بخشی از مقاله
چکیده
مسأله ی وحدت وجود در مباحث فرهنگی و ادبی معاصر یکی از پر ارج ترین مسائلی است که توجه دین پژوهان را به خود جلب کرده و در تاریخ دین و تمدن بشری نقشی پر پیمانه داشته است. این موضوع که »لیس غیره احد« یعنی »جز او کسی نیست« همواره نکته ی مهمی در رویکرد و تفکر عارفان بوده و خواهد بود.
از سوی دیگر تنوع شناخت های دینی و تکثر دین ورزیها که در فرهنگ دینی معاصر به آن پلورالیسم دینی - - religious pluralism می گویند می تواند با نظریه ی وحدت وجود ارتباط تنگاتنگی داشته باشد. در این مقاله سعی شده است با بررسی مسأله ی وحدت وجود از دیدگاه مولانا جلال الدین محمد بلخی به یک وحدت نظر در وحدت وجود و زمینه سازی برای تثبیت تکثر دینی پرداخت.
-1 مقدمه
از جمله مسائلی که در حوزه ی فکر و اندیشه به ویژه عرفان و خداشناسی همواره مطرح و مورد نظر بوده، گرایش به سوی وحدت و یکتایی است به گونه ای که گونه های شناخت و دین داری و درون مایه های عرفانی حول محور آن به یک ارتباط و اتحّاد دست پیدا کنند.
اگر چه کثرت گرایی دینی در دین شناسی نوین دفتر پر بار و برگی دارد اما در ادب کهن ایران زمین سرفصلهای پرشماری را به خود اختصاص داده است. عارفان در این میان سهم بسیاری دارند؛ برای مثال جلال الدین مولوی که مثنوی خود را دکان وحدت می انگارد غیر آن را بت پرستی می شمارد، وحدت وجود و توجه به گستره ی ادیان برای او از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است و هم اوست که اختلاف عقاید را ذاتی نمی داند بلکه بر آن است تا به نظرگاهها و دیدگاهها نسبت دهد.
در این زمینه خرمشاهی در زمینه تساهل دینی حافظ می گوید:» ایمان حافظ از نوع ایمان معتقدان عالی مشرب و وسیع المشرب است که سخت کیشی و سخت کوشی ندارد.«
این محور فکری به مولوی و حافظ ختم نمی شود و همچنان در تاریخ فرهنگ و ادب به راه خویش ادامه می دهد و کسانی چون جان هیک با بهره مندی از اندیشه های عرفانی به پلورالیسم دینی ابعاد گسترده تری داده اند
در این مقاله تحلیلی و توصیفی که دادههای آن به روش کتابخانه ای، گردآوری شده، سعی بر این گردیده به این پرسشها پاسخ داده شود:
پلورالیسم دینی با اندیشه ی وحدت وجود چه نسبتی دارد؟
تعالیم عرفانی چگونه این رابطه را تبیین می کند؟
-1-1 پیشینه ی پژوهش
در تبیین پیشینه این پژوهش باید گفت مقالات و کتابهای بسیاری، گاه به اجمال و گاه به تفصیل به این موضوع پرداخته اند که برخی از آنها به عنوان منبع این نوشتار قرار گرفته اند. از جمله کتابها می توان به وحدت وجود - - 1369 نوشته فضل االله ضیاء نور و تاریخ تصوف در اسلام - - 1369 نوشته قاسم غنی اشاره نمود. مقالاتی نیز به این موضوع به صورت مجمل اشاره کرده اند، از جمله:
جان هیک در مقاله ی »آیا ما مسلمانان، مسیحیان و یهودیان خدای واحدی را پرستش می کنیم؟« مفصلا به این موضوع پرداخته است. -
دکتر سعید حمیدیان نیز در مقاله ی »در مذهب ما« بر آن است تا اندیشه ی حافظ را دراین زمینه بکاود و رهیافت های تازه ای در حوزه ی کثرت گرایی دینی به دست دهد.
-2 بحث و بررسی
-1-2 وحدت وجود
از جمله مسائلی که در حوزه ی فکر و اندیشه به ویژه عرفان و خداشناسی همواره مطرح و مورد نظر بوده گرایش به سوی وحدت و یکتایی است به گونه ای که گونه های شناخت و دین داری و درون مایه های عرفانی حول محور آن به یک ارتباط و اتحّاد دست پیدا کنند.
»وحدت وجود« یا »یکتایی هستی« عمده ترین و اساسی ترین عنصر در عرفان می باشد به نحوی که هستی و وجود را فقط یکی می داند و هر چه جز او را عدم می پندارد. گرایش به تبیین اختلاف هاو تضادّها و تفاوتها و دست یابی به یک نظریه ی جامع که در پرتو آن بتوان به وحدت نظر رسید نه تنها در شناخت و معرفت الهی و عرفان موردنظر بوده بلکه حتّی عالمان علوم طبیعی و تجربی نیز سالها تحقیق و کندوکاو و کوشش خود را مصروف داشته اند تا با یک تئوری واحد به ذات یگانه ی اجسام و اشیاء راه یابند و در این میان به نظریه های مختلف در این حوزه ی تجربی اشاره می شود.
هربرت اسپنسر - Herbert Spencer - فیلسوف انگلیسی قرن نوزدهم میلادی در مورد اوضاع دگرگونی اشیاء و صور مختلف آنها می نویسد: »نیروها به هم قابل تبدیلند، چنان که گرمی به قوه ی برق و برق به گرمی و این هردو نور می دهند و حرکت که تغییر دهنده ی اشیاء است خود، نیرو است و طبق نشانه،جسمها هم از نیرو متشکّل است و ظاهراً همه ی نیروها تجلّی یک نیرو هستند و با امر مطلق نسبتی دارند..
فروغی درباره ی این نوع مشی فکری و در راستای همان بینش می نویسد: »در هر حال از این معلومات روشن می گردد که کار مایههایی - انرژی - که در طبیعت موجود است همه به یکدیگر متبدّل می شوند نتیجه می گیریم که می توانیم حکم کنیم به این که در جهان کارمایه یکی است که صورتهای مختلف می گیرد و بت عیّار هر لحظه به شکلی در می آید.
هرمان لُتسه - - Hermen Lotzeفیلسوف آلمانی درردموتکثّر و تأثّر اشیاء و اجسام می نویسد: »اشیاء عالم را ما متکثر می یابیم و لیکن می بینیم بر یکدیگر تأثیر و فعل و انفعال دارند از این رو در می یابیم که آن اشیاء از یکدیگر مستقل نیستند زیرا که تأثیر فرد مستقل دیگر معنی ندارد. پس اشیاء از یکدیگر مستقل و جدا نیستند و با هم ربطی معنوی دارند، به عبارت دیگر آنچه می بینیم احوال مختلف یک وجود اصیل است که بر همه ی اشیا محیط و مبدأ کل می باشد.
فضل االله ضیاء نور »وحدت وجود« را از دیدگاه عرفا و حکما که دید عرفانی و فلسفی است این گونه مطرح می نماید:جمله» عرفای محقّق و گروهی از حکمای الهی که به شناخت حقایق جهان - از راه ذوق و وجدان یا از طریق استدلال - همّت گماشته و وحدت وجود را به طور عموم، مورد بررسی قرار داده بر این عقیده اند که وجود را حقیقتی است یگانه و این حقیقت از دیدگاه فلسفی و به نظر برخی حکما دارای مراتبی از شدّت و ضعف و تفاوت درجه از آن حقیقت برخوردار و در اصل سنخ وجود با هم سهیم بوده لیکن از لحاظ مرتبه، از یکدیگر متمایز و جدایند.