بخشی از مقاله

چکیده

پدیده زنان سرپرست خانوار واقعیتی اجتماعی است که در جوامع کنونی از جمله ایران به دلایلی همچون طلاق، عوامل محیطی و اجتماعی، مهاجرت ناشی از بحرانهای اقتصادی و سیاسی و تغییر الگوهای فرهنگی رو به افزایش است. این زنان با انواع چالشها و مشکلات ناشی از پذیرش مدیریت و سرپرستی خانواده مواجه هستند و در نتیجه کیفیت زندگی آنان و خانواده تحت پوشش آنان از این شرایط تأثیر زیادی میپذیرد. علاوه بر این زندگی تحت این شرایط آسیبهای جسمی و روحی و پیامدهای فردی و اجتماعی متفاوتی برای زنان سرپرست خانوار ایجاد میکند.

در این مقاله سعی شده با روش کیفی و با رویکرد نظریه زمینهای کیفیت زندگی زنان سرپرست خانوار با تأکید بر مقوله اشتغال و فعالیتهای اقتصادی آنان مورد توجه قرار گرفته و چگونگی مواجهه آنان با این شرایط تحلیل و بررسی شود. بدین منظور 40 نفر از زنان سرپرست خانوار در مرکز مشاوره سازمان بهزیستی و کمیته امداد امام خمینی - ره - در شهر شیراز با روش نمونهگیری نظری و هدفمند انتخاب شدند. پس از انجام مصاحبههای عمیق و تحلیل داده ها، مدل نظری نهایی ارائه شد.

مفاهیم استخراج شده در مقوله محدودیتهای ایجاد شده برای اشتغال شامل مفاهیم؛ بی سوادی و نداشتن مهارت کافی برای احراز شغل درآمدزا، محدودیتهای خانواده برای کار زنان در بیرون از منزل، نداشتن وضعیت جسمی مناسب و یا پرستاری از اعضای ناتوان خانواده، احساس ناتوانی در انجام کار، عدم احساس امنیت در محیط کار، سوء استفاده کاری، عدم اعتماد کار فرما، عدم درآمدزایی شغل در فصل خاص و .... می باشد.

مهمترین عامل زمینهساز نیز تنگناهای فرهنگیBجتماعی و ضعف در مهارتهای زندگی و تحصیلات ناکافی و پایین است که محدودیتهای زیادی را در زمینه اشتغال برای زنان ایجاد نموده و نهایتاً در تعامل با سایر زمینه ها به عدم بهزیستی آنان منجر شده است. پیامدهای حاصل از عدم بهزیستی زنان سرپرست خانوار نیز ابتلا به انواع بیماریهای جسمی و روحی، تداوم یکنواختی در زندگی، درهمشکستگی روابط اجتماعی و احساس ناامنی روانی و اجتماعی است.

مقدمه

در میان اکثر جوامع انسانی، پدر به عنوان اصلیترین و محوریترین عضو خانواده مسئولیت سرپرستی و مدیریت خانواده را برعهده دارد، به همین خاطر پدیده بیسرپرستی در اغلب تعاریف با عنوان فقدان پدر در خانواده تعریف می شود و غیبت وی در مسائل اقتصادی و مدیریت خانواده مؤثر میباشد. پدیده زن سرپرست خانوار واقعیتی اجتماعی است که امروزه در تمام جوامع به چشم میخورد که متأسفانه در جوامع کنونی در حال افزایش است. بر اساس سرشماری سال 1385 تعداد زنان سرپرست خانوار ایران 1640000 نفر بوده است. سهم زنان سرپرست خانوار در سال 1385، 9/4 درصد است که این مقدار در سال 1375، 8/4 درصد بوده و در سال 1390 به 12 درصد رسیده است، بنابراین سالانه شش هزار زن در کشور بیسرپرست شدهاند

کارشناسان یکی از دلایل رشد زنان سرپرست خانوار را افزایش نرخ طلاق در ایران می دانند. مطالعات بین المللی نشان می دهد، زندگی مردان یک سال بعد از طلاق بهبود مییابد، در حالی که 73 درصد زنان وضع بدی بعد از طلاق پیدا میکنند. در واقع دلایل زیادی وجود دارد که نشان میدهد زنان سرپرست خانوار جزء اقشار آسیبپذیر هستند، از جمله این دلایل میتوان به فقر، وضعیت اقتصادی نامناسب، مشکلات اجتماعی و فرهنگی و به طور کلی عواملی که بر کاهش کیفیت زندگی این زنان و خانوادههای آنها تأثیرگذار است اشاره کرد.

به طور کلی کیفیت زندگی دارای ابعاد مختلف فیزیکیBروانی و اجتماعی است که پهنه وسیعی از زندگی فرد را در بر میگیرد، تأثیر این ابعاد بر روی کیفیت زندگی و افراد متفاوت، گوناگون است - بلوندر1، . - 1994 بنابراین میتوان استنباط کرد که کیفیت زندگی یک مفهوم کلی است که تمام جنبههای زیستی مانند رضایت مادی، نیازهای حیاتی، به علاوه جنبههای انتقال زندگی نظیر توسعه فردی، خودشناسی و بهداشت را پوشش می دهد.

از جمله مشکلاتی که زنان سرپرست خانواده با آن مواجه هستند، وضعیت بداقتصادی است که این امر باعث نگرانی درباره آینده خود و فرزندانشان می شود - کوین2،. - 2003 این زنان به علت برخورداری از تحصیل و مهارتهای آموزشی و فنی کمتر نسبت به سایر زنان حتی در صورت داشتن فعالیت اقتصادی، معمولاً در مشاغل با دستمزد کم مشغول به کار می شوند

این گروه از زنان نه تنها در فقر زندگی میکنند، بلکه به واسطه عقاید و سنتهای موجود در جامعه مورد قضاوت قرار میگیرند. آنها در کشمکش با فرهنگ مردسالاری جامعه میباشند و این شرایط هنگامی دشوارتر میشود که زنان بدون حضور هیچ مردی سرپرستی خانواده را بر عهده می گیرند

در این مقاله سعی شده با روش کیفی و با رویکرد نظریه زمینهای کیفیت زندگی زنان سرپرست خانوار شهر شیراز با تأکید بر مقوله اشتغال و فعالیتهای اقتصادی آنان مورد توجه قرار گرفته و چگونگی مواجهه آنان با این شرایط تحلیل و بررسی شود.

.2 مبانی نظری و پیشینه تحقیق پدیده زن سرپرست خانوار واقعیتی اجتماعی است که امروزه در تمام جوامع به چشم میخورد. . آنچه موجب میشود

سرپرستی زنان خانوار به عنوان یک مسئله اجتماعی شناخته شود، مشکلات و موانعی است که در دنیای بیرون بر سر راه سرپرستی زنان بهوجود آمده و باعث میشود تا زنان سرپرست خانوار به عنوان قشری آسیبپذیر شناخته شوند

توجه به کیفیت زندگی این گروه از زنان درحوزه علوم اجتماعی عمدتاً با نظریه زنانه شدن فقر، نظریه ساختی کارکردی، نظریه طبقاتی و ناتوانی دولت، نظریه کنش تبیین شده که در ادامه به اختصار به آنها اشاره خواهد شد و در ادامه به پیشینه تحقیق در این حوزه پرداخته می شود.

نظریه زنانه شدن فقر: طرفداران نظریه زنانه شدن فقر یا آسیبپذیری زنان سرپرست خانوار معتقدند که خانوادههای زن سرپرست نه تنها در همه کشورهای جهان گسترش یافته اند، بلکه روز به روز بر تعداد خانوارهای زن سرپرستی که در جمعیت کم درآمد قرار میگیرند، افزوده میشود. این مسئله حتی در کشورهایی که پیشرفتهترین قوانین را به نفع زنان داشتهاند، دیده شده است. در این کشورها با وجود کمکهای دولتی به این زنان، فرآیند فقیر شدن زنان هم چنان ادامه دارد. از جمله سایر مشخصات خانوادههای زن سرپرست، عدم دسترسی این گروه از زنان به مشاغل با منزلت است.

به عبارت دیگر زنان سرپرست خانوار یا اغلب بیکارند و یا دارای مشاغل پر حاشیهای، نیمه وقت، غیررسمی و کم درآمد هستند. مشکل دیگری که بر میزان آسیبپذیری این زنان میافزاید این است که حتی اگر در مشاغل با منزلت مشغول به کار باشند با مسئله تنظیم وقت برای انجام کار خانگی و کار بیرون از خانه مواجه هستند. این مشکل را صاحب نظران این دیدگاه اصطلاحاً فقر زمانی1 نامیدهاند. یعنی زنانی که به طور تمام وقت و در شبکه رسمی بازار کار میکنند، برای انجام وظایف خانگی، رسیدگی به کودکان و انجام امور خود وقت کافی ندارند. هنگامی که فقر زمانی، با فقر مادی همراه شود، این گروه را آسیبپذیرتر میکند.

نظریه ساختی-کارکردی: بر اساس این نظریه خانوادههای زن سرپرست با شکل طبیعی و سنتی خانوادههای دو والدی در تضادند و در واقع پیدایش این گروه از خانوادهها، نوعی انحراف محسوب میشود. در این خانوادهها به علت غیبت پدر و عدم زندگانی زوجی، شانسهای زندگی کودکان تا حد زیادی کاهش مییابد و عدم اقتدار پدر برای سازماندهی به زندگی خانوادگی، خانوادهها را با بحران مواجه میکند، بحرانی که با ورود زنان به بازار کار به جای انجام وظیفه سنتی - خانهداری - شروع شده و به تربیت نامناسب کودکان، افت تحصیلی و بزهکاری آنان ختم میشود. بر اساس این نظریه طبقه زیرین3 از افراد منزوی تشکیل شده که در محلات غیرسازمانیافته ساکنند. در این محلات حضور خانوادههای زن سرپرست شایع است. در این نظریه به این جهت که شکل طبیعی زندگی خانوادگی، یعنی خانواده هستهایBدوزوجی از میان رفته است؛ خانوادههای زن سرپرست به منزله نوعی انحراف از شکل طبیعی خانواده در نظر گرفته میشود

نظریه طبقاتی و ناتوانی دولت: در این نظریه عنوان میگردد که فقر و آسیبپذیری مقولهای طبقاتی است نه جنسیتی. بر مبنای این نظریه تمام زنان یا تمام زنان سرپرست خانوار در معرض فقر و آسیبپذیری نیستند؛ بلکه آن گروهی که از نظر طبقاتی در ردههای پایین اجتماع قرار میگیرند، بیشتر در معرض آسیب هستند. مهمترین شاخصهای تعیین طبقه عبارت است از؛ درآمد، تحصیل و شغل. یعنی همه زنان سرپرست، آسیبپذیر و فقیر نیستند بلکه آن گروهی که درآمد کمتر، تحصیل کمتر و شغل کممنزلتتر دارند و در طبقه پایین اجتماعی قرار میگیرند آسیبپذیرترند. طرفداران نظریه طبقاتی، آسیبپذیری و فقر زنان سرپرست را پدیدهای عمومی نمیدانند، بلکه علت اصلی آن را به نظام اقتصادی نابرابر، یعنی سرمایهای نسبت میدهند

نظریه کنش: به اعتقاد نظریه پردازان کنش، اگر چه خانوادههای زن سرپرست مشکلات متعددی دارند - به دلیل تحصیلات کم و تبعیض بازار - ولی این مسئله به معنای آن نیست که ایشان مطلقاً از این شرایط تأثیر میگیرند و نمیتوانند بر مشکلات خود فائق آیند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید