بخشی از مقاله

بررسي برهان وجوب و امكان


چكيده
در مورد معانی اعتباري نفس الأمري (وجوب ،امكان،امتناع) هميشه ظرف اتصاف جهان خارج است،اگر چه ظرف عروض را عالم انديشه تشكيل مي دهد.
ممكن براي موجود شدن هم محتاج به علت ايجادي و هم نياز به علت ايجابي دارد-ماهيت ممكن به گونه اي است كه تا وقتي كه از ناحيه علت خود به سر حد وجوب و لزوم نرسد هرگز موجود نخواهد شد و علت نيز در مقام ترجيح وجود معلول ،تا زمانی كه ترجيح خود را به سرحد ايجاب و الزام نرساند علت نخواهد بود. يعني اينكه شيء تا زماني كه به مرحله ي وجوب و ضرورت نرسد،موجود نمي گردد. و مناط نياز ممكن به علت نه حدوث است و نه چيزي ديگري بلكه امكان است. و اما ضرورت ،ضرورت اقسامي دارد و از ميان اقسام ضرورت آنچه در فلسفه اسلامي و در برهان وجوب و امكان اهميت دارد ضرورت ازلي است.همچنين در مقابل هر يك از معاني امكان سلبي يكي از ضرورتها قرار دارد.


معاني مختلف امكان را مي توان دردو دسته قرار دارد يك دسته از معاني امكان فقط محدود به ذهن است و آن عبارت است از امكان خاص و امكان عام و دسته ي ديگر هم مربوط به عالم خارج از ذهن است مانند امكان فقري،استقبالي ،امكان وقوعي و امكان استعدادي.
برهان وجوب و امكان از براهين مهم و متقن در اثبات وجود خداست كه اكثر فلاسفه به آن توجه داشته اند.و هر يك از فلاسفه با توجه به شيوه و مسلكشان ،تقريرهاي متفاوت از اين برهان دارند.عده ای براساس امکان ماهوی وعده ای دیگر براساس اصالت وجودی ، هریک تقریرهای خاص خود را از این برهان درکتب فلسفی خودشان بیان نموده اند .


مقدمه
يكي از دغدغه هاي مهم بشر در طول تاريخ چگونگي اعتقاد به خدا بوده است.و اساسا اين سئوال مطرح بوده كه آيا خدا وجود دارد يا نه؟ و سئوالي ديگر انسان اين است كه اگر وجود دارد چگونه آن را اثبات نمايد؟ در جواب باید گفت كه اين مسائل و دغده ها درازايي به بلنداي تاريخ بشر دارد و اساسا كسي را نمي توان پيدا كرده كه بگويد من به اين مسئله فكر نمي كنم.و لذا با توجه به اهميت اثبات يگانه عالم، موضوع تحقيق خود را كه به نوعي با اين موضوع ارتباط دارد انتخاب نمودم.و با جمع كردن تقريرهاي مختلف فلاسفه ي اسلامي در اين تحقيق، اميدوارم كه توانسته باشم در اين راه كمك ناچيزي به اهل تفكر كرده باشم.


همانطور كه مي دانيم،بشر براي اثبات واجب تعالي به راههاي مختلفي تمسك مي جويد يكي از آن طرق كه شيوه خاص فلاسفه است برهان وجوب و امكان است. و لذا اين گروه (فلاسفه )توانسته اند با دليل و برهان و با استفاده از مفاهيم وجوب و امكان، وجود خداوند را به عنوان تنها واجب الوجود به اثبات

برسانند.در تحقيق حاضر با مطالعه ي كتابهاي فلسفي فلاسفه ي اسلامي،به جمع آوری مهمترين تقريرهاي اين برهان،اقدام شده است. درباره اين برهان مي توان گفت كه مهمترين برهان در اثبات واجب نيست ولي مي تواند يك از براهين متقن و محكم در اثبات خدا به شمار آيد.در تحقيق حاضر،ترتيب فصول به گونه اي است كه ابتدا تمام مباحث و مطالبي كه مي تواند به عنوان پيش نياز برهان باشد در فصول اوليه اين تحقيق به طور مبسوط مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار گرفته است.

هدف تحقيق
بحث و كنكاش در هر مساله اي و موضوعي ،شرح و بسط و ارائه توضيحات مفيد در مورد آن مي باشد.بحث و موضوع مور نظر ما هم درباره ي برهان وجوب و امكان درفلسفه اسلامي است.هدف تحقيق بررسي برهان وجوب و امكان در فلسفه ي است. اما آنچه كه مدنظر ما مي باشد بيان و بررسي تقريرهاي مختلف این برهان از ديدگاه فلاسفه اسلامي است.


ما در اين نوشتار قصد داريم كه با روشي متفاوت و جديد مهمترين ديدگاهها و تقريرهاي مختلف اين برهان را در فلسفه ي اسلامي،در اين نوشتار جمع آوري و بررسي نماييم.


به نظر مي رسد كه تا كنون، كسي به این شيوه توجه نداشته است.و لذا از اين جهت كاري بديع است .و اميدوارم كه در اين كار موفق شده باشم.
فرضيه ي اصلي تحقيق:
فلاسفه ي اسلامي هر يك تقريرهاي مختلف و متفاوت از هم ،از اين برهان در اثبات واجب الوجود بيان نموده اند. اما بررسي توصيفي هر يك از تقريرها موضوع رساله ي نگارنده مي باشد كه مشائين از جمله ابن سينا و فارابي... براهينشان را با اين گونه كه ،موجود يا واجب الوجود است و يا ممكن الوجود ،مطرح مي كنند.

پيشينه برهان وجوب و امكان
پيشينه اين موضوع (برهان وجوب و امكان)از فارابي كه يكي از بزرگترين فلاسفه ي مسلمان است مي باشد.چنانكه مي دانيم او اين برهان را به صورت اجمالی و موردي در كتابهايش به عنوان يكي از موضوعات مندرج در كتابش مطرح كرده است. بعد از ايشان ابن سينا به اين برهان توجه كافي نمودند.و آن را بسط و گسترش داد و تقريرهاي مختلفي از آن در كتبش نقل كرده است،و ديگر فلاسفه اسلامي متاخر هم هر يك تقريرهاي مختلف از اين برهان ارائه داده اند. و نكته اي كه بايد بدان توجه داشت اين است كه با تحقيقی كه در اين زمينه انجام دادم به كتابي و يا تحقيقي كه درآن مهمترين تقريرهاي برهان وجوب و امكان در آن موجود باشد مواجه نشدم و همين موجبات رغبت و علاقه ام را بيشتر كرد.درباره اين تحقيق مي توان ادعا نمود كه چنين ويژگی را دارد يعني تلاش شده است كه اكثر تقارير مهم برهان وجوب و امكان در آن مطرح شود.و از اين جهت ،به نظر مي رسد اين تحقيق كاري بديع باشد ،و كسي تا به حال به اين امر توجه نداشه است و اميدوارم كه به اين هدف ارزشمند رسيده باشم.



سئوالات تحقيق
در رساله نگارنده سئوالات زيادي مطرح شده كه تعدادي از آنها جز سئوالهاي اصلي تحقيق محسوب مي شوند تعدادی از سئوالات نیز فرعي محسوب مي شوند.
مهمترين سوالات اصلي مطرح شده عبارتند از:
o آيا مواد ثاث تعريف حقيقي دارند؟
o مواد ثلاث اختصاص به هليات مركبه داند يا بسيطه؟


o آيا ممكن الوجود محتاج به علت ايجادي و ايجابي است؟
o مناط احتيا ممكن به علت وجود است يا حدوث و يا امكان؟
o آيا امكان خاص لازم ماهيت؟


و سئوالات فرعي اين سئوالات مي تواند باشد:
o آيا ممكن حدوثاً و بقائاً نيازمند به علت است؟
o وجود ممكن آيا امكان آن را از بين مي برد؟


o كداميك از اقسام ضرورت مورد توجه است؟
o چرا امكان خاص لازم ماهيت است نه حدوث؟
o چرا همه ضرورتها از امكان استقبالي سلب مي شود؟
جواب هر يك از اين سئوالات در رساله به طور كامل و مبسوط مورد بحث و بررسي قرار مي گيرد.

روش كار تحقيق:
روش استفاده شده در اين تحقيق، روش كتابخانه اي و توصيفي است و از اهم كتب فلسفي كه مطلبي و يا موضوعي در رابطه ي با برهان وجوب و امكان در آن باشد استفاده شده است.لذا اولين موضوع،مواد ثلاث (وجوب ،امكان ،امتناع)است كه بطور مبسوط در تحقيق به آن پرداخته شده است. همچنين تعريف جهت و تفاوت آن با ماده،سير تاريخي و تحولي هر يك از مواد وجوب و امكان و امتناع ،ذكر نظريه هاي مختلف در اين خصوص، اينكه آيا مواد ثلاث تعريف حقيقي دارند يا نه،نظر خاص فلاسفه در اين باره ذكر شده است.و نيز معاني هر يك از مواد وجوب،امكان ،امتناع و تقسيمات آنها،و دلايل قائلين به وجود عين مواد مذكور به

صورت كامل بيان مي شود. بعضي از نظريه ها مي گويند كه هر يك از مواد وجوب، امكان ،امتناع خاصيت برخي از ماهيات هستند و نظريه ي دوم اين است كه چون فلاسفه اندكي دقيق شدند گفتند چگونه ممكن است يك چيز وجود دهنده يا معدوم كننده ي خودش باشد. و در نهايت به اين نتيجه رسيدند كه موا ثلاث يعني وجوب، (ضرورت)امتناع و امكان، به ترتيب با وجود و عدم و ماهيت مساوق خواهند بود.و در جواب اين س

ئوال كه آيا مواد ثلاث تعريف حقيقي دارند يا نه گفتند اين مفاهيم در زمره معاني بديهي هستند،تعريف كردن آن به دورو تسلسل مي انجامد.
و لذا كساني كه براي هر يك از اين مواد تعريفاتي را ذكر مي كنند،تعريفاتشان دوري بوده و بريكديگر متوقف مي باشد. و هر يك از مواد ثلاث به اقسامی تقسيم مي شود.از ميان آن اقسام امكان بالغير محال است.عده اي مواد ثلاث (وجوب، امكان ،امتناع) را داراي حقيقتي خارج از ذهن مي دانند. و براي سخن خود دلايلي را ذكر مي كنند: مي گويند كه اگر امكان امر محصل و وجودي نباشد،پس چه فرقي مي ماند ميان اينكه بگوييم امكاني هست و يا بگوييم امكاني نيست ولي امكان امر عدمي و اعتباري است. دليل ديگري كه ذكر مي كنند اين است كه اگر وجوب و امكان از اموري اعتباري باشد،لازم مي آيد وجوب واجب الوجود هم اعتباري باشد در حاليكه مي دانيم چنين نيست.و عده اي ديگر هم رد دلايل قائلين به وجود عيني هر يك از مواد ثلاث مي گويند وجوب شيء و امكان او و امتناع او ،اموري معقوله است و خارجي نيستند،اگر چه زايدند در عقل برآن چيزي كه متصف است به اين سه مفهوم وجوب، امكان ،امتناع .و بطور كلي گفته اند اين مواد سه گانه اعتباري نفس الأمري ظرف اتصافشان جهان خارج است،اگر چه ظرف عروض را عالم انديشه تشكيل مي دهد.
سئوال ديگري كه مطرح مي شود اين است كه ايا ممكن الوجود محتاج به علت و ايجاب است. در جواب اين پرسش مي گويند ممكن الوجود هم محتاج به علت ايجادي وهم محتاج به علت ايجابي است به دليل آنكه ممكن الوجود نه ضرورت وجود دارد و نه ضرورت عدم،لذا نيازي به علتي دارد كه آن را موجود سازد و بطور كلي در اين درباره مي گويند الشيء مالم يجب لم يوجد كه ناظر به همين سئوال ماست.


و در فصل بعدي سئوال مي شود مناط احتياج ممكن به علت چه مي تواند باشد و اي اساس و پايه اين امر مي تواند باشد براي اصل برهان كه جواب آن خيلي از مسائل ديگر را براي ما آشكار مي كند . در اين خصوص چند نظريه موجود است. اولين نظريه ،نظريه حسي است و معتقدند كه ملاك احتياج معلول به علت وجود داشتن است يعني هر چيزي كه وجود دارد علتي دارد. و نظريه ي دوم معتقدان به حدوث است و به طور عموم مي گويند شيء از آن جهت كه موجود است محتاج به علت نيست،بلكه از آن جهت كه حادث زماني است نيازمند به علت يعني قبلا نبوده و بعدا موجود شده است و اين نظريه ،نظريه ي متكلمان

است. نظريه سوم ،نظريه امكان ماهوي است. طرفداران اين نظريه مي گويند شيء از آن جهت نيازمند به علت است كه در ذات خود ممكن الوجود است به عبارتي، شيء از آن جهت نيازمند به علت است كه ذاتش و ماهيتش اقتضاء موجوديت ندارد،همانطور كه اقتضاي معدوميت هم ندارد. نظريه ي بعدي،نظريه ي

امكان فقري است كه از نتايج اصول حكمت متعاليه است و نكته اي را كه نبايد فراموش كرد اين است كه اين نظريه و نظريه امكان ذاتي به لحاظ نتيجه يكي اند. و ملاك نياز به علت را فقر وجودي يا وابستگي وجودي است يعني وجود ضعيف عين نياز به مرتبه ي بالاتر است. و مساله بعدي كه مطرح مي شود اين است كه آيا ممكن حدوثا و بقائا نيازمند علت است.در ين خصوص يك عده معتقدند (طرفداران نظريه ي حدوث) كه شيء بعد از آنكه حادث شد ديگر بي نياز از علت مي

گردد. ولي فلاسفه و حكماء نظري مخالف با متكلمان دارند مي گويند كه شيء هم در حدوث محتاج به علت است و هم در بقاء خود محتاج به علت است. مبحث بعدي كه در اتباط با بررسي برهان وجوب و امكان است، بحث ضرورت و اقسام آن است. ضرورت اقسامي دارد،اولين قسم آن ضرورت ازلي است كه در آن به ضرورت ثبوت محمول براي ذات موضوع حكم مي شود بدون هيچگونه قيد و شرطي ،و اين ضرورت خاص واجب تعالي است. قسم ديگر ضرورت ذاتي است،كه در آن به ضرورت ثبوت محمول يا سلب محمول براي موضوع حكم مي شود به شرط آنکه ذات موضوع موجود باشد.ضرورت وصفي هم عبارت است از اينكه محمول براي موضوع به خاطر وصفي متصف به آن است ضروري باشد، و ضرورت وقتي كه در آن به ضرورت ثبوت محمول براي موضوع به شرط وقت معين حكم

مي شود.و اما قضيه ي بشرط المحمول قضيه اي است كه در آن به ضرورت محمول براي موضوع به شرط وجود محمول حكم مي شود.و علت ذكر معاني مختلف ضرورت اين است كه چون در مقابل هر يك از معاني امكان سلب يكي از ضرورتهاست يعني در مقابل هر كدام از ضرورتها معنايي از امكان قرار دارد.معاني مختلف امكان هم جزء مطالب اصلي اين تحقيق است كه در اين تحقيق به طور مبسوط شرح و توضيح داده مي شود. اولين معناي امكان كه در اين تحقيق به آن اشاره شده است امكان عام است كه اين امكان بندرت در فلسفه و منطق به كار برده مي شودپس امكان عام يعني سلب ضرورت از طرف مخالف حكم و سكوت از

طرف موافق . امكان خاص هم از ديگر معاني امكان است،امكان خاص يعني سلب ضرورت از طرفين مخالف و موافق حكم است. كه در اين مورد نظرات اكثر فلاسفه در تحقيق بيان شده است.و سئوالي مهم كه در اينجا مطرح است اين است كه امكان خاص لازم ماهيت است يا نه. و جواب اين است كه امكان از احكام ماهيت ،آن هم از احكام لازم غير قابل انفكاك ماهيت به شمار مي رود. و وقتي كه مي گوييم امكان لازم ماهيت است يعني براي اتصاف ماهيت به امكان كافي است ماهيت را في نفسها در نظر بگيريم.


و سئوال ديگري كه مطرح مي شود اين است كه چرا مكان خاص لازم ماهيت است نه وجود.و دليل آن اين است كه امكان تقدم رتبي و عقلي دارد بر وجود. يعني شيء چون ممكن است موجود است،نه اينكه چون موجود است ممكن است.و بررسي نظر كساني كه براي امكان خاص،وجود مستقلي قائلند از ديگر مباحث مطرح شده در تحقيق حاضر است. عده اي از حكماء مشاء امكان خاصي را صفت موجودات خارجيه مي دانند و براساس نظر آنها امكان خاص مانند ،موجودات خارجيه در خارج موجود است و دلايل متعددي به طور مبسوط در اين باره در اين تحقيق موجود است.
و نيز امكان اخص به عنوان يك از معاني ديگر امكان مطرح است و بعضي معتقدند كه اين امكان از منطق به فلسفه آمده است. و بعضي حكما آن را چنين تعريف كرده اند كه امكان اخص عبارت است از سلب ضرورت ذاتي، وصفي و وقتي چه از ا طرف ايجاب و چه از طرف سلب، و عده اي ديگر هم معتقد شدند كه امكان يك اعتبار عقلي صرف مي دانند براي سخن خودشان دلايلي ذكر مي كنند زيرا وصف ماهيتي است كه عقل آن را من حيث هي هي و جدا از هستي و نيستي مورد توجه قرار مي دهد . چون خود ماهيت از اين ديدگاه اعتباري است پس اوصافي هم كه به آن متصف مي شود بي ترديد اعتبار مي شود. معناي ديگر امكان،امكان به معني احتمال است كه امكاني است كه فقط در ذهن اشخاص حاصل مي شود. و اما امكان وقوعي، درباره آن نظرات و ديدگاههاي مختلف وجود دارد به طور كلي مي توان گفت كه امكاني است كه از فرض وقوع آن محالي لازم نيايد.
امكان استقبالي از مباحث مطرح شده ديگر در اين تحقیق است.نظرات و عقيده اكثر فيلسوفان مسلمان درباره آن ذكر شده كه بعضي ها منكر امكان استقبالي شده اند و بعضي ديگر هم وجود آن را به اثبات رسانده اند و در اين خصوص بايد گفت كه امكان استقبالي اختصاص به امور آينده دارد چرا كه ايجاب و سلب در آن هنوز تعيين نشده است.
اما بحث مهم بعدي و از ديگر معاني امكان است،بررسي امكان فقري است. در امكان فقري عمده بحث اين است كه امكان (فقري)همان لاضرورت ازلي است كه در مقابل ضرورت ازلي قرار دارد. ضرورت ازلي يا به قول ابن سينا ضرورت مطلقه، متعلق به وجود حق تعالي است و فارغ از هر قيد و بندي است. امكان به معناي فقر از پيشنهادات و نبوغ صدرالمتالهين است. ضرورت ازليه يعني ،ضرورتي كه هيچ نظارت به مفهوم ندارد. و از آن وجود است. و اين امكان رابطه اي با امكان

عام،امكان خاص و امكان اخص ندارد. بلكه منظور از امكان فقري همان وجود است ولي امكانات ديگر همگي متعلق به ماهيات هستند و اين كلياتي از مبادي برهان بود. اصل وجوب و امكان از فارابي است. و توانست با تقسيم موجود به واجب الوجود و ممكن الوجود شيوه اي بديع در اثبات واجب تعالي در فلسفه ايجاد نمايد و لذا به نظر مي رسد كه وي اولين فيلسوف مسلمان باشد كه به اين امر توجه داشته است. و اما فيلسوف بعدي شيخ الرئيس ابوعلي سينا است كه وي با مهارت خاص خود و همچنين نبوغ بالاي خود توانست اين برهان را به طور كامل وارد مباحث فلسفي كند. وي با استفاده از نفس وجود توانست برهان كاملتري از برهان فارابي ارائه دهد و آن را صديقين ناميد. چرا كه وي در این برهان در اثبات واجب از هيچ مخلوقي و موجودي ديگر غير از نفس وجود استفاده نمي كند.


تقرير ديگر برهان وجوب و امكان از غزالي است كه او هم ماند فلاسفه ي مشاء تقرير خود را مطرح مي كنند هر چند كه وي مشايي نبود حتي مخالف مشائيان بود.
امام فخررازي هم در اين راه همت گماشت وي نيز فيلسوفي متكلم بود او برهان وجوب و امكان را به عنوان يكي از براهين اثبات خدا مورد توجه قرار داده است. و نيز شيخ اشراقي كه ،به دو روش مختلف، يكي با استفاده از روش اشراق كه بر قاعده اصالت نور استوار است برهانش را بيان مي كند و در ديگر تقاديرش به شيوه و روش فلاسفه ي مشايي به تقرير برهان وجوب و امكان مي پردازند.
خواجه نصير و علامه حلي از ديگر فيلسوفاني هستند كه برهان وجوب و امكان را در اثبات خدا مورد توجه قرار داده اند. رابطه ي برهان وجوب و امكان بابرهان صديقين نيز به عنوان يكي از فصول این رساله، مورد بررسي قرار مي گيرد.
تقريرات مختلف صدرالمتالهين نيز در اين رساله بيان مي گردد. روش او كاملا متفاوت از ديگر فلاسفه است. سبزواري نيز از ديگر فيلسوفان است كه تقريرهاي متفاوت از هم،از برهان مذكور ارائه مي دهند. كه اين تقريرها به طور كامل و مبسوط در اين تحقيق، مور بررسي قرار مي گيرد. و طباطباي به عنوان آخرين حكيم پيرو حكمت متعاليه محسوب مي گردند،كه به تقارير او هم اشاره مي گردد. فيلسوف بعدي،محقق اصفهاني است كه تقريري متفاوت از تمام فيلسوفان مسلمان از برهان،وجوب و امكان دارند.و اين مطالب و موضوعات به عنوان كليات تحقيق نگارنده مي باشد.

تعریف جهت در قضیه:
در بخش قضایای منطق ، بحثی تحت عنوان موجهات داریم که در آن از جهت قضیه گفتگو به میان می آید . مقصود از جهت قضیه ، کیفیتی است که از نسبت الفاظ و عبارات قضیه به ذهن می آید ، به عبارت دیگر ، نسبت میان محمول و موضوع در هر قضیه ای ، در واقع نفس الأمر دارای کیفیتی مخصوص است ، و آن کیفیت مخصوص را درمنطق ماده قضیه می گویند .


“ بنابراین نسبت در هر قضیه ای ، خواه موجبه یا سالبه ، شرطیه یا حملیه ، در واقع و نفس الأمر مکیف به کیفیتی است ، چنان چه این کیفیت درک گردد و در قالب الفاظ یا کتابت بیاید قضیه موجهه نامیده می شود ، و آن لفظ جهت قضیه خواهد بود ، و بر کیفیت نفس الأمریه دلالت می کند . یعنی ، ماده مدلول و جهت دال بر آن خواهد بود . مثلاً در قضیه : “ هر B A است بالضروره الذاتی “ کیفیت نسبت B به A در واقع و نفس الأمر ضرورت ذاتیه است ، و لفظ مذکور “ بالضروره الذاتی “ جهت قضیه نامیده می شود . “
تفاوت جهت با ماده :
جهت و ماده هر دو کیفیت نسبت قضیه اند ، اما فرق آنها در این است که ، ماده کیفیت نسبت واقعی و نفس الدمری قضیه است که عبارت است از ، وجوب ، امکان و امتناع .
این ماده لازم نیست که در جهت نظر و تصور ادراک شود ، ممکن است ماده ، در عبارات و الفاظ قضیه ذکر شود و ممکن است ذکر نشود “ اما واقعیت عینی و خارجی آن در هر حال به جای خود باقی است “ ، اما جهت همان خاصیت قضیه است که ادراک می شود .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید