بخشی از مقاله

چکیده :

بهار فصل شکفتن و رستنهایی است که اگرچه همواره به کوتاهی و گذرایی موصوف شده است، چنان گیرا و پرتحرک و رنگارنگ است که گویا حیات همواره نوشونده، ملکی جاودان است. به همین دلیل، در ادب پارسی از دیرباز تا دوران معاصر تصاویر و استعارههایی شگفت از امید و سرزندگی با بهار و شکفتنهای ابدی آن پیوند یافته است. در این نوشتار تلاش میشود »گفتمان امید« در پیوند با بهار با تکیه بر استعارههای مفهومی مندرج در اشعار شاعران در دورههای مختلف شعر پارسی که میتوان آنها را نماینده طرز اندیشه و نگرش شایع روزگار خود دانست، با روش توصیفی-تحلیلی بررسی شود.

از این رهگذر نشان داده میشود که نگرشهای گوناگون فرهنگ ایرانی درباره امید چگونه در بستر طبیعت بهار شکل گرفته و در دورههای مختلف دگرگون شده است. برای انجام این پژوهش مشهورترین قصیده بهاریه از منوچهری دامغانی، نماینده سبک خراسانی و نگرش طبیعتگرا به معنی عام آن، و قصیده بهاریه سعدی شیرازی، نماینده سبک عراقی و جلوهگاه نگرش اندیشه ورزانه به هستی، و غزل توصیفی جلال الدین محمد مولوی، نماینده عرفان و نگرش درونگرایانه، و سرانجام شعر بهاریه نیما یوشیج، نماینده انسان معاصر، با روش توصیفی-تحلیلی بررسی میشود و به این ترتیب جلوهای از سیر تحول مفهومی امید در فرهنگ ایرانی نموده خواهد شد.

 مقدمه

امید، فضیلتی است که از اعتقاد به حقیقت حق و اعتماد به انسان و تواناییهای انسان حاصل میشود و موضوع آن انتظار خیر و نیکی است. به این ترتیب، امید در ذات خود وابسته به ایمان و یقینی است که شخص امیدوار به حقیقت دارد. امید گاه به صورت بیان آشکار و در قالب الفاظ معین در ظرف زبان بیان میشود و گاه بدون کلام و تنها از نوع بیان و فضای عام سخن گوینده استنباط میشود؛ اما بیشترین ساخت کلامی در بیان امید چه در عرصههای عامتر سیاست و مذهب و چه در عرصههای هنر و حتی در وجه بیان روزمره و زندگی عادی آدمیان، به صورت تصویرهای استعاری در دل کلام جا میگیرد

در نوشتار حاضر با توجه به مطلب ذکرشده که وجه استعاری را وجه غالب بیان امید ذکر کرده است و برای درک بهتر از معنای امید و کارکرد آن در ساحت عینی و عملی در اندیشه و زبان ایرانیان، این مفهوم در فضای شعر که بی واسطه تر و عاطفی تر است بررسی میشود.

در همین زمینه، در انتخاب اشعار به این موضوع توجه شد که در فضای شعر فارسی بهترین بستر برای ابراز و تجلی امید، بهاریه ها و اشعاری است که در فصل بهار و در توصیف بهار و جنبش و تکاپوی طبیعت و عالم پیر که دوباره جوان می شود، سروده شده است؛ به دیگرسخن در این نوشتار پیوند بهار و امید بدیهی و به تعبیر زبان شناسان دو مفهوم هم ارز، فرض شده است. در نتیجه این تحقیق بر این اصل بدیهی کهدر استعاره مفهومیِ »بهار امید است« از فضای کلی بهاریههای فارسی استنباط میشود، بنیاد گذاشته شده است.

اصل بدیهی دیگری که این نوشتار بر پایه آن قرار دارد، آن است که تاریخ ادبی ایران چهار جریان بسیارمشخص را طی کرده است؛ به این ترتیب: دوران عینیگرایی و طبیعتمداری آغازین که به سبک خراسانی موسوم است و نماینده آن را می توان منوچهری دامغانی دانست؛ جریان های فکری عرفانی در ادب پارسی که از مولوی به عنوان مشهورترین نماینده این جریان فکری نام برده می شود؛ جریان عاطفی احساسی که اگرچه از برون گرایی آغازین فاصله گرفته و به سمت درون گرایی متمایل شده است، در عین حال با جریان عرفانی فاصله معنی داری را حفظ کرده است.

این جریان به نام سبک عراقی موسوم است و شعر سعدی نماینده این طرز فکر در این نوشتار بررسی می شود؛ سرانجام جریان نوگرایی دوران جدید که از اندیشههای نیما یوشیج پدید آمده است و هم او نماینده این طرز تفکر در این نوشتار مدنظر بوده است. از هر کدام از نمایندگان این جریانها یک بهاریه مشخص انتخاب شده است؛ به این ترتیب چهار بهاریه به ترتیب با مطلعهای »آمد بهار خرم و آورد

خرمی«، »بهار آمد بهار آمد بهار خوشعذار آمد«، »درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند« و بخشی از شعر افسانه نیما یوشیج که با »عاشقا خیز کامد بهاران« آغاز میشود، از منظر امید در این نوشتار بررسی میشوند.

چارچوب نظری پژوهش

مبنای نظری پژوهش حاضر، با بهره مندی از نظریه های جورج لیکاف و جانسون که در کتاب استعاره هایی که با آن ها زندگی می کنیم - 1396 - منعکس شده، صورت گرفته است. بر این اساس نخست استعاره های مفهومی مربوط به بهار در چهار شعر نامبرده بررسی و سپس بر بستر مفاهیم بهدستآمده، مضمون امید برکشیده شده و به بحث گذاشته شده است.

از نظر ارائه دهندگان، نظریه استعاره شناختی، استعاره ها از دنیای درون ذهنی و جهان بینی و جهان نگری گوینده حکایت دارند و به همین دلیل از طریق تحلیل هراستعاره می توان جهان اندیشهورزی کاربران آن استعاره را دریافت. در هر استعاره دو قلمرو1 شناخته میشود که به قلمرو مبدأ و قلمرو مقصد معروف هستند. قلمرو مبدأ معمول، ملموس و قابل درک است و قلمرو مقصد بیشتر ذهنی و انتزاعی است؛ در فرایند استعاره مفهومی خواننده یا مخاطب از طریق قلمرو مبدأ به ادراک ذهنیات گوینده یا قلمرو مقصد پی میبرد.

تمایز میان استعاره های رایج2 با استعاره های نو و قراردادی نیز از مباحثی است که خواننده را در درک بهتر روش کار این پژوهش یاری می رساند. به این معنی که برخی استعاره ها چنان در زبان روزمره جاری شده اند که کاربرد ادبی و عاطفی آنها در جریان زبان رایج حل شده است و به پارهای از زبان و فرهنگ مردم بدل شدهاند و به همین دلیل آنها را استعاره رایج می خوانند؛ نوع دوم استعاره هایی هستند که یا برداشت و نگرشی نو از همان استعاره های قراردادی هستندا یاساساً تازه و بدیع هستند و با خلاقیت شاعر و نگرش تازه او پدید آمدهاند.

در پژوهش هایی ازایندست، هر دو گونه استعاره نو و قراردادی اهمیت دارند، حتی در مواردی برای ادراک ذهنیت ناخودآگاه گوینده، نوع نخست که رایج در میان مردم و کمتر رنگ هنری دارد، بیشتر به مقصود رهنمون می شود. از این رو، در پژوهش حاضر هر گونه بیان استعاری چه ادبی و خلاقانه و چه رایج و روزمره در نظر گرفته شده است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید