بخشی از مقاله
آيا هوش اجتماعي داريد
مقدمه :
موقع زنگ تفريح در مدرسه پيش دبستاني است،گروهي از پسرها و دخترها بر روي علف ها مي دوند. سارا زمين مي خورد و زانويش زخم مي شود و شروع به گريه مي كند. اما همه پسرها به جز شهلا كه مي ايستد به دويدن ادامه مي دهند. سارا همچنان گريه مي كند تا اين كه شهلا به نزدش مي رود و زانوي خودش را مي مالد و مي گويد: من هم زانويم زخم شده! روانشاسان اين چنين رفتاري را هوش بين فردي مي نامند. شهلام معمولا" احساسات هم شاگردي هاي خود را خيلي خوب تشخصيص مي دهد و خيلي سريع با آنها ارتباط برقرار مي كند.
اين فقط شهلا بود كه به درد و ناراحتي سارا توجه كرد و سعي كرد به او دلداري بدهد اگرجه تنها كاري كه توانست بكند ماليدن زانوي خودش بود. شهلا با همين عمل كوچك خود نشان داد كه استعداد درك ديگران را دارد. چنين مهارت هايي در دوره پيش دبستاني جوانه هاي استعدادهايي هستند كه بعدها در زندگي پخته و كامل مي شوند و براي برقراري رابطه نزديك و صميمانه با ديگران، در ازدواج ، دوستي يا شركت در كار اساسي هستند.
خصوصيات افراد داراي هوش اجتماعي
هاچ و گاردنر معتقدند هركس چهار خصوصيت زير را داشته باشد، صاحب هوش بين فردي است.
سازماندهي گروه
داشتنن ابتكار عمل براي هماهنگ كردن فعاليتهاي عده اي از افراد، اين استعدادها را ميتوان در كارگردانان تئاتر ، افسران ارتش و مديران شركتها و سازمانهاي مختلف مشاهده كرد. در كودكي، اينگونه افراد در زمين بازي، كاپيتان تيم هستند و درباره نحوه بازي تصميم گيري مي كنند.
مذاكره براي حل مسائل
استعداد ميانجي گري ، جلوگيري از بروز اختلاف، حل و فصل دادن به مشكلات، افرادي كه از اين خصوصيت برخوردارند براي داوري كردن در مشاجرات مناسب هستد و نقش ميانجي را خيلي خوب بازي مي كنند. براي مشاغل سياسي و حقوقي عالي هستند. در كودكي همان كساني هستند كه بحث و جدل در زمين بازي را فرو مي نشانند.
روابط شخصي
استعداد همددردي و دلجويي از ديگران، كسي كه داراي اين ويژگي باشد، خيلي راحت با ديگران روبرو مي شود و در قبال احساسات ديگران احساس مسئوليت مي كند. هنر ايجاد رابطه، اينگونه افراد مي توانند همسران قابل اعتماد، رفقاي صميمي، شركاي تجاري مناسب و بازيكنان تيمي خوبي باشند. در دنياي تجارت مي توانند مامور فروش يا مديران شايسته اي باشند. براش شغل معلمي عالي هستند. بچه هايي مثل شهلا با همه افراد دو و برخورد خيلي خوب كنار مي آيند و به راحتي بازي مي شوند و همواره شادند. اينگونه بچه ها احساسات ديگران را از روي چهرشان بخوبي مي خوانندو در بين همشاگردي هاي خود خيلي محبوب هستند.
تجزيه و تحليل اجتماعي
شناخت و بصيرت دروني راجعه به عواطف، انگيزه ها و علايق ديگران . اين گونه افراد به راحتي مي توانند با ديگران رابطه صميميم برقرار كنند . آنها با اين توانايي خود مي توانند مشاور يا روان درمانگر خوبي باشند و اگر كمي بر طبع ادبي خود نيز بيفزايند، رمان نويسان خوبي از آب در
مي آيند.
مهرم مار
مهارتهاي فوق، عوامل ضروري بر جذبه جادويي و موفقيت هاي اجتماعي هستند. افرادي كه از هوش اجتماعي خوبي برخوردارند، به راحتي با ديگران رابطه برقرار مي كنند؛ احساسات و واكنشهاي مردم را ب خوبي پيش بيني كرده و به آن جهت ميدهند و مشاجرات را حل و فصل ميكنند. آنها از آن دسته افراد هستند كه همه دوست دارند با آنها باشند. چون رفتارشان دلگرم كننده و روحيه بخش است و خلاصه مهره مار دارند.
آيا همه خوش برخوردها قابل اعتمادند؟
اما اگر اين مهارتهاي اجتماعي به كمك درك هوشمندانه اي از احساسات و نيازهاي حقيقي شخص متعادل نشوند، آنگاه ممكن است به موفقيت هاي اجتماعي توخالي و بي ثباتي منجر گردند. اين اظهار نظر مربوط به مارك اسنايدر روانشناس دانشگاه مينه سوتا است كه در مورد افرادي تحقيق كرده است كه مهارتهاي اجتماعي شان آنها را به بوقلموم صفتان اجتماعي تبديل كرده است. بوقلمون صفتان اجتماعي كساني هستند كه هر كاري را براي مورد توجه وقاع شدن انجام مي دهند. اسنايدر مي گويد : نشانه كسي كه به بوقلمون صفتي دچار شده اين است كه وي از نظر اجتماعي خيلي محبوب و دوست داشتني است، ولي روابط خصوصي پايدار و ارضا كننده اي ندارد. به هر حال روش صحيح آن است كه مهارتهاي اجتماعي را با صداقت كامل مورد استفاده قرار دهيم.
