بخشی از مقاله
چکیده
این پژوهش برآنست که پیوند ادبیات فارسی و دانش موسیقی را با وجود تلاشهای گذشته از منظر تلاقی ، معنوی و واژگانی ، بررسی و تحلیل نماید.کلک در معنای قلم ، و نوا که از گوشه های قدیم موسیقی است به صورت کوتاه بیانگر دو موضوع مورد پژوهش است . در انجام پژوهش حاضر از مطالعات کتابخانه ای بهره برده شده و استقراء را مناسبترین روش برای نیل به نتیجه ای اقناع کننده دانستیم. نظریهی فوق را در سه قسمت مجزا پرداخت کرده و در قسمت چهارم ، کلام را یکسو نموده و نتیجه بیان شده است.
ابتدا به بررسی آراء قدما و فلاسفه در مورد موسیقی و هنر پرداخته شد ، سپس ادبیات را از منظر عوامل انضباطی موسیقایی و تأثیر کلام بر رفتار - علی الخصوص زمانی که با وزن و آهنگ همراه است - بررسی شد ؛ همچنین در این بخش واژگان ادبی که راه به حوزه موسیقی باز کردهاند و هم اکنون به عنوان اصطلاحات موسیقی معروف هستند ، معرفی شدند.در بخش سوم نگاهی گذرا به پیشینه ی موسیقی در جوامع - علی الخصوص ایران - انداخته شد.
در کل عواملی که در شعر ایجاد موسیقی می کنند را معرفی کرده و یک به یک در متن مقاله تحلیل شد و در قسمت پایانی این نتیجه بیان شده که چرا و چگونه ادبیات و موسیقی با هم پیوندی ناگسستنی دارند.
مقدمه
سخن را بامعرفی کوتاهی از هنر آغازکرده سپس به بررسی آراء اندیشمندان درباره ی این فنا ناپذیرپرداخته می شود.در ادامه به ریشه یابی واژه ی موسیقی پرداخته تعریفی از ادبیات بدست داده، و آن دسته واژگان که بیشتر در متون و آثار ادبی دیده شده اند اما در زمره ی اصطلاحات موسیقی اند را بیان کرده و با نگاهی به پیشینهی موسیقی در برخی جوامع انسانی به بیان ذات شعر که همان موزون بودن آن است پرداخته شد.
هنر :
تاریخ زندگی بشر نشان میدهد که انسان ، همیشه پیش از استدلال ، به تخیل میپردازد و همین اصل ، مرحله آغاز پیدایش هنر است.ارسطو معتقد است که :طبیعت نیروی سازنده ای است که همواره بسوی غایت و هدف معین پیش میرود و هر جا که طبیعت از کار بازایستد ، هنر کار آن را دنبال میکند. به نظر ارسطو کار هنرمند از سرمشق طبیعی باید زیباتر باشد، زیرا طبیعت از هنرمند خلاق تر است و هنرمند امر غیر محتمل را جلوه گر میسازد.او هنر را نوعی کاتارسیس میداند.ارنست فیشر در - ضرورت هنر در روند تکامل اجتماعی - میگوید - هنر موضوعات را وصف و تعریف نمی کند بلکه احساس میکند و نمایش میدهد از هنر گریز نیست، تا انسان بتواند جهان را بشناسد و دگرکون سازد. - .مندلسن اصل هنر راخوبی و زیبایی میداند و وینکل مان قانون و مقصد هر هنر را چیزی جز زیبایی نمیداند.
به تعبیری دیگر، تعریف هنر عبارت است از رها ساختن شخصیت انسانی و این در حالی است که احساسات ما معمولا مهار شده و سرکوفته اندو بنابرخواست جامعه و - باید و نباید - های اجتماعی قالب ریزی شده اند و آن بخش از احساسات ما که مورد پسند جمع و جامعه است در قالب ریخته ارائه میگردد و مابقی در ما باقی می ماند و مجال بروز نمی یابد. هنگام رها سازی شخصیت ، ما احساس تعالی و قوت میکنیم و این لحظه ی آفرینش یک اثر هنری است و البته شاید هنرمند در این عمل - رها سازی شخصیت - با فرد احساساتی مشترک باشد. اما فرق احساساتیگری در این است که در احساساتیگری حالت فرد با ضعف و وانهادگی عواطف همراه است اما حالات یک هنرمند ، در لحظات رهاکردن احساساتش به پیدایش یک اثر هنری منجر میگردد.
شناخت علمی زیبایی در آثار هنری ، موضوع "استیتیک" است و هگل در این باره میگوید: موضوع خاص استیتیک زیبایی شناسی هنر است. حس جمال شناسی در طیبعت اغلب مردم، قطع نظر از درجه رشد فکری و عقلانی و فرهنگیشان سرشته شده است و سارا پلادان در کتاب هنر ایدآلیستی و عرفانی مینویسد: - زیبایی یکی از مظاهر خداوند است و واقعیتی جز خداوند و حقیقتی جز او و جمالی غیر از او وجود ندارد. -
هزار سلطنت دلبری بدان نرسد // که در دلی به هنر خویشتن بگنجانی - حافظ -
از نفس پرور هنروری نیاید و بی هنر را سروری نشاید - گلستان سعدی -
موسیقی :
به لحاظ لغوی واژه ی موسیقی معرب است در حاشیه ی " برهان قاطع" واژه ی موسیقی اینگونه تعریف شده:موسیقی از ریشه یونانی - Mousike - و انگلیسی - - Music و فرانسه - - Musique و ریشه لاتینی - - - Musica - است و مأخوذ از Muse - به معنی - Musa - و منصوب به فرشته ی هنر و دانش و الهه ی نغمه و سرود در اساطیر یونان است.
»در صفحه ی - Letter - 615 دائره المعارف دربارهی موسیقی مینویسد:موزیک ارتباط به»موزها« داشته و علم و هنری است که به روح پدیده ای مطبوع و منظم میدهد.«
فرهنگ دهخدا به نقل از شهاب صرفی در »خلاصه افکار فی معرفته الادوار «موسیقی را اینگونه تعریف میکند:» علم تألیف لحون فی تألیف الحان . علم ادوار. علم نغمات : علمی که بدان احوال نغمات و ازمنه آن توان دانست. موسیقی دو فن است . فن اول از او ملایمت نغمات معلوم میشود و آن را فن الحان گویند و از فن دوم اوزان ازمنه معلوم گردد و آن را فن ایقاع گویند.
«باور افلاطون درباره ی واژه ی موسیقی اینگونه است:»موسیقی یک ناموس اخلاقی است ، که روح به جهان و بال به تفکر و جهش به تصور و ربایش به غم و شادی و حیات به همه چیز می بخشد جوهر نظمی است که خود برقرار میکندو تعالی آن به سوی هر چیزی است که نیک و درست و زیباست و با آن که نامرئی است شکلی است خیره کننده ، هوس انگیز و جاویدان« فیثاغورث میگوید »:
نغمه های موسیقی تقلید آوازهایی - صداهایی - است که کرات بر اثر گردش خود ایجاد می کنند« در واقع فلاسفه ی فیثاغورثی چنان میپنداشتند که کرات آسمانی به گرد کانونی که مرکز و محور عالم است می چرخند و از چرخش آنها نغمه های خوش آهنگی ایجاد میشود که گوش آدمیان استعداد شنیدن آن را ندارد. آنان این نغمه ی موسیقی را روح عالم میدانستند.»موسیقی یک اثر الاهی است که دل را برای جست و جوی خدا به حرکت میآورد. آنان که با معنویت به آن گوش دهند؛ به خدا دست می یابند و آنان که از روی شهوت نفسانی به آن گوش فرا میدارند؛ دچار کفر می شوند.
ناله ی سرنا و تهدید دهل // چیزکی ماند بدان ناقور کل
پس حکیمان گفته اند این لحن ها // از دوار چترخ بگرفتیم ما
بانگ گردش های چرخ است این که خلق // می سرایندش به طنبور و به حلق
مومنان گویند کآثار بهشت // نغز گردانید هر آواز زشت
ما همه اجزای آدم بوده ایم // در بهشت آن لحن ها بشنوده ایم
گرچه بر ما ریخت آب گل شکی // یادمان آمد از آنها چیزکی
جُنید بغدادی نیز نگاه همانندی به موسیقی دارد: »از جنید بغدادی عارف نامدار پرسیدند چرا بسیاری از مردان متین و صاحب نام به شنیدن نغمه های دل انگیز، به هیجان می آیند و شوری دارند. پاسخ داد: چون خدای تبارک و تعالی در روز الست با ذرات زر بنی آدم - الست بربکم - گفت حلاوت آن خطاب در مسامع جان ایشان باقی مانده. هرگاه آواز خوش می شنوند و لذت آن خطاب به یاد آید و از ذوق آن در حرکت آیند«
در قرآن کریم نیز به جنبه ی اعجاز موسیقی بارها اشاره شده از جمله:
سوره ی سبا آیه ی - 10و لقد آتینا داود منا فضلا یا جبال او بی معه و الطیر والنا له الحدید -
»و ما حظ و بهره ی داوود را به فضل و کرم خود کاملا افزودیم و امر کردیم که ای کوه ها و ای مرغان شما نیز با تسبیح و نغمه ی الهی داود هماهنگ شوید و آهن سخت را به دست او نرم گردانیدیم.