بخشی از مقاله

چکیده

گرینبرگ نظریه پردازی است که شالوده هنر مدرن را تبیین نموده و در مقالات خود مرزهای میان هنر آوانگارد و کیچ را متمایز نموده است. مدرنیسم از نظرگاه او نه یک پروسه از پیش مدون شده، بلکه کوششی است که در جهت پاسداری از ارزشهای کیفی استاندارهای زیبایی شناسی صورت می گیرد و آثار بجا مانده از هنرمندان مدرن نشان می دهد که آنها با یک روند تقابلی و بوسیله نقد های مکرر و دائمی در جهت گسترش هنر مدرن، آن را به پیش برده اند.

این فرآیند از نگاه او وابستگی تام به اندیشه انتقادی کانت دارد. گرینبرگ تصریح دارد که هر هنری در یک حوزه خاص با چگونگی مدیوم خود تطابق دارد وکارکرد اندیشه انتقادی در هنر مدرن این است که همه تاثیراتی که از مدیوم های دیگر وارد این هنر خاص می شوند را حذف نماید. تنها در صورت این کنش اندیشه انتقادی است که خلوص هنری محقق شده و سپس، استقلال هنری حاصل می شود.

-1 مقدمه

گرینبرگ کانت را "نخستین مدرنیست حقیقی" می داند و حضور دائمی کانت و اندیشه هایش در نظریاتش درباره هنر مدرن بسیار قابل توجه است. گرینبرگ از سال 1939 که مقاله "Avant-Garde and Kitsch" را در ژورنال "Partisan Review" به رشته نگارش درآورد رسما به عنوان منتقد هنرهای بصری شناخته شد. در سال 1940 در همین ژورنال بعنوان ویراستار و از سال 1945 تا 1957 او سردبیر همین نشریه گردید. نفوذ گرینبرگ در تفسیر و نقد هنری به حدی رسید که تام ولف در کتابی که در سال 1975 نوشت ، نام گرینبرگ را بعنوان یکی از "kings of cultureburg" در کنار هارولد روزنبرگ و لئو اشتاینبرگ معرفی نمود.

گرینبرگ، در این مقاله و نیز در دو مقاله دیگر یعنی Modernist Painting - 1960 - و - 1979 - Modern And Postmodern هنر مدرن را صورت بندی کرده است. گرینبرگ تاریخ مختصری که از هنر ارائه می نماید، که در آن پنج سبک مختلف یا جنبشهایی که یکی بعد از دیگری در نقاشی فرانسه قرن نوزده پدید آمد، را از یکدیگر تفکیک کرد. اولین سبک، کلاسیسیم داوید و انگر بود و بعد از آن حدود 1820 تا نیمه 1830 رومانتیسم دلاکروا، سپس ناتورالیسم کورو و در آخر هم - رئالیسم - کوربه ظهور کردند

در اوایل 1860، واریاسیونهای ناتورالیستی سریع و مسطح مانه، مسیر را روشن میکرد و کمتر از ده سال با امپرسیونیسم ادامه یافت. امپرسیونیسم به عنوان یک راهنما تا اوایل دهه 1880 تا زمانی که پستامپرسیونیسم سورا و سزان و گوگن و ونگوک نوع مترقیتری از آن را عرضهکردند، ادامه یافت. در طول دوازده سال آخر قرن بیستم، همه چیز با هم مخلوط شد هر چند که این اتفاق تنها در ظاهر افتاد. در اوایل بونارد و ویلارد در حال سنجش خود، زمان را سپری کردند، دوره تحول نبی ها در طول سال های 1890 ظاهر شد و فوویسم، در حدود1903 رقابت خود آغاز کرد. همان طور که بهنظر می رسد، نقاشی بین اواسط دهه 1880 و 1910 بیش از هر زمان دیگری در رابطه با هدف این پژوهش، سریعتر تغییر کردهاست.

کوبیسم از فوویسم در دوازده سال آخر به شدت فاصله میگرفت . تنها در این دوره یعنی بین دهه 1800 و 1880 بود که سرعت تغییرات نقاشی دوباره به حالت طبیعی بازگشت و کوبیسم تا نیمه دهه 1920 در صدر قرار گرفت. بعد از آن سوررئالیسم از راهرسید. در حدود 1940، اکسپرسیونیسم انتزاعی و مشتقاتش، تاشیسم و هنر اینفورمل در صحنه تاریخ هنر حاضر شدند.

-2 تاثیر کانت در هنرمدرن از نگاه گرینبرگ

احکام مربوط به زیبایی، در آراء کانت، به احکام ذوقی ای تنزل یافت و پایه حکم درباره زیبا بودن چیزی ادراک حسی و لذت حاصل از آن دانسته شد. - پازوکی،1381، - 104 هنر برای هنر نیز راه خود را از طریق نفی تعهدات بیرونی هنر ادامه داد و »فایده اش چیست؟ زیبا بودن! ...

بطور کلی هر چیز وقتی مفید شد دیگر نمی تواند زیبا باشد، زیرا وارد زندگی روزمره می شود، شعر نشر می شود و آزاده برده می گردد.همه هنر همین است. - «سیدحسینی، - 467 :1376 سپس نظریه پردازانی مانند گرینبرگ، سوبژکتیویته در هنر را اصل قرار داده و مدرنیسم را نگاهبان کیفیات زیباشناسانه می دانند. چنانکه او اصرار داشت بهترین اثر از نظر هنرکسی، همان است که مورد پسند او بوده و طبع و سلیقه او را ارضا نماید.

گرینبرگ در مقاله خود به نام" Modern And "Postmodern که در 1979 نوشته شده است، تصویر روشنی از مدرنیسم ارائه می دهد. تعریف صریح او از مدرنیسم این است: تلاشی است جاودان برای ممانعت از پایین آمدن سطح استاندارهای زیبایی شناختی که به دلیل نسبی گرایی که در دموکراتیزه کردن فرهنگ تحت لوای انقلاب صنعتی و سیستم صنعتی سازی صورت می گیرد، انجام پذیرفته است.

بدین معنا که تاریخ هنر مدرن از امپرسیونیسم آغاز گردیده و دلیل روی برتافتن امپرسیونیستها از نگاه حقیقی به طبیعت، پاسداری از استانداردهای کیفیات زیباشناختی بوده است و این امر سبب گردید تا آنها نگاهی کاملا نوین را برای آثار خود برگزینند. او علت تمامی طغیانها و سرکشی های مدرن را اقتضای بازنگری در استانداردهای زیباشناختی دانسته و نوآوری را نیز لازمه رسیدن به میزان بالاتری از کیفیت زیباشناختی معرفی می کند.

پایه های فکری این طغیان ها و سرکشی ها و روشهای آنها برای حفظ ارزشهای زیبایی شناختی را می توان در مقاله دیگر او با عنوان " Modernist Painting" که در سال 1960 نگاشته شده، تشریح و تببین نمود. در این مقاله، او ازهمان ابتدا، کانت را نخستین مدرنیست حقیقی دانسته و معتقد است کانت از منطق استفاده کرد تا ضعفهای منطق را بیان کند. بدیهیات سنت منطق را به عنوان پیشفرض نپذیرفته و کناری نهاد و بدین روش زواید علم را حذف کرد تا به دستگیره ای مطمئن با بنیانی استوار و بدیهی دست یازد.

مدرنیسم از نگاه گرینبرگ رابطه تنگاتنگی با اندیشه انتقادی کانت دارد بطوریکه در همین مقاله اعلام می دارد که مدرنیسم، در واقع تداوم و گسترش خود نقادی - self-criticism - کانتی است. پیش از تحلیل ادامه این مقاله ضروری است که به مفهوم نقد و نقادی قبل و بعد از عصر مدرن اشاراتی بنماییم.

در زبان لاتین "&ULWLFXV *UDPDWLFXV" به معنای " تشخیص اصالت متن" به کار می رفت. در سده هفدهم، کریتیک، "فهم فاصله فرهنگ روزگار آفرینش متن با فرهنگ روزگار دریافت آن" معنا می داد. اما "در ادبیات روشنگری؛ کریتیک، به معنای داوری اثری فکری یا پدیده ای اجتماعی بود و در دانشنامه - 1770-1751 - روسو و منتسکیو و ویکو نیز ،کریتیک را به همین معنا به کار برده اند"

نقد آثار هنری و ادبی، پیش از قرن هجدهم نیز وجود داشت، مثلا می توان از نقدهای راسین و بن جانسون نام برد اما نکته اصلی در تفاوت میان این نوع نقادی با نقادی دوران مدرن این بود که اینان تنها در محدوده نظریه پردازی و زمینه های فلسفی و زیبایی شناسی باقی مانده بودند. اما مدرنیته و نقادی به هم پیوسته و جداناشدنی هستند. در واقع "مدرنیته بر اساس نقد سنت ها شکل گرفته بود و سخن کانت نشان از گذار از دگماتیسم به اندیشه انتقادی بود.

فیلسوف مدرنیته یعنی کانت، در پیشگفتار کتابش"سنجش خرد ناب" کار ناقد را همچون کار قاضی در دادگاه دانست و روزگار خود را "عصر انتقاد" معرفی نموده و بیان داشت که همه چیز باید تابع آن باشد"

تفاوت مفهوم نقادی در نزد کانت و دیگران این بود که کانت نقادی را کنشی می دانست که در درون ذهن اتفاق می افتد و در این فرایند، خرد خودش را داوری می کند یعنی خرد، هم کنش سنجش را به انجام می رساند و هم خودش سنجیده می شود و فاعل سنجش نیز، خرد ناب است. اشاره گرینبرگ در مقاله"" Modernist Painting به همین شیوه نقادی کانتی است. او در این مقاله تصریح می کند که معنی مدرنیسم این است که ما اندیشه ها، راهکارها و ساختارهای یک نظام اندیشگی ویژه را، برای به نقد کشیدن همان نظام، نه برای سرنگون کردن آن بلکه برای شناسایی هرچه بیشتر ظرفیت های آن نظام اندیشگی، بکار بگیریم.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید