بخشی از مقاله

چکیده
در اینجا داستان برهان العاشقین (شکارنامه یا قصه چهار برادر) از سید محمد گیسودراز -721) 825ق)، عارف چشتی ساکن شبهقاره و تحریرهاي آن در مناطق مختلف ایران نظیر اهر، تربت حیدریه، جیري بوشهر، دلاخل، سبزوار، سیاه سل رشت، فم تفرش، فیروزامرد فسا، فیروزکوه، قاین، قنات ملک رابر کرمان،کرمان و ... مورد بررسی و تحلیل قرار گرفتهاند. در آغاز، چگونگی روایت داستان در تمامی تحریرهاي منتخب، گزارش و با یکدیگر سنجیده میشوند. سپس الگوریتمها و ساختهاي ویژهاي که گیسودراز و سایرین استفاده کردهاند بررسی میشوند. آنگاه بر اساس مباحث مطرح در مقاله، داستان بازخوانی میشود.
واژه هاي کلیدي: الگوریتم، ضد روایت، تحریر، برهان العاشقین ، سید محمد گیسودراز

مقدمه
برهان العاشقین (شکارنامه یا قصه چهار برادر) عنوان داستانی است از سید محمد گیسودراز -721) 825ق)، عارف چشتی ساکن شبهقارة هند. این داستان به شمارة 1716 (با ارجاع به گونه (1965 در فهرست قصه هاي آرنه- تامسون همراه با ترکیبات و تحریرهاي متنوعی از ملل مختلف ثبت شده است
Uther, 852,1716 ,1965) براي نمونه قصه به زبان انگلیسی نک: Briggs, V.2, Part B, .(p.542, A Lying Tale در زبان فارسی نیز نمونه هاي بسیاري از آن وجود دارد (نک: مارزلف، 852 و 1716؛ وکیلیان، (104-106 که تعدادي از آنها براي مقاله حاضر انتخاب شدهاند1 و در فهرست منابع پایانی، مشخصات کتابشناسی و عناوین اختصاري آنها در مقاله ذکر شده است.

گزارش اختلافات تحریرها:
-1گشایش
»الحمد الله رب العلمین و العاقبه للمتقین و الصلوه و السلام علی رسوله و آله اجمعین. قوله تعالی و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون. بدان که ما چهار برادر بودیم از نه دیه« (گیسودراز)

در بیشتر منابع آمده است پادشاهی سه پسر داشت و در تعداد محدودتري از مرد یا شخصی که سه پسر دارد یاد شده است نظیر روایتهاي سیاهسل رشت، فیروزکوه، فم تفرش.

برخی صورتهاي کوتاهتر هم وجود دارند: »هیکی بود« (روایت فیروزامرد فسا) »یه مردي بی1« (روایت جیري بوشهر)

»دو تا برادر« (روایت قنات ملک رابر کرمان)

و از همه جالبتر، بخصوص از نظر تفاوت زاویه دید، روایت اهر است: »هادي بود هودي بود من بودم« (روایت اهر)

گروهی از تشریفات آغازین2 استفاده کردهاند: »روزي بود« (کرمان)

»یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود. پادشاهی بود که سه تا پسر داشت.« (قاین) »باري بود مختاري بود جل و جلا غیر از خدا هیچکس نبود. پادشاهی بود که سه تا پسر داشت.«

(تربت حیدریه) »بود و نبود پادشاهی بود سه پسر داشت.3« (افغانستان)

اما برخی از داستانها ساختار کاملاً متفاوتی دارند:

1در مواردي که شخصیت اصلی قصه ، یک نفر است ساخت متناقض داستان دچار تغییراتی می شود و به شکلی ساده تر به کار میرود. نکته دیگر اینکه در برخی تحریرها، تمام برادران تا پایان قصه وجود دارند و در بعضی، تنها آنکه در همان ابتدا تخصیص یافته است. شاید بتوان سادگی شکلها را تاحدودي معیار تقدم زمانی آنها دانست.

2تشریفات آغازین در قصه هاي ایرانی، شامل انواع »یکی بود یکی نبود«هاست. حتی آغاز رساله گیسودراز را هم می توان گونهاي از تشریفات آغازین اسلامی دانست.
3این تحریر از کل داستان برهان العاشقین به عنوان تشریفات آغازین استفاده میکند.

»پادشاهی بود در یمن، دختري داشت به نام گلچمن ثروت زیادي داشت او را به من واگذار کرد.1« (دلاخل)
»یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود. پادشاهی بود که دختري بسیار زیبا داشت. از گوشه و کنار دنیا خواستگارهاي زیادي براي این دختر میآمدند ولی او به همه آنها جواب رد میداد. هر چه پادشاه به دخترش اصرار میکرد که براي خود شوهري انتخاب کند به خرج شاهزاده خانم نمیرفت. تا اینکه روزي دختر پادشاه اعلام کرد هرکس یک دروغ شاخدار بگوید طوري که مرا متعجب کند من زن او خواهم شد ولی اگر آن دروغ مورد پسندم قرار نگیرد دستور خواهم داد سر دروغگو را از بدنش جدا کنند. جارچیها این خبر را در چهار گوشه مملکت به اطلاع همه رساندند. عدة زیادي به طمع شاهزاده خانم به قصر پادشاه رفتند ولی دروغشان مورد پسند واقع نشد و سرشان را از دست دادند.

روزي کچل با لباس ژنده و سر و وضع ژولیده خواست که به قصر پادشاه داخل شود. دربانها نگاه به قد و بالاي او انداختند و از ورودش جلوگیري کردند. کچل بنا کرد به داد و فریاد راه انداختن. دختر پادشاه متوجه سر و صدا شد و پرسید: آنجا چه خبر است؟ گفتند: یک کچل به زور میخواهد وارد قصر شود. دختر پادشاه امر کرد که او را به داخل راه بدهند. از کچل پرسید: براي چه کاري به اینجا آمدهاي؟ کچل گفت: آمدهام یک دروغ شاخدار بگویم. دختر پادشاه گفت: میدانی که اگر از دروغ تو خوشم نیاید دستور میدهم سر از تنت جدا کنند؟ کچل گفت: باشد قبول دارم و شروع به تعریف کرد.
گفت: ما سه نفر بودیم.2« (آذربایجان)

روي هم رفته میتوان آغاز و گشایش قصه را در صورتهاي زیر محصور دانست:

-1 گشایش ساده : گیسودراز، سیاهسل رشت، الول ساتن، فیروزکوه، فم تفرش، فیروزامرد فسا، سبزوار، جیري بوشهر، قنات ملک رابر کرمان، اهر

-2 گشایش به همراه تشریفات آغازین: قاین، تربت حیدریه، کرمان، افغانستان، آذربایجان

-3 گشایشی که قصه مورد بحث در آن صرفاً نقش تشریفات آغازین را ایفا میکند: افغانستان

1علاوه بر تمایزي جدي در آغاز قصه ، زاویهدیدي نزدیک به روایت اهر دارد.
2از همان ابتدا شکارنامه را قصه اي درونهاي (embedded story) فرض میکند.

-4 گشایش با داستانی دیگر در حالی که داستان چهاربرادر در آن درونهگیري شده است:

آذربایجان

-5 گشایش ساده اما متفاوت با سایرین: دلاخل با توجه به طبقهبندي فوق، میتوان ریشه داستان مذکور را یکی از صورتهاي زیر دانست که بعدها تحول یافته و به اشکال دیگر تبدیل شده است:

-1 داستانی ساده
-2 تشریفات آغازین
-3 قصه اي درونهاي هر چند صورت اول ساده تر مینماید، دلیلی متقن براي ابتدایی دانستن یکی از این شکلها وجود

ندارد. چرا که حتی تقدم زمانی کتابت داستان گیسودراز هم دلیلی بر تقدم صورت داستانی آن بر دیگر روایات شفاهی نیست. (براي بحث دربارة تغییرات قصه ها در طول زمان نک: پراپ، (174-134

-2 نقص در افراد
»سه جامه نداشتند و یکی برهنه بود« (گیسودراز)

به طور عام بیش از همه نقص بینایی مطرح است:1 سیاهسل رشت، تربت حیدریه، الول ساتن، افغانستان، فیروزکوه و نیز قنات ملک رابر کرمان.2
البته نمونه اي طولانیتر نیز وجود دارد که گونه تکثر یافته و توسعه یافته ساخت اولیه است:3

»یکیش کور بود دو تاش چشم نداشت. دو تاش کر بود یکیش گوش نداشت. دو تاش افلیج بود یکیش دست نداشت. یکیش شل بود دو تاش پا نداشت.« (روایت فم تفرش)

1این تشابهات و تفاوتهاي ساده میتوانند در دستهیندي نظام گسترش قصه در مناطق جغرافیایی مختلف و تبارشناسی آنها تا حدودي به کار آیند.
2در تحریر ملک رابر کرمان، عبارتی از بخش 3 پیش از شروع بخش 2 آمده است.

3این مسأله، نشاندهنده تقدیم و تأخر زمانی روایتها نیست زیرا راویان داستانها را بسته به ذوق و حال خویش تفصیل و تغییر میدادهاند.

نقایص دیگري نیز مطرح شدهاند:

»دو تاش مرده بودن یه تاش نفس نداشت« (کرمان) »دتیشا جون نداشتن یکشا سر نداش« (سبزوار) »دو تا گم (ناپیدا) گم بود یکی رد نداشت« (قاین)

»یی کنگی (شانه) داشت که دس نداشت« (فیروزامرد فسا) »که پاش نبی« (جیري بوشهر)

گروهی این بخش را ندارند: دلاخل، آذربایجان و اهر.

-3 آمادگی براي شکار
»آن برادر برهنه درستی زر در آستین داشت. به بازار رفتیم تا به جهت شکار تیر و کمان بخریم قضا رسید هر چهار کشته شدیم. بیست و چهار زنده برخاستیم. آنگاه چهار کمان دیدیم سه شکسته و ناقص بودند یکی دو خانه و دو گوشه نداشت. آن برادر زر دار برهنه آن کمان بیخانه و بیگوشه بخرید. تیري میبایست چهار تیر دیدیم سه شکسته بودند و یکی پر و پیکان نداشت. آن تیر بیپر و پیکان را بخریدیم و به طلب صید به صحرا شدیم.« (گیسودراز)

در تمام متون، این قطعه با تفاوتهاي بسیار وجود دارد. اما جز تعداد معدودي، همگی از ساختهاي همسانی استفاده میکنند و تمایزشان به حجم و نوع اشیاء مربوط می شود:

»بیچشم رفت طرف یک دکان. دید سه تفنگ آنجاست. دو تا شکسته بود یکی قنداق نداشت. بی-

قنداق را برداشت. رفت و رفت تا به جنگلی رسید.« (سیاهسل رشت)

گزارش انواع اشیاء در قصه ها به ترتیب:

تفنگ: روایتهاي سیاهسل رشت، آذربایجان، قاین، افغانستان، اهر تفنگ- جنگل: روایت جیري بوشهر تفنگ- اسب: روایت سبزوار تفنگ- اسب- دیگ: روایت دلاخل


تفنگ- کارد- اسب- کوه: روایت فم تفرش

اسب: روایت تربت حیدریه اسب- تفنگ: روایت قنات ملک رابر کرمان

اسب- تفنگ- دروازه- بیابان- کوه- کاروانسرا- دیگ- کمان: روایت الول ساتن خزانه- کمان- کارد- اسب- زین: روایت کرمان صناري- جیب- کمان- دوش: روایت فیروزکوه تبره- کمان- کنگ- رودخانه: روایت فیروزامرد فسا

در همه آنها جز نمونه تربت حیدریه، تفنگ یا کمان به عنوان ابزار شکار آمده است. تذکر این نکته ضروري است که استفاده از کمان در برابر تفنگ دلیلی بر قدمت قصه نیست چرا که قصه گو ممکن است کهنترین قصه ها را با مسائل روزمرهاش تطبیق دهد. ضمناً گاهی اشیاء بخشهاي مختلف جابهجا میشوند نظیر دیگ در روایت الول ساتن که عموماً باید در بخش 7 از آن یاد شود.

نمونه اي از تطویل در برخی تحریرها:

»سه تا خزونه داشت دو تاش خالی بود یه تاش در نداش. سه تا تیر و کمون داش دو تاش شکسته بود یه تاش زه نداش. سه تا کارد بود دو تاش شکسته بود یه تاش تیغ نداش. سه تا اسب سر طویله داش دو تاش مرده یه تاش رمق نداش. سه دست زین و برگ داش دو تاش پوسیده بود یه تاش اثر نداش «... (کرمان)

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید