بخشی از مقاله

چکیده :

وقتی سخن از اشتراکات معماری و موسیقی به میان می آید ، ابتدایی ترین پرسش به ماهیت وجودی این دو هنر بازمیگردد که یکی ذاتا ملموس و عینی و دیگری تجریدی و ذهنی است.بکارگیری ابزارهای تحلیلی در پاسخگویی به این سوال که آیا تشابهاتی میان این دو وجود دارد، دلایل آن چیست ، ما را به مسیری هدایت می کند که خواهیم دید آفرینش معماری از همان خواستگاهی بر میخیزد و از همان گذرگاه هایی عبور می کند و در پایان به منزلگهی می رسد که آفرینش موسیقی نیز به آن مقید است. - وزیری،علی نقی، - 1336به همین دلیل است که گوته معتقد است "معماری همان موسیقی منجمد است"

این مقاله در پی آن است تا با شناخت هنرهای معماری و موسیقی و زیر ساخت های این دو به بررسی و کشف پیوند مفهومی میان معماری و موسیقی بپردازد.در بیشتر پژوهش هایی که در حال حاظر در باب مقایسه ی میان معماری و موسیقی صورت گرفته است به معیارهای ظاهری بسنده شده است و پژوهشی در رابطه مفهومی و محتوایی میان این دو هنر به طور جدی انجام نپذیرفته است. پژوهش در این مقاله ،روش کیفی و از نوع توصیفی - تشریحی و روش گردآوری داده ها نیز به صورت اسنادی- کتابخانه ای می باشد .

مقدمه

بررسی و پژوهش در باب ارتباط میان موسیقی و معماری در گذشته و امروز یکی از بحث های همیشگی در عرصه هنر بوده است.دوران مدرن به دلیل تحولات متعاقب آن همانند انسان گرایی،علم مداری،دین پیرایی،روشنگری و انقلاب صنعتی،به عنوان یکی از نقاط عطف تاریخ محسوب می شود - قبادیان،. - 1390همه هنرها به صورت فطری با یکدیگر در ارتباط می باشند،رابطه معماری و موسیقی هم خارج از این مقوله نیست و بستری مشترک با یکدیگر دارند.در این مقاله سعی شده است که با استفاده از تعاریف موسیقی و معماری و بررسی این دو به روابط میان این دو هنر پی ببریم .

شوپنهار موسیقی را مافوق تصورات دانسته و بنا به گفته او همه هنرها سعی می کنند تا در دوری از نمونه طبیعی و رسیدن به نمونه مثالی و تجویدی ،خود را به موسیقی نزدیک کنند و از قالب بیانی آن الهام بگیرند.شاید بتوان از تحلیل گفته ی شوپنهاور در مورد موسیقی به کلامی جامع تر دست یافت و آن اینکه همه هنرها در نهایت راهی به سوی انتزاع و تجرید می گشایند.

با این تعریف به راحتی می توان به مشاهبت های زیادی بین هنرها به ویژه هنر موسیقی و معماری نایل آمد. زیرا در آفرینش معماری تخیل هنری و صورت های ذهنی هنرمند توسط ابهام که از کاربرد نمادهایی از فرم های عینی در ساختمان بنا حاصل می شود ، خود را به مرز تجربه و تنزاع، جایی که موسیقی در آن جایگاه رفیع دارد می رساند

در این پژوهش پس از تعاریف ، نظری کوتاه به معماری و موسیقی داشته ف و بعد به مقایسه بین آنها پرداخته و در مرحله بعد ، مفاهیم مشترک بین این دو هنر را شناسایی کرده ، و با استناد به آن موارد به رابطه و شباهت بین معماری و موسیقی خواهیم رسید.

پیشینه تحقیق :

به طور کلی دو نوع برخورد در بررسی رابطه میان موسیقی و معماری از گذشته تا به امروز وجود داشته است . یکی برخورد شکلی و دیگری مفهومی ، برخورد شکلی با لایه های بیرونی ، مثل نسبت دادن خط آسمان کوه و بناهای مذهبی به اوج و حضیض بکار رفته در میزان های موسیقی است

دومی برخورد شکلی با لایه درونی که باور عموم این است که آثار موسیقی زمانی خوشایند هستند که از قواعد خاص پیروی می کنند ، قواعدی که دانش فیزیک چگونگی آن را بیان می کند . در مورد معماری نیز همین طور است 

معماری :

دایره المعارف معماری با تاکید بر نکته که طرح و ساختار معماری ،حاوی معنی و مفهوم وسیعتری است که فراتر از جسم و کالبد معماری قرار دارد،تعریف جامع زیر را ارئه می دهد - غلامرضا اکبری،1382 - معماری باید عام و هنری تعریف شود که طراحی ساختمان را توام با کیفیت زیبایی ،هندسی،عاطفی،نیروی معنوی و روحانی،رضایتمندی اندیشمندانه و پیچیدگی،سازه سالم،برنامه ریزی ساده،و انواع مختلف ویژگی های هنری از قبیل دوام و ماندگاری ،مواد و مصالح مطبوع،رنگ آمیزی خوشایند و دلپذیر و تزیینات،آراستگی ،پویایی،تناسبات خوب و مقیاس قابل قبول ، و بسیاری تداعی های خاطره انگیز و همبستگی و پیمند با سنت های پیشین،به همراه داشته باشد - همان - .

تعریف دیگری که در فرهنگ معماری آمده است ،مربوط به ویترویس می باشد،که معماری را اینگونه تعریف می کند: معماری حاصل زیبایی ، استحکام ،آسایش و آسودگی است - همان - .نصرمعماری را هنری برای نظم بخشیدن به فضا می داند،زیرا هنر و به خصوص معماری یک فعل و عمل و به عبارتی یک نوع بیرون ساختن است و بنابراین بالضروره مبتنی بر علمی است که متعالی از آن بوده است و به آن نظم می بخشد.بدون این علم ، هنر هیچ توجیه و دلیلی ندارد

معماری به عنوان علم و هنر بارها در گذشته مورد بحث و مجادله بوده است .بیشتر مردم اتفاق نظر دارند که معماری هر دوی این هاست،اما - چه میزان هنر - و - چه میزان علم - یا برتری یک عامل بر دیگری در طول زمان بر حسب وضعیت های مختلف متفاوت بوده است .این موضوع،بحثی همیشگی است که اغلب تضادها و ستیزهای سختی را در میان معماران به همراه داشته است.

معماران متمایل به - فرم - و - جاذبه بصری - اغلب معماری را برای خود مطالبه می کنند.در حالی که معماران متمایل به - برنامه ریزی - ، - سیر از سوال به جواب - ، - موضوعات اجتماعی - یا - معماری خورشیدی - اغلب در برابر گروه فرم گرا،موضعی دفاعی پیش می گیرند.

برای درک توده و حجم معماری ،هنر از علم لطیف تر است. بدون تامل و تفکر در تاثیرات هنر، که بسیار گسترده و نامحسوس است،عموما نمی توان تاثیرات بی واسطه و محسوس علم را بر زندگی خود دریافت کرد.علاوه بر این،عموما در تعریف هنر میان افراد جامعه توافق نظری مشاهده نمی شود، در صورتی که در پذیرش و تصدیق هنر ، اتفاق نظر وجود دارد

تعریف معماری از نگاه جان راسکین که در کتاب هفت مشعل خود معماری را اینگونه تعریف می کند: معماری هنر افراشتن و آراستن بنا توسط انسان است که سیما و منظر آن به سلامت روانی و دماغی انسان ، نیرو و سرور می بخشد ، و بیشتر از آنکه بر عملکرد و کاربرد تاکید کند، معماری با نظم و انتظامی مطمئن و خارج از هاویه و آشوب مربوط می شود.

دارای سازمانی محکم و استوار است ، دارای هندسه ای قوی است،و مهم تر از همه - معماری - آفرینشی است که زیبایی را به نمایش می گذارد و از یکنواختی و کسالتی به دور است. همچنین فلامکی معماری را ایده ها و ارزش هایی را به وسیله ی سیستمی از علائم بصری بیان می کند

در رابطه با علم مواد و مصالح، عناصر و اجزا ساختمانی ، علم هندسه

- هندسه سطح، اشکال و هندسه فضا -احجام - ،علم نسبت به ایستایی و نحوه توزین وایجاد تعادل - فیزیک ایستایی - ،علم نسبت به ساختار روحی و جسمی فیزیک تنسان و در نهایت ، هنر ترکیب و تزئین و عرضه آن ها به نحوی که جوابگوی نیازهای جسمی و روحی انسان باشد.

پس معماری از یکسو علم است و از سوی دیگر هنر.معمار باید از یک طرف نسبت به اجزا و عناصر معماری - مواد و مصالح - شناخت داشته باشد و بتواند هندسه تجریدی و انتزاعی را به خدمت فضای عینی و عملی بگیرد و از سوی دیگر می باست ،هنرمندانه آن اجزا و عناصر را در قالب این فرم ها و احجام هندسی شکل بدهد و نهایتا پدیده معماری خود را چنان از آب و گل در آورده که جوابگوی نیازهای نه تنها جسمی انسان بلکه روحی وی نیز باشد.پس در این جا به طور کلی نسبت به مقوله های موجود در این تعریف باید شناخت کافی و وافی داشته باشید. همانطور که تا به اینجای پژوهش معماری را تعریف کردیم،اکنون باید به توصیف موسیقی بپردازیم تا به ماهیت و شباهت های این دو هنر پی ببریم .

موسیقی :

موسیقی هنر بیان احساسات به وسیله صداهاست.موسیقی تراوش احساسات و اندیشه های آدمی است و مبین حالات درونی وی می باشد.لغت شناسان ریشه کلمه موسیقی را - موسیقار= موسقار= موسیقال= مسقال - معرفی کرده اند - فرهنگ معین - به گفته ایرانیان کلمه ی موسیقی از نام پرنده ای به نام ققنوس یا موسیقار گرفته شده است - سراج،1390 - محمد حسین بن خلف تبریزی،واژه موسیقار را اینگونه بیان میکند که :موسیقار نام پرنده ایست که در منقار او سوراخ بسیار هست و از آن سوراخ ها ،آوازهای گوناگون برمی آید و موسیقی از آن گرفته شده است

در نظر قدما موسیقی عبارت است از معرفت احوال الحان .الحان موسیقی از ترکیب و اتحاد اصوات مختلف ایجاد می شود.الحان موسیقی را می توان به دو طریق اجرا و بیان کرد،یا توسط صورت انسان و یا بوسیله آلات موسیقی ،پس اصل موسیقی صوت یا به اصطلاح قدما نغمه است

ابو علی سینا در کتاب شفا در شش بخش موسیقی را تشریح می نماید و می گوید: موسیقی یکی از علوم ریاضی است که منظور آن مطالعه صداهای موسیقی و بحث در ملایمت و عدم ملایمت و همچنین کشش آنها و قئاعد ساختن قطعات آن است.بنابراین علم وسیقی شامل دو بخش است: علم ترکیب نغمات مربوط به صداهای موسیقی و علم اوزان مربوط به زمانهایی که صداهای یک نغمه را از یکدیگر جدا مینمایدوپایه این دو قسمت بر اصولی استوار است و از علومی خارج از موسیقی اخذ می شوند که بعضی از این اصول از ریاضی و بعضی دیگر از فیزیک و علوم طبیعی و برخی از هندسه گرفته می شوند

ابزار اولیه موسیقی ایرانی ،مثل همه موسیقی ها،تعدادی نغمه است که می توان آن ها را در محدوده یک اکتاو جا داد و به این ترتیب گام بالقوه موسیقی ایرانی را به دست آورد. از این گام ، دانگ های متعددی استخراج می شوند که در محدوده آن ها می توان قطعات موسیقی خلق کرد

کتاب هایی که از قدیم راجع به موسیقی ایران نوشته شده بیشتر جنبه علمی و نظری دارد زیرا پشتیبان موسیقی را یکی از اقسام حکمت ریاضی می دانسته اند و در کتابهای موسیقی ،اصوات را از روی نسبت های ریاضی تعیین کرده اند .چنان که ابن سینا در کتاب دانشنامه علایی گوید : "صناعت موسیقی دو جز است یکی تالیف است و موضوع او نغمه ها ست واندر حال اتفاق ایشان و نااتفاقی ایشان نگاه کنند و دوم ایقاعست و موضوع او زمان هاست که اندر میان نغمه ها اوفتد و نقره ها که از یکی به یکی شوند

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید