بخشی از مقاله
هنر موسيقي در جهان امروز از جايگاه ويژه اي برخوردار است و کاربردهاي موسيقي در عرصه هاي مختلف فرهنگي و اجتماعي قابل کتمان نمي باشد.
بررسي موضوع موسيقي و حرمت غنا در اسلام موضوعي است که در ساليان اخير با گسترش صنايع صوتي و تصويري از اهميت افزون تري برخوردار گشته است.
نوشتار حاضر سعي دارد تا ضمن بررسي معني، مفهوم و مصاديق غنا از منظر فقه اسلامي زواياي مختلف اين موضوع را مورد ارزيابي قرار دهد و به تبيين تفاوت هاي غناي مجاز و غير مجاز بپردازد.
مـوسـيقي
موسيقي صداها و آهنگهايي است كه از نواختن ابزار مخصوص موزيك ايجاد ميشود، كه بعضي از انواع آن حلال و بعضي از انواعش حرام ميباشد.
موسيقي
مراد از آهنگ اصواتي است كه در نوع خاصي از بيان هنري شكل ميگيرد، به گونهاي كه بتواند محرك لازم را در مخاطب ايجاد كند و احساس لذت و زيبايي را براي او به همراه داشته باشد. به تعبيري سادهتر مقصود از آهنگ همان چيزي است كه در زبان معاصر نام «موسيقي» بر آن گذاردهاند.
«آهنگ» از مهمترين ويژگيهايي است كه از نظر شكل خارجي، هنر را از امور ديگر، ممتاز ميسازد. شايد سرّ اين نكته به ساختار طبيعت بشر برگردد كه حركات و سكنات و تعبيرات وي بر پاية هماهنگي حركت جسم با عبارات و كلماتي كه بر زبان ميآورد استوار است. اگر هنر بر اساس احساسات يا عاطفه استوار باشد، «آهنگ» بيش از هر چيز ديگر، نموداري از هنر خواهد بود، زيرا وقتي عاطفه با محركي مواجه شود كه با وجدان شخص و ساختار رواني او كه ساختاريست
براساس نظم و هماهنگي در حركت و نطق- هماهنگي دارد، در چنين حالتي زودتر پاسخ خواهد داد. شايد محرك بخشي و انگيزشي كه اشعار حماسي يا بعضي از خطبهها و يا خواندنهاي آهنگدار و يا با ترتيل از آن برخوردارند، بتواند سر ارتباط و هماهنگي اين مسئله را با ساختار انسان تفسير كند.
طبيعي است كه دو نوع آهنگ متفاوت وجود دارد: يكي از آنها يعني همان نوع كه بدان اشاره شد، از نظر هنري ضروري است، در حاليكه نوع ديگري از آهنگ كه در مقابل آن قرار دارد از نظر شرع ممنوع شمرده شده است تا بدان پايه كه اين ممنوعيت از حد كراهت گذشته و به تحريم رسيده است (در بررسي پديدة غنا از نظر شرع مقدس شديداً تحريم شده است).
نكتة مهم آنكه ميتوان در پرتو متون هنري اسلامي اصول و يا انواع اين نوع آهنگ مجاز را كه در آوا داشتن، تجانس و توازن عبارات متجليست، كشف كرد.
مراد از آوا داشتن، ماهيت حروف تشكيل دهنده يك كلمه (به عنوان يك كلمة منطوق) ميباشد كه در مجموع كلمات، وضعيت خاصي را به خود ميگيرد.
اين چهار نوع از آهنگ را ميتوان به روشني در متن قرآن كريم، احاديث پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) مشاهده كرد از اين طريق ميتوان به اصول عمومي حاكم بر پديدة آهنگ از ديدگاه اسلام دست يافت و آنرا در كار هنري اسلامي مورد استفاده قرار داد.
هدف ما از بحث در مورد آهنگ عبارت است از: استفاده بردن از عنصر مذكور در جهتِ بخشيدن نوعي جمال و زيبايي به كار هنري، براي دلبسته كردن مخاطب به كار مذبور. البته به كار گيري اين عنصر بايد براساس موقعيت و شرايط عصر هنرمند صورت گيرد.
نكته مهم آنكه شرايط و اوضاع فرهنگي براي هنرمند اسلامي ايجاب ميكند تا آن نوع از آهنگ را كه با اين شرايط سازگار است انتخاب كند. توجه به همين امر ميتواند سر تنوع و تفاوت آهنگ در متون اسلامي را روشن كند.
برخي از عناصر آهنگ از جمله: آوا، آوا داشتن كلمه، تجانس اصوات و الفاظ و هماهنگي مفهوم مورد نظر با آهنگ متن با شرايط فرهنگي معاصر هنرمند در ارتباط نيست. اين عناصر ويژگيهاي مشترك و دائمي هنر هستند. به گونهاي كه نبود آنها در يك كار هنري باعث از دست رفتن زيبايي آن خواهد شد، در حاليكه مشخصة يك كار هنري نسبت به تعابير علمي و عادي وجود همين زيبايي است. (5)
موسيقي در اسلام
هنر موسيقي در جهان امروز از جايگاه ويژه اي برخوردار است و کاربردهاي موسيقي در عرصه هاي مختلف فرهنگي و اجتماعي قابل کتمان نمي باشد. بررسي موضوع موسيقي و حرمت غنا در اسلام موضوعي است که در ساليان اخير با گسترش صنايع صوتي و تصويري از اهميت افزون تري برخوردار گشته است. سلسله مطالب ذيل سعي دارد تا ضمن بررسي معني، مفهوم و مصاديق غنا از منظر فقه اسلامي زواياي مختلف اين موضوع را مورد ارزيابي قرار دهد و به تبيين تفاوت هاي غناي مجاز و غير مجاز بپردازد.
هدف اصلي در نظام آفرينش حيات برپايه كمال و بالندگي است. براين اساس، نقش آفرين هستي در تدارك اين مقصود، بهترين ابزار انتقال را در خدمت بشر قرار داده تا براي دريافت هدايت و سوق او در طريق سعادت، به شايستگي، او را كفايت نمايد. اينجاست كه اهميت قوه سامعه و نيروي شنوائي به عنوان دريچه اي براي دريافت حقايق و پلي ارتباطي بين جهان بيرون و عالم درون، براي بشر روشن مي گرد. از طرفي عمده ترين مراكز اداره زندگي بشر در درون وي، يكي پايگاه تفكر
و انديشه يعني «مغز» است كه تدبير زندگي به دست اوست و ديگري«قلب» است كه مركز رشد عواطف و احساسات و معني و پايگاه تبلور عشق و ايمان مي باشد و مجراي ورود به هر دوي اينها از طريق دو حس عظيم باصره و سامعه ممكن و مقدور مي گردد. لذا قصور نسبت به هركدام مسئوليت آور است وبه تعبير قرآن كريم «ان السمع و البصر والفواد كل اولئك كان عنه مسوولا» «همانا گوش و چشم و دل انسان هر يك مورد سؤال قرار مي گيرد».
از ديدگاه روانشناسي قرآني گاه اين مجاري با تعاملات ناشايست رفتاري مسدود م
ي گردد و گاه عواملي موجب انبساط آن مي شود و به تبع قبض و بسط اين مجاري، انبساط و انقباض در روان انسان ايجاد مي گردد.
بنابر اين ممكن است يك شنيدني موجب سرور و نشاط و از سويي عامل بسط شكوفايي ذوق و قريحه در انسان گردد و به گونه اي كه چشم جان او را بگشايد و نغمه هاي ملكوتي را پذيرا شود آنگونه كه مادر عيسي زمزمه زيباي ملايك را مي شنيد، يا به تعبير قرآن كريم گاه يك نغمه الهي در درون بشر، مبدأ تحول و دگرگوني مي گردد به صورتي كه«اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايماناً...» يا «وجلت قلوبهم» و گاه آنچنان اين دريچه مسدود مي شود كه روح هرگونه انبساط و شادابي را از دست مي دهد و به قبض و كدورت مي گرايد، ديگر نه واجد ذوق است نه طالب رشد؛ بسط آن سطحي و قبضش دايمي، حظش از جمال ناقص و رضايت و بهره مندي او كاذب است، شوقش به لهو است و ميلش به لغو. اينها هستند كه موسيقي را به ابتذال مبدل مي سازند و از مسير حقيقي به انحراف مي كشانند. آنان كه در برداشت از موسيقي هنر و انضباط نمي پذيرند، روح آنان توان صعود ندارد اينجاست كه تن به شبيه سازي و تشبهي ناموزون دست مي زند و از مواد افيوني و تخديري كمك مي گيرند تا لحظاتي جسم و نفس خود را از دست رنجهاي دنيوي رها سازند و در بي خيالي و غفلت به سر برند. بشر از ابتداييترين زمان زندگي با موسيقي هاي طبيعي در متن خلقت مانوس بوده است، آهنگ مرغان خوش الحان، آب جويباران، ريزش آبشار، برخورد امواج با ساحل و... اولين آموزگار بشر درآموختن اين هنر بوده است.
انسان وقتي آواز پرندگان را شنيد مفتون نازك كاريها و ظرافت در طبيعت و شاهكارهاي آفرينش شد، در مقام تقليد و ترويج برآمد، ابتدا از صداي خويش استفاده كرد و سپس از ابزارهاي طبيعي چون ني و دميدن هوا در چوب توخالي، و بعد ساختن سازها و ابزارهاي مختلف موسيقي؛ و اما امروز موسيقي مبين احساسات يك ملت است و سرود ملي هر كشوري متناسب با فرهنگش مي باشد، هنرهاي زيبا نماينده ذوق و روحيات ملل است. موسيقي زبان ادراكات و ترجمان دل است اگر مردم گرفتار آلام و مصايب زندگي شوند به قول مولوي در ني آنها آتش عشق مي افتد.
بشنو از ني چون حكايت مي كند و زجـدائيها شكـايت ميكـند
اينجاست كه از اين هنر دو نوع برداشت مي شود:
اول: مفهوم عمومي آن كه شامل هر صدا و آهنگ موزوني است كه تأثير در روان آدمي دارد.
دوم: مفهوم خاص موسيقي كه به انواع گوناگون تقسيم مي شود.
و به تعبير ديگر گاه موسيقي طبيعي و گاه موسيقي هنري و مصنوعي است، كه نوع دوم همان محصول دست بشر است كه گاه انسان را مي خنداند و گاه مي گرياند، گاه نشاط آور است و زماني انسان را در دنيايي از تخيل و پندار رها مي سازد.
بر اين اساس رسالت هنرمند بسيار قابل توجه است، او دو مسئوليت دارد (در برابر خود و در برابر مردم ) كه در هر زمينه اگر قصور ورزد مورد سوال قرار مي گيرد.
اگر آهنگ، روح سازندگي و بالندگي داشت و احساسات دروني و پسنديده را به ترسيم كشاند هم براي هنرمند و هم براي جامعه پيام دارد اما اگر حامل پيام ارزشي نبود، منشأ بطالت و بيهودگي و لهو و لغو و در نهايت انحراف و افسردگي فرد و جامعه است و به عنوان يكي از ابزارهاي استعمار و استثمار مورد استفاده قرار مي گيرد، از اين رو در فرهنگ اسلامي موضوع موسيقي و غنا مورد توجه و داراي اهميتي خاص است. (6)
بعضي از فقها اينطور استنباط كردهاند كه در روايات نقل شده، نميخواهد بگويد كه موسيقي بطور كلي حرام است بلكه اين روايات ميخواهد بگويد اين بساط مجالس لهو و لعب و خوشگذراني كه در زمان امامها( ع) و در زمان پيشوايان اسلامي در خانههاي ثروتمندان، حكام، فرمانداران، صاحبان ثروت و قدرت معمول بوده، مجموعاً حرام است. در حقيقت اين روايات در صدد بيان حرمت آن سبك موسيقي و آن سبك مجالس عياشي كه در زمان پيشوايان ديني ما در خانهها و در محلهاي زندگي بسياري از اشراف و ثروتمندان معمول بوده و ميباشد و اين مجالس مجالسي بوده كه در آن خوانندگي به عنوان نمك آش استفاده ميشود يعني خوانندگي و نوازندگي براي تشويق شركت كنندگان به گناهان ديگر بوده است، اصلاً اين نوع خوانندگي و نوازندگي به اين معنا كه در آن مجالس زنان با مردان شركت ميكردند و مجالس عياشي، هوسراني، هرزگي، زنا، فسق و فجور بوده و ترانههايي كه تشويق كننده به اين كار بوده، حرام است.
بنابراين خلاصه مطلب چنين است: كه هر نوع آوازه خواني و هر نوع نوازندگي حرام نيست، آن نوع از آوازه خواني و آن نوع ازنوازندگي كه شنونده يا حاضران در يك مجلس را به گناه ميكشاند و اهتمام آنها را به رعايت قوانين پاكي و تقوي ضعيف ميكند اراده آنها را براي گناه نكردن و به گناه آلوده نشدن سست ميكند و آنها را به شركت در گناه تشويق ميكند نوع موسيقي حرام است. اما اگر آوازه خواني يا حتي موسيقي هست كه اين اثر را ندارد حرام نيست. اين رأي برخي ديگر از دانشمندان و فقها است كه اين روايات را اينطور فهميدهاند. بنابراين درباره موسيقي در اسلام
ميتوان اينطور گفت كه هر نوع آوازه خواني و هر نوع موسيقي كه شنونده را به شهوتراني مخصوصاً به بي پروايي در گنه كاري ميكشاند، شنونده را براي ارتكاب فسق و فجور و كارهاي خلاف عصمت و پاكي و تقوي بيپروا ميكند، انگيزههاي شهوت در او چنان برميانگيزد تا در ارتكاب گناه خدا، قانون خدا، تعاليم پيغمبران، رعايت پاكي و تقوي را و رعايت ارزشهاي عالي انساني را فراموش كند (ولو موقتاً فراموش كند) در اسلام حرام است، اين قدر مسلم است اما آوازه خوانيهاي ديگر و موسيقيهاي ديگر را نميشود گفت بطور مسلم در اسلام حرام شده است.
حالا توجه ميكنيد به اينكه حتي كلمه لهو و همچنين كلمه لغو هم چقدر با اين موسيقي مناسب است. دركلمات فقها گفته ميشود: «اللهو ما؟ عن ذكر الله» «لهو آني است كه آدمي را از ياد خدا غافل ميكند».
در اين آيه از ياد خدا غافل كردن، مرحله خاصي از غفلت از ياد خدا را ميخواهد بيان كند و آن مرحله خاص اين است كه آدم با ايمان هر وقت با گناهي روبرو ميشود و هر وقت با لغزشي روبرو ميشود خودبخود بياد خدا ميافتد. اينكه چون اينكار حرام است، خدا گفته نكن، پس نكنم. اين حالت كه براي يك انسان با ايمان در برخورد با گناه دست ميدهد يكي از ضامنهاي مؤثر در حفظ پاكي و فضيلت در مردم است، اصلاً يكي از مهمترين ارزشهاي ايمان اين است كه ايمان پليس باطن است. وقتي انسان تك و تنها هم نشسته با گناهي روبرو ميشود. ايمان دروني و وجدان الهي بر او نهيب ميزند كه خدا ناظر اعمال توست! نكن! اين توجه به خدا، از مهمترين ارزشهاي تربيتهاي ديني است. بنابراين خود بخود آن نوع از موسيقي و آن نوع از آوازهخواني كه در آدمي اين توجه را ضعيف كند تا آن حد ضعيف كند كه انسان وقتي با گناه روبرو ميشود اصلا ديگر يادش نباشد كه خدايي هست و بيپروا گناه بكند حتي با شوق و رغبت به گناه آلوده بشود البته حرام است، من فكر ميكنم كه اگر هيچ آيهاي و هيچ روايتي هم در اينباره نبود و فقط ما بوديم و تعاليم اسلام و بلكه تعاليم اديان درباره ارزش ايمان استنباط ميكرديم كه اين نوع موسيقي حرام است.
آن نوع از آوازهخواني و ترانه خواني كه ميدانيد بسياري از ترانههايي كه مخصوصاً زنهاي ترانهخوان ميخوانند، وقتي در مجلسي خوانده ميشود عدهاي را در ارتكاب گناه بياختيار ميكند حرام است بنابراين آن نوع موسيقيها، ترانهها، نوازندگيها و خوانندگي كه در شنونده اين اثر را ميگذ
ارد كه او را در ارتكاب گناه بيپروا ميكند بطوري كه در برخورد با گناه يا اصلاً ياد خدا نيست يا ديگر ياد خدا برايش آنقدر ضعيف است كه اين اثر ندارد كه او را از گناه باز بدارد و اين ضعف و اين تضعيف ياد خدا نتيجه اين خوانندگي و نوازندگي باشد، چنين خوانندگي و چنين نوازندگي كه اين اثر تضعيف كننده ايمان و پرواي از گناه را داشته باشد حرام است.
اين را ميتوان بعنوان نظر قطعي اسلام درباره موسيقي گفت، هر نوع خواندن و هر نوع نواختي كه اين اثر را نداشته باشد را به صرف اينكه خوانندگي و نوازندگي است ميشود گفت حرام است يا نه مورد ترديد است. قدر مسلم اين است كه از مسلمات اسلام نيست و آن را به حساب رأي همه علماي اسلام و فقهاي اسلام و حتي رأي همه فقهاي شيعه هم نميشود آن را گذاشت اين آن چيزي كه فعلاً تا اين حد درباره موسيقي ميتوانم بگويم. (2)
مجلس لهو و لعب، مجالسي است كه براي عياشي و هوسراني و بيبندوباري و فساد تشكيل شده است و به تعبير ديگر به مجلسي گفته ميشود كه در نظر عرفِ متديّن «مجلس گناه» محسوب ميشود.
موسيقي مناسب با اين مجلس حرام است، هرچند در مجلس عادي نواخته شده يا به صورت فردي گوش داده شود.
تشخيص تناسب موسيقي (يا غنا) با مجالس لهو و لعب:
تشخيص اين كه كدام موسيقي يا آواز با مجلس لهو و لعب مناسبت دارد و كداميك مناسبت ندارد به عهدة شخص متكلّف است كه شنونده در بسياري از موارد مخصوصاً وقتي آشنا با اين امور باشد تشخيص ميدهد كه آيا اين موسيقي قابل استفاده در مجالس لهو و فساد و رقص و پارتيهاي شبانه و … هست يا نه و گاهي به خاطر واضح بودن آن، توضيح دادن، بيشتر باعث مبهم شدن آن ميشود.
گوش دادن:
گوش دادن به موسيقي حرام، حرام است و گوش دادن به موسيقي حلال، حلال ميباشد (هرچند احتياط مستحب است موسيقي حلال را هم گوش ندهد).
_ همچنان كه توضيح داده شد معيار حرام بودن موسيقي تناسب آن با مجالس لهو و لعب ميباشد، بنابراين اگر كسي بگويد: «اين نوع موسيقي حالت خاصّي را در من ايجاد نميكند» يا آنكه بگويد: «در من اثر ندارد» اين حرف او معيار حرام يا حلال بودن موسيقي نيست، البته گاهي ايجاد حالتي خاص در شخص نشان ميدهد كه موسيقي با مجلس لهو و لعب تناسب دارد ولي
هميشه اينطور نيست.
گوش دادن به نوارها و سيديها:
در اتوبوسها، پاركها، بازارها، سالن راهآهن، رستورانها و مراكز عمومي كه موسيقي لهوي پخش ميشود (و البته آن محل «مجلس گناه» گفته نميشود. رفت و آمد جايز است ولي انسان بايد از گوش دادن به آن خودداري كند و اگر آهنگ موسيقي بدون قصد و اختيار به گوش انسان بخورد اشكالي ندارد.(5)
برخي از متون اسلامي به نمونههايي از رفتارهاي انحرافآميز ناشي از غنا يا آثار و تبعات آن از جمله گرايشات و تمايلات مرضي اشاره دارند. از اين قبيل است: پديدة «سختدلي» و پديدة «نفاق» در تفسير اين آيه كريمه: «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشتَري لَهوَ الحديثِ لِيُضِلَّ عَنْ سبيلِ ا...» : «كساني از مردم هستند كه طالب سخنان بيهودهاند تا بدين وسيله ديگران را از طريق الهي گمراه سازند.» از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و امام رضا(ع) روايت شده است كه: (در ذكر محرمات الهي) فرمودهاند: «و مِنه الغناءُ» يعني غنا از آن مصاديق لهوي است كه انسان را از راه خداوند باز ميدارد. اين بزرگواران به هريك از دو پديدة «لهو» و «غنا» پرداختهاند و اشاره ميكنند كه اين دو باعث رشد گرايشات ستيزهجويانه در روان شخص ميشوند. پيامبر(ص) و امام صادق(ع) به دو پديدة ستيزهجويانه يعني سختدلي و نفاق كه زائدة لهو است اشاره كرده، ميفرمايند: «ثلاثهُ يغثينَ القلبَ: اسْتِماعُ الهوِ...»: «سه چيز است كه دل را سخت ميكند: گوش كردن به لهو و ...». همچنين امام صادق(ع) ميفرمايد: «اِسْتماعُ الهوِ و الغِناءِ يُنبِتُ النفاقَ كَما ينبتُ الماءُ الزرعَ»: «گوش دادن به لهو و غنا نفاق را در دل ميروياند چنانكه آب گياه را». همچنين از امام رضا(ع) روايت شده است كه «ضَربُ العيدانِ يُنبِتُ النفاقَ في القَلبِ»: «بر بط نواختن نفاق را در دل ميروياند».
متون فوق از پارهاي از حقايق رواني پرده برميدارد، از جمله اين حقيقت كه: غنا و گوش دادن به آن، ايجاد صداهاي خالص غناآميز بوسيلة آلات موسيقي و گوش دادن به آن، گرفتار شدن در چنگال انحراف رواني و فكري را كه در پديدههايي چون نفاق و سختدلي متجلي است به دنبال دارد.ه از راه موسيقي و الكل در تحذير و ضعف اعصاب و ايجاد اغتشاشات فكري و بيماريهاي رواني فعاليت ميكنند و اي كاش انسان عصر اتم به خود ميآمد كه براي ساعتي كيف و عيش و نوش چگونه نيروهاي فعاله خويش را با دست خود در اختيار دشمنان خود گذاشته است.
در سوره مؤمنون در آيه سوم در صفات مؤمنان گفته مي شود:« والذين هم عن اللغو معرضون» آنهاييكه از لغو يعني از لهو اعراض ميكنند « لغو يعني بيهوده، لهو يعني سرگرمي» در آيه 72 از سوره فرقان باز در صفات بندگان پاك گفته ميشود « والذين لا يشهدون الزور و اذا مرؤا باللغو مروا كراماً» آنها كه به باطل شهادت نميدهند و يا درمجالس باطل شركت نميكنند و وقتي كه از كنار لغو ميگذرند با بزرگواري از كنار آن ميگذرند.(7)
«و اذا سمعوا اللغو اعرضوا عنه» وقتي كه لغو به گوش آنها ميخورد اعراض ميكنند و روي ميگردانند اين آيات هم خواه لغو به معني لهو باشد خواه لغو اصلا معني مستقلي داشته باشد بيهوده، ظاهر مطلب اين است كه از اين آيات هم براي اثبات حرمت موسيقي نميتوان استفاده نميتوان كرد.
بنابراين ميتوان گفت كه در آيات قرآن كريم آيهاي كه بتوانيم از آن حرمت موسيقي را بطور كلي حرمت لغو و حتي حرمت غنا را استفاده بكنيم موجود نيست اما در روايات هم درباره ساز زدن تنبور زدن و اينجور چيزها هست كه به آنها آلات طرب و آلات لهو گفته ميشود اين روايات هم كم و بيش بر حرام بودن استفاده از اين وسايل دلالت ميكند و اين روايات هم در ميان كتب شيعه هست و هم در كتب اهل سنت .درباره اين روايات بايد اجمالا گفت كه اين روايات ميخواهد بگويد غنا و همچنين استفاده از آلات طرب از قبيل ويولن ساز، انواع ديگر سازها مانند تار، تنبك، حرام است.
از آنجا كه قانون گذاران اسلام در مورد غنا حكم به حرمت كرده است كه بالاترين درجه منع ميباشد اما از نظر بريدگان از وحي و انديشية الهي، اين پديده با لذت و مقبوليتي همراه است كه مشروعيت لازم و بلكه _به زعم آنان_ فوايد بسيار چشمگيري را به آن ميبخشد.
طرفداران تحريم به اين روايت استناد كردهاند: «براستي موسيقي نفاق را در قلب ميروياند». اينكه اين گفته حديث پيامبر(ص) باشد، ثابت نشده است، بلكه فقط گفتة يكي از اصحابه يا تابعين است. پس اين گفته، گفتة معصوم نيست و ديگران با آن مخالفت كردهاند. بعضي از مردم _بويژه صوفيّه_ ميگويند: ترانه قلب را رقّت ميبخشد و اندوه و پشيماني از گناه را باعث ميشود و شوق آدم را به خدا ميافزايد؛ به اين خاطر صوفيّه از ترانه به عنوان ابزار احيايِ روانهايشان بهره ميگيرند و عزم و قص خود را با آن نشاط ميبخشند و شوق خويش را برميانگيزند. صوفيّه ميگويند اين حالت چيزي است كه فهميده نميشود، مگر با چشيدن و تمرين و تجربه و هركس آن را بچشد، به شناخت نايل شود و شنيدن كي بود مانند ديدن!
با اين حال امام غزالي اين حكم را دربارة شنونده صادق نميداند، بلكه معتقد است دربارة شخصِ آوازهخوان است. چه مقصود آوازه خوان اين است كه خود را بر ديگري عرضه كند و صداي خويش را نزد او رواج دهد و همچنان با مردم منافقانه دوستي ورزد تا ترانهاش را دوست بدارند. غزالي ميگويد: «و اين موجب تحريم نيست، چرا كه پوشيدن لباس زيبا و سوار شدن بر مركب خوشْ رفتار و ديگر مسايل زينتي و تفاخر به كشاورزي و چهارپايان و حبوبات و غيره نفاق را در قلب ميروياند، امّا همه اينها حرام نشدهاند؛ لذا علت ظهور نفاق در قلب، گناه نيست، بلكه مباحاتي كه در معرض ديد مردماند، تأثير بيشتري دارند».
ترانه و طرب در زندگي واقعي مسلمانان
كسي كه به احوال مسلمانان بنگرد و در حيات روزمرة آنان تأمل كند، ميان تديّن و دين داريِ مسلمانان لذّت بردن از خوشي و طرب تضاد و دشمني نميبيند. گوش مسلمان عادي به صداهاي خوش عادت دارد و از آن لذّت ميبرد و هر روز از آن تغذيه ميكند. به قرآن كريم كه با ترتيل و تجويد و بهترين صداها خوانده ميشود، گوش ميدهد و به بهترين قاريان گوش ميسپارد و از آن لذّت ميبرد.
هنگام اذان كه هر روز سه بار با صداي زيبا پخش ميشود به طرف ميافتد. اين ميراثي است كه از عهد نبوّت باقي است. پيامبر(ص) به صحابهاي كه در يك رؤياي صادقه، الفاظ اذان بر وي كشف شده بود گفت: «آن را به بلال بياموز، او صدايش از تو بلندتر و نازكتر است».
در مناجات و اشعار ديني كه با شيرينترين آهنگها و رقيقترين صداها زمزمه ميشود، قلبها با آن به طرب ميآيد و احساسات برانگيخته ميشود.
در مديحههاي نبوي كه مسلمانان از زمانيكه آن سرود شيرين را از دختران انصار براي خوشداشتِ مَقدم رسول گرامي شنيدند، نسل به نسل آن را منتقل نمودند:
طَلَعَ البدرُ عَلينا مِن ثَنياتِ الوَداع
وَجبَ الشكرُ عَلَينا مَادعا ... داع
«به ياد دارم كه بيست سال پيش اين سرود را از دانشآموزان يك مدرسه اسلامي در اندونزي شنيدم. آنها با يك آهنگ گروهي و نازك و تأثيرگذار براي ما كه گروهي از دولت قطر بوديم، اين
اشعار را ميخواندند، به اين خاطر قلبهاي ما با آن رقيق شد و از فرط تأثر و رقت اشك بر گونههايمان جاري شد. در دورههاي گذشته، مسلمانان توانستند گونهاي نواهاي خوش ابداع كنند تا روانهايشان را با آنها طراوت بخشند و زندگيشان را با آنها آسان سازند، بويژه اگر در روستا و دهكده باشند. ما از همان دوران كوكي و آغاز جواني اين را دريافتيم. اين نواهاي خوش گونهاي نواهايِ فطرياند كه از محيط برآمدهاند و ارزشهاي آن محيط را با خود دارند، بدون اينكه غباري بر آنها نشسته باشد» .(8)
سؤال: از موسيقي حلال و حرام زياد سؤال ميشود آيا ميتوانيم بگوييم: موسيقياي كه غرايز جنسي شهواني را برميانگيزد، موسيقي حرام است و موسيقياي كه موجب آرامش اعصاب ميشود يا راحتي در انسان ايجاد ميكند، يا موسيقي كه در بين فيلم پخش ميشود كه تأثير صحنه را در انسان زياد نمايد، يا موسيقي كه همواره با بازيهاي ورزشي در بين تمرين ورزش پخش ميشود يا موسيقي كه صحنة معيني را همواره با افسردگي و دلسردي مجسّم ميكند يا باعث شور و هيجان ميشود حلال است؟
جواب: موسيقي حرام، موسيقي است كه مناسب با مجالس لهو و لعب باشد، هرچند باعث تحريك غريزة جنسي نشود، موسيقي حلال موسيقي است كه مناسب آن مجالس نيست، هرچند باعث آرامش اعصاب نشود.
نواختن موسيقي مناسب با مجلس لهو و لعب حرام ميباشد.(4)
سرگرمي با آلات موسيقي
از گناهاني كه به كبيره بودنش تصريح شده، سرگرمي با آلات موسيقي و نواختن انواع سازها مانند تار، كمانچه، پيانو، طنبور و نظاير آن يا گوش دادن به آنهاست.
اگر كسي نيتش از ترانه اين باشد كه به معصيت عليه خدا بيافزايد، وي فاسق است؛ همچنين هر چيز ديگري چنين است؛ كسي كه نيتش طراوت بخشيِ نفس خودش باشد تا اينكه اطاعت خدا _عزّوجلّ_ را در خويش افزون كند و خود را بر انجام كار نيك تشويق نمايد، كار وي درست است و كسي كه نيتش نه طاعت و نه معصيت باشد، كار وي لغوي است كه مؤاخذه ندارد، مانند رفتن فرد به باغ خودش و نشستن بر جلو خانه به قصد تفرّج، يا رنگ لاجوردي يا سبز و غيره بر لباس زدن، يا كشيدن و تا كردن ساق پا و كارهاي ديگر.»
نمونهاي از آهنگ وجود دارد كه در متون اسلامي حكم به تحريم آن
شده است، اين نمونه با اندامهاي صوتي انسان ارتباطي ندارد و از آن برنميخيزد بلكه صرفاً نوعي صداست. از آن جمله به كار گرفتن ني و ديگر آلات موسيقي است، چرا كه ما در برخورد با متون اسلامي با اصطلاحاتي از قبيل «معزف» يا ساز، «مزمار» يا ني و «عود» مواجه ميشويم كه كاربرد آنها تحريم شده است. در مقابل اين آواهاي حرام، نوعي از ساختارهاي صوتي مباح و بلكه مستحب وجود دارد، از قبيل ترتيل در اذان وقرائت قرآن يا تند گفتن اقامه.
متون تشريعي اسلامي، آنگاه كه به معرفي نمونههايي از ساختارهاي صوتي مباح و مستحب ميپردازد، تشخيص اين ساختارها را به خود ما واگذار ميكند تا با توجه به شناختي كه از آن دسته از رفتارها و پاسخهاي عصبي در مقابل اصواتي داريم كه انسان را از حالت تعادل عصبي يا حالت عادي خارج نميكند، اين ساختارهاي صوتي مباح را بازشناسيم و تشخيص دهيم. اين تشخيص [در مرحلة تئوري] كاري آسان است، هرچند كه در عمل و تجربه شناخت آن غير ممكن است.
ميتوان غنا را با حالت ويژهاي مقايسه كرد كه در هنگام بروز شادي غير طبيعي، به دنبال شنيدن يك خبر شادي آور يا مواجهه با زيبايي شگفانگيز به ما دست ميدهد، به گونهاي كه حالت طبيعي خود را از دست داده به نيروي خيال خود اجازه ميدهيم به تصور خيالهاي انحرافآميزي در ذهن بپردازد، خيالات و تصوراتي كه برخاسته از نهفتههاي درون ما بويژه در مورد تجربة جنسي است كه غنا بگونهاي ناخودآگاه در ارتباط با آن ميباشد. همين امر ما را از محدودة درك و احساس واقعي و مستقل خارج ميكند.
حكم اسلام دربارة ترانه و موسيقي
اين پرسشي است كه بر زبان بسياري از مردم در عرصهها و موقعيتهاي مختلف جاري ميشود.
اكثر مسلمانان امروز درباره پاسخ اين پرسش اختلاف دارند و به تبع آن سلوك و رفتارشان مختلف است، چون پاسخهايشان مختلف است. بعضي از مردم به هر نوع موسيقي گوش ميدهند و ادعا ميكنند كه چنين كاري حلال است و جزو همان طيباتي است كه خداوند بر بندگانش مباح كرده است. بعضي ديگر هنگام شنيدن ترانهاي يا راديو را خاموش ميكنند و يا گوششان را ميگيرند و ميگويند: «ترانه! نواي شيطان و سخن بيهوده است و آدمي را از ياد خدا و نماز بازميدارد، بويژه هنگاميكه خواننده زن باشد» لذا نزد آنها صداي زن عورت است چه برسد به زمانيكه بصورت ترانه باشد! و در اين باره به آيات، احاديث و گفتههاي علما استدلال ميكنند.
بعضي از آنها هر نوع موسيقي را رد ميكنند، حتي موسيقي پيش از آغاز اخبار را رد ميكنند.
گروه سوم در ميان اين دو گروه قرار دارند، گاهي به سوي گروه اول و گاهي به سوي گروه دوم تمايل پيدا ميكنند و منتظر نظري قاطع و پاسخي كافي از جانب علماي اسلامي راجع به اين موضوع مهم هستند، موضوعي كه به احساسات مردم و زندگيِ روزمرة آنها ارتباط دارد، بويژه پس از اينكه راديو و تلويزيون وارد خانههاي مردم شد و مردم خواه ناخواه جذب گوش سپردن به ترانهها و موسيقيهاي آن شدند.
ترانه با آلت يعني با موسيقي و بدون آلت موضوعي است كه علمايِ مسلمان از همان عصر نخست دربارة آن به جدل و مناظره پرداختند و در پارهاي مواضع نظري واحد و در پارهاي ديگر اختلاف نظر داشتند.
علماي مسلمان اتفاق نظر دارند كه هر ترانهاي كه متضمّن كاري زشت، فسق و يا مشوّقِ گناه باشد، حرام است. چرا كه ترانه همان سخن گفتن است، لذا خوبِ آن حلال و زشتِ آن حرام است و هر سخني كه مشتمل بر حرامي باشد، حرام است، چه رسد به اينكه وزن و آهنگ و تأثير باهم جمع شوند؟
همچنين اتفاق دارند كه بجز موارد مذكور ترانه خواني بدون تشويق به گناه و بدون آلت موسيقايي _البتّه در مواقع مشروع_ سرور و شادي، عروسي، بازگشتِ شخصي غايب، روزهاي عيد.. و غيره، مباح است، البته به شرطي كه خوانندة زن در حضور بيگانه نخواند.
اما در غير اينها اختلاف آشكاري وجود دارد؛ بعضي از آنها هرگونه ترانه با موسيقي يا بدون موسيقي را جايز بلكه مستحب ميدانند. بعضي نيز آن را با موسيقي حرام و بدون موسيقي حلال دانستهاند. بعضي نيز آن را بطور مطلق _باموسيقي و بدون موسيقي_ حرام دانستهاند و چه بسا ارتكاب آن را گناه كبيره دانستهاند.(4)
اصل در مباح بودن
علماي مسلمان گفتهاند كه اصل در مباح بودن است و دليل آنها اين فرمودة خداوند است: «هوَ الّذي خَلَقَ لكم ما في الاَرضِ جميعاً» «خدا آن كسيست كه همة موجودات و پديدههاي روي زمين را براي شما آفريده است» هيچ تحريمي مورد قبول نيست مگر از طريق نصّ صريح آيات قرآني و سنّت پيامبر(ص) يا توسط اجماعي ثابت و يقيني. اگر نصّ و اجماع وجود نداشته باشد يا اينكه نصّ صريح غير صحيح يا نصّ صحيح غير صريحي براي تحريم چيزي در دست باشد، در حرام بودن آن مؤثر نخواهد بود و در حيطه وسيع عفو باقي خواهد ماند. خداوند ميفرمايد: «وَ قد فصَّلَ لكُم محرّمَ
عليكُم الّا مَااضطُررتُم اليهِ» و حال آنكه خداوند گوشت حيواناتي را كه بر شما حرام كرده، بيان كرده است مگر در آنچه كه اضطرار باشد . رسول خدا(ص) فرمود: «آنچه خداوند آنرا در كتابش حلال كرده، حلال است و آنچه خداوند آنچه در كتابش حرام كرده، حرام است و آنچه راجع به آن سكوت كرده، خداوند از آن درميگذرد؛ لذا حلال بودنش را از خدا بپذيريد، چرا كه خداوند هيچ چيزي را
فراموش نكرده است.» و اين آيه را خواند: «وَ ما كانَ ربُّكَ نسياً» «و پروردگارت فراموش كار نبوده است» و فرمود: «خداوند فرايضي را واجب كرده است، آنرا ضايع نكنيد و حدودي را نهاده، از آن حدود تجاوز نكنيد و بدون اينكه چيزي را فراموش كند، دربارة چيزهايي _از سر رحمت به شما_ سكوت كرده، لذا دربارة آنها جستجو نكنيد» اگر اين به عنوان قاعده پذيرفته شود پس نصوص و ادلّهاي كه طرفداران تحريم ترانه به آن استناد ميكنند، كدام است و موضع موافقان ترانه در برابر اين نصوص چيست؟(8)
دلايل طرفداران تحريم ترانه و پاسخ به آنها
طرفداران تحريم به روايتي كه از ابن مسعود و ابن عباس و بعضي از صحابه روايت شده، استناد ميكنند و مدعياند كه آنها ترانه را به استناد به اين قول پرورودگار حرام ميدانند: «وَ مِن النّاسِ من يشتري لهوَ الحديثِ ليزِّلَ عن سبيل ا... بغير علمٍ و يتخذها هُزواً، اولئك لهم عذابٌ مهين» «در ميان مردم كساني هستند كه خريدار سخنان پوچ و ياوهاند تا به چنين سخناني [بندگان خدا را] جاهلانه از راه خدا منحرف سازند و آنرا مسخره كنند، آنان عذاب خوار و رسوا كنندهاي دارند» طرفداران تحريم عبارت «لَهوَ الحديث» را به ترانه تفسير كردند.
ابن حزم ميگويد: «اگر فردي مصحفي بخرد تا بوسيلة آن عدهاي را از راه خدا منحرف سازد، كافر است! چرا كه خداوند وي را نكوهش كرده است. خداوند ابداً كسي را كه (سخنان پوچ و ياوه) [= لهو الحديث] را براي خوش داشتِ نفس خويش به كار ميگيرد، نه براي اينكه عدهاي را گمراه كند، نكوهش نكرده است؛ لذا استناد شأن به اين قول باطل است. همچنين كسيكه از سر عمد با قرائت قرآن از نماز فريضهاي صرف نظر كند يا اينكه با خواندن نماز سنت از نماز واجب سر باز زند يا با نقل حديث پيامبر(ص) از خواندن نماز واجب بازماند يا با گوش دادن به ترانه و ... از انجام فريضه سربرتابد، اين شخص فاسق و گناهكار است.
اما كسيكه با انجام اعمال بالا از اشتغال به فرايض باز نماند كار نيكي كرده است»
طرفداران تحريم به اين آيه كه در مدح افراد مؤمن آمده است، استناد كردهاند: «وَ اِذا سَمعوا اللَّغْوَ اَعْرَضوا عَنهُ» «و هنگامي كه ياوه بشنوند از آن روي ميگردانند...» ميگويند ترانه جزو امور بيهوده و لغو است، لذا اعراض آن واجب است.
پاسخ اين است كه آنچه از اين آيه برميآيد اين است كه لغو عبارت است از گفتار سهيفانهاي از قبيل بدگويي و زشتگويي و مانند آن. بقيه آيه گواه همين معني است. پروردگار ميفرمايد «وَ اِذا سَمعوا الَّغوَ اَعْرضوُا عَنهُ وَ قالوا لنا اَعْمالُنا و لكُم اعمالُكُم سَلامٌ عليكُمْ لا نَبْتَغي الجاهلين» «و هنگاميكه ياوه بشنوند از آن روي ميگردانند و ميگويند اعمال ما از آن ما و اعمال شما از آن شماست، وداع و بدرودتان باد ما خواهان نادانان نيستيم» اين شبيه سخن پروردگار در وصف عبادُالرّحمن است: «وَ اِذا خاطَبَكُم الجاهِلونَ قالوا سَلاماً» «و هنگاميكه نادانان ايشان را مخاطب قرار دهدند، از آنان روي ميگردانند.» .
اگر پذيرفتيم كه لغو همانند كلمة باطل به معناي چيزي است كه فايدهاي بر آن مرتبت نباشد و گوش سپردن به چيزي كه فايدهاي ندارد _ماداميكه حقّي را ضايع نكند و يا فرد را از انجام فرايض بازندارد_ حرام نيست.
طرفداران تحريم به اين حديث استناد كردهاند: «هر لَهوي كه از سوي فرد مؤمن انجام شود، باطل است، مگر سه مورد: شوخي مرد با اهل خانوادهاش، تربيت اسبش و تيراندازي» . لذا ترانه در اين جا نيامده است و خارج از اين سه ميباشد.
مخالفان تحريم اين حديث را ضعيف ميدانند و ميگويند اگر هم صحيح باشد، عبارتِ باطل است دلالت بر تحريم ندارد، بلكه بر بيفايده بودن دلالت دارد. از ابودرداء نقل شده كه: «من تا ميتوانم امور باطل انجام ميدهم، تا نفسم بر حق قويتر گردد.» در اين حديث مراد حصر اين سه مورد نيست. لهو و لذّت بردن از نگاه كردن به حبشيها در هنگام رقص در مسجد پيامبر(ص)، از اين سه امر خارج است. امّا در حديث صحيح آمده است و بدون شك تفرّج در باغها و گوش دادن به صداي
پرندگان و انواع بازيهايي كه آدمي از آنها لذّت ميبرد، حتّي اگر آن را باطل بخوانيم، حرام نيست.
ابن ماجه اين حديث را از ابومالك اشعري به اين لفظ روايت كرده است: «از امّت من كساني شراب را خواهند نوشيد و بر آن نام ديگري خواهند نهاد، در عشرتْكدهها و در حضور آوازهخوانانِ زن خواهند بود. خداوند آنها را در زمين خواهد پراكند و به خوك و ميمون تبديل خواهد نمود». همچنين ابن حبّان در صحيح خويش و بخاري در تاريخ خود آن را روايت كردهاند. هر كسي كه حديث را از راوي غير از هشامبن عمّار روايت كرده، هشدار را دربارة شُرب خمر گفته است و آلات لهو يا معازف مكمّل و تابعاند.
طرفداران تحريم به حديث عايشه استناد كردهاند: «خداوند فروش، قيمت و ياددهيِ كنيزِ آوازخوان را حرام كرده است».
پاسخ اين است كه اين حديث ضعيف است و هر آن چه دربارة تحريم فروش كنيزكانِ آوازخوان آمده، ضعيف است.
دوم اينكه غزالي ميفرمايد: «منظور از كنيز در اين حديث كنيزكي است كه در مجلس شراب خواري، براي مردان ميخواند و ترانه خواندنِ زن نامحرم براي افراد فاسق و هركسي كه خوف فتنه بر وي ميرود، حرام است. مقصود از فتنه امر حرام است. اما ترانه خواندن كنيز براي فرد مالك آن، حرام بودنش از اين حديث برنميآيد، بلكه بر حرام بودن آن براي غير مالكش و هنگام اينكه احتمال فتنه ميرود، دلالت دارد. دليل آن حديثي است كه در صحيحين در باب ترانه خواني دو نفر جارية در خانه عايشه آمده است» . در جايي ديگر اين حديث را آوردهايم.
سوم اينكه اين كنيزكان آوازهخوان، ركن مهمي از نظام بردهداري بودهاند، نظامي كه اسلام براي از بين بردن تدريجي آن آمده است، در اين صورت اقرار به ماندگاري اين طبقه در جامعه اسلامي، با اين حكمت همخوان نيست، لذا اگر اين حديث از اِعمال مالكيّت بر كنيز آوازخوان و فروش آن نِكوهش نموده و از آن منع كرده، براي از بين بردن يكي از اركان نظامِ فربه بردهداري آن دوره بوده است.
طرفداران تحريم به روايتي كه از نافع آمده استناد كردهاند: «اينكه ابن عمر وقتي صداي فلوت يك چوپان را شنيد، انگشتانش را بر دو گوشش گذاشت و مركبش را از آن راه برگرداند و گفت: اي نافع، آيا ميشنوي؟ نافع ميگويد: من پاسخ دادم: آري. سپس حالا ادامه داشتِ تا اينكه گفتم: حالا خير. سپس ابن عمر دستش را از روي گوشش برداشت و مَركبش را به سوي راه اصلي برگرداند و گفت: «رأيتُ رَسولَ ا...(ص) يَسمعُ زمّاره داعٍ فصنع مِثلَ هذا» «رسول ا... را ديدم در حاليكه صداي فلوت چوپاني را ميشنيد و چنين كرد»
ابوداود درباره اين حديث گفته است: «حديث موضوع است و اگر صحيح هم باشد، عليه طرفدارانِ تحريم است نه له آنان. اگر گوش دادن به صداي فلوت حرام بود، پيامبر(ص) گوش دادن به آن را براي ابن عمر مباح نميكرد و اگر نزد ابن عمر حرام بود، گوش دادن به آن را براي نافع مباح نميكرد و به منع و تغيير اين كار زشت امر ميفرمود. لذا اقرارِ پيامبر نزد ابن عمر دليل حلال بودن آن است.
فقط پيامبر(ص) از گوش دادن به آن سرباز زده، همچنانكه از اكثر امور مباح اين دنيا دوري ميكرد، مانند خوردن چيزي در حال تكيه دادن و اينكه شب ميخوابيد و نزد خودش درهم و ديناري اندوخته نداشت و الي آخر.
طرفداران تحريم ترانه به آنچه كه بصورت شايعه نزد مردم دربارة عورت بودن صداي زن هست، استناد كردهاند. امّا در دين خدا هيچ دليل و شبه دليلي بر عورت بودنِ صداي زن وجود ندارد. زنان در حضور صحابه از پيامبر(ص) پرسش ميكردند. صحابه نزد امّهات المؤمنين ميرفتند و از آنها مسائل شرعي ميپرسيدند. در پاسخ، زنان پيامبر(ص) فتوي ميدادند يا حديث ميگفتند و هيچ كس نگفته كه اين حديث كه از عايشه يا غير او روايت شده، كشف عورتي است كه پوشاندن آن واجب است، با وجود اينكه شرايط زنان پيامبر سختتر بوده است. پروردگار خطاب به آنها ميفرمايد: «وَ قُلنَ قولاً مَعْروفاً» «به صورت شايسته و برازنده سخن بگوييد».
اگر گفته شود اين حديث عادي است و دربارة ترانه نيست، پاسخ ما اين است: در صحيحين آمده است كه پيامبر(ص) صداي دو كنيز آوازهخوان را شنيد و آن را منع نكرد و به ابوبكر گفت: «آن دو را رها كن» ابوجعفر و ديگر صحابه و تابعين صداي كنيزها را در هنگام ترانه خواندن شنيدهاند.
طرفداران تحريم به حديثي كه ترمذي بطور مرفوع از علي(ع) روايت كرده، استناد كردهاند: «هرگاه امت من پانزده كار را انجام داد، دچار بلا ميشود» در ميان اين كارها عبارت «استفاده از كنيزكان آوازخوان و آلات موسيقي» آمده است. امّا اين حديث متّفقاً ضعيف خوانده شده، لذا نميتوان به آن استناد كرد.(8)
خلاصه اينكه ... نصوصي كه طرفداران تحريم به آن استناد كردهاند، يا حديث صحيح غير صريح است، يا حديث صريح غير صحيح و هر خبر واحدي كه بطور مرفوع از رسول ا...(ص) روايت شده، دليل تحريم نيست و همة احاديث وارده از سوي جماعتي از ظاهريّه و مالكيّه و حنابله و شافعيّه آن را ضعيف دانسته شدهاند.
قاضي ابوبكربن العربي در كتاب الاحكام گفته است: «حديث صحيحي كه [در اين باره] دلالت بر تحريم داشته باشد، وجود ندارد».
همچنين غزّالي و ابن نحوي _در كتاب العمده_ همين را گفتهاند. ابن طاهر در كتاب السماع خويش گفته است: «حتي يك حرف آن درست نيست».
و ابن حزم گفته است: «در اين باره هيچ حديث صحيحي نيامده است و هر آنچه در اين باره هست، همه احاديث [=برساخته] و موضوعاند. اگر همه يا يكي يا بيشتر را از طريق افراد ثقه به رسول ا...(ص) نسبت ميدادند در پذيرش آن ترديد نميكرديم».
بخاري و احمد از عايشه روايت ميكند كه وي عروسي را به خانه مردي از انصار فرستاد. پيامبر(ص) از او پرسيد: «اي عايشه آيا به پايكوبي ميپرداختند؟ چون انصار پايكوبي را دوست دارند».
ابن ماجه از ابن عباس روايت ميكند: «عايشه يكي از نزديكانش را به عقد يكي از انصار درآورد، پيامبر(ص) از او پرسيد: «دختر را همراهي كرديد؟ گفتند: آري. فرمود: «آيا با او آوازهخواني فرستاديد؟ عايشه پاسخ داد: خير. رسول ا...(ص) فرمود: «انصار قومي غزل دوستند، كاشكي كسي را با او ميفرستاديد تا بگويد: «اَتَيْنَاكم اتَيْناكم... فَحيَّانا و حيَّاكم» . اين حديث دلالت بر رعايت عرف اقوام گوناگون و ويژگيهايِ مزاجي آنها دارد و اينكه نبايد شخص مزاج خويش را بر همه مردم تحميل كند.
نسائي و حاكم از عامربن سعد روايت كردهاند كه گفت:
«در يك عروسي بر قرضهبن كعب و ابومسعود انصاري داخل شدم، در آن هنگام چند كنيز ترانه ميخواند.
من گفتم: اي صحابي رسول خدا! اي اهل بدر! آيا چنين كارهايي در حضور شما انجام ميشود؟ پاسخ گفتند: اگر ميخواهي بنشين و تو هم با ما گوش بده و اگر خواستي برو، چرا كه به ما در عروسي رُخصت لهو داده شده است».
ابن حزم با سند از ابن سيرين روايت ميكند: «مردي چند كنيز را به مدينه آورد. سپس عبدا.. بن جعفر[به قصد خريد] آمد. آن مرد آنها را بر او عرضه كرد. سپس به يكي از آنها امر كرد تا ترانه بخواند. در اين حال ابن عمر گوش ميداد. سپس ابن جعفر با چانه زدن آنرا خريد. آنگاه آن مرد نزد ابن عمر آمد و گفت به هفتصد درهم فروختم و ضرر كردم. ابن عمر نزد ابن جعفر آمد و به او گفت: وي با اين هفتصد درهم ضرر كرده است. يا جاريه را به وي بازگردان و يا از نو عمل بيع را انجام دهيد. ابن جعفر گفت: او را باز پس ميدهم. ابن حزم درباره اين حديث ميگويد: «ابن عمر به ترانه گوش داده و در فروش آن زنِ ترانه خوان كوشش كرده است و اين حديث صحيح، سند است، نه آن احاديث بزرگ كرده و موضوع» .
طرفداران جواز به اين آيه استناد كردهاند: «و اِذا رَأوْاتِجارَهً اَوْ لَهواً اِنْفَضُّوا اِلَيهَا وَ تَرَكُوكَ قائماً، قُلْ ما عِندا... خيرٌ مِن اللهوِ وَ مِن التِّجارهِ وَا... خَيرُ الرّازِقينَ» «هنگامي كه تجارت يا سرگرمياي را ديدند از پيرامون تو پراكند شدند و تو را ايستاده رها كردند! بگو آنچه در پيش خداست، بهتر از سرگرمي و بازرگاني است و خدا بهترين روزي رسان است» .
در اين آيه خداوند، لهو را همراه با تجارت آورده است _و تجارت يقيناً حلال است_ و هيچكدام از اين دو را مذموم ندانسته، مگر بخاطر بيتوجهي صحابه در هنگام آمدن قافله و دف زدن بخاطر آن و غافل ماندن از خطبه پيامبر(ص) و او را ايستاده رها كردن.
نيز به گفتههايي كه از تعدادي از صحابه _رضي ا... عنهم_ نقل شده، استناد كردهاند و اينكه صحابه عملاً به ترانه گوش داده و خود آن را تأييد كردهاند؛ اين در حالي است كه صحابه قومي هستند كه هر كه به آنها اقتدا كند، هدايت شود، نيز به اجماع بر مباح بودن سَماع استدلال كردهاند.
ترانه از جهت قواعد و روح اسلام
الف) در ترانه جز زيباييِ دنيايي كه روانها را شاد ميكند و به نشاط وا ميدارد و فطرتها آن را نيك ميدارد و گوشها مشتاق آن ميشود، چيزي وجود ندارد؛ لذا ترانه لذّتِ گوش است. همانطوريكه غذاي خوشمزه لذّت معده و منظرة زيبا، لذّت چشم، بوي پاك، لذّت بويايي ا
ست و الي آخر. آيا چيزهايِ پاكيزه _يعني امور لذت بخش_ در اسلام حراماند يا حلال؟
مشهور است كه خداوند بعضي از طيّبات دنيا را بر بنياسرائيل حرام كرد تا آنها را بخاطر كارهاي بد عقوبت دهد. خداوند ميفرمايد: «فَبِظُلمٍ مِنَ الَّذينَ هادُوا حَرَّمَنا عَليهِمْ طَيِّباتٍ اُحلَّتْ لَهُم وَ بِصَدِّهِم عن سبيلِ ا... كثيراً وَ اَخْذِهم الرِّبا و قد نُهوا عَنْه وَ اَكْلِهِم اموالَ النّاسِ بالبَاطل» «بخاطر جور و ستمي كه از يهوديان سرزد و به سبب اينكه بسي (مردمان را) از راه خدا بازداشتند، چيزهاي پاكيزه را كه بر آنان حلال بود، حرام كرديم و به خاطر دريافت ربا، در حالي كه از آن نهي شده بودند و در اثر خوردن مال مردم به ناحق».
هنگاميكه خداوند محمد(ص) را مبعوث كرد، رسالت وي را كه در كتابهاي نخستين پيامبران آمده بود، اين دانست كه: «يَأمُرُهُمْ بِالمعروفِ و يَنْهاهُم عَنِ المُنْكرِ وَ يُحِلُّ لَهمْ الطَيِّباتِ و يُحَرِّمُ عَلَيْهم الخَبَائثَ وَ يَضَعُ عَنهم اِصْرَهُم وَ الاَغلال الَّتي كانَتْ عَلَيهم» «آنان را به كار نيك دستور ميدهد و از كار زشت باز ميدارد و پاكيزهها را بر ايشان حلال نموده و ناپاكيها را حرام مينمايد و فرو مياندازد و بند و زنجير را از ايشان برميدارد».
در اسلام چيز خوبي نيست كه _روانها و عقلها آن را خوش بدارند_ و خداوند آن را از سر رحمت به اين امّت كه رسالت عامّه دارند و دينشان جاودانه است، حلال نكرده باشد. خداوند ميفرمايد: «يَسْئَلونَكَ ماذا اُحلَّ لَهُم، قُلْ اُحِلَّ لَكم الطَيِّباتُ» «از تو ميپرسند چه چيزهايي بر آنها حلال شده است، بگو بر شما چيزهايي پاكيزه حلال شده است».
به هيچ يك از مردم اين اجازه داده نشده كه بر خود يا بر ديگران طيّباتي را كه رزق خداوند است، حتي به اندازه اندك، حرام گرداند، حال نيّت او هر چقدر درست باشد، يا بخاطر خدا باشد. چرا كه حرام كردن و حلال كردن حق خداوند است و كار بندگان نيست. خداوند ميفرمايد: «قُل اَرَأيتُمْ ما اَنْزلَ ا... لكُمْ مِنْ رِزقٍ فَجعَلْتُم مِنهُ حَراماً وَ حلالاً، قُل ءَا... اَذِنَ لَكمْ، اَمْ عَلي ا... تَفْتَرونَ» «بگو: به من بگوييد آيا چيزهايي را كه خدا براي شما آفريده و روزي شما كرده است و بخشي از آنها را حرام و بخشي را حلال كردهايد، آيا خدا به شما اجازه داده است، يا اينكه بر خدا دروغ ميبنديد» .
خداوند سبحان حرام كردنِ آنچه را كه خود حلال كرده، همانندِ حلال كردن حرام دانسته و خ
شم و عذاب و غضب خود را متوجه هر دو كرده است و فاعلِ هر دو را در گمراهي بسيار و خُسران آشكار دانسته است. خداوند _جلّ شأنه_ خطاب به كسي كه چنين كاري را در زمان جاهليت انجام ميداد ميگويد: «قَدْ خَسِرَ الَّذينَ قَتَلوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغيرِ عِلمٍ وَ حرَّموا ما رَزَقَهُم ا... افْتراءً علي ا...، قَدْ ضَلّوا وَ ما كانوا مُهتدين» «مسلماً زيان ميبينند كساني كه فرزندان خود را از روي سفاهت و ناداني ميكشند و چيزي را كه خدا به ايشان ميدهد با دروغ از زبان خدا بر خويش حرام ميكنند، بي گمان گمراه ميشوند و راهياب نميگردند».
ب) اگر تأمل كنيم، ميبينيم كه ترانه دوستي و خوشحالي در هنگام شنيدن صداي خوب، تقريباً غريزهاي انساني و فطرتي بشري است، تا جاييكه ميبينيم كودكِ شيرخواره در گهوارهاش با صداي خوش از گريه بازميماند و ساكت ميشود و از آنچه موجب گريه اوست منصرف ميشود و گوش به آن صدا ميسپارد. بنابراين مادران و دايهها و مربّيان عادتاً از قديم براي بچهها ترانه ميخواند
ند. از اين گذشته پرندگان و حيوانات تحت تأثير صداي خوب و نغمههاي موزون قرار ميگيرند. غزالي در احياء ميگويد: «كسي كه سماع وي را به حركت وا ندارد، ناقص و دچار عدم تعادل و از روحانيّت بدور است و در سختي و خشك طبعي بر شتران، پرندگان و همة حيوانات برتري دارد، چه شتر _با وجود طبعِ كودَنش_از آواز شتربان به گونهاي متأثر ميشود كه بادهايِ سنگين بر او سبك ميآيد و مسافات بلند بر او كوتاه ميشود _بخاطر نشاط در گوش دادن به آن_ و چنان نشاط بر او غلبه ميكند كه از خود بيخود ميگردد. شتر مادّه هنگام گوش دادن به آواز شتربان، گردنش را كشيده نگه ميدارد و گوشهايش را به سوي صدا ميگرداند و حركتش را سريع ميكند. تا جاييكه هم كجاوه و هم بارهايش به شدت تكان ميخورند».
اگر ترانه دوستي غريزي و فطري است، آيا دين براي جنگيدن با غرايز و امور فطري آمده است؟ هرگز! دين فقط و فقط براي پاك كردن و تعالي آنها و هدايت آنها به گونهاي پايدار آمده است. امام ابن تيميّه _رَحمه ا..._ ميفرمايد: «انبياء آمدهاند تا فطرت را تكميل و تثبيت كنند، نه اينكه آن را تغيير دهند».
مصداق اين سخن آن است كه روزي رسول ا...(ص) به مدينه آمد، مردم مدينه دو روز داشتند كه در آن بازي ميكردند. پيامبر پرسيد: اين دو روز چيست؟ گفتند: در دوره جاهليّت در اين دو روز بازي ميكرديم. پس رسول خدا فرمود: «اِنَّ ا... قَدْ اَبْدلَكُم بِهِما خَيْراً مِنْهُما؛ يَوم الاضْحي وَ يوم الفِطر» «خداوند بجاي آنها، دو روز بهتر را به شما عطا كرد: روز عيد قربان و روز عيد فطر».
اگر آواز لهو و بازي است، در آن صورت لهو و لعب حرام نيست، لذا آدمي نميتواند هميشه بطور مطلق تلاش كند و دائماً جدّي باشد. هنگاميكه حنظله گمان بُرد كه بخاطر بازي با همسر و فرزندانش و تفاوت اين حالات با حال او هنگام مُصاحبت با رسول ا...(ص) منافق شده است، پيامبر(ص) به او گفت: «يا حَنْظَله سَاعَهً و سَاعَهً» «اي حنظله، گاهي اين و گاهي آن» .
علي بن ابي طالب فرمود: «گاهگاهي قلبها را طراوت ببخشيد چرا كه قلبها چون بيطراوت شوند، كور گردند».
باز هم حضرت علي(ع) ميفرمايد: «براستي قلبها همانند تنها خسته ميشوند، پس نكتههاي حكيمانه و ظريف براي قلبها فراهم كنيد».
و ابودرداء گفت: «من چندان به لهو ميگرايم تا نفس من بر حق قويتر گردد».
امام غزّالي در جواب كسي كه گفته بود كه: ترانه لهو و لعب است، پاسخ داد: «همين طور است، امّا همه دنيا لهو و لعب است ... و هرگونه بازي با زنان لهو است، مگر همخوابگي كه سبب وجود فرزند است. همچنين مزاحي كه در آن فحش نباشد، حلال است. اين از پيامبر(ص) و از صحابه نقل شده است. و هر لهوي مضافاً بر نگريستن به بازي غلامان حبشي، مباح بودن آن بانص اثبات شده است. بر اين اساس ميتوان اينگونه نتيجه گرفت: لهو، طراوت بخش قلب است و سنگينيهايِ
انديشه را ميكاهد و قلبها چنانچه از طراوت دور شوند كور گردند. طراوت بخشيِ قلب كمك رساندن به آن در كار است. لذا كسي كه _مثلاً_ كارش تفقّه است، بايستي روز جمعه كارش را تعطيل كند، چون روز جمعه نشاط ديگر ايام بيشتر ميكند و كسي كه نمازهاي نوافل را هميشه ميخواند، بايد گاهي آن را تعطيل كند. به همين خاطر نماز در پارهاي اوقات مكروه است. پس
تعطيلي كار را به جلو مياندازد و لهو كار جدّي را مساعدت ميكند و كار جدّي مداوم و حقّ تلخ تحمل كردني نيست، مگر براي انبياء عليهم السّلام.
پس موسيقي درمان قلبي است كه از بيماري خستگي و ملال رنج ميبرد، لذا مباح است. امّا نبايد در آن افراط كرد، همچنانكه در خوردن دواء افراط كرد. لذا لهو با اين نيّت ماية قربت ميشود. اين براي كسي است كه سَماع هيچ صفت مذموني را در او برنميانگيزد؛ بلكه براي او جز لذّت و راحتي محض نيست، پس اين براي او مستحب است. چون با آن به هدفي كه ذكر كرديم، ميرسد. آري اين دلالت بر فرود از قلّه كمال دارد. چون فردِ كامل كسي است كه نيازي به اين ندارد كه خود را به غير حق طراوت بخشد، امّا كارهايِ نيكِ نيكان، كارهاي بدِ مُقرّبان است و كسي كه به علم درمان قلبها و شيوههاي تلطيف آن وسوق دادن آن بسوي حق آگاه باشد، قطعاً درخواهد يافت كه طراوت بخشيِ قلبها با چنين كارهايي، دواي سودمندي است كه فرد از آن بينياز نيست». كلام غزالي در اينجا به پايان رسيد. اينها سخنانِ بسيار ارزشمندي است كه روح حقّة اسلام را نمايان ميسازد.
با توجه به عوارضي كه از غزّالي ذكر شده، ميبينيم كه تار و قرهني از عوارض تحريماند، چرا كه
شرع آنها را ممنوع كرده است. وي در علّتيابي اين منع كوشيده است و در تعليل و تفسير آن راه نويي ابداع كرده است. ميگويد: شرع آنها را بخاطر لذّاتشان حرام نكرده است، چه اگر بخاطر لذّت بود، هر آنچه كه مايه لذّت آدمي است، به آن قياس ميشد. امّا شراب حرام شده است و لَهلَه زدنِ مردم نسبت به آن اقتضا ميكند كه در منع از آن مبالغه شود تا اينكه از همان ابتدا ميل به آن از بين برود. لذا همراه با شراب هر آنچه از گونهها و توانعِ اهل خمر است مانند تار و قرهني حرام شده است. لذا حرمتش تَبعي است و ذاتي نيست.