بخشی از مقاله
اهميت نظارت
نظارت يا كنترل را به گونههاى مختلف تعريف كردهاند. در همه اين تعريفها كنترل را نوعى مقايسه بين آنچه هست و آنچه بايد باشد، دانستهاند. يكى از اين تعاريف، از استونر است كه مىگويد:
كنترل مديريتى، فرآيندى است جهت حصول اطمينان از اينكه فعاليتهاى انجام شده، با فعاليتهاى برنامهريزى شده مطابقت دارد.(1)
در واقع، كنترل فراگيرتر از برنامهريزى است. كنترل به مديران كمك مىكند تا مراقب اثربخشى فعاليتهاى برنامهريزى، سازماندهى و هدايت باشند. بخش اصلى فرآيند كنترل، اعمال اقدامات اصلاحى مورد نياز است.
استونر كنترل را بر اساس عوامل اصلى فرآيند كنترل نيز تعريف كرده است:
كنترل مديريتى، تلاشى منظم است براى تعيين استانداردهاى اجراى عمليات، در جهت هدفهاى برنامهريزى، طراحى نظامهاى بازخورد اطلاعات، مقايسه عمليات اجرا شده با استانداردهاى پيشبينى شده، تعيين ميزان انحرافات و سنجش اهميت آنها و اجراى هر اقدام ضرورى براى اطمينان از اينكه با مؤثرترين و كارآمدترين شيوه، از همه منابع موجود، براى تحقق هدفهاى مشترك استفاده شده است...(2)
اهميت نظارت: در يك سازمان ممكن است برنامهريزى انجام شده، ساختار سازمانى ايجاد و كاركنان هدايت و برانگيخته شده باشند، ولى هنوز هيچ اطمينانى وجود نداشته باشد كه فعاليت ها آنگونه كه برنامهريزى شدهاند و هدفها آنطور كه مديران خواهانند، تحقق يابند. بنابر اين، كنترل به عنوان آخرين حلقه زنجيره وظايف مدير، داراى اهميت است. با وجود اين، ارزش وظيفه كنترل، بيشتر در رابطه با فعاليتهاى برنامهريزى و تفويض اختيار تعيين مىشود.
يكى از عللى كه موجب مىشوند مديران به سختى تفويض اختيار كنند، اين است كه آنان نگرانند زيردستان كارى را كه مسؤوليتش برعهده آنان است، به درستى انجام ندهند. بنابر اين، بسيارى از مديران ترجيح مىدهند كه كارها را خودشان انجام دهند و از تفويض اختيار خوددارى مىكنند. اگر مدير، نظام كنترل مؤثرى به وجود آورد، اين بىميلى به تفويض اختيار كاهش مىيابد. چنين نظام كنترلى مىتواند اطلاعات و بازخورد عملكرد زيردستانى را كه اختيارات به آنان تفويض شده است، فراهم كند. بنابر اين، نظام كنترل مؤثر، دارى اهميت است؛ زيرا مديرانى كه اختيار خود را تفويض مىكنند، چون خود نهايتاً مسؤول تصميمهايى هستند كه زيردستان مىگيرند، به ساز و كار بازخورد نيازمندند.(3)
- چه چيزى بايد كنترل شود؟
1. ديدگاه سنتى
اين ديدگاه مبتنى بر كار فردريك وينسلور تيلور، پدر مديريت علمى است. او تأكيد مىكرد كه با كنترل جدى مديريتى، در سراسر محيط كار، نظمى ايجاد مىشود كه موجب تحقق كارآيى نيروى كار مىگردد.
در محيطى كه عرصه مطالعات تيلور بود، كار به اجزاى كوچكى تقسيم شده بود. مشاغل براى افرادى كه مسؤول اجراى آن بودند، استاندارد شده بود و ساختار مديريتى سلسله مراتبى وجود داشت كه تلاش مىكرد براى افزايش كارآيى كارگر، كاركنان را كنترل كند. تيلور طرفدار جدايى برنامهريزى از اجرا بود؛ زيرا مىبايست مديران، مسؤول برنامهريزى و كاركنان، مسؤول اجرا باشند. تيلور فكر مىكرد كه مديران، فاقد دانش مورد نياز براى فرآيندهاى عملياتى سازمانى هستند.
2. ديدگاه جديد(4)
بايد به جاى افراد، فرآيندها را كنترل كرد. به همين علت، اين شركتها با مشاركت دادن كاركنان در وظيفه كنترل، با گسترش حوزه مشاغل و با دادن فرصت به گروههاى خودگردان، براى پرداختن به مسائل گوناگون، موجب بهبود بهرهورى و كيفيت در سازمان مىگردند. در اين شركتها كاركنان به جاى اجرا كردن وظايف محدود، براى مراقبت و اصلاح فعاليتهاى كارى خود تشويق مىشوند.
- تحليل قرآنى نظارت
در مديريت رحمانى، هم افراد و هم فرآيندها كنترل مىشوند. البته افراد از دو جهت كنترل مىشوند: يكى از جهت تخلفات و خطاها و دوم از جهت كيفيت عملكرد و اجراى برنامهها. جهت اول، در مديريت منابع انسانى، تحت عنوان «انضباط» و جهت دوم، در بحث نظارت، كه در زمره وظايف مديريت است، بحث مىشود.
فرآيندها نيز، كه همان كيفيت اجراى برنامهها و بررسى موانع و عوامل تسريع آنها هستند، در كنار كنترل افراد، نظارت مىشوند. دليل ما بر اين ادعا، عموميت آيات قرآن، در بعد نظارت است كه به زودى به آنها خواهيم پرداخت. اين آيات، افراد و برنامهها را موضوع نظارت و كنترل قلمداد مىكنند؛ مانند:
«و ما به داود از سوى خود فضيلتى بزرگ بخشيديم (ما به كوهها و پرندگان گفتيم:) اى كوهها و اى پرندگان! با او همآواز شويد و همراه او تسبيح گوييد. و آهن را براى او نرم كرديم. به او گفتيم: زرههاى كامل و فراخ بساز و حلقهها را به اندازه و متناسب كن و عمل صالح به جا آوريد كه من به آنچه انجام مىدهيد، بينا هستم».(5)
طبق مضمون اين آيات، خداوند برنامه و طرح زرهسازى از آهن ذوب شده و به شكل محكم و زيبا را به حضرت داود و كارگزاران او واگذار مىكند و از سازمان او مىخواهد كه اين عمل را شايسته و مفيد و بهينه انجام دهند و در پايان مىفرمايد: «من به آنچه انجام مىدهيد، بينا هستم»؛ يعنى شما كاملاً تحت كنترل و نظارت من هستيد. البته آيه، درباره كنترل عمل و برنامه، صريح است؛ ولى عملى كه حضرت داود و پرسنل او انجام مىدهند، خداوند عمل صالح را آنان طلب مىكند؛ يعنى عملى كه مطابق اوامر او و برنامه ارائه شده توسط او باشد. قاعدتاً بصير و بينا بودن خدا در اين زمينه، چيزى نيست جز همان نظارت او بر افراد و فرآيند. همچنين به دنبال آن، پاداش يا تذكرات اصلاحى است كه چرا عمل صالح انجام نشده است.
هنگامى كه افراد بدانند كه خداوند، كه مدير آنان است، ايشان را با بينايى تحت نظارت دارد، بر دقتها و ابتكارات خويش مىافزايند تا عمل انجام شده، صالحتر باشد.
خداوند در آيهاى ديگر مىفرمايد:
«اى پيامبران! از غذاهاى پاكيزه بخوريد و عمل صالح انجام دهيد، كه من به آنچه انجام مىدهيد، آگاهم».(6)
پيامبران به مثابه منصوبان و كارگزاران درجه اول خدا و اعضاى مركزى سازمان رحمانى هستند. طبق آيه فوق، آنان مأمورند كه از امكانات استفاده كنند و به جاى آن، عمل صالح انجام دهند و متوجه باشند كه همه اعمال آنان تحت نظارت خداوند انجام مىشود و خدا به اعمال ايشان آگاه است. «عليم است» يعنى آگاهى دقيق و عميق دارد.
از سوى ديگر، حدود هشتاد بار، در قرآن، عمل صالح در كنار ايمان مطرح شده است. با اين ترتيب، استاندارد رحمانى براى سنجش عمل سازمانى، عبارت است از ايمان و عمل صالح؛ يعنى حسن فعلى و فاعلى با هم: «كسى كه خواهان عزت است، بايد از خدا بخواهد؛ زيرا همه عزت، براى خدا است. سخنان پاكيزه به سوى او صعود مىكند و عمل صالح را بالا مىبرد. و آنان كه نقشههاى بد مىكشند، عذاب سختى براى ايشان است و مكر آنان نابود مىشود (به جايى نمىرسد)».(7)
طبق اين آيات، عمل صالح به تنهايى عزتبخش و مورد قبول خداى عزيز نيست، بلكه كلمه طيبه و سخنان پاكيزه، كه همان اراده و ايمان و نيت پاك است، عمل صالح را بالا مىبرد و رفعت و درجه مىبخشد و گرنه، حتى عمل صالح، بالارونده و داراى نمره بالا نيست.
بر اين اساس، استانداردى كه موجب تصديق عملكرد مىشود، مركّب از عمل صالح و كلمه طيبه است. اراده پاك به منزله چاشنى و بال است كه عمل صالح را سرعت مىدهد و بالا مى برد. كار بايد در عالىترين حد باشد و از انسانهاى والامقام صادر شود تا داراى استاندارد بالا و عزتبخش باشد. از اين رو، در مقام سنجش عملكرد بايد ديد كه آيا عمل صادر شده، صالح است يا نه؟ و عامل آن، داراى چه انگيزه و روحيه و ارادهاى بوده است. البته تشخيص استاندارد بالا و كمّىكردن اين عامل كيفى، كار دشوارى است؛ ولى با يك ارزيابى دقيق و با توجه به سوابق و قوانين موجود، قابل تشخيص خواهد بود.
- فرآيند نظارت(8)
يك فرآيند كارآمد، داراى چهار مرحله است كه عبارتند از: تعيين استانداردها، سنجش عملكرد، مقايسه عملكرد با استانداردها و اقدام كردن.
مرحله چهارم (اقدام كردن) به يكى از سه شكل انجام مىگيرد:
1. اقدام اصلاحى (اگر مغايرتى بين عملكرد و استاندارد مشاهده شود).
2. تصديق عملكرد (اگر عملكرد، مطابق با استاندارد يا بالاتر از آن باشد).
3. تغيير استانداردها (اگر عملكرد سازمانى هميشه يا اكثراً كمتر از استاندارد باشد).
- نظريه مديريت رحمانى
فرآيند ياد شده، عقلايى، طبيعى و مثبت است و مخالفتى با ديدگاه قرآنى و وحيانى ندارد. ظاهراً اختلاف نظرى درباره آن، بين متخصصان مديريت نيز وجود ندارد. فقط اين نكته را بايد يادآور شد كه استانداردى كه در مديريت رحمانى مطرح مىشود، عمل صالح است كه نمادى از يك عمل بهينه و رشدآميز است و در اين تحقيق، چند بار درباره آن توضيح داده شد. عمل صالح عملى است كه در آن، از كمترين امكانات، بيشترين بهره و بازده برده شود و از هر جهت، كامل و زيبا و مطابق آخرين ركوردهاى روز باشد. همه اعمال، در نظارتها با عمل صالح - كه عملى است مورد پسند خدا - سنجيده مىشوند.
- سطوح نظارت و كنترل(9)
1. كنترل راهبردى: كنترلى است كه اجراى موفقيتآميز برنامههاى بلندمدت سازمان را تضمين مىكند و به تناسب طبيعت كار مىتواند از يك فصل تا يك دهه ادامه داشته باشد و مسؤوليت آن، بر عهده مديريت عالى سازمان است.
2. كنترل كوتاه مدت: فرآيندى است كه اجراى موفقيتآميز برنامهها را در سطح واحدها تضمين مىكند. مديريت ميانى، مسؤول كنترل كوتاه مدت است و به شكل هفتگى، ماهانه و فصلى اعمال مىشود.
3. كنترل عملياتى: فرآيندى است كه اجراى موفقيتآميز برنامههاى عملياتى روزانه را با ارزيابى فعاليتهاى داخلى مورد نظر، تضمين مىكند. مديران خط اول، مسؤول كنترل عملياتى هستند كه بر عهده سرپرستان خط اول است. اين كنترل، بازخوردى كوتاه مدت، معمولاً به صورت روزانه، ساعتى يا هفتگى را فراهم مىكند.
- انواع نظارت
1. نظارت آيندهنگر: اين نظارت، پيش از وقوع هر فعاليتى صورت مىگيرد و هدف از آن، كاهش اشتباهات و به حداقل رساندن اقدامات اصلاحى است (و مطلوبترين نوع كنترل است)؛ اما مستلزم كسب اطلاعات به موقع و دقيق است، كه توسعه آن را با دشوارى روبهرو مىكند.
2. نظارت همزمان: اين نظارت، هم زمان با انجام فعاليت اجرا مىشود و از طريق آن، مشكلات، پيش از آن كه پرهزينه شوند، حل مىشوند و توسط سرپرست انجام مىگيرد.(10)
3. نظارت و كنترل گذشتهنگر: اين نظارت، وابسته به بازخورد است. كنترلى است كه پس از هر اقدامى به عمل مىآيد. نقطه ضعف آن در اينجا است كه مدير هنگامى اطلاعاتى از مسائل موجود به دست مىآورد كه اشكال به وجود آمده و به سازمان صدمه وارد كرده است. اين كنترل، نسبت به آيندهنگر و همزمان، دو امتياز دارد:
الف. اطلاعات به دست آمده، واقعى است و مقايسه عملكرد و استاندارد را بهخوبى نشان مىدهد، كه موجب پاداش يا تنبيه مىشود.
ب. باعث انگيزش كاركنان مىشود؛ زيرا به موقع از نتايج كار خويش آگاه مىشوند.
نكته: به تناسب شرايط مىتوان تركيبى از هر سه كنترل را اعمال كرد.
بنابر آيات قرآن، نظام نظارت اسلام، همگانى و هميشگى است، به گونهاى كه هيچ انسانى لحظهاى از ديد تيز بين نظارت، دور نيست:
«ما انسان را آفريديم و وسوسههاى نفس او را مىدانيم و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم. (به ياد بياوريد) هنگامى را كه دو فرشته راست و چپ، كه ملازم انسانند، اعمال او را دريافت مىدارند. انسان هيچ سخنى را بر زبان نمىآورد، مگر اينكه همان دم، فرشتهاى مراقب و آماده براى انجام مأموريت (ضبط آن) است».(11)
«او كسى است كه آسمان و زمين را در شش روز آفريد. سپس بر تخت قدرت قرار گرفت و به تدبير و مديريت جهان پرداخت. آنچه را در زمين فرو مىرود، مىداند و آنچه را از آن خارج مىشود و آنچه را از آسمان نازل مىگردد و آنچه را به آسمان بالا مىرود. هر جا باشيد، او با شما است و خداوند به آنچه انجام مىدهيد، بينا است».(12)
«براى انسان مأمورانى هستند كه پىدرپى، از پيش رو و از پشت سرش او را از فرمان خدا حفظ مىكنند. خداوند سرنوشت هيچ قومى را تغيير نمىدهد مگر آن كه آنان آنچه را در خودشان است، تغيير دهند و هنگامى كه خدا اراده سوئى به قومى (به علت اعمالشان) كند، هيچ چيز مانع آن نخواهد شد و جز خدا سرپرستى نخواهد داشت».(13)
آنچه از اين آيات استفاده مىشود، اين است كه چه خداوند و چه مأموران ناظر خدا، يك لحظه انسان را از نظارت و مراقبت و كنترل خود دور نمىكنند و اعمال او و خود او را تحت كنترل دارند. با اين ترتيب، نظارت هميشگى است و گويا اين ويژگى انسان است كه اگر نظارت نشود، به فساد گرايش پيدا مىكند. نظارت هميشگى نيز با نظارتهاى دراز مدت، ميان مدت و كوتاه مدت، قابل جمع است.
- معيارهاى نظارت و كنترل
1. اصل نظارت بر اعمال و افراد
«در هيچ حال و انديشهاى نيستى و هيچ قسمتى از قرآن را تلاوت نمىكنى و هيچ عملى را انجام نمىدهيد مگر اينكه ما گواه بر شما هستيم، در آن هنگام كه وارد آن مىشويد. و هيچ چيز در زمين و آسمان، از پروردگار تو پنهان نمىماند، حتى به اندازه سنگينى ذرهاى، و نه كوچكتر و نه بزرگتر از آن نيست مگر اينكه همه آنها در كتاب آشكار او (لوح محفوظ علم خداوند) ثبت است».(14)
طبق اين آيه، نظارت همهجانبه است و شامل افكار، طرحها، برنامهها، گزارشها و عملكردها مىشود. همچنين در هر سطحى و با هر درجه و ارزشى كه باشند، تحت كنترل و ثبت و ضبط هستند. بر اين اساس، در محدوده سازمانى، هيچ چيز نبايد بر مديران پنهان بماند.
2. هركس بايد بداند كه تحت نظارت است
«آيا او نمىداند كه خداوند مىبيند (همه اعمالش را)؟».(15)
«آيا گمان مىكند كسى او را نمىبيند؟».(16)
پيام اين گونه آيات، اين است كه هركس بايد بداند كه اعمالش تحت كنترل و نظارت است تا بر دقت كارهايش بيفزايد.
3. بالاترين كارگزاران نيز تحت نظارت و مراقبت هستند
«بر خداوند عزيز و رحيم توكل كن، همان كسى كه تو را به هنگامى كه برمىخيزى، مىبيند و نيز حركت تو را در ميان سجدهكنندگان (تحت نظر دارد). او است خداى شنوا و دانا».(17) طبق اين آيه، رسول خدا(ص) كه بالاترين منصوب خداوند است، همه حركات و سكناتش زير نظر است.
4. با نظارت، تصميمگيرى، بههنگام و مناسب مىشود (نظارت كاربردى)
«پروردگارت مىداند كه تو و گروهى از آنان كه با تو هستند، نزديك به دو سوم شب يا نصف يا ثلث آن را به پا مىخيزيد. خداوند شب و روز را اندازهگيرى مىكند. او مىداند كه شما نمىتوانيد مقدار آن را به دقت اندازهگيرى كنيد. پس شما را بخشيد. اكنون آنچه بر شما ميسر است، قرآن بخوانيد».(18)
مطابق اين آيه، خداوند بر كار رسول خدا(ص) و ياران او نظارت دارد و پس از اينكه سنگينى كار را بر آنان ديد، تخفيف مىدهد. بر اين اساس، نظارتها بايد تأثير و نتيجه فورى داشته باشند تا نظارتشوندگان دلگرم باشند. بنابر اين، با نظارت است كه مىتوان كارها را به دقت سنجش كرد و حق را به حقدار داد، كاستىها را زدود و در عملكردها تعادل ايجاد كرد. 5. نظارتكنندگان بايد كرامت و بزرگوارى داشته باشند و از حقيقت عدول نكنند
«بىشك، بر شما نگاهبانانى (ناظرانى) والامقام و نويسنده گمارده شده است كه مىدانند شما چه مىكنيد».(19)
بر اساس اين آيات، ناظران داراى صفات بزرگوارى، نويسندگى و دانايى هستند كه هر يك از اينها حساب شده و دقيق است و نظارت را كارآمد مىسازد.
6. نظارتها بسيار دقيق انجام مىگيرد
«آنان همگى در يك صف، در پيشگاه پروردگارت عرضه مىشوند و به ايشان گفته مىشود كه همگى نزد ما آمديد... و كتاب (نامه اعمال) آنجا گذارده مىشود. پس گنهكاران را مىبينى كه از آنچه در آن است، ترسان و هراسانند و مىگويند: واى بر ما، اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى را فرو نگذاشته، مگر اينكه آن را به شمار آورده است. و اين در حالى است كه همه اعمال خود را حاضر مىبينند و پروردگارت به هيچ كس ستم نمىكند».(20)
7. اَعمال، نظارت شده، ثبت و نوشته مىشوند و به آنها استناد مىشود:
«اين كتاب ما است كه به حق با شما سخن مىگويد (و اعمال شما را بازگو مىكند). ما آنچه را انجام مىداديد، مىنوشتيم».(21)
- خاتمه
آنچه در ادبيات مديريت اسلامى ملاحظه مىشود، متوجه ساختن بحث نظارت است به مهار تخلفات و كنترل بىنظمىها. آيات و رواياتى هم كه بدانها استناد مىشود، براى اثبات وجود نظارت با معناى ياد شده در اداره اسلامى است؛ بهويژه استشهاد به نامههاى متعدد حضرت اميرالمؤمنين(ع) خطاب به زمامداران خود، كه بيشتر با لحن تند و قاطعى همراه است، در حالى كه بحث نظارت، عموماً و اصولاً به تخلفات كارى ندارد.
مبحث انضباط و نظم، به تخلفات ربط مىيابد و معمولاً نظامى در سازمانها تشكيل مىشود تا به انواع مسائل اخلاقى و تخلفاتى رسيدگى كند كه در مبحثى جدا از مباحث منابع نيروى انسانى مطرح گرديد. بحث نظارت، به عملكرد و اجراى برنامه و بودجه و مقايسه استانداردها و عملكردها باز مىگردد. به بيان بهتر، كارگران يا كارگزاران بدون اينكه تخلف يا بى انضباطى مرتكب شوند، بيشترين تلاش خود را به كار مىبرند؛ ولى مثلاً كار و برنامه، پيشرفتى ندارد. علت عدم پيشرفت، به نقص برنامه يا نارسايى نظام، يا به ضعف سازماندهى و تقسيم كار يا كم توانى و عدم گزينش صحيح كاركنان و... باز مىگردد.
بنابر اين، جهتگيرى و رويكرد نظارت، بيشتر به سوى برنامهريزى و تفويض اختيار است. بر اين اساس، نظريهپردازان مديريت، نوعاً مبحث انضباط را از جمله مباحث مديريت منابع انسانى و مبحث نظارت را در زمره مطالب وظايف مديريت مطرح مىكنند.
بحث انضباط، به اصلاح و مجازات و تنبيه افراد خاطى برمىگردد و بحث نظارت، به اصلاح برنامهها و تنظيم و تصحيح نظامها مربوط مىشود. طبق اين اصطلاح، بايد در ادبيات نظارتى مديريت اسلامى تجديد نظر كرد. اگر نتيجه نظارت، كاستىهايى را نشان دهد، در حقيقت، كاستىهاى مديريت است. اگر هم عتاب و خطابى هست، بايد متوجه مديران باشد. با اين ترتيب، لحن تند اميرالمؤمنين(ع) خطاب به كارگزاران خود، از مقوله نظارت خارج مىشود، مگر اينكه تسامح شود و نظارت معنايى اعم پيدا كند و انضباط را نيز در بر گيرد. ارزيابى و نظارت نيز با هم تفاوت دارند. ارزيابى شاغل به هدف تعيين درجه شايستگى افراد است، كه درجه توان، تخصص، ابتكار، تجربه، مهارتو دلسوزى، از شاخصهاى اصلى تعيين شايستگى به حساب مىآيند. پس از تعيين شايستگى است كه پاداشها، ارتقاها و ترفيعات موضوع پيدا مىكنند. در حالى كه در نظارت، از شايستگى افراد بحث نمىشود، بلكه از پيشرفت كار و عوامل و موانع آن، سخن به ميان مىآيد. مبحث ارزيابى نيز مانند انضباط، به مديريت منابع انسانى باز مىگردد. نظام پاداش و تنبيه هم، متعاقب آنها مطرح مىگردد. در اين تحقيق، با نظريه مديريت رحمانى درباره
ارزيابى و انضباط، اجمالاً آشنا شديم. اكنون به ديدگاه اين مديريت، درباره نظارت مىپردازيم. اساس مديريت رحمانى، بر رشد قرار گرفته است و از جلوههاى رشد، رشد توليد، رشد سرمايه و رشد سازمانى است. رشد، استفاده بهينه از امكانات است. با توجه به اينكه نظارت، متفرع بر برنامهريزى و زوج جدايىناپذير آن محسوب مىشود، برنامهريزى ب
ايد به گونهاى باشد كه پيشبينى موانع و عوامل اجراى آن، دقيق باشد وگرنه، در تحقق رشد، اخلال پديد مى آيد.
شايد بتوان يك نكته مشترك را بين سه نظام ارزيابى، انضباط و نظارت پيدا كرد و آن اين كه در هر سه، نياز به يك نظام ناظر هست؛ يعنى در هر حال، كارها بايد تحت نظر باشند تا پس از ارزيابى، شايستگىها و پس از نظارت، كيفيت برنامهها و پس از مراقبت، تخلفات به دست آيند. بنابر اين، آياتى كه حاكى از يك نظام نظارتى در قرآن هستند، مىتوانند به نوعى در هر سه عنصر اشتراك داشته باشند. (به اين آيات اشاره شد).
بر اين مبنا خداوند يا فرشتگان يا رسول خدا(ص) و يا مؤمنان اگر مراقب و ناظر يكديگر معرفى مىشوند، هر سه نوع كار را نظارت مىكنند؛ اما با دقت علمى، اين مباحث از يكديگر تمايز پيدا مىكنند و در جاى جاى مباحث مديريت استقرار مىيابند.
در اين تحقيق، آيات نظارت، بيشتر در مبحث نظارت بر برنامهها آورده شدهاند، كه علت اين امر، تناسب بيشتر است.
نظام نظارتى نبوى و علوى نيز با بساطتى كه داشته است، در هر سه امر (شايستگى، تخلفات و پيشرفت امور) مشترك بوده است. اينطور نبوده كه جاسوسان و عيون، كه از سوى آن دو حاكم معصوم گمارده مىشدند، صرفاً تخلفات و تمردات را بررسى و گزارش كنند، بلكه امور مثبت و پيشرفت امور را نيز خبر مىدادهاند.
اين سخن قرآن كه مىفرمايد:«همانا بر شما نگاهبانانى قرار داده شده كه والامقام و نويسنده هستند و به آنچه عمل مىكنيد، آگاهند»،(22) معنايى عام دارد و اين فرشتگان، به تعبير قرآن، «يعلمون ما تفعلون» هستند؛ يعنى آنچه را انجام مىدهيد، مىدانند. «آنچه انجام مىدهيد» عنوانى عام است كه اعمال مثبت و منفى، اخلاقى و كارى، بودجهاى و برنامهاى و... را شامل مىشود. به بيان ديگر، از اين آيات، اصل نظارت سازمانى، در مديريت رحمانى استنباط مىشود.
به همين علت، نظام نظارتى علوى و نبوى هم عام بوده است. اتفاقاً مديريتنويسان اسلامى به مبحث نظارت كه مىرسند، با حجم بسيارى از اطلاعات روبهرو مىشوند كه از قرآن و سنت رسول خدا(ص) و سيره نظرى و عملى و علوى به دست مىآيد و اصطلاحاً اين بخش از مباحث مديريت اسلامى، يعنى نظارت، نسبت به مباحث ديگر دچار تورم مىشود؛ ولى اين حجم انبوه، خالى از تحليلى است كه به آن اشاره شد و چه بسا خلط و عدم تفكيك نيز صورت مىپذيرد و معلوم نمىشود كه موضوع اين نظارت، چيست، بلكه بيشتر، جنبههاى انضباطى و تخلفاتى و تعزيراتى آن لحاظ مىشود. البته شرايط، ويژگىها و اقتضائات
حكومت علوى نشان مىدهد كه تخلفات فراوانى انجام مىشده است، حتى از سوى منصوبان و مسؤولانى كه توقع تخلف از آنان نمىرفته است، در حالى كه در زمان حضرت رسول(ص) به علت نوپايى اسلام و حكومت، انگيزش بالاى تازه مسلمانان، پيروزىهاى پياپى و مشاهده معجزات و كرامات فراوان، تخلفات، دستكم از سوى كارگزاران آن حضرت كم بود؛ ولى حكومت علوى، كه پس از 25 سال از حكومت نبوى تشكيل مىشد، با كاهش انگيزهها و تجربه انواع خلافت و سيره هاى حكومتى متنوع، به گونهاى بود كه نظارت بالايى را در بعد تخلفات و خيانتها مىطلبيد.
بر اين اساس، حجم نامهها و بلكه گفتههاى خطابى و عتابآميز، در نهجالبلاغه فراوان است؛ ولى باز اين بدان معنا نيست كه نظارتهاى آن حضرت، منحصر به بُعد تخلفات بوده است، بلكه در ميان همين نامهها، كه تعدادى از آنها خواهد آمد، نظارت بر شايستگىها و برنامهها نيز ملاحظه مىشود.
از آنجا كه مطالعه اين نامهها براى مديران اسلامى پرفايده است، در اين بخش از تحقيق، برخى از آنها را مىآوريم و در پايان، به جمعبندى آنها مىپردازيم. چينش نامهها به گونهاى است كه جا براى هرگونه تحليلى وجود دارد و بر اين نكته تأكيد مىشود كه جنبههاى عام نظارتى (شايستگى، تخلفاتى و برنامهاى) در اين نامهها لحاظ شده است و صرفاً نظارت بر برنامه ها نيست؛ اما چون در آخرين بخش تحقيق (نظارت) هستيم، پرداختن به همين جنبه عام نيز خالى از فايده نيست.
- نمونههايى عالى از نظارت در سيره علوى
نظارت در زمان اميرالمؤمنين (ع) ضربالمثل است كه شكل تكامليافته نظارتهاى قبل بوده است، بلكه عده بسيارى معتقدند كه همين نظارتهاى بسيار دقيق و فراوان مبتنى بر عدالت، زمينهساز شهادت آن حضرت شد. نامههاى آن حضرت، كه در نهجالبلاغه گردآورى شدهاند، گوياترين اسناد براى بيان چگونگى نظارت در زمان آن حضرت و كيفيت اهتمام ايشان به انواع انضباط اقتصادى و سياسى است. ما اكنون نمونههاى شاخصى از اين تذكرات را مىآوريم:
1. نقل شده است كه شريح بن حارث قاضى، در عصر حكومت امام على (ع) خانهاى براى خود به هشتاد دينار خريد. وقتى اين گزارش به امام رسيد، وى را احضار كرده، به او فرمود:
«به من خبر رسيده كه خانهاى به قيمت هشتاد دينار خريده و آ
ن را قباله كردهاى و بر آن شهود و گواه گرفتهاى». شريح پاسخ داد كه اى امير مؤمنان! چنين بوده است. امام نگاه خشمآلودى به او كرد و فرمود:
«اى شريح! به زودى كسى سراغت مىآيد كه نه قبالهات را نگاه مىكند و نه از شهودت مىپرسد. تو را از آن خارج مىكند و تنها به قبرت تحويل مىدهد. اى شريح! بنگر كه اين خانه را از ثروت غير خود نخريده و آن را از غير مال حلال خود نپرداخته باشى، كه هم در دنيا و هم در آخرت، خود را زيانكار كردهاى. آگاه باش كه اگر هنگام خريد، نزد من آمده بودى، نسخه قباله را اين گونه مىنوشتم كه ديگر در خريدن خانهاى حتى به بهاى يك درهم يا بيشتر، علاقه به خرج ندهى. نسخه قباله، اين است: اين چيزى است كه بندهاى ذليل از مردمان، كه آماده كوچ است، خريده است. خانهاى از سراى غرور، در محله فانىشوندگان و در كوچه هالكان. اين خانه، به چهار حد منتهى مىشود: يك حد آن به آفات و بلاها مىخورد. حد دوم به مصائب و حد سوم به هوا و
هوسهاى سستكننده و حد چهارم آن به شيطان اغواگر منتهى مىشود و در خانه، همين جا است. اين خانه را مغرور آرزوها از كسى كه پس از مدت كوتاهى از اين جهان رخت برمىبندد، به مبلغ خروج از عزت قناعت و ورود در ذلت دنياپرستى خريده و هرگونه عيب و نقص و كشف خلافى در اين معامله واقع شود، به عهده بيمارىبخش اجسام پادشاهان و گيرنده جان جباران و زايلكننده سلطنت فرعونها، همچون كسرى، قيصر، تبع و حمير است و به عهده كسانى كه مال را گردآورى كردند و بر آن افزودند و آنان كه بنا كردند و محكم ساختند، طلاكارى كردند و زينت دادند و اندوختند و نگهدارى كردند و به گمان خود، براى فرزندان خود باقى گذاردند، همانها كه همگى در پاى حساب و محل ثواب و عقاب رانده مىشوند؛ يعنى هنگامى كه فرمان داورى قضاوت الهى رسيده باشد و بيهودگان در آنجا به زيان برسند. شاهد اين قباله، عقل است، آنگاه كه از تحت تأثير هوا و هوس خارج گردد و از علايق دنيا جان سالم به در برد».(23)
چه تذكرات و مراقبت و نظارت جالبى به يكى از شخصيتهاى بلند پايه، براى خريد يك خانه!
2. نامه آن حضرت(ع) به اشعث بن قيس، زمامدار آذربايجان:
«فرماندارى، براى تو وسيله آب و نان نيست، بلكه امانتى است در گردن تو و تو نيز بايد مطيع مافوق باشى. درباره رعيت، حق ندارى استبداد به خرج دهى. در مورد بيتالمال، به هيچ كارى جز با احتياط و اطمينان اقدام مكن. اموال خدا در اختيار تو است و تو از خزانهداران او هستى كه بايد آن را به دست من بسپارى و اميد است من رئيس بدى براى تو نباشم». (24)
3. از نامههاى آن حضرت (ع) به عبداللَّه بن عباس، فرماندار بصره:
«بد رفتارى تو با بنىتميم و خشونت با آنان را به من گزارش دادهاند. طايفه بنىتميم همانها هستند كه هرگاه مردى نيرومند از دست دادهاند، نيرومند ديگرى در ميانشان چشم گشوده است ... اى ابوالعباس! مدارا كن، اميد است خداوند در مورد آنچه بر زبان و دستت، از خير و شر جارى شده، تو را بيامرزد؛ زيرا هر دو، در اين رفتار شريكيم و سعى كن حسن ظن من به تو پايدار بماند و نظرم درباره تو دگرگون نشود. والسلام». (25)
4. نامه آن حضرت (ع) به يكى از فرماندارانش:
«اما بعد، دهقانان محل فرماندارىات از خشونت، قساوت، تحقير و سنگدلى تو شكايت آوردهاند و من درباره آنان انديشيدم، آنان را نه شايسته نزديك شدن يافتم؛ زيرا مشركند؛ و نه سزاوار دورى و جفا؛ زيرا با آنان پيمان بستهايم. پس لباسى از نرمش، همراه با كمى از شدت بر آنان بپوشان. با رفتارى ميان شدت و نرمش با آنان معامله كن. اعتدال را در ميان آنان رعايت كن، نه زياد آنان را نزديك كن نه زياد دور».(26)
5. نامه امام على(ع) به زياد بن ابيه، جانشين فرماندار بصره (عبداله بن عباس)، كه در آن روزگار، فرماندارى بصره، اهواز، فارس، كرمان و ديگر نواحى آنجا را از سوى امام عهدهدار بود):
«صادقانه به خداوند سوگند ياد مىكنم كه اگر گزارش رسد كه از غنايم بيتالمال مسلمين، چيزى كم يا زياد، به خيانت برداشتهاى، آنچنان بر تو سخت بگيرم كه در زندگى، كم بهره و بى نوا و حقير و ضعيف شوى. والسلام». (27)
6. همچنين به او مىنويسد:
«اسراف را كنار بگذار و ميانهروى را پيشه كن. از امروز به فكر فردا باش و از اموال دنيا به مقدار ضرورت، براى خويش نگاهدار و زيادى را براى روز نيازت از پيش بفرست (و براى قيامت ذخيره كن).(28)
7. نامه امام (ع) به عبدالله بن عباس (كه مىگويد: پس از سخنان پيامبر اسلام، هيچ سخنى را به اندازه اين سخن، سودمند نيافتم):
«اما بعد، انسان گاهى مسرور مىشود، به علت رسيدن به چيزى كه هرگز از دستش نمىرفت. و گاهى ناراحت مىشود، به علت از دست دادن چيزى كه هرگز به آن نمىرسيد. خوشحالى تو بايد از چيزى باشد كه در راه آخرت، بدان نايل شدهاى و تأسف تو بايد از امورى باشد كه مربوط به آخرت است و از دست دادهاى. به آنچه از دنيا مىرسى، آنقدر خوشحال مباش و آن چه را كه از دنيا از دست مىدهى، بر آن تأسف مخور و جزع مكن. همتت در آن باشد كه پس از مرگ، به آن خواهى رسيد».(29)
8. از سفارشهاى امام(ع) به افرادى كه مأمور جمعآورى زكات مىشدند:
«با تقوا و احساس مسؤوليت در برابر خداوند يكتا و بىشريك، حركت كن و در اين راه، هيچ مسلمانى را مترسان و از سرزمين او ناخشنود مگذر. پيش از آنچه از حق خداوند در اموالش است، از او مگير. پس آن گاه كه به آبادى قبايل رسيدى، در كنار آب فرود آى و داخل خانههاشان مشو. سپس با آرامش و وقار به سوى آنان برو تا در ميان ايشان قرارگيرى. به آنان سلام كن و از اظهار تحيت بخل نورز. پس از آن به آنان مىگويى: اى بندگان خدا! مرا ولى خدا و خليفهاش به سوى شما فرستاده تا حق خدا را، كه در اموالتان هست، بگيرم. آيا در اموال شما حقى از خدا هست كه آن را به نمايندهاش بپردازيد؟ اگر كسى گفت:
نه، ديگر به او مراجعه مكن و اگر كسى پاسخ داد: بلى، همراهش برو؛ اما نه اين كه او را بترسانى يا تهديد كنى يا او را به كار مشكلى مكلف سازى. هر چه از طلا و نقره به تو داد، بستان و اگر داراى گوسفند يا شتر بود، بدون اذن او داخل مشو؛ زيرا بيشتر از آن او است و آن گاه كه وارد شدى، همچون شخصى مسلط و سختگير عمل مكن، حيوانى را فرارى مده و ناراحت نكن... (وقت آوردن به مركز) چوپانى گوسفندان و شتران را جز به شخص خيرخواه و مهربان و امين و حافظ، كه نه سختگير است، نه اجحافگر، نه تند مىراند و نه حيوانات را خسته مىكند، مسپار.
سپس هر چه جمعآورى كردى، فوراً به سوى ما روانه ساز تا آنها را در مصارفى كه خد
اوند فرمان داده است، مصرف كنيم و آن گاه كه آنان را به دست امين خود، براى رساندن به مركز سپردى، به او سفارش كن كه بين شتر و نوزادش جدايى نيفكند و شير آن را ندوشد كه به بچهاش زيان وارد شود و در سوار شدن بر شتران، عدالت را مراعات كند و نيز مراعات شتر خسته و يا زخمى را، كه سوارى دادن برايش مشكل است، بكند. آنها را به بركه آب ببرد و از كنارهاى جاده علفدار، به درون جاده بىگياه منحرف نسازد و ساعاتى استراحتشان بدهد و آن گاه كه به آب و علفزار مىرسد، مهلت دهد كه آب بنوشند و علف بخورند تا هنگامى كه به ما مىرسند، به اذن خدا فربه و سرحال باشند، نه خسته و كوفته، تا آنها را طبق كتاب خدا و سنت پيامبرش تقسيم كنيم. اين برنامه، باعث بزرگى پاداش و هدايت تو خواهد بود. ان شاءاللَّه».(30)
9. از سفارشهاى امام(ع) به بعضى از كارمندانى كه براى گردآورى زكات مىفرستادند:
«او را به تقوا و ترس از خدا در امور پنهانى و اعمال مخفى فرمان مىدهد، در آنجا كه هيچ كس جز خدا شاهد و گواه و احدى غير از او نيست و نيز به او فرمان داده كه عملى از اطاعتهاى خدا را آشكارا انجام ندهد كه در پنهانى، خلاف آن را انجام مىدهد و (بايد بداند) آن كس كه پنهان و آشكارش، كردار و گفتارش با هم مخالفت نداشته باشد، امانت الهى را ادا كرده و عبادت خدا را خالصانه انجام داده است.
و به او فرمان داده كه با چهره عبوس با مردم روبهرو نشود. آنان را بهتان نزند و به آنان به حساب برترىجويى، به علت اين كه رئيس است، بىاعتنايى نكند؛ زيرا آنان برادران دينى هستند و كمككاران در استخراج حقوق.
بدان كه براى تو در اين زكات، نصيب مشخص و حق معينى است و شريكانى از مستمندان و ضعيفانى بىنوا دارى. همان گونه كه ما حق تو را مىدهيم، تو هم بايد به حقوق آنان وفادار باشى. اگر چنين نكنى، از مردمى خواهى بود كه در رستاخيز، بيش از همه، دشمن و شكايتكننده دارى. بدا به حال كسى كه در پيشگاه خداوند، فقرا و مساكين و سائلان و آنان كه از حقشان محروم ماندهاند و بدهكاران و ورشكستگان و در راه ماندگان، خصم و شاكى او باشند. كسى كه امانت را خوار بشمارد و دست به خيانت بيالايد و خويشتن و دينش را از آن منزه نسازد، درهاى ذلت و رسوايى را در دنيا بر روى خود گشوده و در قيامت، خوارتر و رسواتر خواهد بود و بزرگترين خيانت، خيانت به ملت است و رسواترين تقلب، تقلب به پيشوايان مسلمين. والسلام».(31)
10. عهدنامه آن حضرت(ع) با محمد بن ابىبكر، هنگامى كه وى را به حكومت مصر منصوب كرد:
«بالهاى محبت را بر آنان بگستر و پهلوى نرمش و ملايمت را بر زمين بگذار. چهره خويش را بر آنان گشادهدار و تساوى در بين ايشان را حتى در نگاهت مراعات كن تا بزرگان كشور، در حمايت بىدليل تو طمع نورزند و ضعيفان در انجام عدالت، از تو مأيوس نشوند.
اى محمدبن ابىبكر! بدان كه من تو را سرپرست بزرگترين لشكرم، يعنى لشكر مصر ساختم. پس بر تو لازم است كه با خواستههاى دلت مخالفت و از دينت دفاع كنى، گر چه يك ساعت از زندگانىات بيش باقى نمانده باشد و هرگز خداوند را براى رضايت احدى از مخلوقاتش به خشم نياور؛ زيرا خداوند جاى همه كس را مىگيرد و كسى نمىتواند جاى خداوند را بگيرد. نماز را در اوقات خويش به جاى آر، نه آن كه بههنگام بيكارى در انجامش تعجيل كنى و بههنگام اشتغال به كار، آن را تأخير اندازى و بدان كه همه اعمالت تابع نماز خواهد بود... از كسانى از شما مىترسم كه در دل منافقند و در زبان دانا، سخنانى مىگويند دلپسند و اعمالى دارند زشت و ناپسند».(32)
11. نامه امام(ع) به يكى از فرماندارانش:
«اما بعد، درباره تو به من جريانى گزارش شده است كه اگر انجام داده باشى، پروردگارت را به خشم آوردهاى، امامت را عصيان كردهاى و امانت (فرماندارى) خود را به رسوايى كشيده اى. به من خبر رسيده كه تو زمينهاى آباد را ويران كردهاى و آنچه توانستهاى، تصاحب كردهاى و از بيتالمال، كه زير دستت بوده است، به خيانت خوردهاى. فوراً حسابش را برايم بفرست و بدان كه حساب خداوند از حساب مردم سختتر است. والسلام».(33)
12. نامه امام(ع) به يكى ديگر از فرماندارانش:
«اما بعد، من تو را شريك در امانتم (حكومت و زمامدارى) قرار دادم و تو را صاحب اسرار خود ساختم. من از ميان خاندان و خويشاوندان خود، مطمئنتر از تو نيافتم، به سبب مواسات، يارى و اداى امانتى كه در تو سراغ داشتم؛ اما تو همين كه ديدى زمان بر پسر عمويت سخت گرفته و دشمن در نبرد، محكم ايستاده، امانت در ميان مردم، خوار و بىمقدار شده و اين امت را اختيار از دست داده، حمايتكنندهاى نمىيابد، عهد و پيمانت را با پسر عمويت دگرگون ساختى و همراه ديگران مفارقت جستى، با كسانى كه دست از يارىاش كشيدند، همصدا شدى و با خائنان، به او خيانت ورزيدى، نه پسر عمويت را يارى كردى و نه حق امانت را ادا نمودى. گويا تو جهاد خود را براى خدا انجام ندادهاى. گويا حجت و بيّنهاى از سوى پروردگارت
دريافت نداشتهاى و گويا تو با اين امت، براى تجاوز و غصب دنيايشان حيله و نيرنگ به كار بردى و مقصدت اين بود كه اينان را بفريبى و غنايمشان را در اختيارگيرى. پس آن گاه كه امكان تشديد خيانت به امت را پيدا كردى، تسريع نمودى، با عجله به جان بيتالمال آنان افتادى و از آنچه در اختيار داشتى، از اموالشان، كه براى زنان بيوه و ايتامشان نگهدارى مىشد، ربودى؛ همانند گرگ گرسنهاى كه گوسفند زخمى و استخوان شكستهاى را بربايد. سپس آن را به سوى حجاز با سينهاى گشاده و دل خوش حمل كردى، بىآن كه در اين كار، احساس گناه كنى. بىپدر با دشمنت! گويا ميراث پدر و مادرت را به سرعت به خانه خود حمل مىكردى - سبحان اللَّه - آيا به معاد ايمان ندارى؟ از بررسى دقيق حساب در روز قيامت نمىترسى؟
اى كسى كه در پيش ما از خردمندان به شمار مىآمدى! چگونه خوردنى و آشاميدنى را در دهان فرو مىبرى، در حالىكه مىدانى حرام مىخورى و حرام مىآشامى؟ چگونه با اموال يتيمان و مسكينان و مؤمنان و مجاهدان راه خدا كنيز مىخرى و زنان را به همسرى مىگيرى، در حالى كه مىدانى اين اموال را خداوند به آنان اختصاص داده و مجاهدان، به وسيله آن، بلاد اسلام را نگهدارى و حفظ مىكنند؟ از خدا بترس و اموال اينان را به سويشان بازگردان كه اگر اين كار را نكنى و خداوند به من امكان دهد، وظيفهام را در برابر خدا درباره تو انجام خواهم داد و با اين شمشيرم كه هيچ كس را نزدم مگر اين كه داخل دوزخ شد، بر تو خواهم زد.
به خدا سوگند اگر حسن و حسين اين كار را كرده بودند، هيچ پشتيبانى و هواخواهى از ناحيه من دريافت نمىكردند و در اراده من تأثير نمىگذاردند تا آن گاه كه حق را از آنان بستانم و ستمهاى ناروايى كه انجام دادهاند، دور سازم. به خداوندى كه پروردگار جهانيان است سوگند! اگر [فرضاً] آنچه تو گرفتهاى، براى من حلال بود، خوشايندم نبود تا آن را ميراث براى بازماندگانم قرار دهم. بنابر اين، دست نگه دار و انديشه كن كه به مرحله آخر زندگى رسيدهاى، در زير خاكها پنهان شدهاى و اعمالت به تو عرضه شده است. در جايى كه ستمگر با صداى بلند، نداى حسرت مىدهد و كسى كه عمر خود را ضايع ساخته، درخواست بازگشت مىكند [ولى راه فرار و چاره مسدود است]».(34)
13. نامه امام(ع) به مصقلة بن هبيره شيبانى، فرماندار داروشيرفره (از شهرهاى فارس):
«به من درباره تو گزارش رسيده - كه اگر درست باشد و اين كار را انجام داده باشى، پروردگارت را به خشم آورده و امامت را عصيان كردهاى - كه تو غنايم مربوط به مسلمانان، كه به وسيله اسلحه و اسبهايشان به دست آمده و خونهايشان در اين راه ريخته شده، در بين افرادى از باديهنشينان قبيلهات، كه خود برگزيدهاى، تقسيم مىكنى.
سوگند به كسى كه دانه را در زير خاك شكافت و روح انسانى را آفريد! اگر اين گزارش درست باشد، تو در نزد من خوار خواهى شد و ارزش و مقدارت كم خواهد بود. حق پروردگارت را سبك مشمار و دنيايت را با نابودى دينت اصلاح مكن كه از زيانكارترين افراد خواهى بود... آگاه باش كه حق مسلمانانى كه نزد من يا پيش تو هستند، در تقسيم اين اموال مساوى است و بايد همه آنان به نزد من آيند و سهميه خود را از من بگيرند».(35)
14. نامه حضرت(ع) به عثمان بن حنيف، فرماندار بصره:
«اما بعد، اى پسر حنيف! به من گزارش داده شده است كه مردى از متمكنان اهل بصره، تو را به خوان ميهمانىاش دعوت كرده و تو با سرعت به سوى آن شتافتهاى، در حالى كه طعام هاى رنگارنگ و ظرفهاى بزرگ غذا، يكى پس از ديگرى پيش تو قرار داده مىشد و من گمان نمىكردم كه تو دعوت جمعيتى را قبول كنى كه نيازمندانشان ممنوع و ثروتمندانشان دعوت مىشوند. به آنچه مىخورى، بنگر كه آيا حلال است يا حرام. آن گاه آنچه حلال بودنش بر تو مشتبه بود، از دهان بينداز و آنچه به پاكيزگى و حلال بودنش يقيندارى، تناول كن... بنابر اين، اى پسر حنيف! از خدا بترس و به همان قرصهاى نان اكتفا كن تا خلاصى تو از آتش جهنم امكانپذير گردد».(36)