بوقلمون صفتان اجتماعي اگر لازم باشد براي پسند مردم يك چيز مي گويند، اما چيز ديگري را انجام ميدهند. آنها به راحتي با اين تضاد كه ميان چهره اجتماعي و چهره فردي و خصوصي شان وجود دارد، كنار آمده و زندگي مي كنند. چنين افرادي به جاي آن كه به سادگي احساس واقعي خود را بروز دهند همواره در جستجوي نشانه اي هستند با بفهمند ديگران چه انتظاري از آنها دارند. آنها از قابليت هاي اجتماعي خود استفاده كرده و اعمال خود را با موقعيتهاي متمايز اجتماعي تنظيم مي كنند و در هر جمعي به رنگ خاصي در مي آيند تا مورد توجه و پسند ديگران قرار بگيرند.
چگونه مي توان شناخت ؟
نوع ديگري از خويشتن نگري وجود دارد كه بوقلمون صفتان اجتماعي را از كساني كه مهارتهاي
اجتماعي خود را با خلوص نيت بكار مي برند متمايز مي كند و اين همانا صادق بودن خويشتن است. زيرا باعث مي شود اعمال و رفتار شخص، بدون در نظر گرفتن پيامدهاي اجتماعي ، با عميقي ترين احساسات و عواطف وي هماهنگ گردد. اين صداقت عاطفي بطور آگاهانه راه را بر هر نوع فريب و نيرنگ مي بنددد، اقدام شجاعانه اي كه بوقلمون صفتان اجتماعي هرگز جرات انجام آن ندارند.
هوش اجتماعي جيست؟
هوش اجتماعي يكي از 10 هوشيه كه داريم ولي كلا هوش رو به سه دسته كلامي، عددي و حجمي تقسيم كرده اند كه تست هاي اهم بر اين اساسه جداي اينها ما داراي هوش خلاق، عاطفي، جسماني، شخصيتي و معنوي هم هستمي كه هر كدوم مي توانه ديگري و تقويت كنه.
« چگونه هوش اجتماعي ام را تقويت كنم؟»
بدن انسان ابزار فوق العاده اي است كه دائما" در حال اجراي موسيقي ارتباط است. اگر نواختن اين ساز را ياد بگيريد، پاداش اجتماعي بزرگي دريافت مي كنيد. بدن شما بدن اداي حتي يك كلمه، با مردم ارتباط برقرار مي كند. اگر قانون زبان غيركلامي را بشناسيد، افكار و اعمال ديگران را مي توانيد پيش بيني كنيد و هوش اجتماعي تان را ارتقا ببخشيد.
1- هماهنگي حركات بدني با گفتار
حرف زدن و حركات بدني هر دو محور عملكرد فكر هستن. در واقع هر دوي اين ابزارها موجب انجام يك سلسله عمليات فكر ميشوند. جامعه روانشناسان امريكا نتايج تست هايي را اعلام كرد كه در آن 1011 دختر و پسر مورد آزمايش قرار گرفتند. دراين تحقيقات نشان داده شد بچه هايي كه قادر به درك حركات بدني هستند، از نظر عاطفي و رواني از بقيه با ثباترند و نيز در درس هم موفق ترند.
2- هنر شنونده بودن
اين مهمترين مرحله تو حرفه ي ماست. گوش كردن به حرف هاي طرف مقابل يكي از بهترين و مؤثرترين راهايي است كه نشان ميدهد او براي ما جالب است. البته بايد واقعا" گوش كنيم، يعني چنان روي حرف هايش تمركز كنيم كه انگار خودمان مي خواهيم موضوعي را تعريف كنيم. و البته بيش از حد هم نبايد هيجان نشان بديم كه از موضوع اصلي دور بشيم. در حين گوش هم كار جانبي انجام ندهيم و از همه مهمتر يك بعدي با موضوع برخورد نكنيم. چنين گوش كردني نشان ميدهد، آن شخص براي ما قابل توجه است و ما به يك فرد براي او ارزش قائليم. وقتي چنين رفتاري از خود نشان داديم آن شخص نسبت به ما واكنش مثبت نشان خواهد داد.
3- چگونگي برقراري ارتباط
هدف ارتباط تبادل افكار و اطلاعات است. (نكته ي مهم اين است كه طرف مقابلت بايد احساس كند كه برات اهميت دارده)! . هوش اجتماعي مي گويد: بايد به مردم شانس مطرح بودن بدهيم، آنها هم خود به خود با دوستانه تر رفتار مي كنند. براي تقويت اين مرحله از حركات بدني مثبت استفاده كنيد. با اعتماد به نفس و پرانرژي بايستيد . به الباس پوشيدنتان اهميت دهيد. وقتي با كسي صحبت مي كنيد ارتباط چشمي منظمي با او برقرار كنيد و نشان دهيد براي شخص مقابل احترام قائليد. (البته با اينكار براي خودتم احترام طرف و جلب مي كنيد.)
4- به هيچوجه به افراد برچسب نزنيد!
كليشه اي رفتار كردن يكي از قوانين هوش اجتماعي را مي شكند و آن اين است كه با هرفرد به آن صورتي كه هست و استحقاق دارد برخورد نمي كنيم. در برخورد با افراد لحظه اي تامل كنيد و تا چشم و مغز شما راجع به آنها اطلاعات كافي كسب كند. اين همان قدرت دروني است كه اجازه مي دهد افراد را همانطور كه هستند ارزيابي نمائيد. (نه دسته بندي افراد مثلا" پسرا داتا" اين طوري اند، نه تعصب، به بر چسب و ....)
5- علائم موفقيت اجتماعي
معاشرت و ارتباط خود را با ديگران بيشتر كنيد و سعي كنيد نام افراد را به خاطر بسپاريد. فقط به احساسات خودتان توجه نداشته باشين و چيزهايي را كه در ديگران احساس بدي ايجاد مي كند در نظر داشته باشين (البته براي اذيت كردن) و از همه مهمتر همه افراد رو دوسته داشته باشند و نسبت به آنها ذهنيت مثبت داشته باشين و بدون توجه به مقام افراد بهشون احترام بگذاريد.
هوش هيجاني چيست؟ (Emotinal Intelligence)
- قسمت اول
دكتر ايرج وثوق – روانپزشك
در ساعت 30/4 بعدازظهر روز 14 سپتامبر 1848 در حالي كه فينس كيح سركارگر راه آهن برلينگتون مشغول فشردن باروت در حفره يك سنگ بزرگ بود ناگهان انفجاري رخ داد و ميله
اي 120 سانتيمتري با سرعت زياد از زيرچشم چپ وي وارد صورت او شده بعد از عبور از جمجمه از بالاي سر وي خارج مي شود. اين ضرب فينس را به عقب پرتاب مي كند و فيمس بدون آنكه بيهوش شود متوجه سوراخي كه ميله در جمجمه وي ايجاد كرده بود مي شود، يكساعت بعد دكتر هارلووي را معاينه مي كند و بعد از چند هفته مداوا در حالي كه به نظر مي رسد اين حادثه هيچ پيامدي جز كاهش بينايي چشم چپ و زخم ناحيه سر نداشته سركار باز مي گردد. وي تا يازده سال پس از
آن حادثه زنده ماند ولي تغييرات شديدي در رفتار و شخصيت نشان داد. فنيس كه تا قبل از آن فردي دقيق و مرتب بود وآدمي خوش قول و با هوش به حساب مي آمد بهترين سر كارگر راه آهن بود بعداز حادثه تبديل به فردي بي ادب، بي تحمل ، بيقرار، تندو خشن شده بود. وي تبديل به موجودي شده بد كه نيروي خود كنترلي خود را از دست اده بود وايندر حالي بود كه وي پيچيده ت
رين مسئله رياضي را حل مي كرد. يعني هوش وي دست نخورده باقي ماندهب و اكنون جمجمه وي ميله اي كه از آن گذشته در موزه آناتومي دانشكده پزشكيدانشگاه هاروارد نگهداري ميشود.
يادداشت هايدكتر هارلوبه تغييرات هيجاني و رفتاري فنيس اشاره كرده بود پايه اي براي تحقيقات بعدي محققان شد بطوري ك تورندايك استاد دانشگاه كلمبيا كه به LQ توجه خاصي نشانداده بود
بعداز سالهاي 1920 واژه هوش اجتماعي را بكار برد. Social Intelligence نشانگر توانايي افراد در خوب كنارآمدن با مردم است. احساسهاي ما از طريق نخاع وارد مغز مي شود. اين احساسات
اوليه در محلي بنام سيستم ليمبك تجربه ميشود. واكنشهاي هيجاني ما براساس ايمپالس هاي عصبي وارده به سيستم ليمبيك صورت مي گيرد. بعد از آن سلول هاي عصبي ايمپالس ها را به احيه فرونتال انتقال مي دهند فرآيندهاي كنترل بر احساسات بر اثر ارتباطات بين فرونتال و سيستم ليمبيك (Limbic) صورت مي پذيرد. مفهوم هوش هيجاني يا هوش اجتماعي نشان ميدهد كه چرا دو نفر با LQ يكسان، ممكن است به درجات متفاوتي از موفقيت در زندگي دست يابند. هوش هيجاني عنصري مستقل ازهوش شناختي LQ است.
اگر همه ما كمي صداقت به خرج دهيم، متوجه خواهيم شد كه توان هاياجتماعي مان به اصطلاح به يك گردگيري احتياج دارد! براي شروع بايد بتوانيد با مردم يك رابطه فرد به فرد داشته باشيد. اين مردم ممكن است يك گروه كوچك يا يكسالن پر از جمعيت ، يا حتي اجتماعات بزرگتر باشد . در واقع شما درگير ارتباط ميان يك مغز با مغز ديگر هستيد.
مغز بشر يكي از پيچيده ترين ، حساسترين و با قدرت ترين عضوي است كه در كائنات وجود دارد. انسان حتي در ارتبا با مغز خودش هم داري مشكل است چه رسد به اين كه بخواهد با مغز انسانهاي ديگر هم ارتباط موفقيت آميز برقرار كند.
واقعا" كه كار دشواري به نظر مي رسد. افرادي كه هوش اجتماعي دارند بايد بتوانند از تمام قدرت مغزي و جسماني خود استفاده كنند، تا بتواننند با بقيه ارتباط موثري برقرار كنند. آنها بايد شخصيتي داشته باشند كه ديگران را تحت تاثير قرار دهند و خلاقيت نيروي ارتباطي و دوستي درشان رشد كند و بدانند چه ظور دوست پيدا كنند و چه طور آنها را نگه دارند.
اين هوش مهم بايد بتواند كه هنر كنارآمدن را در اوج درگيري ها و مذاكرات و اشتباهات و ساير موفقيت هاي خطير دريابد.
افزايش هوش اجتماعي كمك مي كند كه فرد مصاحب و شنونده خوبي باشد و با قدرت با همه ارتباط برقرار كند.افرادي كه اين هوش اجتماعي درشان رشد كرده، به راحتي با همه افراد از هر گروه سني ، فرهنگي يا اجتماعي رابطه برقرار كنند و كساني هم كه با چنين كسي مواجه مي شوند با او راحتند.
همه آحاد اجتماع مديران، فروشندگان ، منشي ها، معلمين ، پزشكان، مددكاران اجتماعي و كاركنان هتل ها و در اقع هر كسي كه با ديگران بايد ارتباط موثر برقرار كند به چنين هوش اجتماعي احتياج دارد.
هوش اجتماعي يكي از بهترين هوش هايي است كه افراد ميتوانند در خود پرورش دهند و مهمتر اينكه چنين عملي كاملا" انجام شدني است.
در زير چكيده مفهوم هريك از اين 5 مولفه و 15عامل تشكيل دهنده آنها ارائه مي شود. توصيف گسترده اين مولفه ها را در دستور عمل اجراي پرسش نامه سنجش به هرهيجاني بار –آن (1990) ميتوان يافت.
مولفه ها
1- مولفه درون فردي: توانايي هاي شخص را در آگاهي از هيجانها كنترل آنها مشخص
مي كند.
2- مولفه هاي ميانفرديتواناييهاي شخص را براي سازگاري با ديگران و مهارتهاي اجتماعي بررسي مي كند.
3- مولفه سازگاري : انعطاف پذيري و توان حل مساله و واقع گرايي شخص را مورد بررسي قرار ميدهد.
4- مولفه اداره يا كنترل تنش ها: توانايي تحمل تنش كنترل تكانه ها را بررسي مي كند.
5- مولفه خلق و خوي عمومي : نشاط و خوش بيني فرد را مورد بررسي قرار ميدهد.
عوامل
1- خدآگاهي عاطفي (هيجاني)ES)) : ميزان آگاهي فرد از احساسات خويش ودرك و فهم اين احساسات را بررسي مي كند.
2- جراتمنديAS)) : ابراز احساسات ، باورها، افكار و دفاع منطقي و مطلوب از حق و
حقوق خويشتن را مورد بررسي قرار ميدهد.
3- حرمت نفس SR)): توان خودآگاهي و درك وپذيرش خويش و احترام به خود را بررسي مي كند.
4- خود شكوفايي((SA : توانايي تشخيص استعدادهاي ذاتي و استعداد انجام دادن كارهايي را كه شخص ميتواند و ميخواهد و از انجام دادن آنها لذت مي برد، بررسي مي كند.
5- استقلال IN)): توانايي خود رهبري، خويشتن داري فكري و عملي و رهايي از وابستگي هاي هيجاني را بررسي مي كند.
6- هم حسي EM):) توان آگاهي از احساسات ديگران ودرك و تحسين آن احساسات را بررسي
مي كند.
7- مسئوليت اجتماعي((RE : توانايي فرد را در معرفي خود بعنوان عضوي مفيد و سازنده وداراي حس همكاري در گروه اجتماعي خويش را مورد بررسي قرار مي دهد.
8- روابط ميان فرديIR)) : توانايي ايجاد و حفظ روابط رضايت بخش متقابل كه نزديكي عاطفي، صميميت ودادوستد مهرآميز از ويژگي هاي آن است، برسي مي كند.
9- آزمون واقعيتRT)) : توانايي ارزيابي رابطه بين تجربه عاطفي و عينيت هاي موجود را بررسي مي كند.
10- انعطاف پذيري FI)): توانايي كنارآمدن با هيجان ها ، افكار و فتارهاي فرد را در شرايط و موفقيت متغيرهاي مختلف بررسي مي كند.
11- حل مسالهPS)) : توانايي تشخيص و تعريف مشكلات و خلق و كاربست راه حل هاي موثر را مورد مطالعه قرار مي دهد.
12- تحمل تنش هاST)) : توان تحمل فرد را در برابر رويدادهاي ناخوشايند و شرايط تنش زا و هيجانهاي شديد بررسي مي كند.
13- كنترل تكانه هاIC)) : توانايي مقاومت فرد را در برابر تنش ها يا وسوسه و كنترل هيجانهاي خويش بررسي مي كند.
14- خوش بينيOP)) : توانايي توجه به جنبه هاي روشن تر زندگي و حفظ نگرش مثبت را حتي هنگام وجود حساسات مثبت را بررسي مي كند.
متاسفانه در نظام فعلي ارزشيابي تحصيلي توجه جنداني به اندازه گيري هوش هيجاني و در نتيجه تقويت آن در دانش آموزان نمي شود.اميد ميرود رويكرد به ارزشيابي كيفي و مقياسهاي كيفي و استفاده از فنون ارزشبابي توصيفي در تدوين برنامه درسي و ارزشيابي تحصيلي در آموزش و پرورش كشور به تدريج به اهميت جنبه هاي غيرشناختي هوش در موفقيت تحصيلي دانش آموزان پي برده شود. براي اينكار همانگونه كه جلالي توصيه كرده ، تهيه و تدوين ابزارهاي لازم جهت سنجش هوش هيجاني به منظور برنامه ريزي و هدايت دانش آموزان براي كسب موفقيت بيشتر لازم است. لذا پيشنهاد ميشود اين امر در دستور كار وزارت آموز وپرورش قرار گيرد.
بين IQ و EQ هيچ رابطه اي وجود ندارد و IQ از همان لحظه تولد به مقدار ثابتي است. هوش شناختي توانايي يادگيريي است كه در 15 سالگي به همان مقدار 60 سالگي است اما برعكس آن هوش هيجاني، مهارتهايي است كه آموخته ميشود . بعبارت ديگر هوش هيجاني ثابت نيست بلكه انعطاف پذير و متغير است. از روي IQ شخص نميتوان EQ وي را حدس زد.
هوش هيجاني چيزي در درون ماست كه تا حدي نامحسوس است و تعيين مي كند كه چگونه رفتار خود را اداره كنيم، چگونه با مشكلات اجتماعي كنار بيائيم و چگونه تصميماتي بگيريم كه به نتايج مثبت ختم شوند.
هوش هيجاني به 2 گروه قابليت هاي فردي و قابليت هاي اجتماعي تقسيم ميشود.
قابليت هاي فردي Personal Competence) ) به د مهارت مهم خودآگاهي و خودكنترلي يا خود مديريتي sehf-Management)) تقسيم ميشود.
قابليت هاي اجتماعي Competence Socal) )به دو مهارت آگاهي اجتماعي (Awareness Sicial) و مديريت ارتباطات rekationship Management)) تقسيم ميشود.در آينده به توضيج قابليت هاي فردي و اجتماعي مي پردازيم و كاربرد هوش اجتماعي در زندگي روزمره را بيان مي كنيم.
هوش هيجاني
در اندازه گيري هوش هيجاني بيشتر به توان بالقوه انجام كار توجه ميشود تا حاصل كار، يعني بيشتر به فرايندها توج داريم تا پيامدها، جلالي تاكيد نموده است كه نتايج پژوهشهاي انجام شده درخصوص هوش هيجانيدر خارج از كشور نشان داده است كه مدارسي موفق هستند كه به ايجاد رابطه مناسب بين دانش آموزان، دانش آموزان و معلمان و دانش آموزان وساير اعضاي مدرسه كمك مي كنند. (جلالي 1381).
اين نتايج با يافته هاي پژوهش ديگري درخصوص فرهنگ مدرسه School culture در داخل كشور مشابهت دارد. (مقني زاده 1380) در يافته هاي اين پژوهش كه در مقاله اي تحت عنوان: « ارتقاي فرهنگ مدرسه، بنياني براي اصلاح مدرسه» در فصلنامه تعليم و تربيت شماره مسلسل 71 منتشر شده بر اين نكته تاكيد شده است كه مدرسه صرفا يك سازمان آموزشي نيست، بلكه جامعه اي كوچك است كه از طريق فعاليت و مشاركت دانش آموزان خود بعنوان عناصر اصلي و بزرگسالان مدرسه، سمت و سو وفرهنگ خاص خويش را پيدا مي كند و داراي هويت است. (مقني زاده 1381)
باتوجه به اهميت هوش هيجاني و تازه گي مطالب طرح شده توسط جلالي، بخشي از مقاله وي كه در آن تعريف و بررسي پيشينه نظري هوش هيجاني و پيشينه مطالعات تجربي هوش غيرشناختي و تعريف مختصري از مولفه هاي اصلي هوش هيجاني و اجتماعي و عوامل تشكيل دهنده آن ارائه شده، عينا به تفكيك عناوين مربوطه درج مي نمائيم.
تعريف و پيشينه هوش هيجاني
تعريف هوش هيجاني نيز همانند هوش شناختي شناور است. اين اصطلاح از زمان انتشار كتاب معرفي گولمن Gole man 1995 به گونه اي گسترده بصورت بخشي از زبان روزمره درآمد و بحث هاي بسياري را برانگيخت. گولمن طي مصاحبه اي با جان انيل (1996) هوش هيجاني را جنين توصيف مي كند: «هوش هيجاني نوع ديگري از هوش است. اين هوش مشتمل بر شناخت
احساسات خويشتن و استفاده از آن براي اتخاذ تصميم هاي مناسب در زندگي است. توانايي اداره مطلوب خلقو خوي و وضع رواني و كنترل تكانش هاست. عاملي است كه به هنگام شكست ناشي از دست نيافتن به هدف در شخص ايجاد انگيزه و اميد مي كند. هم حسي يعني آگاهي از احساسات افراد پيرامون شماست. مهارت اجتماعي يعني خوب تاكردن با مردم و كنترل هيجان هاي خويش در رابطه با ديگران و توانايي تشويق و هدايت آنان است.
گولمن در همين مصاحبه ضمن مهم شمردن هوش شناختي و هيجاني مي گويد: هوش به
ر در بهترين حالت خود تنها عامل20 درصد از موفقيت هاي زندگي است. 80درصد موفقيت ها به عوامل ديگر وابسته است وسرنوشت افراد در بسياري از موارد در گروه مهارتهايي است كه هوش هيجاني را تشكيل ميدهد. هوش غيرشناختي، ابعاد شخصي ، هيجاني، اجتماعي و حياتي هوش را كه اغلب بيشتر از جنبه هاي شناختي آن در عملكردهاي رزانه مثرند مخطب قرار ميدهد. هوش هيجاني با توانايي درك خود وديگران (خود شناختي و ديگر شناسي) ارتباط با مردم و سازگاري فرد با محيط پيرامون خويش پيوند دارد. به عبارت ديگر، هوش غيرشناختي پيش بيني موفقيت هاي فرد را مسير مي كند و سنجش و اندازه گيري آن به منزله اندازه گيري و سنجش توانايي هاي شخص براي سازگاري با شرايط زندگي و ادامه حيات در جهان است. بار – آن BAR-ON 1997 پيترسالوي SALOVEY 1990 ضمن اختراع اصطلاح سواد هيجاني به پنج حيطه در اين مورد اشاره مي كند.
1- شناخت حالات هيجاني خويش : يعني ، خود آگاهي
2- اداره كردن هيجان ها : يعني مديريت هيجان ها به روش مناسب
3- خود انگيزي : يعني كنترل تكانش ها؛ تاخير د ارضاي خواسته ها و تان قرارگرفتندر يك وضعيت رواني مطلوب
4- تشخيص دادن ضع هيجاني ديگران، همدلي
5- برقراري رابطه با ديگران
پيشينه مطالعه هوش غيرشناختي
پيشينه هوش هيجاني را ميتوان در ايده هاي وكسلر به هنگام تبيين جنبه هاي غيرشناختي هوش عمومي جستجو كرد. وكسلر در صفحه 103 گزارش 1943 خود درباره هوش مي نويسد. كوشيده ام نشان دهم كه علاوه بر عوامل هوشي ، عوامل غيرهوشي ويژه اي نيز وجود دارد كه ميتواند رفتار هوشمندانه را مشخص كند. نمي توانيم هوش عمومي را مورد سنجش قرار دهيم مگر اين كه آزمونها و معيارهايي نيز براي سنجش عوامل غيرهوشي در برداشته باشد.
وكسلر درصدد آن بود كه جنبه هاي غيرشناختي و شناختي هوش عمومي را با هم بسنجد تلاش او در اين زمينه را ميتوان در استفاده وي از كاربرد خرده آزمونهاي تنظيم تصاوير و درك و فهم كه دو بخش عمده آزمون وي را تشكل ميدهند.دريافت. در خرده آزمون درك و فم «سازگاري اجتماعي » و در تنظيم تصاير شناخت و تميز « موقعيت هاي اجتماعي » مورد بررسي قرار مي گيرد. پژوهشهاي انجام شده توسط سيپس sipps و همكارانش 1987 نيز نشان ميدهد كه بين درك و فهم تصاوير و شاخصهاي هوش اجتماعي پرسشنامه شخصيت كاليفرنيا ، هم بستگي معناداري وجود دارد. (شريفي1375)
علاوه بر اين مارد، وكسلر در كارهاي خود به تلاشهاي «دال» مبني بر سنجش جهات غيرشناختي هوش نيز اشاره كرده است. نتيجه كوششهاي دال – همانگونه كه پيش از اين نيز عنوان گرديد. در مقياس رشد اجتماعي و اين winnlend منعكس است.
(ليپر 1948 leeper نيز بر اين باور بود كه «تفكر هيجاني» بخشي از «تفكر منطقي» است و به اين نع تفكر يا به معنايي كلي تر «هوش» كمك مي كند. روانشناسان ديگري نظير (ميبر1993 ) و سالووي نيز پژوهشهاي خود را بر جنبه هاي هيجاني هوش متمركز كردهاند.
پژوهشگران از طريقسنجش مفاهيمي مانند مهارتهاي اجتماعي توانمنديهاي بين فردي ، رشد روانشناختي وآگاهي هاي هيجاني كه همگي مفاهيمي مرتبط با هوش هيجاني هستند به بررسي ابعاد اين نوع هوش پرداخته اند. دانشران علوم اجتماعي نيز به كشف روابط ين هوش هيجاني و سبكهاي مختلف مديريت و رهبري و عملكردهاي فردي و تغييرات درون فردي و اجتماعي و انجام ارزشيابي از عملكردهاي فردي و گروه همت گماشتهاند.
شايان ذكر است كه ايده « هوش هيجاني» پس از 50 سال بار ديگر توسط گاردنر 1983 ، استاد روانشناسي دانشگاه هاروارد دنبال شد. گاردنر gardner هوش را مشتمل بر ابعاد گوناگون (باني؛ موسيقيايي، منطقي، رياضي، جسمي، ميان فردي درون فردي ) مي داند. او وجوه شناختي مختلفي را با عناصري از هوش غيرشناختي يا به گفته خودش (شخصي) تركيب كرده است. بعد غيرشناختي (شخصي) مورد نظر گاردنر مشتمل بر دو مولفه كلي است كه وي آنها را با عناوين استعدادهاي درون رواني و مهارتهاي ميان فردي معرفي مي كند. به نظر گاردنر هوش هيجاني متشكلاز دو مولفه زير است:
هوش درون فردي : كه به توانايي درك و فهم ديگران اشاره دارد و مي خواهد بداند چه جيزهايي انسانها را بر مي انگيزند ، چگونه فعاليت مي كنند و چگونه ميتوان با آنها همكاري داشت. به نظر گاردنر فروشندگان ، سياستمداران، معلمان، متخصصان باليني رهبران مذهبي موفق احتمالا" از هوش ميان فردي بالايي برخوردارند
روانشناسان در قلمرو فعاليتهاي پژهشي خود علاوه بر اين دو نوع هوش، به انواع ديگري از هوش نيز پي برده و بطوركلي آنها را به سه گروه بشرح زير تقسيم كرده اند (ري زل 1992):
1- هوش انتزاعي : منظور توانايي درك و فهم حل مسائل از طريق نمادهاي كلامي و رياضي است.
2- هوش عيني: منظور توانايي درك و فهم و حل مسائل از طريق دستكاري و بكارگيري اشيا است.
3- هوش اجتماعي : منظور توانايي درك و فهم ديگران و ايجاد ارتباط با آنها است.
(ماير وسالوي 1993) «هوش هيجاني» را نوعي هوش اجتماعي و مشتمل بر توانايي كنترل هيجان هاي خود وديگران و تمايز بين آنها و استفاده از اطلاعات براي راهبرد تفكر وعمل دانسته و آن را متشكل از مولفه هاي «درون فكري » و « ميان فردي» گاردنر مي دانند و در پنج حيطه بشرح زير خلاصه مي كنند.
1- خود آگاهي ( self – ewarwenewss) به معناي آگاهي از خويشتن خويش تان خودنگري و تشخيص دادن احساسهاي خود به همانگونه اي است كه وجود دارد.
2- اداره هيجان هاي (managine onesilf ) : به معناي اداره يا كنترل هيجانها ، كنترل احساسات به روش مطلوب وتشخيص منشاء ين احساسات ويافتن راههاي اداره و كنترل ترسها وهيجانها و عصبانيتها و امثال آن است
3- خودانگيزي0 motivatamg omesekf ) : به معناي جهت دادن و هدايت عواطف و هيجان ها به سمت وسوي هدف، خويشتن داري هيجاني و به تاخير انداختن خواسته ها وبازداري تلاشهاست.
4- هم حسي ( empathy) : به معناي حساسيت نسبت به علايق و احساسات ديگران و تحمل
ديدگاه هاي آنان و بها دادن به تفاوتهاي موجود بين مردم در رابطه با احساسات خود نسبت به اشيا و امور است.
5- تنظيم روابط (handling relationship ): به معناي اداره هيجانهاي ديگران و برخورداري
از كفايتهاي اجتماعي و مهارتهاي اجتماعي است.
مولفه هاي اصلي هوش هيجاني و اجتماعي و عوامل تشكيل دهنده آنها
الف) مولفه هاي درون فردي interapersonal conponbnts
1- خودآگاهي عاطفي (هيجاني)
2- جراتمندي ( awsertivbnews )
3- حرمت نفس ( self-regard )
4- خودشكوفايي ( self ectualization )
5- استقلال عمل ( independence )
ب) مولفه هاي سازگاري adaptibilitv-conponentc
1- آزمون واقعيت RT
2- انعطاف پذيريFL
3- حل مسئله PS
پ)مولفه هاي خلق و خوي عمومي (كل)GENERALMOOD-COMPONENTS
1- خوش بيني OP
2-نشاطHA
ت) مولفه هاي ميان فرديINTERPERSONAL-COMPONENTS
1- هم حسي EM
2- مسئوليت اجتماعي RE
3- روابط بين فردي IR
ث ) مولفه هاي كنترل تنش هاSTRESS-MANAGEMENT-COMPOMENTS
1- تحمل تنش هاST
2- كنترل تكانه هاIS
هوش هيجاني ابزاري نوين در مديريت بازار
منبع : سايت «راهكار مديريت»
نويسنده : اميرحسين شفقي زاده
چكيده :
اين مقاله به موضوع هوش هيجاني و كاربرد آن در مديريت سازماها مي پردازد. هوش هيجاني تعريف شده و با وش تحصيلي مقايسه ميشود. شرايط بروز هوش هيجاني و استعدادهاي فردي براي ايجاد هوش هيجاني تشريح ميشوند. سپس كاربرد هوش هيجاني در مديريت بازار بررسي ميشد. همچنين به مضوع هوش بين فردي اميد و خوش بيني و نقش آنها در مديريت بازار پرداخته ميشود.
كليد و اژه ها : هوش هيجاني، هوش تحصيلي، هوش بين فردي، مديريت بازار
1- مقدمه :
مديريت و يا عامل انساني مهمترين دليل تحولاتي است كه امروز بشر در همه زمينه ها و به هر شكلي در جوامع گوناگون شاهد آن است. در واقع عامل انساني است كه تفاوتهاي فاحش امروز زندگي بشر با شرايط گذشته اش را رقم زده است. اگر اين عامل از زندگي روزمره حذف شود در واقع توسعه و پيشرفت از زندگي انسان حذف ميشود. براي تغيير و حركت بسوي شرايط بهتر علاوه بر عواملي جون سرمايه، مواد اوليه و غيره مهمترين و اصلي ترين عامل نيروي انساني است در اقع ثروت ودارايي هر جامعه اي تنها و تنها نيروي انساني است. اين ديدگاه شايد افراطي بنظر برسد ولي واقعيت هاي پيشرودر جوامع گوناگون اين امر را ثابت مي كند. اگر يك جامعه را با همه امكانات مادي و ثروت هاي بيكران با جامعه اي كه از همه اين امكانات بي بهره است مقايسه كنيم و مشاهده كنيم كه جامعه فاقد ثروت از توان و قدرت بالاتري برخوردار است تنها عاملي كه اين مسئله را ايجاد كرده بايد عامل انساني باشد در زمينه امور اقتصادي و تجاري مانند همه ديگر بخشهاي اجتماعي عامل انساني مهم حياتي است. مقاله حاضر نگاهي دارد به يكي از ديدگاههاي جديد در زمينه مديريت تجاري.
نخستين توجهي كه در عرصه مديريت و تجارت بصورتي جدي به رفتار مناسب با عوامل انساني مبذول گشت به التون مايو استاد دانشگاه هاروارد مربوط مي شود. وي در تحقيقات كه در شركت برق وسترنانجام داد و به تحقيقات هاتورن معروف شد به اين نتيجه مهم رسيد كه توجه به عامل انساني مهمترين ابزار در رشد انگيزش و بهره وري سازمانها و كاركنان آنها است. در واقع بعد از آنكه تيلور اصول مديريت علمي خود را منتشر و اجرانمود انقلابي در بهره وري سازمانها رخ داد. اما به همان نسبت اداره سازمانها را به سمت شيوه هاي مكانيكي كه موجب كاهش رضايت كاركنان
ميشد سوق داد. تلاشهاي التون مايو كه در واقع آغازگر جنبشي نوين در عرصه مديريت بود و به مكتب رفتاگرايان معروف گشت باعث شد مديران و نخبگان تجاري توجهي ويژه به عامل روحيه انساني در داخل و خارج از سازمان نمايند. شكوفايي شيوه رفتارگرايان مربوط به سالهاي 1930 ميشود با اين وجود تا به حال اين بينش اعتبار خود را حفظ نموده است. طوري كه حالا در تقسيم بندي هايي كه براي نگرش مديريتي مديران بكار مي رود آنها را به دو دسته كارمندگراها و كارگراه
ا تقسيم مي كنند كه در واقع تمايزي است بين كساني كه اولويت و تمركز خود را بر انجام كار بدون توجه به روحيه ديگران ميدهند و كساني كه روحيه كاركنان و انگيزش آنان را در نظر مي گيرند. ناگفته پيداست بهترين شيوه روشي است كه هر دو وجه را يعني كارگرايي و كارمندگرايي را در اوج دارا باشد هوش هيجاني به نظر ميرسد ميتواند شكل تكامل يافته اي از توجه به انسان در سازمانها باشد و ابزاري نوين و شايسته در دستان مديران تجاري و تئوريسن هاي بازار براي هدايت افراد درون سازمان مشتريان برون سازمان و تامين رضايت آنها.
هوش هيجاني
در تجارت وقتي صحبت از هوش به ميان مي آيد معمولا به ياد نمره هاي درسي دانشگاه
مي افتيم يا تستهاي هوش آزمونهاي استخدامي به ذهنمان مي رسد. اما به تعبيري وسيعتر ميتوان گفت دو نوع هوش وجود دارد: هوش تحصيلي و هوش هيجاني . با ديدي محدود كه تا به حال وجود داشته است تنها به هوش تحصيلي توجه شده است و اصلا تنها هوش تحصيليبه
رسميت شناخته شدهاست. هوشي كه شاخص وجود آن و شاخص مقدار آن در افراد مختلف نمرات درسي يا نتايج تستهاي هوشي بوده است. آزمون هايي كه معمولا در محيط هاي بسته و انتزاعي برگزار ميشوند و ساير متغيرهاي اثرگذار به حداقل رسيده در واقع متغيرهاي محيطي كه ميتوانند اثري سرنوشت ساز در توفيق يا شكست يكا كار داشته باشند اثرشان تا حد حنثي پايين آورده ميشود.
در صورتي كه حالا توجه دانشمندان به نوع ديگري از هوش متمركز شده است هوش هيجاني كه حداقل در زندگي اجتماعي (بخصوص فعاليتهاي تجاري وبازاريابي) اهميتي فراتر از هوش تحصيلي دارد. هوشي كه در طول تاريخ مصلحان و نخبگان اجتماعي را از نخبگان علمي جدا مي سازد.
دورنما در واقع مديريت سازمان ابتدا بايستي با تكيه بر هوش هيجاني مسير را حس كند و را مشخص كند و ماموريت سازمان را تشخيص دهد و بعد با استفاده لز قواعد علمي به تئوريك بازاريابي به اهداف كوتاه مدت وبلندمدت خود دست يابد. احساس خدمتگزاري مشتريان ، همدلي درون سازماني در جهت حفظ مشتريان و تعيين رسالت سازمان نيستند كه از طريق مباحث تئوريك بتوان بدانها پرداختبلكه نياز به هوشي برتر مسائلي كه هم هوش بين فردي را شامل شود هم هوش درون فردي را دارند.