بخشی از مقاله

بیماری های روانی

مقدمه:
بیان مسئله
یکی از مشکلات و معضلات بزرگ جهان درعصرحاضربه ویژه قرن اخیروجود انحرافات اجتماعی ،بزهکاری،جرم وجنایت،اشاعه فحشاء ومنکرات ،موادمخدر،سرقت قتل کلاه برداری و ده هاگناه کبیره دیگراست که نسل جوان را نیزگرفتارنموده وزندگی خانوادگی را شدیداٌ دچار نگرانی،دلهره و اضطراب نموده است ، امنیت اجتماعی رابرهم زده و زندگی را شدیداٌ تلخ و ناگوارنموده است. انحرافات اجتماعی همچون خرمن آتشی بر پاشده وتر وخشک، زن ومرد،با سواد تیز هوش وساده لوح را درکام خود گرفته خاکستروجودشان را به باد فنامی دهد

منظور از انحرافات اجتماعی کارهای خلاف قانون عرف وشرح مقدس است که عقلای هرقوم و ملتی هم برآن صحّه نگذاشته و خلاف بودن آن را تاٌیید می نمایند.متاٌسفانه آمار چنین جنایاتی در سطح جهان چه کشورهای اروپایی و چه شرق آسیا و چه کشورهای اسلامی از جمله کشورعزیزما بسیار بالا بوده دختران ،پسران،جوانان و نوجوانان عزیز ما را گرفتار ساخته وهر روز شاهد فرارآنها از خانه و خانواده بوده در کوچه و خیابان و مناطق آلودۀ شهرها ولگرد وآواره ساخته و چه بسا آنها را طمعه مردان و زنان خطرناک فاسدو منحرف نموده

است. راستی زندگی سالم ودورازهرتباهی وفساد چه مشکلی ایجاد می کندکه عده زیادی آن را رها نموده و دریک زندگی پست که نام آن را زندگی نمی توان نهاد فرورفته منجلابی ازتعفّن، فساد و تباهی را برای خودبوجود آورده اند.نور و روشنایی را با همۀ زیبایی هایش ترک نموده و تاریکی و ظلمت را با همه سختیهایش انتخاب نموده اند.آیابه راستی جوانان ما از نظر هوش و استعداد عقب مانده وکودنند که فرق خوبی و بدی،زشتی و زیبایی، معرف ومنکر را ندانند. آیا آنها خواهان یک زندگی آرام با عزّت وسعادتمندانه نیستند آیا آنها سختی را که

وعده شیطان است برراحتی که وعده خداوند رحمان است ترجیح می دهند.آیا آنها راحتی رابه دنبال کارهای خلاف جرم و جنایت جستجو می کنند.آیا زندگی سالم و دوراز هرانحراف و کجروی واقعاٌ سخت و بدست نیامدنی است که آن را درجای دیگر جستجو می نمایند. ؟آیا والدین گرامی به سرنوشت فرزندان خود حساس نبوده و به آن اهمیتی نمی دهند آیا بزرگان ما نسل جوان و نوجوان را رها نموده و بدون هیچگونه راهنمایی و تعهدی آنها را به تندباد حوادث روزگار سپرسپرده اند.آیا مسئولین قدرتمندان،توانگران وآنان که دارای امکانات و مکنتی

هستند نسبت به تاٌمین زندگی سالم، مرفه و خوشبختی فرزندان این مرز و بوم وملت خود تعهدو مسئولیتی ندارند، آیا جوانان تنها راه مبارزۀ منفی را در ارتکاب جرم و جنایت و برهم زدن نظم و انظباط اجتماع می دانند آیا راه بهتری به ذهن آنها خطور نمی کند این سوٌالها و صدها سوال دیگراز این قبیل که مبتلا به جامع ما و جوامع دیگر است ذهن همه خانواده ها را به خود مشغول ساخته و در رابطه با پاسخ این سوالات کتابها و مقالات نوشته شده سمینارهایی تشکیل شده و همچنان سال به سال نه تنها از آمار جرم و جنایت کاسته نشده است

بلکه سیل آسا و روز افزون آمار آن بالا رفته حرث و نسل را به تباهی کشیده است آرامش ، سعادت و امنیت را از جامعه و خانواده ها سلب نموده است. بدهی است چنان چه به طرحی نو، جامع،برنامه ریزی شده و دقیق نیندیشیم و به فکر چاره و رفع علل انحرافات نباشیم عنقریب طومار زندگی بشر در سیل حوادث تلخ و ناگوار مشکلات جامعه در هم پیچیده شده و راه نجات و رهایی از آن به سادگی امکان پذیر نخواهد بود.
بیماریهای روانی :
بیماری های روانی بسیار گسترده و متنوع هستند .در حدود400 نوع بیماری یا اختلال روانی وجود دارد.بیماری روانی به این معنا است که روش های متعارف رفتاریا ذهنیات از حدقابل قبولی خارج شده باشد. گاهی اوقات این اختلالات بر اثر مسائل و مشکلات جسمی به وجود می آید یعنی ضایعه قابل مشاهده ای در دستگاه عصبی مرکزی وجود داردو به نظر می رسد در بیماری های روانی بیش از هر بیماری دیگر ما با هنجارها سرو کار داریم. هنجارها ی رفتاری فردی و حتی اجتماعی و تضادی که ممکن است یک فرد با این هنجار ها داشته باشد؟بله آنچه که ما باآن رو به رو هستیم تعریف بهنجاری ونابهمجاری است.یعنی ببینیم که چه فردی از نظر روانی بهنجار است و چه فردی نابهنجار است که ما به او بیمار روانی می گوییم.بهنجاری را می توان به دو صورت تعریف کرد. یکی از آنها بهنجاری آرمانی است. یعنی طبق تعریف سازمان جهانی بهداشت تندرستی به این مفهوم است فرد از نظر جسمی، روانی و اجتماعی سالم باشد،اما اینک یک تعریف آمان گرایانه است که باواقعیات موجود در جهان پیرامون ما وفق نمی کند.


نوع دیگر بهنجاری عبارت است از بهنجاری آماری یعنی ما ببینیم که درمیان اکثریت مردم چه چیزی شایع است و چه کسانی خارج از این گروه اکثریت قرار دارند.این روش واقع گرایانه تری است که می توانیم به وسیله آن حدود رفتارها و واقعیات طبیعی یا بیمارگونه را مشخص کنیم. مسئله دیگرماهیت و وجهه عمومی بیماری های روانی است.معمولاٌ افراد به سختی قبول می کنندکه دچار نوعی اختلال یا بیماری روانی هستندو معمولاٌ ازپذیرش این امر امتناع می ورزند.شاید دلیل این امرغیر از خصوصیات فرهنگی جامعه نبود تعریفی از نشانه های این نوع

بیماری باشدتا فردا بداندچه زمانی است به روانپزشک مراجعه کند بیماری های روانی از جمله بیماری های پنهان محسوب می شوند. وقتی فرد می بیند که خوب غذا می خورد وخوب راه می رودو سالم است دلیلی نمی بیند خود رابیمار تلقی کند. انواعی از افسوردگی ها از این نوع بیماری های پنهان محسوب می شوند. ضمن این که بسیاری از افراد اساساٌ نمی خواهند قبول کنند که علی رغم ظاهر سالمشان ممکن است اختلالاتی در روان آن ها وجود داشته باشد که خوشبختانه طی سال های اخیر این طلسم با ارتقای آگاهی عمومی جامعه شکسته شده و افراد به این بخش از سلامت خودشان هم توجه می کنند.


در مورد اختلالات روانی نه فقط عوامل ژنتیکی بلکه عوامل تربیتی هم نقش دارند. جدایی های ناخواسته و زود هنگام کودک از مادر می تواند زمینه سازآسیب های روانی در او باشد به همین دلیل توصیه می کنیم که اگردادگاه خانواده ای حکم طلاق داد باید توجه کند که بچه باید پیش مادر زندگی کند. درغیر این صورت لطمات جبران ناپذیری به سلامت او وارد خواهد شد.از طرف دیگر کاستن از استرس از عوامل کاهنده بیماری های روانی است هرآنچه که دولتمردان برای برقراری رفاه عمومی،تهسیلات اجتماعی و امکانات ورزشی و هنری انجام

بدهند به صورت کاهش اختلالات روانی در جامعه نتایج خود رابه بار خواهد آورد. در خانواده عوامل رفتاری و تربیتی قابل ذکری برای پیشگیری ازاین اختلالات وجود دارد. در خانواده هم یک ازدواج مناسب که به خوبی انجام گرفته باشد ودر آن پدر و مادر بایکدیگر همواره با احترام و محبت و عاطفه رفتار کنند.احساس عدم امنیت مجال بروز پیدا نمی کند. نا امنی های دوران کودکی در اثر برخوردهای پدر ومادر ازعوامل درجه یک اختلالات روانی در کودکان به شمار می رود.در مدرسه هم آموزگاران باید محبت واحترام وعدم تبعیض با کودکان برخوردکنند. هرنوع تبعیض موجب احساس شدید تلخ کامی در کودکان می شود وزمینه را برای بروز اختلالات روانی درآن ها ایجاد می کند


اختلالات روانی:
اختلالات روانی را می توانیم به چند گروه عمده تقسیم کنیم کهاولی عبارت است از:روانپریشی یا آنچه که اصطلاح عموم به نام جنون نامیده می شودکه شدیدترین نوع بیماری روانی است. در روانپریشی هااختلال در کارکردهای روانی خیلی شدید است. کارکردهای روانی از قبیل تفکر،عاطفه،توجه،تمرکز، احساس،قضاوت، هوش،بصیرت وخیلی موارد دیگر، روانپریشی ها معمولاٌ همراه باقطع ارتباط با واقعیت است یعنی فرد دریک جهان تصوری زندگی می کند. از نمونه های این قطع ارتباط با واقعیت وجود هذیان وتوهم است. هذیان عبارت است

ازتصورات و توهماتی که منطقاٌ قابل قبول نیسشت اما بیماری دلیلی بر ردآنها نمی بیند درحالی که شواهد وعقل سلیم هذیان های او راقبول ندارد. توهم عبارت است از اداراک بدون وجود محرک درعالم واقع مثل شنیدن صداهایی که فقط بیمار می شنودیا مناظری که دیگران آن را نمی بینند معمولاٌ توهمات به خاطرفعال شدن مراکز اداراکی قشر مغز است که بصورت غیر طبیعی انجام می شود. به نظر می رسد روان نژندی ها که به نوعی شکل پنهان بیماری های روانی است هم به لحاظ آ؟سیب شناسی اجتماعی و هم به لحاظ کمیت

موقعیت خاص در میان اختلالات روانی دارندآیا آمار واطلاعات دقیقی درباره این طیف ازبیماری وجود دارد؟ بررسی هایی که در جهان ایران صورت گرفته نشان می دهد که درهر زمان حدود 20تا 30 درصد از افراد جامعه به یکی از نواع روان نژندی ها مبتلا هستند.در دوران نژندی ها فرد متوجه بیماری اش هست، اما دیگران او رابیمار نمی بینند.اما در روان پریشی عکس این است یعنی فرد فکرمی کند که سالم است اما دیگران متوجه بیماری او هستند. در روان نژندی ها عوامل تربیتی و زیست شناختی نقش مهمی دارندونقش عوامل زیست شناختی و ژنتیک است.


اختلالات شخصیت:
اما طبقه عمده دیگری در شخیص روانپزشکی وجود دارد که عبارت است از اختلالات شخصیت.اختلالات شخصیت عبارت است از رفتارهای و ذهنیات ثابت وغیرانطباقی که برای فردو دیگران موجب اشکالات عمده ای می شود و فرد نمی تواند آ؟نها را تغییر دهد وخودش هم از آنها آگاهی ندارد. برای نمونه افراد مبتلا به اختلال شخصیت پارانوئید به طورعام به همه چیز بدبین هستند وگمان می کنندکه درپس هرچیزتوطئه ای پنهان شده.حتی رفتارهای دوستانه دیگران راهم با دیدمنفی تحلیل می کنند. همیشه درحال جدال با دیگران هستند.از مشتریان پروپاقرص محاکم اند.چون همیشه تصورمی کنند که حقوق شان دارداز بین می رودیا اختلال شخصیت ضداجتماعی که خودش مبحث بسیار مهمی است با توجه به این که قسمت عمده مجرمان زندانی را مبتلایان به اختلال شخصیت ضداجتماعی تشکیل می دهند.


طبقات دیگر تشخیص روان پزشکی ،بیماری های روان تنی است به این ترتیب که عواطف و هیجانات بسیار شدید به نحوی که روان انسان قادربه مقابله با آنها به صورت معقول نیست خودشان را به شکل نشانه های جسمی آشکار می کنند.قسمت عمده افزایش فشار خون شریانی زخم های دستگاه گوارش از جمله زخم دوازدهه،چاقی،جوش های غرورجوانی، آسم، کولیت عصبی روده و...از جمله نمونه های بیماری های روان تنی است. در این هم عوامل روانشناختی نقش دارند و هم عوامل اجتماعی. برای نمونه دیده شده است که بیماری

های روان تنی در طبقه متوسط خیلی شایع تر است و درطبقات بالا وپایین جامعه معمولاٌ کمتر دیده می شود دلیلش این است که این طبقه متوسط است که باید خودش را با خیلی از محدودیت ها وفق بدهد و در عین حال خیلی تلاش می کند که خودش را به سطح بالاتر اقتصادی و اجتماعی برساند وتحت فشارهای عاطفی و اجتماعی قرار می گیرد ومثلاٌ می توان گفت که افزایش فشارخون شریانی ناشی از یک خشم فرو خورده مزمن است که فرد قدرت ابزار آن را نداشته است.


برای نمونه اختلالات روانی دوره سالمندی ،اختلالات روانی دوره کودکی ،اختلالات مربوط به عادت تغذیه ای، اعتیاد، اختلالات رفتارجنسی از نمونه های دیگراست. اما در میان این گروه ها ما طبقه ای هم داریم تحت عنوان اختلالات خلقی که بارزترین نشانه این اختلالات عبارت است از تغییرات چشمگیردر خلق انسان که شامل گروه بسیاری ازبیماری ها از خفیف تاشدید است. بساری از اختلالات روانی در همه دنیا شیوع ثابتی دارد.در کشورهای صنعتی ،در کشورهای سنتی ،در مقبایل آفریقا وحتی اسکیموهای مناطق قطبی ،اما تعدادی از

اختلالات روانی هم هستندکه به علت تاثیر پذیری از محیط در جوامع مختلف فرق می کنند.اما عنوان این اختلالات را می گذاریم اختلالات انطباقی. اختلالاتی که نشان دهنده اشکالاتی در سازگاری فرد با محیط و جامع ای است که در آن زندگی می کند. این اختلالات را هم جزو روان نژندی ها طبقه بندی می کنیم. اما در حال حاضر یک طبقه جداگانه به اینها اضافه شده به عنوان مقدمه باید اشاره کنیم به چیزی به نام فشار روانی و عوامل فشار روانی.تغییر و تحولاتی در زندگی سازگاری مجدد را درموجود زنده ایجاد کند که استرسور نامیده می شود.برای نمونه ورود به دانشگاه یک استوسور است.اگر چه یک استر سور مثبت. طلاق، فقدان عزیزان وحتی یک جریمه رانندگی یک استرسور محسوب می شود. حالتی را که این

استرسورها به وجود می آورند((استرس)) می گویند. شکی نداریم که استرس در اینجا اختلالات روانی نقش دارد حتی در شدیدترین اختلالات روانی که ما عوامل ژنتیک را مهم ترین عوامل آن می دانیم وجود یک استرسور برای آشکار شدن آن استعداد ذزمینه ای ضرورت دارد چه برسد به خیلی از اختلالات که بر اثر شدت استرسورها ظاهر می شوند.
استرس وبحران:


مطالعاتی درباره عوامل و محرک های استرس زاو انواع و کارکردهای هر یک از آنها انجام شده است .به نظر می رسد بسامد عوامل استرس زا در جوامع مختلف بسیار متفاوت باشد وظاهراٌ از بسیاری از آنها گریزی نیست چند دهه پیش دو نفر روانپزشک سعی کردند که استرسورها را برحسب شدت طبقه بندی کندند یعنی چندین هزار فرد را در سنین مختلف برسی کردند که ببینند برای آنها چه عواملی استرس آور است.دیدند که شدیدترین استرسور که درجه 100 را می توان بههه آن داد عبارت است از مرگ همسربرای مردان چرا که

تغییرو تحولات مهمی را در زندگی آنها ایجاب می کند.بنابراین میزان مرگ ومیر در مردانی که همسرشان را از دست می دهند دو برابر مردانی است که با همسرشان زندگی می کنند.چون خواب و عادت غذایی، ورزش کردن و تاثیر نظم بخشی زندگی مشترک در زندگی او دچار اختلال می شود.پس از مرگ همسر ((طلاق))به عنوان مهم ترین استوسور وجود دارد که درجه آن در حدود 60 است.ازدواج بادرجه 40 استرسورسوم است ظاهراٌ در این طبقه بندی ها استرسورها اعلم از مثبت ومنفی در یک طیف گنجانده شده اند یک استرسور می تواند زمینه را برای بروز اختلالات روانی آماده کند یک جریمه رانندگی 11 درجه استرسوردارد. این روانپزشکان دیدندکه اگر تعداد درجات استرسورهایی که فرد در یک سال گذشته

کسب کرده است 300 درجه یا بیشتر از آن باشدبه احتمال 80 درصد در آینده نزدیک دچار یک بیماری خواهد شد،این بیماری می تواند یک بیماری روانی باشدیا یک بیماری جسمی یا یک بیماری روان تنی. کسانی که درجات استرسورهایشان بین 140تا 300 است 50 درصدشان درآینده نزدیک بیمار می شوند. به نظر می رسد غیراز این عوامل محرک های بسیار دیگری در زندگی شهرنشینی امروز وجود دارد که می تواندحکم استرسور را بازی کندبسیاری از تغییر وتحولات در زندگی ما وجود دارد که جنبه طبیعی دارد مثل تغییر شغل ،ترفیع، تنزل شغل،مسافرت،مهاجرت وچیزهایی دیگر،اینها عادی تلقی می شونداما واکنش همه افراد نسبت به این تحولات یکسان نیست و دربعضی ها این تحولات سبب ایجاد نشا نه های بیماری می شوند.این نشانه ها درعده ای به صورت اضطراب ،درعدهای به صورت افسردگی و درعده ای دیگربه صورت اختلال در سلوک و رفتاهایشان تظاهر پیدامی کند که ممکن است

پرخاشگرشوند،به مسئولیت ها و تکالیف اجتماعی شان توجه نمی کنند.نافرمانبردار می شوند، مخرب می شوند،مالیاتشان را پرداخت نمی کنندو...اینها می تواند از نشانه های اختلالات انطباقی باشد.آیا می توان این رفتارها را به طور طبیعی جزو خصوصیات افراد دانست یا اینکه شبکه در هم تنیده نظم یا ساختاراجتماعی می تواند در از دیاد یا کاهش این ناهنجاری ها موثر باشد در این صورت ما باید حساب جوامع مختلف را حداقل از لحاظ آماری از یکدیگر جدا کنیم. این وضعیت ها چیزهایی است که در جوامع مختلف فرق می کند یعنی هر چقدر که میزان عوامل استرس آور در یک جامعه بالاتر باشداحتمال بروز اختلالات انطباقی هم بیشتر است. به این ترتیب می توان دید،در بعضی از کشورها که زندگی نسبتاٌ آرام

است و تهسیلات اجتماعی فراهم است،مردم کمتر به این وضعیت مبتلا می شوند.اما در جوامعی که مرتب در حال تغییروتحول هستند،امکانات اقتصادی ،فرهنگی و ورزشی کم است یاعوامل ذدیگری وجود دارند میزان ابتلا به این وضعیت بالا است.برای نمونه جوانان برای ورود به دانشگاه مجبور به یک رقابت سخت هستندو این یک عامل استرس زای اجتماعی است ورود به دانشگاه یا عدم ورود به دانشگاه می تواند برای خیلی از جوانان ما مشکل درست کند.فقر،ناتوانی در برآوردن نیازهای اولیه زندگی از عوامل مهم استرس زا به شمار می

روند.کم بود تسهیلات بهداشتی ،بالا بودن حوادث (مثلاٌ حوادث رانندگی ) ازعوامل استرس زا هستند.پسنتیجه می گیریم که در بعضی از جوامع این عوامل خیلی بیشتراز جوامع دیگر است و به همین دلیل میزان بیماری ناشی از آن در کشورهای مختلف متفاوت است.
یکی دیگر از عوامل مهم انحرافات اجتماعی و روی آوردن نوجوانان و جوانان به سوی بزهکاری،جرم و جنایت وج

ود بحران ،استرس و تنیدگیهای اجتماعی است که احساس و عواطف نسل جوان را جریحه دار نموده و برخی را به طغیان،عصیان و مبارزۀ منفی آن هم از نوع غلط آن می کشاند بسیاری از مشکلات خانوادگی و اجتماعی موجب می شود تاجوان راه غلط و انحرافی طی نموده وآمار جرم و جنایت زیاد شود.استرسها و تنیدگیها به صورت سیکلی معیوب مشکل روی مشکل جرم روی جرم اضافه نموده ونظم و آرامش ،امنیت و آسایش را از جامعه سلب می نماید. استرسها و بحرانهای اجتماع را می توان به شرح ذیل بیان نمود:
1- وجود طلاق و ازدواج ناموفق :


طلاق ممکن است فیزیکی بوده که به متلاشی شدن خانواده و جدایی والدین از یکدیگر منجر شود وممکن است به صورت روانی باشد که درکنار یکدیگر باشندولی به علت عدم تفاهم و سازگاری ،نزاع،درگیری ، عدم صفا و صمیمیت در کانون خانواده وجود داشته باشد.
2- به تاخیرافتادن سن ازدواج به علل مختلف
3- فقیر،تورم،گرانی ،قحطی و مشکلات دیگر اقتصادی
4- خسارت ،ورشکستگی و حوادث دیگر که ممکن است به علت تصادف ،سیل،زلزله،و جنگ زدگی ایجاد شده باشد.
5- روابط ناسالم خانوادگی ،اداری وسازمانی و به طور کلی روابط نامناسب اجتماعی که می تواند از عوامل استرس و تندگی در افراد جامعه باشد.
6- بیماری ،بیکاری وعدم امکانات مالی رفاهی و هرآن چیزی که رفاه کامل جسمی روانی و اجتماعی را بر هم زنداین امکانات شامل سطح زندگی می گردد که به شرح ذیل می باشد:
سطح زندگی :


1)سلامت،2-تغذیه،3)آموزش،4)اشتغال،5)مسکن،6)پوشاک،7)تامین اجتماعی8)تفریحات فراغت 9 ) حقوق بشر
کلیۀ دولتها تعهد سپرده اند که نسبت به ارتفاء کیفیت زندگی مردم خود اقدام نمایند و کیفیت زندگی مجموعه ای ازعوامل جسمی،روانی و اجتماعی خاطرسلامتی ،ازدواج،خلاقیت،موقعیت اقتصادی ، کارمسائل خانوادگی و همکاری با دیگران می باشد.
خدمات اولیه بهداشتی شامل:


1-آموزش بهداشت،2-بهبود تغذیه،3-سالمسازی محیط و آب آشامیدنی سالم،4-بهداشت مادر کودک وتنظیم خانواده ،5-تامین دارو های اساسی ،6-درمان مناسب بیماریها،7-ایمن سازی و واکسیناسیون،8-مبارزه با (Almmaata) بیماریهای بومی و شایع،9-بهداشت روانی می باشد که در سال 1978در کنفرانس آلماتا کلیۀ دولتها متعّهد شده اند تاسال 2000 میلادی برای مردم کشورخود فراهم سازند البته بعداٌ خدمات بهداشتی بهداشت دهان و دندان،بهداشت مدارس ،بهداشت حرفه ای و کار برآن اضافه شده است. چنان چه در مورد کلیۀ موارد ذکرشده برنامه ریزی و اقدام شودسطح زندگی مردم به حدی که آن را استاندارد زندگی گویند خواهد رسید و سازمان بهداشت جهانی )استاندارد زندگی را شامل

درآمد،اشتغال، استاندارد مسکن،بهسازی محیط و تغذیه ،بهداشت و سلامت ،آموزش W.H.o)، تفریح سالم و سایر خدمات اجتماعی می داند که اگربه تعریف سلامت از دیدگاه این سازمان توجه کنیم روشن می شود که راهی بسیارطولانی درپیش راه داریم و این تعریف عبارت است از رفاه کامل جسمی ،روانی و اجتماعی و نه تنها فقدان بیماری اگر به اصول خدمات اولیه بهداشتی که یکی ازآنها اصل عدالت اجتماعی در رابطه با توزیع منابع انسانی ،اقتصادی وتجهیزات است توجه کنیم و عدالت را که رکن رکین دین مبین اسلام، قانون اساسی کشوروجوهرۀ وجودی انسان است درنظربگیریم باید تمامی تلاش و کوشش دولتمردان و آحاد جامعه در رابطه با ریشه کن نمودن فقر، تبعیض و نابسامانی های اجتماعی معمول گردد تا انشاء الله در آینده ای نه چندان دور از یک زندگی سالم، استاندارد و با کیفیت برخوردار گردیم و از تعدادو شدت استرسها و تنیدگی ها درزندگی بشر بکاهیم.


انواع استرس :
استرسها وبحرآنهابه دو دسته طبیعی وغیر طبیعی که ساختۀ دست بشر است تقسیم می شود آگرجامعه و نظام حاکم بر آن جهت کاهش بحرانهای اجتماعی برنامه ریزی نداشته باشدو برای رفاه زندگی از امکانات موجود استفاده بهینه نکند خود به خود آمار جرم وجنایت افزایش می یابد پس وظیفه توانگران ،قدرتمندان و بزرگان است که محیط نسل فعلی و آیندۀ کشور طوری فراهم نمایند مه نیازی به تامین زندگی از طریق ناسالم جرم و جنایت وجود نداشته باشد. بدیهی است وقتی زندگی از راه صحیح تامین شودهیچ انسان عاقلی برای امرار معاش و گذاران زندگی به انحراف، جرم و جنایت روی نخواهد آوردو اگرعدهای خائن و اهل سوء استفاده پیدا شوندبا اجرای قانون وقاطعیت تمام کنترل گرددجامعه روی سعادت و

خوشبختی را خواهد دید تمام دنیا امروزه با اجرای قانون کشور خود را اداره می کنند وازیک مرحله به مراحل پیشرفتۀ بعدی نایل می شوند.آنها یک سری از مفاسد راآزاد گذاشته ولی افراد قانون شکن را مجازات می کنند.پس باید به مشکلات قشرآسیب پذیز و محروم توجهّ نمودو به فریاد دارسی و نیاز آنها پاسخ مثبت داد سازمان ها و موسسه هایی جهت امداد و یاری رسانی به طبقۀ محروم تاسیس گردد
افسردگی وعلل آن:
گذشته از نیازهای مادی وتامین جانی انسان از نیازهای عاطفی نیز برخوردار است وبه امنیت روحی وروانی محتاج .ازمعضلات مدرنیته و جوامع صنعتی یکی همین برهم خورد تعادل روانی انسان است و فروغلطیدن اودرورطه بیماری مرموزی به نام افسردگی . این بیماری را تقریبا می توان در تمامی جوامع یافت منتهی با شدت و صنعفی متفاوت که عمدتا بستگی به برنامه ریزی دولت ها در زمینه های گوناگون اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی دارد اما تجربه نشان داده است جوامعی که دوران گذار از سنت به مدرنیته را طی می کنندبیشترین آمار

افسردگی و بیماری های روانی را دارندو تا زمانی که دوران گذار طی نشود و تعادلی اجتماعی ایران یکی از کشورهایی است که در جریان فرآیند گذار از جامعه ای سنتی به مدرن بیشترین میزان عدم تعادل را داشته است که مهم را می توان از طریق آمارهای مربوط به معضلات اجتماعی دریافت .طی سالیان اخیر بساری از جرایم و ناهنجاری های اجتماعی و نیز افسردگی رشد سرسام آوری در جامعه ما داشته اند و اگرچه مسئولین همواره در تلاش بوده اند از انتشار این قبیل آمارها خودداری کنند اما وضعیت عینی جامعه به خوبی نشان می دهدکه در کشور چه می گذرد .برخی آمارها حکایت ازرشد60درصدی افسردگی و اختلالات روانی در سال 87 دارد که بر این مبنا بیماری های روانی جایگاه دوم بیماری ها در کشور را

کسب می کنند. این امر خود دلایلی داشته است و ازدیگر سو به بحران های دیگری نیز دامن می زند. افزایش روزانه خودکشی و جوان ترشدن سن خودکشی و رشد اعتیاد که بر اساس تحقیقات صورت گرفته طی سال های اخیر سه برابرنرخ رشد جمعیت رشد داشته است،افزایش طلاق،رشد خشونت و افزایش جرایم بدون قصدقبلی از جمله مواردی اندکه

اختلالات روانی و افسردگی به عنوان یکی ازعوامل آنها مطرح می شود.فارغ از اینکه اختلالات روانی به چه معضلاتی می انجامداما دریافتن اینکه چه عواملی زمینه ساز افزایش افسردگی واختلالات روانی در جامعه شده است از اهمیت بالایی برخوردار است. برای مسئله به دو عامل عمده می توان اشاره کرد. یکی مشکلات شخصی افراد و دیگری مشکلات اجتماعی ای که حل آنها در اختیار دول است و از آنجا که درکشورما تقریبا همه امور تحت تسلط دولت است و برنامه ریزی مسائل اقتصادی ،فرهنگی،اجتماعی و...تمام در اختیار دولت می باشدبرخی برآنندکه اکثرمشکلات شخصی افراد نیز که منجربه افسردگی و اختلالات روانی می شوندریشه در تصمیمات وعملکرد دولت دارد.مشکلات شخصی افراد نیز که منجر به

افسردگی واختلالات روانی می شوندریشه در تصمیمات و عملکرددولت دارد.مشکلات اقتصادی،بیکاری،عدم امنیت شغلی،عدم امیدبه آینده ،فقدان انگیزه برای تحرکات اجتماعی و... از عواملی اند که زمینه سازاکثر معضلات اجتماعی می باشندو حل بسیاری ازآنها نیز در اختیار دولت می باشد. در پی برهم خوردن تعادل روانی جامعه پرخاشگری و خشونت افزایش می یابد و این امربه گونه ای است که بیش از 50 درصد جرائم به علت خشونت رخ می دهند. افسردگی را بزرگ ترین علت خودکشی می دانندو اکنون میزان خودکشی دربرخی استان ها از جمله استان های گلستان ،کهکیلویه وبویراحمدبه ویژه استان ایلام تا 37مورد درهر صدهزار نفرجمعیت بالغ می شود.این در حالی است که بالا ترین شاخص خودکشی در سطح

جهان در کشورهای آمریکا لاتین به میزان 25 مورد درهرصد هزار نفرجمعیت است.همچنین اعتیاد به مواد مخدر هم اکنون به تهدیدی جدی تبدیل شده است که حتی می تواندامنیت اجتماعی و ملی کشور را درمعرض خطر پیامد های خود قرار دهد. نزدیک به دومیلیون معتاد که 10 میلیون خانوار را درگیر عواقب خودکردهئد است در کشوروجود دارد که از این نظر رتبه اول را در جهان به دست آورده ایم.پایین آمدن سن اعتیاد،اعتیادزنان،الگوی مصرف و وارد شدن کودکان وزنان درکار خرید وفروش مواد مخدر،پدیده اعتیادرا به معضلی بسیار پیچیده تبدیل کرده که کنترل آن به تلاش مستمر،برنامه ریزی جامع و عزمی ملی نیازمنداست. این آمار را دکتر مصطفی معین در مقالعه ای باعنوان ((آسیب های اجتماعی در ایران ))که در نشریه

داخلی موسسه رحمان (شهریور 88)چاپ کرده است، بیان می کند.از فقروبیکاری به عنوان دلیل اصلی افسوردگی و بیماری های روانی نام برده می شود و این امرنیزاعتیاد به مواد مخدر والکل ،فحشا،خشونت وجرایم را در پی دارد.براساس گزارش های مختلف تا 35 درصد جمعیت ایران زیرخط فقرو بیکاری هستند.این در حالی است که بنابراعلام سازمان ملل متحد سه درصدجمعیت ایران زیر خط فقرمطلق قرار دارند زیرا کمتر از دو دلار در روز درآمددارند.فارغ از این مسائل اما گذ شته از وضعیت شخصی افراد آنچه که در سطح کلان کشور نیزمی گذرد در افزایش بیماری های روانی ودر پی آن بحران های اجتماعی نقش به سزایی دار. چشم انداز روشن برای مردم یک کشور،انسجام وعزم ملی برای پیشرفت ،اعتماد به هم وطنان وشورو نشاط وتحرک اجتماعی و نیز احساس تاثیر در تعیین سرنوشت خویش را از جمله دلایل غیر فردی ابتلا به افسردگی و بیماری های روانی می دانند. دکتر معین در مقاله ذکر

شده در این خصوص می نویسدبراساس طرح پیمایش ملی ارزش ها ونگرش ها در محور احساس عدالت 6/80 در صدمردم پول وپارتی را برای احقاق حق ضروری دانسته اند وتنها 3/8 در صد مردم به اجرای مساوی قانون اعتقاد داشته اند. درپژوهش فوق سایر شاخص ها از جمله امید به آینده ،قابل اعتماد بودن یا منصف بودن سایر افراد جامعه نیز در وضعیت نامطلوبی قرار داشته است. رواج و رسمیت یافتن دروغ درمناسبات فردی و اجتماعی ،سو))ظن، فردگرایی وتضعیف بنیان های اجتماع ،تظاهر وریا،عدم قانون گرایی، رابطه گرایی،عوام زدگی ،عوامل فریبی، تملق و گزافه گویی،شعارزدگی و....نشانگر بحران اخلاقی وتزلزل اعتماد در جامعه ماست.)) به عنوان مثال پیش از انتخابات ریاست جمهوری شور ونشات

اجتماعی افزایش چشمگیری یافت و مردم آشکارا شادمان بودند و به آینده خویش امیدوار.اگر این وضعیت تداوم پیدا می کرد مسلما معضلات اجتماعی کشور کاهش چشمگیری پیدا می کرد اما حوادث رخ داده پس ازانتخابات نه تنها به کاهش این مشکلات کمکی نکرد که سرخوردگی و افسردگی را درمیان بسیاری ازاقشار جامعه تشدید نمود. به نظر می رسد که همه این عوامل فردی و اجتماعی حلقه های درهم تنیده ای را تشکیل داده اند که با گذر زمان پیشروی می کنند و جامعه ما را به سمت تباهی و نابودی می کشاننداما سوال این است که راهکار چیست و چگونه می توان این دور باطل را شکست؟ کارشناسان با در نظر گرفتن همه این مسائل براین عقیده اند که نقش دولت در این میان از هر نهادی مهم تر اس

ت چرا که تامین شغل و تامین معاش و ایجاد انگیزه برای فعالیت و به وجود آوردن نشاط اجتماعی تماما در اختیار دولت می باشد.اما متاسفانه طی سالیان اخیر بحران اقتصادی در کشور ،سقوط جمعیت بیشتری از مردم به زبر خط فقر را منجر شده است تا در زمینه رفع بحران های اجتماعی نه تنها گامی رو به جلو برداشته نشود که عقبگرد نیز داشته باشیم و افزایش افسردگی،اعتیاد،فحشا،جنایت و... را نیز به نظاره بنشینم. در این راستا به نظر می رسد که دولت با یک برنامه ریزی چند منظوره وتمام وجهی باید در راستای ایجاد شغل و رفع مشکلات اقتصادی مردم می تواند به این مهم یاری رساند. افزایش 60 درصدی افسردگی . بیماری های روانی به خوبی نشان می دهد که زنگ خطر در خصوص یک بحران اجتماعی تمام عیار در کشور به صدا درآمده است حال بایددید که آیا گوش شنوایی برای شنیدن این زنگ خطر وجود دارد یاخیر واقعیت این است که افسردگی یک اصطلاح با معانی مختلف است . ممکن است دارای یک معنی طبیعی باشد مثل افسردگی شما در قبال نیامدن تاکسی پس انتظاری طولانی . گاهی از اوقات افسردگی نشانه ای است از یک بیماری دیگر برای

نمونه مصرف یکی از دارو های پایین آورنده ی فشار خون سبب ایجاد حالت افسردگی در فرد می شود .
اما گاهی افسردگی خودش یک بیماری است . افسردگی به عنوان یک بیماری مفهومش این است که توان بقای فرد و شانس زندگی او تقلیل پیدا کرده و کارایی اش کمتر شده است . وظایف خانوادگی و کارش را نمی تواند انجام دهد . از طرف دیگر احتمال خود کشی در وی وجود دارد . به طور طبیعی و در صورت عدم درمان 15 درصد از این بیماران دست به خود کشی می زنند . اما افسردگی انواعی دارد که شدیدترین آن حالتی است به نام مالیخولیا . به این معنی که فرد در تمام اوقات روز برای حداقل دو هفته خلقش افسرده است هیچ

چیزی او را خوشحال نمی کند در حالی که دلیلی هم برای غم و غصه اش وجود ندارد . علاقه اش را به سرگرمی و مسائل لذت بخش از دست داده است ، خوابش مختل می شود (خیلی پر خواب یا بی خواب) اشتهای او دچار اختلال می شود ، زیاد یا کم می شود ، احساس منفی و بی ارزشی نسبت به خودش پیدا می کند ، توجه تمرکزش را از دست می دهد مثل اینکه در ذهنش فکری جریان ندارد ، صحبت کردنش کند می شود ، هر کاری او را زود خسته می کند ، احساس گناه می کند ، فکر درباره ی مرگ مرتباً به سراغ او می آید و افکار هذیانی به سراغ آنها می آید توهماتی درباره خودشان ایجاد می شود که توهمات شنوایی و حتی بینایی است و حتی گاهی توخمات بویایی .


درمان این بیماران عبارت است از بستری کردن همراه با درمان دارویی یا الکتروشوک . نوع خفیف تر آن اختلال افسردگی عمده است بدون نشانه های روان پریشی یعنی همان نشانه هایی که قبلاً گفته شد وجود دارد اما هذیان و توهم ندارد .


نوع خفیف تر افسردگی ، افسردگی نوروتیک یا روان نژندی ... است که در اینجا فرد به دنبال یک رویداد ناخوشایند دچار افسردگی می شود ، خواب و خوراک و تغییر خلق و رفتار شدیدتر از حد انتظار در او ایجاد می شود . برای مثال دختر جوانی که نامزدش او را ترک کرده ممکن است افسرده شود اما نه برای ماهها که البته سالها که البته در این موارد وقتی به گذشته بیمار رجوع می کنیم فقدان ها و ضایعه هایی در زندگی او باعث شده است که در سنین بزرگسالی واکنش او به یک حادثه ناگوار بسیار شدید باشد .افسردگی از ابتدای تاریخ

بشر را رنج داده است . در واقع اولین بار حدود 2400 سال پیش به نام بقراط ، پزشک مشهور یونانی واژه ی مالیخولیا را برای توصیف افسردگی بکار برد . در مورد حیوانات باید گفت اگر چه ما نمی توانیم از آنها بپرسیم که چه احساسی دارند ، ولی آنها هم از قابلیت افسرده شدن برخوردارند ، گاه رفتار حیوانات به گونه ای است که به نظر می رسد افسرده هستند . ما انسانها نیز کم و بیش دارای استعداد ابتلا به افسردگی هستیم ، همان طور که استعداد ابتلا به اضطراب ، غم و عاشق شدن را داریم .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید