نبوغ مترادف می پنداشتند .

یونانیان واژه ای به نام شیطان را پذیرفته بودند که به صورت روح نگهبان در روح انسان حلول می کرده و آنها را صاحب توانایی هایی خارق العاده می ساخته . به اعتقاد ارسطو ، نبوغ همراه با دیوانگی است و بدون آن معنایی ندارد او دیوانگی را یک روح نازله از سوی خدا می دانست . تفکر مترادف بودن خلاقیت با نبوغ تا رنسانس ادامه داشت . در این دوران بود که مردم دریافتند که ایده های خلاق از فراسوی ذهنشان نمی آید بلکه زائیده ی فرایند فکری آنان است.[3]

کارآفرینی فرآیند پویای تولید تدریجی ثروت است. کسانی این ثروت را تولید می کنند که ریسک های بزرگ مالی، زمانی و یا تعهد شغلی را می پذیرند یا برای بعضی محصولات و خدمات ارزش می آفرینند. محصول یا خدمت ممکن است جدید یا منحصر به فرد باشد ولی نکته اساسی در ارزشی است که کارآفرین به آن می بخشد. کارآفرین با درک و جایابی مناسب مهارت ها و منابع می تواند ارزش فوق را ایجاد نماید.[4] محققان تعریف یکسانی از کارآفرینی ندارند و هر یک بسته به نوع نگاه خود، تعریف خاصی از این پدیده ارائه داده اند.جان باتیست سی - : - 1819 کارآفرین را به عنوان کسی که ابزار تولید را فراهم می آورد تعریف نموده است.

برخی از تعاریف برطیف وسیعی از فعالیت ها تأکید کرده اند: خوداشتغالی یا کار کردن برای خود به هر شکل ممکن - ریچارد کانتلیون، - 1730 فراهم آوردن عوامل تولید - سی، - 1830 تحمل عدم قطعیت یا تحمل ابهامات - نایب، - 1912، ایجاد یک ترکیب جدید - شومپیت، - 1934، استفاده از فرصت ها - کرزنل، - 1934 و ایجاد یک سازمان - کارتنر. - 1988 فرانک نایب - 1921 - معتقد است که کارآفرینان تلاش می کنند تغییرات بازار را پیش بینی نموده و بر اساس آن وارد عمل شوند وی همچنین بر نقش کارآفرینان در تحمل ابهام پویایی بازار تأکید دارد.

مرکز کارآفرینی دانشگاه میامی در اوهایو نیز کارآفرینی را چنین تعریف می کند: کار آفرینی فرایندی است از توسعه و آوردن یک نگاه جدید به زندگی، نگاهی که ممکن است یک ایده خلاقانه، یک فرصت ساده، روش های بهتری برای انجام کاری باشد.نتیجه نهایی این فرایند ایجاد یک بنگاه جدید است که تحت شرایط ریسک پذیرانه و عدم قطعیت بسیار شکل می گیرد. طبق تعریف دانشنامه علوم سیاسی، کارآفرینی کسب وکار توام با ابتکار، نوآوری، جرأت، سعی، همت و صرف نیرو است .

کار آفرینی سازمان دهی تولید و اعمال شیوه های نوین و سودآور و مقابله با خطرات احتمالی در فعالیت های اقتصادی است.کارآفرینی تلاشی است برای ایجاد ارزش از طریق شناخت فرصت های شغلی، مدیریت، ریسک مناسب و استفاده از مهارتهای مدیریتی و ارتباطی به منظور بسیج نمودن منابع انسانی، مالی برای به ثمر رسیدن یک پروژه. - مایکل،1379،ص - 23 کارآفرین کیست؟ افرادی که یک فرصت شغلی جدید در صنعت ایجاد می کنند کار آفرین هستند.

آنها اغلب این کار را با ایجاد شرکتی تازه انجام می دهند. اما آنها همچنین فرصتهای جدید شغلی را با ورود یک محصول یا ایجاد یک بازار جدید بوجود می آورند. بنابراین در کارخانجات بزرگ خطوط تولید تازه ای به راه می اندازند و یا با ایجاد بخش هایی تازه کهقبلاً وجود نداشت باعث ایجاد بازاری جدید می شوند با این تعریف کارآفرین هستند. به بیان کلی تر کارآفرینان منابع را مدیریت میکنند تا چیز تازه ای بسازند اعم از شغل تازه، کالا، خدمت یا حتی بازار تازه.[5]

مزایا، منافع و اثرات کارآفرینی:

کارآفرینی باعث ترغیب و تشویق سرمایه گذاری ، عامل تحریک و تشویق حس رقابت ،موجب بهبود کیفیت زندگی ، توزیع منابع درآمد ، تولیدرفاه ، ثروت و سرمایه ،موجب شناخت، ایجاد و گسترش بازارهای - سازمان های - جدید ، باعث کشف منابع جدید و استفاده اثربخش از آنها ،باعث توزیع مناسب درآمد و کاهش اضطراب های اجتماعی و رفع خلل و شکاف ها و تنگناهای باز و اجتماع می شود.[6]

تعریف خلاقیت:

علیرغم نبود توافق جمعی بین صاحبنظران در رابطه با تعریف واحدی از خلاقیت ، مرور مختصری بر بعضی از تعاریف صورت گرفته است.نوربرت الیاس معتقد است که خلاقیت موهبتی مرموز که فقط به تعدادی از افراد اعطاء شده باشد نیست ، بلکه کیفیتی است که تماماً به ساختار مؤسسات اجتماعی - جائیکه افراد در آن زندگی و کار می کنند. - وابسته است.بنابراین دلیل نبود خلاقیت در بین افراد را بطور عمده باید در درون ساختارهای اجتماعی حاکم بر سازمان جستجو کرد.

در حالی که ریچارد کوئین بیان می کند که خلاقیت عبارت است از یک توان انسانی که فرآیند تفکر و عمل فرد را متجاوز می کند - ریچارد کوئین-. - 1997 جورج اف نلر معتقد است که خلاقیت شامل تولید ایده های جدید است.ایده هایی که به منظور حل مسائل مهم می توان به کار گرفته شود - مسدود . - 1369استرنبرگ خلاقیت را شامل برقرار کردن ارتباطات جدید ،دیدن چیزها از طریق جدید و تعریف جدید مسائل می داند - استرنبرگ و اوهارا- - 1997

.کایزو ،خلاقیت را عبارت از بکارگیری توانایی های ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید می داند - رضائیان-. - 1379 اوجیلوی خلاقیت را عبارت از قرار دادن چیزهای قدیم در ترکیب جدید و قرار دادن چیزهای جدید در ترکیب قدیم می داند - اوجیلو . - 1998و بالاخره محققان با زمینه روانشناسی ، خلاقیت را به معنای نو بودن و تناسب داشتن تعریف کرده اند.

از درک تعاریف فوق می توان نتیجه گرفت کهاولاً خلاقیت مختص به پاره ای از سازمانها نیست. به عبارتی در درون ذهن،فکر و منابع و امکانات سازمانی یک ایده جدید نهفته است و نه در وراء آن . بنابراین می توان نتیجه گرفت که در سازمان ها جلوگیری و حذف عوامل بازدارنده ظهور خلاقیت از وجود و اثبات استعداد خلاقیت مهم تر است - وایت [7] . - 1996 خلاقیت از دیدگاه سازمانی عبارت است از ارایه فکر و طرح نوین برای بهبود و ارتقای کمیت یا کیفیت سازمان و نوآوری.افزایش خلاقیت در سازمانها می تواند به ارتقای کمیت و کیفیت خدمات ، کاهش هزینه ها، جلوگیری از اتلاف منابع ، کاهش بوروکراسی، افزایش رقابت ، افزایش کارایی و بهره وری ، ایجاد انگیزش و رضایت شغلی در کارکنان منجر گردد .

نقش مدیر در پرورش خلاقیت ، تحریک و تشویق کارکنان، تفویض اختیار به کارکنان ، پیدا کردن ذهنهای خلاق و استفاده از خلاقیت دیگران است . امروزهمردمما نیازمند آموزشخلاقیت هستندکه با خلقافکار نو بهسوییکجامعهسعادتمند قدمبردارند یکیاز عوامل مؤثر در بروز خلاقیتدر یکجامعه،زمینهسازیو بسترسازیدر بین انسانها جهت ایجاد فرهنگیاستکه در آن همگان در تلاشبرایرشد دادن دیگری هستند و با تأثیر بر روی یکدیگر به پیشرفت جامعه کمک می کنند.روبرت جی استرنبرگ و لیندا ای اوهارا ،در بررسی های خود شش عامل را در خلاقیت افراد موثر دانسته اند:

- 1 دانش: داشتن دانش پایه ای در زمینهای محدود و کسب تجربه و تخصص در سالیان متمادی.

- 2 توانایی عقلانی: توانایی ارائه ایده خلاق از طریق تعریف مجدد و برقراری ارتباطات جدید در مسایل؛

- 3 سبک فکری : افراد خلاقعموماً در مقابل روش ارائه شده از طرف سازمان و مدیریت ارشد ، سبک فکری ابداعی را بر می گزینند ؛ - 3 انگیزش : افراد خلاق عموما برای به فعل درآوردن ایده های خود برانگیخته میشوند؛

- 4 شخصیت:افرادخلاقعموماً دارای ویژگیهای شخصیتی مانندمصّر بودن، مقاوم بودن در مقابل فشارهای بیرونی و داخلی و نیز مقاوم بودن در مقابل وسوسه همرنگ جماعت شدن هستند؛ - 5 محیط: افراد خلاقعموماً در داخل محیطهای حمایتی بیشتر امکان ظهور مییابند. این محققان مشخص کردند که عمدهترین دلیل عدم کارایی برنامه های آموزش خلاقیت تأکید صرف این برنامه ها بر - 6 تفکر خلاق به عنوان یکی از شش منبع موثر در خلاقیت است .جایی که سایر عوامل نیز تأثیر بسزایی در موفقیت و شکست برنامه های آموزش خلاقیت ایفا می کنند - استنبرگ و اوهارا [1]. - 1997

خلاقیت و مدیریت:

سازمان ها برای تداوم حیات و بقاء و رشد و پیشرفت محتاج خلاقیت و نوآوری هستند. سازمان ها به خودی خود یک مفهوم هستند که با وجود نیروی انسانی - مدیران و کارکنان - حرکت ، پویایی و پیشرفت را رقم می زنند. خلاقیت و نوآوری در سازمانها، دارای سه رکن اساسی هستند که در صورت وجود ویژگی های خلاق در هر یک ، امکان تحقق همه جانبه خلاقیت و نوآوری بوجود می آید. این ارکان سه گانه شامل مدیر خلاق ، سازمان خلاق و کارکنان خلاق می باشد که می توان تأثیر نقش مدیران خلاق را در رأس این مثلث قرار داد.

مدیر خلاق، نقش مدیر در سازمان از ساختار، نیروی انسانی ، تجهیزات و سایر عوامل تأثیرگذارتر است . چنانچه مدیر از دانش ، اطلاعات ، تجربیات و هنر لازم مدیریت برخوردار باشد تا حدی که بتواند رهبری سازمانی را نیزعملاً عهده دار گردد، نقش و تأثیر او دو چندان خواهد شد. نقش مدیریت در مجموعه هایی که خلاقیت و نوآوری از ضروریات و عوامل اصلی سازمان است بسیار مهم و حساس است ، زیرا مدیریت می تواند توانایی خلاقیت و نوآوری را در افراد ایجاد، ترویج و تشویق کند و یا رفتار و عملکرد او می تواند مانع این امر حیاتی شود.

هنر مدیر خلاق عبارت است از استفاده از خلاقیت دیگران و پیدا کردن ذهن های خلاق . وظایف مدیران خلاق . مدیران باید بدانند که سازمان آنها مجموعه زنده انسانی است که در تعامل با ابزار و تجهیزات و مواد می باشد، آنها باید در جهت انطباق و رشد در محیط و بهبود توانایی یادگیری خود و دیگر عناصر انسانی سازمان تحریک کننده و انتخاب گر باشند.

واکنش های انطباقی را در پیکره سازمان تقویت کنند تا استعداد و توانایی نوآوری را بهبود دهند. در این صورت مدیران می توانند یادگیری نوآوری را ترویج دهند. لذا مدیران جهت پرورش افراد خلاق و آموزش آنان ، موارد زیر را باید امکان پذیر سازند: - 1تحمل مخاطره ؛ کارکنان باید تشویق شوند که بدون ترس از پیامدهای ارائه واجرای یک برنامه آن را تجربه نموده و اشتباهات را به عنوان فرصت های یادگیری به شمار آورند.

- 2کاهش کنترل بیرونی ؛ قوانین ، مقررات و خط مشی ها و کنترل های مشابه باید به حداقل کاهش یابد. - 3کاهش تقسیم کار؛ از افراط در تقسیم کار پرهیز شود تا محدودنگر نگشته و وسعت دید را افزایش دهد. - 4قبول ابهام ؛ در تأکید بر شفاف ساختن ، عینی بودن ، مشخص بودن در فرآیند خلاقیت ، پرهیز گردد تا محدوده خلاقیت کاهش نیابد. - 5تحمل راه های غیر عملی ؛ از جواب های غیر عملی که ممکن است نابخردانه باشد، باید تحمل نمود شاید برخی از راه حل ها در مواقعی منجر به خلاقیت شود. - 6 تحمل تضاد؛ تنوع آراء باید تشویق شود.

گرچه هماهنگی و توافق بین افراد و واحدها همیشه به عملکرد موفق منجر نمی شود. - 7تمرکز بر نتایج تا ابزارها؛ هدف ها باید واضح باشد و افراد باید تشویق شوند که راه کارهای متعدد رسیدن آنها را در نظر بگیرند، تمرکز بر نتایج باعث ارائه پیشنهاد و چندین جواب صحیح برای هر مسأله معین می شود. - 8ارتباطات همه جانبه ؛ ارتباطات باید به طور افقی ، عمودی ومورّب جریان پیدا کند. جریان آزاد ارتباطات باروری نظریات را آسان می کند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید