بخشی از مقاله


عاشورا، خاستگاه انقلاب اسلامى ايران

در مقام تحليل انقلاب اسلامى ايران، يك رويكرد، آن را ملهَم از نهضت حسينى و مكتب عاشورايى مى‏داند و در همين بستر با بررسى عوامل اصلى محدثه انقلاب، آنها را عوامل مبقيه انقلاب نيز دانسته، بر حفظ و استمرار
آنها پاى مى‏فشارد.


نويسنده در اين مقاله با مفروض گرفتن تأثير پذيرى انقلاب اسلامى ايران از نهضت امام حسين(ع) به دنبال نشان دادن نوع تأثيرگذارى عاشورا بر انقلاب اسلامى و تداوم آن است و در اين راستا عناصر رهبرى، مكتب و ملت را در هر دو حركت با معرفى شخصيت رهبران جبهه‏هاى حق و باطل به بحث مى‏گذارد.
مقاله حاضر مى‏كوشد، به اين سؤالات پاسخ دهد:
2. اگر عاشورا بر انقلاب اسلامى تأثير داشته در چه زمينه‏ها و به چه صورتى بوده است؟
3. آيا عاشورا، همان‏گونه كه در پيدايش و پيروزى انقلاب اسلامى تأثير گذاشت، قادر است بر تداوم آن نيز تأثير بگذارد؟ نيل به اين‏مقصود و هدف، چگونه و از طريق پيمودن چه راه‏هايى امكان‏مى‏يابد؟
مقدمه
اگر چه تأثيرگذارى عاشورا بر انقلاب اسلامى و تداوم آن، از نظر نگارنده مسلّم و بديهى است، به همين دليل، آن را به عنوان مفروض برگزيده است، اما به جهت آن كه بر خوانندگان نيز اين قطع و يقين حاصل شود، دو دليل در اثبات آن اقامه مى‏كنيم: دليل اوّل: امام خمينى(ره) به شكل‏هاى مختلف بر چنين تأثيرى اشاره كرده‏اند.


به‏عنوان‏مثال:
«حجت ما براى اين مبارزه‏اى كه بين مسلمين و...اين دستگاه فاسد است، حجت ما در جواز و
لزوم اين عمل...عمل سيدالشهدا (ع) است...حجت‏مان براين است كه اگر چنانچه اين مبارزه را ادامه بدهيم و صدهزار از ما كشته بشود براى رفع ظلم...براى اين‏كه دست آنها را از اين مملكت اسلامى كوتاه كنيم، ارزش دارد. حجت‏مان هم كار حضرت امير(ع)، و سيدالشهداست.»
گمان نكنيد كه اگر اين مجالس عزا نبود و اگر اين دستجات سينه‏زنى و نوحه‏سرايى نبود، br>15> خرداد پيش مى‏آمد ... تمام اين وحدت كلمه‏اى كه مبدأ پيروزى ما شد، براى خاطر اين مجالس 


... انقلاب‏اسلامى ايران پرتوى از عاشورا و انقلاب عظيم الهى آن است.
... كربلا را زنده نگه داريد و نام مبارك حضرت سيدالشهدا را زنده نگه داريد كه با زنده بودن او
اسلام زنده نگه داشته مى‏شود.


دليل دوم: بيشتر منابعى كه زمينه‏هاى زايش عاشورا و انقلاب‏اسلامى را كاويده‏اند، به مشتركات فراوان اين دو اشاره دارند، از جمله:
الف. در باره عاشورا، برخى نوشته‏اند:
فرهنگ و تعاليم عاشورا داراى زمينه‏هايى است كه نمونه‏هايى از آن عبارتند از:
.1 فرهنگ شهادت،
2. فرهنگ مبارزه مستمر حق با باطل،
3. فرهنگ طاغوت ستيزى و طاغوت
زدايى،
4. اصل پيروى از رضاى خدا و مصالح مسلمين،
5. فرهنگ پيشگيرى از جرم و فساد
قبل از وقوع آن،


6. فرهنگ نظارت عمومى و امر به معروف و نهى از منكر.
ب. ديدگاه امام خمينى(ره) در باره انگيزه‏هاى قيام امام‏حسين(ع) عبارت است:
1. عمل، به تكليف الهى، 2. تشكيل حكومت اسلامى، 3. نشر اسلام و بقاى آن، 4. امر به معروف و نهى
از منكر، 5. نجات اسلام از خطر تحريف، 6. اصلاح امت و جامعه اسلامى، 7. ظلم ستيزى عدالت‏خواهى.
ج. در باره انقلاب‏اسلامى.برخى عوامل پيدايش انقلاب‏اسلامى را به اين شرح توضيح


داده‏اند: 1. مذهب، 2. سلطه بيگانگان، 3. رهبرى حضرت امام خمينى(ره)، 4. شعار جدايى دين از سياست، 5. اسلام زدايى نظام حاكم، 6. بيگانه بودن نظام حاكم با مردم، 7. تحقير شخصيت انسانى مردم، 8. وحدت و يكپارچگى ملت.
د. برخى زمينه‏هاى انقلاب را به اين شرح بر مى‏شمارند: 1. ايجاد نارضايتى عميق درمردم از شرايط حاكم، 2. وجود رهبرى و ساختارهاى اجتماعى و سياسى بسيج‏گر، 3. گسترش روحيه‏انقلابى و مشاركت مردمى، 4. سترش و پذيرش انديشه حكومت اسلامى، 5. مبارزه خشونت بار مردم با دولت.
بنابراين، شناخت و تبيين عوامل مؤثر در شكل‏گيرى انقلاب‏اسلامى، بدون توجه به نقش و تأثير نهضت بزرگ امام‏حسين(ع)، شناختى ناقص و به دور از واقع است.


البته، اجمالى كه از تأثير عاشورا بر انقلاب‏اسلامى سخن گفتيم، براى درك عميق اين تأثير، نارساست، ثانياً بدون قالب بندى و پراكنده است. از اين رو، مقاله تلاش خواهد كرد تأثير عاشورا در پيدايش انقلاب‏اسلامى را در سه قالب: رهبرى، ايدئولوژى (اسلام) و مردم نشان دهد، زيرا بيش‏تر منابع مربوط به انقلاب اسلامى، اين سه عامل را تنها عوامل زادن انقلاب‏اسلامى و تداوم آن بيان مى‏كنند:


1. «پيروزى انقلاب‏اسلامى، بطلان بسيارى از نظريه‏ها را به اثبات رساند و ثابت كرد نبايد هر پديده‏اى را در لابراتور تجربى آزمايش كرد. پيداست اين همه، جز از طريق امدادهاى الهى و فرهنگ غنى اسلام و رهبرى خردمندانه امام خمينى و فداكارى‏هاى ملت سلحشور و اتحاد و همدلى همه اقشار ملت امكان‏پذير نبود.»
2. «عامل اصلى كه موجب بروز و پيروزى انقلاب‏اسلامى گرديده است، عامل اسلام زدايى شاه بوده ست...مسلّماً غير از اين عامل، بايد عامل وحدت بخش و حركت آفرين رهبرى دينى و مرجعيت والا مقامى نظير امام خمينى را نبايد به باد فراموشى سپرد...بنابراين، مهم‏ترين عوامل بروز و پيروزى انقلاب را بايد در دو مفهوم كلى ديد:
الف. روح اسلام خواهى و خداخواهى مردم (امت)


ب. رهبرى دينى مورد قبول عامه مردم(امام).»
3. «امام به عنوان وصل ميان مردم و اسلام، با درس از نهضت عاشورا، محتواى سياسى - انقلابى اسلام را بدان بازگرداند. همان‏گونه كه مكتب اسلام، رهبرى امام و حضور مردم، سهعامل اصلى محدثه انقلاب به حساب مى‏آيند، همين سه عامل به عنوان عوامل مبقيه انقلاب
نيز محسوب مى‏گردند.»

رهبرى
در رأس قيام عاشورا، امام‏حسين(ع) و در فراز انقلاب اسلامى، امام خمينى(ره) قرارداشت. يزيد بن معاويه و محمدرضا پهلوى در سوى ديگر اين دو نهضت بودند.
1. حسين بن على(ع)


امام خود را اين گونه معرفى مى‏كند:
«ما دودمان پيامبريم و به عهده‏دارى اين امر (حكومت) و ولايت بر شما، از ديگرانى كه به ناحق
مدعى آنند و ميان شما به ستم و تجاوز حكومت مى‏كنند، سزاوار تريم».


حسين(ع) خطاب به وليد، هنگامى كه از او خواست با يزيد بيعت كند، فرمود:
«ما خاندان نبوت و معدن رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و نزول رحمت‏ايم. خداوند به ما آغاز كرده و به ما ختم نموده است.»
امام در اعتراض به سخنان معاويه در مدينه كه فضايل يزيد را برمى‏شمارد، فرمود: «كسى را وانهاده‏اى كه از نظر پدر و مادر و صفات شخصى از يزيد بهتر است!» معاويه گفت: گويا خودت را مى‏گويى؟! حضرت فرمود: آرى.»
در جاى ديگر فرمود:
به خدا قسم! من به خلافت شايسته‏ترم، پدرم بهتر از پدر يزيد است، جدم برتر از جد اوست، مادرم بهتر از مادر اوست و خودم بهتر از اويم.»
2. يزيد بن معاويه


امام‏حسين(ع) در نامه‏اى به معاويه نوشت:
«جوانى را به ولايت امر مردم تعيين كرده‏اى كه شراب مى‏خورد و با سگ، بازى مى‏كند! به
امانت خود خيانت كرده و مردم را تباه ساخته‏اى. چگونه يك شرابخوار را به توليت امور امت
محمد(ص) مى‏گمارى؟! شرابخوار كه امين بر يك درهم نيست، چگونه نسبت به امت امين
باشد؟!»


«يزيد، خودش گواه رأى اوست. او براى همان كارهايى كه مشغول است مثل بازى با سگ‏ها،
كبوتربازى، نوازندگى و عياشى، بهتر است. بيش از اين بار ستم بر دوش مكش.»
يزيد در سه سال پادشاهى، سه جنايت فجيع مرتكب شد:
اوّل، در 61هجرى، امام‏حسين(ع) و خاندان عصمت و طهارت و ياران او را به
شهادت‏رساند.
دوم، در 63 هجرى، به مدينه حمله كرد و به مدت سه روز، ياران وى مردم شهر را كشتند؛ اموال آنان را به غارت بردند و زنان‏شان را غاصبانه به مِلك خود درآوردند.


سوم، در 64 هجرى، به بهانه سركوبى عبدالله بن زبير كه در خانه خدا پناه گرفته بود، به مكه حمله برد و خانه خدا را با منجنيق به سنگ و آتش بست.
3. امام خمينى(ره)
مقام معظم رهبرى در معرفى حضرت امام(ع) فرمود:
«امام‏خمينى(ره) آن‏چنان بزرگ بود كه در ميان بزرگان و رهبران جهان و تاريخ، به جز انبيا و اولياى معصومين(ع) به دشوارى مى‏توان كسى را با اين ابعاد و با اين خصوصيات تصور كرد...آن بزرگوار، قدرت ايمان را با عمل صالح، اراده پولادين را با همت بلند، شجاعت اخلاقى را با حزم و حكمت، صراحت لهجه و بيان را با صدق و متانت، صفاى معنوى و روحانى را با هوشمندى و كياست، تقوا و ورع را با سرعت و قاطعيت، ابهت و صلابت رهبرى را با رقّت و عطوفت و خلاصه بسى خصال نفيس و كمياب را كه مجموعه آن در قرن‏ها و قرن‏ها به ندرت ممكن است در انسان بزرگى جمع شود، همه و همه را با هم داشت. الحق شخصيت آن عزيز يگانه، شخصيتى دست نيافتنى و جايگاه والاى انسانى او جايگاهى دور از تصور و اساطير گونه‏بود.»


ايشان در جاى ديگر فرمود:
«او عبد صالح و بنده خاضع خدا و نيايشگر نيمه شب‏ها و روح بزرگ زمان ما بود. او الگوى كامل
يك مسلمان و نمونه بارز يك رهبر اسلامى بود. او به اسلام عزت بخشيد و پرچم قرآن را درجهان به اهتزاز در آورد و ملت ايران را از اسارت بيگانگان نجات داد و به آنان غرور و شخصيت و خودباورى بخشيد و او صلاى استقلال و آزادگى را در سراسر جهان سرداد و اميد را در دل‏هاى ملل تحت ستم جهان زنده كرد.
... امام خمينى(قدس سره) پدر مهربان، معلم دلسوز، مرشد حكيم، ديده‏بان هميشه بيدار، طبيب درد و درمان شناس، سروش رحمت خدا بر امت، يادگار انبيا و اوليا در زمين بود...امام خمينى(قدس سره) يك حقيقت هميشه زنده است. راه او، راه ما؛ هدف او، هدف ما و رهنمود او، مشعل فروزنده ما است.»


4. محمد رضا پهلوى
يكى از نويسندگان مى‏نويسد: «شاه فردى بود كه آن قدر از اموال اين ملت بيچاره را به حساب‏هاى شخصى خود در بانك‏هاى خارج واريز كرد كه طبق آمار منتشره در سال‏هاى پس از پيروزى انقلاب‏اسلامى، سود خالص سرمايه گذارى‏هاى شاه در دنيا در هر دقيقه بيش

از شصت هزار دلار و سود سالانه او بالغ بر سه ميليارد دلار بوده‏است.»
از خيانت‏هاى بزرگ شاه به ملت ايران، جشن تاج‏گذارى بود كه از بيستم مهر تا بيستم آبان 1346 برگزار شد. بخشى از هزينه‏هاى اين جشن عبارت بود از: تاج شاه با 3380 قطعه الماس، 50 قطعه زمرد و 368 حبه مرواريد به وزن دوكيلو و هشتاد گرم و از نظر قيمت، غير قابل تخمين. تاج همسر شاه با 1646 قطعه الماس و تعداد مشابهى از جواهرات ديگر و طلا به قيمت تخمينى چهارده ميليون دلار. پيراهن همسر شاه مزيّن به چهل هزار الماس. وان حمام بلورين 75هزار دلار و هزينه درشكه مخصوص 150 هزار دلار.


امام خمينى(ره) بيش از هر كس، به امام‏حسين(ع) شبيه بود و محمدرضا پهلوى به يزيد بن معاويه. و اين مقايسه كه از سوى روحانيت و مردم صورت مى‏گرفت، از عوامل بروز وپيروزى انقلاب اسلامى به شمار مى‏رود. براى تأييد اين سخن، مى‏توان به بخشى از يك سند از مجموعه اسناد منتشره شده سفارت آمريكا استناد كرد:
روحانيون مسلمان كشور از جمله جسورترين منتقدين شاه به حساب مى‏آيند. در يكى از
بحث‏هاى مرسوم احساسى، شاه را با يزيد كه مسؤول قتل امام‏حسين‏[ع‏] در قرن هفتم بود مقايسه مى‏نمايند. اين رويداد تاريخى شيعه، هسته اصلى اسلام مرسوم در ايران بود و هر ساله در صدها نقطه از كشور با برپايى نمايش‏هاى دراماتيك نحوه قتل امام‏حسين(ع) و خانواده‏اش را در اذهان زنده مى‏كنند.
چرا چنين مقايسه‏اى به پيروزى انقلاب‏اسلامى مدد رساند؟ به آن دليل كه، حاصل اين مقايسه آن بود كه در يك سو امامِ نور و در سوى ديگر امام شرّ را مى‏ديدند. به بيان ديگر، در امام عادل زمان، صفاتى را مى‏يافتند كه به اسلام واقعى نزديك‏تر بود و از اين‏رو، وى را

 

حسين زمان و شايسته دفاع مى‏ديدند. بخشى از اين صفات را مرور مى‏كنيم:
1. تكليف گرايى
وقتى دو نفر از سوى والى مكه براى امام‏حسين(ع) امان نامه آوردند تا از ادامه سفر بازش دارند، فرمود:
«درخواب، پيامبر خدا را ديدم. به چيزى فرمان يافتم كه در پى آن خواهم رفت، به زيانم باشد يا به سودم.»


زمانى‏كه فرزدق از اوضاع نامطمئن كوفه گزارش داد، امام فرمود:
«اگر قضاى الهى بر همان چه كه دوست مى‏داريم، نازل شود، خدا را بر نعمت‏هايش سپاس مى‏گوييم...و اگر تقدير الهى ميان ما و آن چه اميدداريم، مانع شد، پس كسى كه نيتش حق و درونش تقوا باشد، از حق تجاوز نكرده است.»


امام‏خمينى(ره) هم در اين باره فرمود:
«حضرت سيدالشهدا تكليف براى خودش دانستند كه بروند و كشته بشوند و محو كنند آثارمعاويه و پسرش را.»
امام‏خمينى(ره) با درك پيام عاشورا، در سراسر زندگى سياسى اجتماعى خويش بر معيار تكليف عمل كرد و حركت نمود و عقيده داشت:
«همه ما مأمور به اداى تكليف و وظيفه‏ايم، نه مأمور [به‏] نتيجه.»


به هنگام پذيرش قطع‏نامه 598 فرمود:
«شما را مى‏شناسم، شما هم مرا مى‏شناسيد. در شرايط كنونى آن چه موجب امر [قبولى قطع نامه‏] شد تكليف الهى‏ام بود.»
2. قاطعيت و شجاعت
ايمان راسخ به اداى‏تكليف، شجاعت و قاطعيت مى‏آفريند. به اين دليل، امام‏حسين(ع) پس از برخورد با سپاه حر فرمود:
«شأن و موقعيت من، موقعيت كسى نيست كه از مرگ بهراسد.»


در جايى ديگر فرمود:
«نه دست ذلت به اينان مى‏دهم و نه‏چون بردگان فرار يا اقرار مى‏كنم.»
تعبير امام‏خمينى(ره) از شجاعت و قاطعيت امام‏حسين(ع) اين بود كه «ماه محرم، ماه

حماسه و شجاعت و فداكارى آغاز شد، ماهى كه خون بر شمشير پيروز شد. »
امام با درس گرفتن از عاشورافرمود:
«من به تمام دنيا با قاطعيت اعلام مى‏كنم كه اگر جهان خواران بخواهند در مقابل دين مابايستند، ما در مقابل همه دنياى آنان خواهيم ايستاد و تا نابودى تمام آنان از پاىنخواهيم‏نشست.»


بنابراين جاى شگفتى نيست كه بفرمايد:
«والله من به عمرم نترسيدم.»
3. اتكال به خدا
امام‏حسين(ع) در پاسخ به سخنان ضحّاك بن عبدالله مشرقى،مبنى بر آمادگى كوفيان براى جنگ با سيدالشهدا فرمود:
«حسبى الله و نعم الوكيل؛ خدا براى من بس است و او خوب پشتيبان و تكيه گاهى‏است.»
حسين بن على(ع) در صبح عاشورا با آغاز حمله دشمن، در نيايش به درگاه خدا، اتكال‏واعتماد به پروردگار در گرفتارى و پيشامدهاى سخت را ضرورى دانست و خدا رابه‏عنوان عامل پشتگرمى و اطمينان نفس و نيروى حمايتگر و پشتيبان خويش خواند. امام‏خمينى(ره) نيز به پيروى از جدش با اتكاى بر قدرت لايزال الهى به


تنهايى‏وبادست خالى قيام كرد و به نتيجه رسيد و در طول دوران انقلاب هيچ‏گاهمأيوس‏نگشت.
اين صفات و صفات متعدد ديگر نشان مى‏دهد يك عامل جاودانگى قيام عاشورا و به تأثير از آن، عامل پيروزى انقلاب‏اسلامى در بُعد رهبرى الهى آن دو بود.
اسلام
دين اسلام و مذهب تشيع از عوامل انقلاب حسينى(ع) و انقلاب خمينى(ره) بودند. اسلامى كه امام‏حسين(ع) و امام‏خمينى(ره) منادى آن بودند، با اسلام اموى، زبيرى وامريكايى تفاوت داشت. اسلام بنى‏اميه و اسلام عبدالله بن زبير و اسلام آمريكايى، هيچ‏گاه قادر به انقلاب و جاودانه شدن نبوده‏اند. بايد اثبات كرد اسلامِ امام‏حسين و امام‏خمينى يكسان و با اسلام ديگران متفاوت بود:

«حركت امام نه تنها موج جديد بازگشت به اسلام را كه در ميان اقشار تحصيل كرده و دانشجويى پا گرفته بود، در ابعاد گسترده‏اى تقويت نمود، بلكه در رابطه مذهب و سياست و مذهب و حكومت داران تغييرات تاريخى پديد ورد...[ايشان‏] در ظرف دو دهه توانستند چهره نوينى از اسلام بسازند. چهره‏اى مترقى، انقلابى، مبارز. چهره‏اى كه از خودهم‏حكومت و سياست داشت و هم اقتصاد و آيين كشوردارى.

اسلامى كه به خفقان،ديكتاتورى و استبداد پايان مى‏داد و به جاى آن آزادى، حرمت انديشه و تأمين حقوق اجتماعى انسان‏ها را جايگزين مى‏ساخت. اسلامى كه به نفوذ ابرقدرت‏ها در ايران پايانمى‏داد و به جاى آن ايرانى مستقل و متكى به خود مى‏ساخت. اسلامى كه ساد مالى و حكومتى رژيم را از بين مى‏برد و به جاى آن نظام امين و مردمى با كارگزارانى صديق و مؤمن بر پا مى‏نمود. در يك كلام، اين اسلام احيا شده همه آن چيزى بود كه رژيم شاه نبود و همه آن چيزهايى را پديد مى‏آورد كه رژيم شاه نخواسته يا نتوانسته بود پديد بياورد. با چنين تصويرى بود كه اسلام توانسته بود بر قلوب طيف گسترده‏اى از اقشار و طبقات مختلف جامعه ايران [تأثير بگذارد]...با چنين تصويرى از...اسلام توانست ميليون‏ها نفر را دراعتراض و مخالفت با رژيم شاه به حركت درآورد.»


امام‏حسين(ع) در نامه‏اى به مردم بصره مى‏نويسد:
«شما را به كتاب خدا و سنت پيامبر دعوت مى‏كنم، زيرا در شرايطى قرار گرفته‏ايم كه ديگر
سنت پيامبر از ميان رفته و جاى آن بدعت قرار گرفته است.»
نيز در جاى ديگر فرمود:
«من براى تفريح و تفرج و استكبار و خود بزرگ‏بينى، نيز براى فساد و خرابى و ظلم و ستم و بيدادگرى قيام نكردم، بلكه خروج من براى اصلاح امت جدم محمد صلى الله عليه وآله است. مى‏خواهم امر به معروف و نهى از منكر نمايم و به سيره و سنت جدم و آيين و روشپدرم على بن ابى طالب عليه السلام رفتار كنم.»
سخنان امام(ع) نيز نشان مى‏دهد او منادى اسلامى است كه با اسلام يزيد فرق مى‏كند. همچنان كه اسلامى كه امام منادى آن بود، همان اسلام حسينى و مخالف اسلام پهلوى بود. اسلام امام حسين(ع) و اسلام امام خمينى(ره) چه تفاوت‏هايى با اسلام يزيدى و اسلام پهلوى داشت؟ به برخى از تفاوت‏ها اشاره مى‏كنيم:
1. تقيّه
تقيه ريشه در قرآن و سنت دارد. در قرآن مى‏خوانيم:
«مؤمنان، به جاى مؤمنان كافران را به دوستى نگيرند. هر كه چنين كند، پيوندى با خدا ندارد، مگر آن كه از آنها ترسى داشته باشد.»
در سيره پيامبر آمده است:
زمانى كه عمار با چشمان گريان، نزد پيامبر(ص) آمد و از اين‏كه خدايانِ مشركان را ستايش كرده، شرمسار بود، پيامبر كارى را كه براى حفظ جانش انجام داده بود، تأييد كرد. اما اين حكم قطعى براى همه زمان‏ها و مكان‏ها نيست

. به همين دليل، امام‏حسين(ع) تقيه را در آن مقطع حرام كرد. از اين رو روز هشتم ذى الحجه 60هجرى، باتبديل حج تمتع به عمره تصميم به قيام علنى عليه يزيد گرفت و عزم خروج به سوى كوفه كرد. افراد مختلف از دوست و دشمن ايشان را از اين كار منع كردند و به همراهى با جماعت فرا خواندند ولى امام پيشنهاد همه را رد كرد و در پاسخ نمايندگان والى مكه فرمود:
«لى عَمَلى و لَكُم عَمَلُكُمْ أنتُم بَريئُونَ مِمّا أَعمَلُ و أَنَا بَرى ممّا تَعْمَلُونَ؛
عمل من براى من و عمل شما براى خودتان است. شما از كار من بيزاريد و من از كارهاى شما
بيزارم.»


امام خمينى(ره) پس از حادثه حمله دژخيمان شاه به مدرسه فيضيه در 1342 در تلگرافى به آيات عظام تهران نوشت:
«اينان با شعار شاه دوستى به مقدسات مذهبى اهانت مى‏كنند. شاه دوستى يعنى غارتگرى،هتك اسلام، تجاوز به حقوق مسلمين، تجاوز به مراكز علم و دانش. شاه دوستى يعنى ضربه زدن به پيكر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانه‏هاى اسلام، محو آثار اسلاميت. شاه دوستى يعنى تجاوز به احكام اسلام و تبديل احكام قرآن كريم. شاه دوستى يعنى كوبيدن روحانيت واضمحلال آثار رسالت. حضرات آقايان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است. قرآن ومذهب در مخاطره است. با اين احتمال، تقيه حرام است و اظهار حقايق واجب، ولو بلغ مابلغ.»

 

افشاگرى امام خمينى كه متأثر از افشاگرى حسينى(ع) بود، در آگاهى بخشيدن به مردم و فروپاشى رژيم شاه تأثير فراوان گذاشت. از شمار اين افشاگرى‏هاى شجاعانه، سخنرانى معظم‏له عليه كاپيتولاسيون است كه به تبعيد امام(ره) به تركيه و عراق انجاميد.
2. بدعت ستيزى
حضرت رسول اكرم(ص) فرمود:
«هر بدعتى كه پس از من پديد آيد و ايمان را مورد خطر و هجوم و نيرنگ قرار دهد، وليّى از دودمان من عهده‏دار آن است كه از ايمان دفاع كند و با الهام الهى زبان بگشايد و حق را علنى و روشن سازد و نيرنگ مكاران را باز گرداند.»
از اين رو امام‏حسين(ع) در نامه‏اى به بزرگان بصره نوشت:
«شما را به كتاب خدا و سنت پيامبرش دعوت مى‏كنم. همانا سنت مرده و بدعت زنده شده‏است.»


آن روى ديگر بدعت ستيزى، اصلاحگرى است كه امام‏حسين(ع) از آن داد سخن داده بود. امام(ع) در يكى از خطبه‏هايش در اين باره فرمود:
«آيا نمى‏بينيد كه به حق عمل نمى‏شود و از باطل اجتناب نمى‏گردد؟ پس در چنين وضعى بايد مؤمن با مبارزه‏اش مشتاق ديدار خدا باشد.»
امام‏حسين(ع) در راه كوفه به فرزدق بر مى‏خورد و مى‏فرمايد:
«اى فرزدق! اين‏جماعت، اطاعت خدا را واگذاشته، پيرو شيطان شده‏اند. در زمين به فسادمى‏پردازند. حدود الهى را تعطيل كرده، به ميگسارى پرداخته و اموال فقيران و تهيدستان رااز آنِ خويش ساخته‏اند. من سزاوارترم كه براى يارى دين خدا برخيزم. براى عزت بخشيدن به دين او و جهاد در راه او، تا آن كه كلمةالله برترى يابد.»


امام‏خمينى(ره) بدعت‏ستيزى و اصلاحگرى قيام عاشوراى حسينى را مورد تأييد قرارمى‏دهد و مى‏فرمايد:
«تمام انبيا براى اصلاح جامعه آمده‏اند...و همه آنها اين مسأله را داشتند كه فرد بايد فداى جامعه شود...سيدالشهدا(ع) روى همين ميزان آمد. رفت و خودش و اصحاب و انصار خويش را فدا كرد، كه بايد فداى جامعه بشود. جامعه بايد اصلاح بشود.»
نيز فرمود:
«سيدالشهدا(ع) وقتى مى‏بيند كه يك حاكم ظالمى، جائرى در بين مردم دارد حكومت مى‏كند، تصريح مى‏كند...بايد مقابلش بايستد و جلوگيرى كند. هر قدر كه مى‏تواند، با چند نفر،


با چندين نفر كه در مقابل آن لشكر هيچ نبود، لكن تكليف بود آن جا كه بايد قيام بكند وخونش را بدهد تا اين‏كه اين ملت را اصلاح كند.»
امام (ره) به تأسى از قيام عاشورا، راه خويش را بدعت‏زدايى و اصلاح‏طلبى قرارداد. وى در اين باره فرمود:
«ما بايد سعى كنيم تا حصارهاى جهل و خرافه را شكسته، تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدى (ص) برسيم، و امروز غريب‏ترين چيزها در دنيا همين اسلام است و نجات آن قربانىمى‏خواهد و دعا كنيد من نيز يكى از قربانى‏هاى آن گردم.»
معظم‏له افزود:
«اگر ما اسلام را در خطر ديديم، همه‏مان بايد از بين برويم تا حفظش كنيم.»


همان‏طورى كه مشهود است، بدعت‏ستيزى امام‏حسين(ع) هدف امام‏خمينى(ره) درنهضت بزرگ انقلاب اسلامى قرار گرفت.
3. شهادت طلبى
اسلام حسينى(ع) بر شعار و شعور «اِحْدَى الحُسْنييْنِ»، «مَرحباً بالقتل فى سبيل الله» و « أرى الموت إلّا سعادة» استوار است. در يكى از نيايش‏هاى امام‏حسين(ع) در روز عاشورا مى‏خوانيم:
«خدايا! دوست دارم كه كشته شوم و زنده گردم، هفتاد هزار بار در راه اطاعت و محبت تو، به خصوص اگر در كشته شدنم نصرت دين تو و زنده شدن فرمانت و حفظ ناموس شريعت تو نهفته باشد.»
و در جاى ديگر فرمود:
«مرگ با عزت بهتر از زندگى با ذلت است.»


شهادت‏طلبى امام معصوم(ع) ناشى از اعتقاد به جهاد بود. از اين رو فرمود:
«من سزاوارترين كسى هستم كه به يارى دين خدا برخيزم و شريعت مطهر او را عزيز بدارم و در راه او جهاد كنم تا كلام الهى برترين شود.»
در زيارت نامه‏هاى امام‏حسين(ع) نيز واژه‏هاى جهاد و شهادت را فراوان مى‏يابيم. به عنوان مثال:
اَلزّاهِدُ الذّائدُ الْمُجاهِدُ، جاهَدَ فيكَ المُنافِقينَ وَ الْكُفّارَ، جاهَدْتَ فى سَبيلِ اللّهِ، جاهَدْتَ الْمُلْحِدينَ، جاهَدْتَ عَدُوَّكَ، جاهَدْتَ فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ و...

در باره شهداى ديگر نيز اين تعبيرات ديده مى‏شود:
جاهَدْتُمْ فى سَبيلِهِ، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ جاهَدْتُمْ فى سَبيلِ اللّهِ، الذَّابُّونَ عَنْ تَوْحيدِ اللّهِ، جاهَدْتَ فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ.
امام امت(ره) به تأثير شهادت و مجاهدت حسينى بر انقلاب اسلامى اعتراف داشت. ازاين رو فرمود:
«نهضت دوازده محرم و پانزده خرداد [1342] در مقابل كاخ ظلم شاه و اجانب، به پيروى از نهضت مقدس حسينى چنان سازنده و كوبنده بود كه مردانى مجاهد و فداكار تحويل جامعه‏داد.»


باز از ايشان مى‏خوانيم:
«عاشورا، قيام عدالت‏خواهان، با عددى قليل و ايمانى و عشقى بزرگ در مقابل ستمگران كاخ نشين و مستكبران غارتگر بود، و دستور آن است كه اين برنامه، سر لوحه زندگى امت در هرروز و درهر سرزمين باشد. روزهايى كه بر ما گذشت، عاشوراى مكرّر بود و ميدان‏ها و خيابان‏ها و كوى و برزن‏هايى كه خون فرزندان اسلام در آن ريخت.»


حضرت امام(ره) در بياناتى ديگر، بر تأثير شهادت و جهادطلبى حسين(ع) برانقلاب‏اسلامى اشاره دارد:
«مرگ سرخ، به مراتب بهتر از زندگى سياه است و ما امروز به انتظار شهادت نشسته‏ايم تا فردا فرزندان‏مان در مقابل كفر جهانى با سرافرازى بايستند...
خط سرخ شهادت، خط آل محمد و على است، و اين افتخار از خاندان نبوت و ولايت به ذريّه طيّبه آن بزرگواران و به پيروان خط آنان به ارث رسيده است
... من خون و جان ناقابل خويش را براى اداى واجب حق و فريضه دفاع از مسلمانان آماده ساخته‏ام و در انتظار فوز عظيم شهادتم.
...در اين انگيزه‏[شهادت‏] است كه همه اوليا شهادت را در راه آن به آغوش مى‏كشند و مرگ سرخ را «أحلى مِن العسل» مى‏دانند و جوانان در جبهه‏ها جرعه‏اى از آن را نوشيده و به وَجْدآمده‏اند.»


4. عدالت خواهى
عدالت فرمان خدا و رسول است. على(ع) فرمود:
«العدل حياة الأحكام؛ عدالت مايه حيات و بقاى احكام اسلام است.» حركت امام‏حسين(ع) و قيام عاشورا بر پايه عدالت اتفاق افتاد. امام(ع) نامه‏اى به بزرگان كوفه نوشت و تكليف و مشخصه امام راستين را حكومت طبق قرآن و قيام به قسط و حق بر شمرد:

«فَلَعَمْرى مَا الْإمامُ إلَّا الْحاكِمُ بِالْكِتابِ، الْقائِمُ بِالْقِسْطِ».
در سخن ديگر. حركت خويش را براى اقامه عدل و رفع ظلم از مظلومان و ايمنى يافتنبندگان خدا ياد كرد:
«وَيَأْمَن الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِكَ.
در زيارت اباعبدالله الحسين(ع) مى‏خوانيم:
«شهادت مى‏دهم كه تو به قسط و عدالت دستور دادى و به دين دعوت كردى.»
مسلم پس از دستگيرى، خطاب به ابن‏زياد فرمود:
«ما آمده‏ايم تا به عدالت فرمان دهيم و به حكم قرآن فرا بخوانيم.»


امام‏خمينى(ره) بر عدالت‏خواهى نهضت حسينى(ع) تأكيد دارد:
«شهادت [امام‏حسين‏] براى اين بود كه اقامه شود عدل الهى... سيدالشهدا سلام الله عليه از همان روز اوّل كه قيام كردند براى اين امر، انگيزه‏شان اقامه عدل بود... سيدالشهدا سلام‏الله عليه كه همه عمرش را و همه زندگيش را براى رفع منكر و جلوگيرى از حكومت ظلم‏و جلوگيرى از مفاسدى كه حكومت‏ها در دنيا ايجاد كرده‏اند، تمام عمرش را صرف اين كردو تمام زندگ

يش را صرف اين كرد كه اين حكومت، حكومت جور بسته بشود و ازبين‏برود... زندگى سيدالشهدا، زندگى حضرت صاحب سلام الله عليه، زندگى همه انبياى
عالَم، همه انبيا از اوّل، از آدم تا حالا همه‏شان اين معنى بوده است كه در مقابل جور، حكومت عدل را مى‏خواستند.»
تأثير عنصر عدالت‏خواهى قيام عاشوراى حسينى(ع) را در سخنان امام(ره) مشاهده‏مى‏كنيم:


«سيدالشهدا سلام الله عليه وقتى مى‏بيند كه يك حاكم ظالمى، جائرى در بين مردم داردحكومت مى‏كند، تصريح مى‏كند حضرت كه اگر كسى ببيند كه حاكم جائرى در بين مردم‏حكومت مى‏كند، ظلم دارد به مردم مى‏كند، بايد مقابلش بايستد و جلوگيرى كند، هرقدر كه مى‏تواند، با چند يا چندين نفر...مگر خون ما رنگين‏تر از خون سيدالشهدا

است؟!ماچرا بترسيم از اين‏كه خون بدهيم يا اين‏كه جان مى‏دهيم؟ آن هم در ماجراى دفع‏سلطان جائرى كه مى‏گفت مسلمانم مسلمانى يزيد هم مثل مسلمانى شاه بود. اگر بهتر نبود، بدتر نبود.» سيدالشهدا سلام الله عليه...اساس لطنت را شكستند...اساس سلطنتى كه مى‏خواست اسلام را به صورت سلطنت طاغوتى درآورد. حضرت يدالشهدا سلام الله عليه به همه آموخت كه در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حكومت جائر چه بايد كرد.»


با توجه به آنچه گذشت معلوم شد كه رهبرى انقلاب از لحاظ ايمان، روحيه، شجاعت و عدالت‏طلبى رهرو امام حسين بود و مردم با توجه به اين همسانى، به رهبرى انقلاب گرويدند و در اجابت دعوت ايشان براى تداوم عاشوراى حسينى، انقلاب كردند و اين از وجوه بارز تأثير گذارى عاشورا بر انقلاب اسلامى بود.
مردم
در هيچ قيام و نهضتى، به اندازه قيام عاشورا تغييرات انسانى به وقوع نپيوسته است. اين تغييرات هم در جبهه امام‏حسين(ع) و هم در جبهه يزيد اتفاق افتاد. در جبهه حق، امام(ع) همسر، خواهر، دخترانش و زنانى چون مادر وهب، همسر زهير بن قين و زنانى را در كنار پدران، همسران و برادران‏شان به همراه دارد. به بيانى، از طفل شش ماهه (على‏اصغر) تا پير مرد نودساله(حبيب بن مظاهر) حاضرند. در جبهه باطل، جوّزدگى و ترس و ترديد و هيجده هزار دعوت كننده مى‏بينيم.
در يك طرف، صدق و صفا و صميميت، در طرف ديگر، خيانت، خدعه و خودپرستى مشاهده مى‏شد.
يكى از صاحب‏نظران عامّه مردم آن زمان را به هفت دسته تقسيم كرده است:
1. مردمى كه از روزگار رسول خدا(ص) تا سال‏هاى نخست حكومت عثمان، سادگى اسلام را ديده بودند و از عدالت اسلامى آگاهى داشتند، سپس آن دوره را با آن چه جاى آن را گرفت مى‏سنجيدند و بر روزگار گذشته دريغ مى‏خوردند...


2. گروهى كه پاى بند دين و اجراى احكام اسلام بودند و مى‏ديدند چگونه حدود شريعت معطل مانده و فقه اسلام و سنت رسول (ص) بازيچه حكومت‏ها گرديده است. اينان خون دل مى‏خوردند و روى به خدا بردند كه خدايا! برسان آن را كه بدعت‏ها بزدايد و سنت‏ها را زنده‏نمايد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید