بخشی از مقاله
چکیده:کشف شروط لازم و کافی یک پاسخ قابل قبول برای معناداری زندگی از ضرورت های پیشینی جستجوی پاسخ برای این پرسش است . بدین منظور در این مقاله برای تمهید چنین هدفی به کاوش زیر لایه های روانی و پیش فرض های زبانی سوال خواهیم پرداخت که نقش علت برای پرسش معنای زندگی و دلیل برای پاسخ دارند .
چون بر این عقیده ایم که شکافتن و تحلیل سوال نشان می دهد که پرسشگر دنبال چه می گردد و بدون این علم نمی توان فهمید چگونه باید به او پاسخ داد . سوال و پیش زمینه های آن به خودی خود بخشی از جواب هستند. پرسش یک محصول بی محتوا و تهی و تشکیل یافته در خلا نیست . این کاردر نهایت منجر به کشف الگویی شبه صوری و ضابطه مند، فارغ از هر محتوا و مصداق ، از دل پرسش معنای زندگی خواهد شد که به دلیل نظم بخشیدن و تعیین خط مشی برای جستجوهایی از این دست ، می تواند نقشی هدایتگر برای پاسخ دادن به این سوال داشته باشد.
مقدمه
وقتی از معنای زندگی می پرسیم دقیقا دنبال چه چیزی می گردیم ؟ چه چیزی در زندگی مان نیست که باید باشد و برعکس چه چیزهایی هست که نباید باشند یا احساس می کنیم ناکافی اند ؟ چه چیزی از نظر ما کافی است ؟ به عبارت ساده تر ما به چه شرطی قانع می شویم که زندگی معنادار است یا نه ؟ سوالاتی از این دست به طرز فراگیری ذهنیت انسان معاصر را درگیر خود ساخته و روز به روز در حال افزودن به اهمیت خود است . با اینکه هر روزه بر عمر خود و زندگیمان می افزاییم چیزی در حال تخلیه و نه رشد و نمو است و آن معنای خود زندگی و چرایی آن است .
کشف چگونگی پاسخگویی به یک سوال بیش و پیش از این اینکه نیازمند جستجوی بیرون از سوال باشد محتاج تحلیل دقیق ماهیت سوال و عوامل برانگیزاننده پرسش است . به خصوص اگر جهت این سوال رو به مسایل کلان زندگی آدمی داشته باشد . این تامل روش شناسانه ضوابط و چارچوب های پاسخ یابی و پذیرفتگی جواب را تشخیص خواهد داد و مسیر وصول به مطلوب را هموار تر خواهد ساخت . پرسش یک محصول بی محتوا و تهی و تشکیل یافته در خلا نیست ؛ بلکه حاصل برخورد عوامل متعدد معرفتی و روانی می تواند باشد .
شاید بتوان گفت بهترین توفیق هر شخص اندیشمند این است که بتواند بفهمد هر پرسشی دقیقا چه می پرسد چرا که پس از این است که راه بررسی بر روی او گشوده خواهد شد . کاوش و تحلیل سوال نشان می دهد که پرسشگر دنبال چه می گردد و بدون این علم نمی توان فهمید چگونه باید به او پاسخ داد . سوال و پیش زمینه های آن بخشی از جواب هستند .
پرسش معنای زندگی از ذاتی - سوژه ای - ویژه با مختصات منحصر به فرد خود بر خواسته است . نمی توان به بررسی پاسخ این سوال بدون مطالعه این وابستگی و نسبت های برقرار میان آنها ادامه داد . الزامات روش شناختی جستجوی جواب با توجه به این نکته است که خود را آشکار خواهند ساخت . پس فی نفسه کاویدن سوال قبل از پاسخ باید به عنوان الزامی معرفت شناختی مد نظر قرار گیرد .
چیزی که این مقاله هرگز درصدد آن نیست عطف توجه و تلاش نظری به منظور پاسخگویی به پرسش معنای زندگی و تعیین و تجویز مصداقی برای این پرسش است . کوششی که بدون فهم و تصور درست برای پاسخگویی به پرسش انجام گیرد، می تواند منجر به تحمیل معنا بر آن شود، و نه پاسخی که به مدد ملاحظات و الزامات صحیح و بایسته به دست آمده باشد . چه بسا در مورد این سوال یک پایان تلخ موجه تر از یک نتیجه خوشایند باشد . در هر صورت یک محقق راستین هرگز مطالب و خواسته های خود را درگیر و ممزوج موضوع تحقیق خود نمی کند .
به همین دلیل تمرکز این مقاله معطوف به تحلیل و ایضاح صورت و ماده سوال و بررسی ابعاد چندگانه آن گشته است . ابعاد سه گانه ای که دست در دست هم به مثابه یک فرآیند پیش از سوال عمل کرده و فرآورده ای چون پرسش معنای زندگی به بار آورده اند . این ابعاد عبارت اند از : بعد زبان شناختی ، بعد روان شناختی و بعد منطقی- فلسفی با بررسی جداگانه و جمع بندی نتایج این مباحث می توان تصویری درست از ماهیت پرسش معنای زندگی فراهم آورد که بهترین راهنمای ما در امر پاسخگویی به آن و بازدارنده از انحرافات و نا بجا گویی های آشفته و ناسازگار می باشد . می خواهیم بدانیم این سوال پیش از جواب یافتن چه محتواهایی را در دل خود گنجانده است و آیا می توان راه و روشی برای کسب و اخذ پاسخ از سوال به دست آورد .
بعد زبان شناختی :
معنای زندگی ترکیبی اضافی و تشکیل یافته از دو عضو کوچک تر یعنی واژه معنا و زنذگی است . به نظر ما این ترکیب ، بر اساس یک تقریر و تبیین، ترکیبی استعاری است که به منظور فهم مقصود آن باید به عناصر تشکیل دهنده استعاره رجوع کرده و بر اساس الگوی فهم استعاره ها به دریافت منظور و فایده این ترکیب نایل شویم .
یکی از نظریات متاخر و در عین حال موفق در این زمینه نظریه جانسون و لیکاف در باب ماهیت استعاره است که به نظریه شناختی یا مفهومی مشهور است . به همین دلیل گزارشی مختصر و به اندازه نیاز از این نظریه خواهیم داشت تا مقدمه ای برای کاربرد آن در این مقاله برای موضوع مورد بحث فراهم آورد . پس از آن با بررسی و تطبیق نظریه استعاره جانسون و لیکاف به ایضاح مفهومی ترکیب معنای زندگی خواهیم پرداخت . تقریر دومی که با تغییری در دیدگاه فلسفی و وجود شناسانه به دست می آید این ترکیب را از حالت مجازی- استعاری خارج و این پرسش را با اتکا به دیدگاه خود مطرح می کند . می توان گفت استعاریت یا عدم استعاریت ترکیب بسته به موضع هستی شناختی ای است که در مورد زندگی و ماهیت آن اتخاذ می کنیم .
نظریه استعاره جانسون و لیکاف :
این نظریه که در حوزه زبان شناسی معنا شناختی مطرح است جزو دیدگاه های معاصر در موضوع استعاره می باشد که برای اولین بار توسط زبان شناس آمریکایی جورج لیکاف، در سال 1980، در کتاب استعاره هایی که با آنها زندگی می کنیم ارایه شد. پس از آن مطالعات گسترده ای بر مبنای این نظریه در حوزه های مختلف انجام گرفت که باعث پخته تر شدن و مقبولیت بیشتر این رویکرد گشته و با عنوان نظریه استعاره مفهومی یا شناختی رسمیت یافت .
به جملات زیر توجه کنید: مدعیات شما غیر قابل دفاعند. در نقادی اشدقیقاً به هدف زد. استدلال هایش را درهم کوبیدم. من در هیچ بحثی بر او پیروز نشده ام. زمینه مورد نظر در همه این جملات ، موقعیت بحث و مناظره می باشد . کاربرد این جملات در زبان فارسی برای موقعیت مذکور آن چنان نهادینه شده است که در نظر ابتدایی هیچ کدام از آنها از مصادیق استعمال مجازی و استعاره محسوب نمی شوند .
اما بر خلاف این باور در همه این جملات چیزی به نام استعاره مفهومی - conceptual Metaphor - به کار رفته است . همه اوصاف این جملات در سایه یک طرحواره از موقعیت جنگ و اوصاف آن، برای موقعیت مجادله نیز معادل سازی شده اند . در زبان شناسی شناختی به فهم یک حوزه مفهومی - - Conceptual domain بر حسب حوزه مفهومی دیگر ، استعاره مفهومی گفته می شود .
همان طور که در مثال های ذکر شده حوزه مفهومی بحث کردن بر اساس جنگیدن فهمیده شده است .تعریف لیکاف از استعاره این چنین است : » این نمونه ای بود برای توضیح این مطلب که یک مفهوم استعاری ، یعنی بحث جنگ است ، آن چه را که به هنگام بحث انجام می دهیم و چگونگی درک آن را سازمان دهی می کند . جوهر و اساس استعاره درک کردن و تجربه چیزی بر اساس چیز دیگر است - «.لیکاف،جانسون،16، - 1395 به این ترتیب لیکاف و جانسون در نظریه خود نشان میدهند که استعاره امری اساسا تزئینی و یا مخصوص زبان ادبی نیست بلکه در اندیشه و عمل هر روز ما ساری و جاری است و اندیشه و عمل ما بر پایه آن قرار دارد .