بخشی از مقاله

چکیده

وصف طبیعت از دیرباز از مضمونهای اصلی شعر فارسی به حساب میآید. جلوههای طبیعی و رمزپردازی با استفاده از عناصر متنوع پیرامون، همیشه دستمایه ساخت اثر ادبیB خاصه شعرB برای سرایندگان بوده است و گاه به دلیل تداوم استفاده از آنها ویژگی سبکی این شاعران محسوب میشود. اقلیم و محیط زندگی شاعر عامل مؤثری در این تصویرآفرینی به شمار میرود.

با آغاز شعر نو، ویژگیهای اقلیمی و بومی در شعر گویندگان نوپرداز برجستگی افزونتری یافت. شعر منوچهر آتشی مصداق بارز این مدّعاست که با نگاهی فراگیر اقلیم جنوب را میکاود و دستمایه شعر خویش قرار میدهد و این اقلیمگرایی خصوصیت پررنگ سبکی وی در طول دوره شاعری اوست.

این مقاله میکوشد کارکردهای طبیعتگرایی را در شعر آتشی بررسی کند و با مطالعه تمام اشعار وی دستهبندی معناداری از رویکرد آتشی به طبیعت ارائه دهد. تقسیمبندی که سعی میکند نشان دهد: B1 آتشی عناصر طبیعی را برای القای چه موضوعی، به کار گرفته است؟ B2 در سبک طبیعتگرای آتشی هدف از استفاده از جلوههای طبیعت چیست؟

مقدمه

منوچهر آتشی از شاعران نامور معاصر است. شاعری با زبان و نگاه ویژه. اغلب کسانیکه دربارهی شعر او نوشتهاند، به این نکته اذعان دارند که »طبیعت « در شعر آتشی از جایگاه والایی برخوردار است و محور اصلی شعر او را شکل میدهد و به خاطر توجه دقیق به عناصر خشک و خشن جنوب شعر وی جلوهای بدیع دارد که در واژهها و ترکیبات و نیز در بیان تجربیات محسوس و واقعی آشکار است. از این ویژگی خاص به »اصالت سبک« شعر آتشی تعبیر میشود.

این طبیعتگرایی از نخستین دفتر شعر او به نام »آهنگ دیگر«کاملاً نمایان است. در این دفتر و بعدها در تمام شعر آتشی تکرار و استفاده از کلماتی نظیر چاه، گردباد، سراب و. . . نشانگر این امر است که سبک طبیعتگرایی، »موتیف1« اصلی شعر آتشی است. همچنین ترکیبات جدیدی که آتشی در این دفتر میسازد در شعر معاصر فارسی کم نظیر است. مانند کولیان خانه به دوش کلاغان، سینهی مفلوک دشتها و خنجر خونین چشم.

حال این پرسش مطرح است که »چرا واژههای زمخت و خشن در بافت شعر آتشی به این اندازه کاربرد دارد؟« و »هدف آتشی از این نوع سبک طبیعتگرایی چیست؟« پاسخ بخشی از این پرسشها نهفته در روح زندگی جنوب و رفتارهای آیینی و شکل قدرتمند و برتریطلب خطهی شاعر است. »به هرحال، طبیعت درشتخو و خشونت آفتابی و خشک محیط غریزی آتشی، چهره در کردار به اصطلاح یاغیگری و حادثهجویی قبیلهای و آداب در رفتار طبیعتگرایانه در روابط اجزا و اشیا زندگی بدوی می-گشاید.

نکتهی دیگر درباره توجه آتشی به عناصر طبیعت - اگرچه خشک و سوزان باشدBرویگردانی وضدیّت او با زندگی شهری و نیز احساس همذاتپنداری با طبیعت است.

پیش از آتشی نگاه و رویکرد به طبیعت را میتوان در شعر نیما یوشیج دید. رویکردی که خصایص طبیعت شمال را در بر می-گیرد. عناصر و ویژگیهای این رویکرد با آن چه در شعر آتشی وجود دارد، از جهت جغرافیایی و رنگ اقلیمی متفاوت است امّا هر دو شاعر در یک موضوع فصل مشترک دارند و آن، طبیعتگرایی است. » این همانی با طبیعت البته مشخصهی هر دو شاعر شمالی و جنوبی است اما آتشی در این وجه نیز نسبت به نیما حالت دگرگونهتری مییابداز. یک جهت طبیعتی که دستخوش زندگی مصنوعاً شهری شده و رو به ویرانی نهاده است، او را میرهاند از جهت دیگر، دلبستگی و نوستالژی او را به سمت آن میکشاند و آن را به عنصر اصلی همساز با ذهن و زبان او در برخورد با هر موضوع تبدیل میکند.

این خصایص نشاندهندهی نگاه و زبانی تازه در شعر نوپای معاصر بود. تصاویر بدیع و نگرش متفاوت به طبیعت و پیرامون آن توانست نام شاعر را در ردیف شاعران طراز اول آن دوره قرار دهد و از او شاعری صاحب سبک و اندیشه بسازد. از این تاریخ به بعد، »طبیعت گرایی.« ویژگی اصلی شعر او باقی میماند و در سالهای طولانی زندگی شاعرانهیآتشی، خطّ ممتدّ اندیشه و ذهنیت او گشت.

دلایل و انواع طبیعتگرایی در شعر آتشی:

طبیعتگرایی در شعر آتشی از جهات مختلف قابل بررسی است که هریک از آنها به شرایط فکری، عاطفی و محیطی شاعر بستگی دارد.

توجه نمادین به طبیعت: در برخی از اشعار شاعر از بیان صریح مطالب و اندیشه، چشم میپوشد و به سبب شرایط خاص اجتماعی و سیاسی و تأثیر بیشتر بر مخاطب به نمادپردازی روی میآورد. برای این کار گنجینهی پر مایهی طبیعت می-تواند بهترین گزینه برای انتخاب نماد باشد و پدیدههای طبیعی در زبان همهی شاعران رمزپرداز دیده میشود.

دلیل رویکرد شاعران به طبیعت این است که عناصر طبیعی برای تجسمبخشیدن و عینی کردن مفاهیم غیر محسوس بسیار مناسباند. »پدیده های طبیعی وقتی به صورت نماد ادبی در میآیند در واقع به یک »شیء ادبی« بدل میشوند که از نمونهی طبیعی خود فاصله میگیرند. . . »قاصدک« در شعر اخوان، »سیب« و»شن« در شعر سپهری، »باغچه« در شعر فروغ. . . »اسب« در شعر »اسب سپید وحشی« منوچهر آتشی. . . همه پدیدههای طبیعیاند که از خاستگاه طبیعی خود جدا شده و تا مقام نمادهای جاودانه-ای در تاریخ ادبیات فارسی فرا رفتهاند.«

شعر »خنجرها، بوسهها، پیمانها« که به شعر »اسب سفید وحشی« نیز مشهور است، شعری نمادین و اجتماعی است که حال و هوای اختناق و رخوت جامعه و احساس پوچی و شکست آزادیخواهان را بعد از کودتای 28 مرداد 1332 تصویر میکند و برای ارائه و القای این تصویر از رمزهای طبیعی یاری میجوید. خورشید گرم از اوج قله - نماد امید و آزادی - بر کفل اسب غروب میکند - شکست تحقیرآمیز - : خورشید بارها بر گذرگاه گرم خویش/ از اوج قله بر کفل او غروب کرد

راوی در این شعر نمادین، اسب را - که حیوانی اساطیری است در جایگاه مخاطب مینشاند و از او میخواهد، شاعر را به حال خویش رها کند - پذیرش شکست - :

اسب سفید وحشی! / بگذار در طویلهی پندار خویش/ سر با بخور گند هوس بیاکنم/ نیرو نمانده تا که فرو ریزمت به کوه / سینه نمانده تا که خروشی به پا کنم 

آتشی در شعر دیگری به نام »حدی« از زبان شترB مظهر تلاش و صبوریB روایتگر رنج و تلاش کسانی است که علیرغم سعی و کوشش فراوان، سرانجام همانند که در آغاز بودهاند، در عوض کسانی که نه سعی و تلاشی دارند و نه لیاقتی، به سبب ریا و تزویر به همه چیز میرسند و از دسترنج دیگران سود میبرند. این روباه صفتان و طاووس سیرتان هستند که جایگاه رفیع و مقام ارجمند دارند نه کسانی که شب و روز تلاش میکنند و رنج میبرند:

»روباهی از برکت رنگهای شگفت / طاووس پرشکوهی شده / در گوشهای از این جهان؟ / طاووسی از برکت رنگهای دلارا / پای درخور دمیافته / در گوشهای از این جهان؟ / مرا چه سود اما / که همان شتر صبور بارکشم / در وادی سرابها و دروغ.

این تلاش بیثمر و سعی بینتیجه در جهان دروغ و سرابگونه، با تلمیح به داستان سقراط و جام شوکران، سرانجام منجر به استحالهی درونی شتر و نشناختن پیرامون او میشود، تا جایی که حتی سوارش را بازنمیشناسد و نمیداند که بارش چیست. درحقیقت روباهصفتان هستند که به وسیله شتر، شوکران را بر سقراط - مظهر دانایی و انسانیت - تحمیل میکنند تا او را از پای در آورند و خود بر صدر بنشینند:

»مرا چه سود اما / که بار سنگین /چه شوکران و چه زُمرّد / بارم / و حرامی نابکار سوارم است / دیگر، سقراط و افعی را / از هم تمیز نمیدهم.«

منوچهر آتشی در اینگونه اشعار دیدی هنرمندانه و روایتی ظریف از تلخکامی و بیهدفی و پوچ بودن دنیای پیرامون ارائه می-دهد. او همچنین در شعرهای »فصل درنا«3، »مناظرهی دو سنگ «، »دل بیدار و جهان مرده«، »مگر نمیدانستید؟ «، »آخرین مکالمه با درنای مانده در گرمسیر«، »از پای سنگ صبور«، »تاک«، »چیستان« و پارهای اشعار دیگر بیان نمادین خود را پی می-گیرد و طبیعت و عناصرش را به شیوه نمادین روایت میکند.

همذات پنداری2 انسان با طبیعت - یگانگی با طبیعت - : آتشی در برخی از اشعارش اشارهای مستقیم به رابطه انسان و طبیعت دارد و او را جزئی جداییناپذیر از طبیعت میداند و در روایت او از این همسانی و یگانگی، انسان و طبیعت نه جزئی از اجزای هستی بلکه خود کلیتی جداناپذیر از هستی بیکران هستند. گاهی یگانگی با عناصر منفی طبیعت و زندگی است و گاهی با عناصر مثبت و نمادهای زیبای زندگی. در هر صورت » این همبستگی میان انسان و جهان، یا سرنوشت آدمی و هستی، سبب می-شود که رابطه انسان با طبیعت نیز تابع همان قاعده و ارزشی شود که در رابطه انسانی به کار میآید، انسان به سادگی میتواند با طبیعت نیز رابطه گیرد. امکان چنین رابطهای در خود زندگی طبیعی، بهگونهای سالم وجود دارد.

»شعرم سرود پاک مرغان چمن نیست / تا بشکفد از لای زنبقهای شاداب / خوشخوان باغ شعرمن زاغ غریب است  / نفرینی شعر خداوندان گفتار/ من دیوها را میستایم / از خوان رنگین سلیمان میگریزم / من با خدایان میستیزم .«

که در این شعر، سروده خویش را متناسب با جلوههای به ظاهر ناساز طبیعت همچون زاغ غریب میداند و آن را میستاید.

در شعر »گذرگاه« همذات پنداری با طبیعت وسعت و عمق بیشتری دارد و شاعر با نگرشی متفاوت از شعر پیشین به بیان یگانگی و همسانی با طبیعت میپردازد. محور اینگونه اشعار مثل دیگر اشعار او بر گرد اتحاد و همگامی انسان با طبیعت میگردد. »شاعر از طریق شعر با کل جهان رابطه برقرار میکند و چون ذرهای در یگانگی و قانونمندی آن سهیم میشود تا بقایش تضمین گردد.

شعر مثل همه اجزای جهان، از جنس همین جهان است . . . شعر از جنس بیرون از حیات نیست و با ابزار بیرون از حیات نیز پرداخته نمیشود.

شاعر نه تنها انسان و زبان انسانی را با جهان و هستی یگانه میداند، بلکه بقای شاعر _ انسان_ را در گرو رابطه و اتحاد با طبیعت عنوان میکند و هرگاه این تعادل به گونهای به هم بخورد و انسان بخواهد طبیعت را زیردست و مغلوب خویش تصور کند نتیجهاش ناخوشایند است. خود آتشی در جایی بهصراحت به این موضوع اشاره کرده است: »اگر طبیعت مقهور آدمی نمیشد می-توانست همیشه پناهگاه او باشد. اما انسان طبیعت را کشته و حالا مثل کافری پشیمان برای آن ندبه میکند

آتشی شاعر در معدود دفعاتی که در داستاننویسی طبع آزمایی کرده نیز به چنین مضمونی پرداخته است. محیط داستانهای وی اغلب روستاهای دشتستان است. اندوه و حسرت بر نجابت از دست رفته و شکایت از ناگواریهای روزگار که باعث دوری انسان از اصل طبیعتگرای خود شده، محتوای چند داستان اوست.

»من گذرگاه تپشهای فراموشم / پاسدار چشمهای کنجکاوم، معبر پاهای پر رفتار / سنگ بیدارم / . . . . . / با همه غمهای دنیا آشنایم / با غم صحرا / با غم دریا / با غم حیوان / ابر حیرانم / دیدهی امیدها را در پی خود میکشانم / رنگ هر اندیشه را رنگین کمانم .«. . . /

که وجود خود را با غم و شادیهای طبیعت شریک میداند و صحرا، دریا، حیوان و ابر را متحد و یگانه با خویش میبیند.
این همسانی و همذاتپنداری با طبیعت را میتوان در شعرهای »مرغ آتش«، »آواز فضایی«، »وهم سنگ«، »بر ساحل دیگر«، »درس«، »انسان و جادهها«، »دشت انتظار«، »من کولی«، »در آشیانه منقار اگر نبودی تو« و . . . دید.

طبیعت در تقابل و تضاد با شهرگرایی و مظاهر مدرنیته: این دست از اشعار آتشی بیشترین حجم از اشعارش را در بر میگیرد.مخصوصاً در مجموعه شعرهای پایانی او. آتشی به سبب طبیعتگرایانه اندیشیدن و از چشم طبیعت دیدن، همواره از دریچه طبیعت و عناصر آن به موضوعاتی چون تاریخ، انسان، روابط انسانی، بیعدالتی، گسترش اندیشه شهری

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید