بخشی از مقاله
تحقيق اجتماعي
منابع و ماءخذ :
گلبانگ عدالت ، نوشته اسماعيل پرور
بسمه الله الرحمان الرحيم
مقدمه :
عدل از اصول اعتقادي شيعه به شمار مي آيد . از نگاه شيعه هستي بر پاييه عدل خلق شده در چهار چوب عدل نظم و سامان يافته و در بستر قسط و عدل به تكامل مي رسد ، بر اين اساس گستره ي عدل به حوزه ي مسائل كلامي محدود نمي شود بلكه حيات خودي و اجتماعي را نيز در بر مي گيرد يعني مناسبات خودي و جمعي انسانها نيز بايد مبتني بر عدل باشد و عدالت محور تنظيم همه رفتارهاي شخصي و برنامه هاي اجتماعي قرار گيرد . امروزه با وجود توسعه ي شكوفي كه در علم و صنعت و اكتشافات صورت گرفته و از قعر درياها تا برخي كرات تحت سيطه ي آدمي قرار گرفته اما باز هم مقوله ي اصلي در حيات بشر عدل و صفا و عدالت طلبي است . حتي در كشورهاي توسعه يافته كه ارزش هاي
انساني به فراموشي سپرده شده ، از گوشه و كنار بحث عدالت مطرح مي شود و در اين اوضاع نابرابري و بي عدالتي است كه شيعه مي تواند آموزه هاي منتبق بر عدل خود را به عنوان محصولات فرهنگي پر جاذبه به جامعه ي بشري عرضه كند . براي سر دادن (( گلبانگ عدالت )) در جهان امروز ابتدا بايد خود بر صراط عدل گام نهاد و بدون شك پيام عدالت خواهي و دادگستري اما علي غليه السلام براي دليل در پهنه ي تاريخ و گسترش جغرافيا طنين انداز شده كه از چشمه ساز زلال عدالت نفساني نشاءت گرفته و خودش از شدت
عدالت بر محراب زمين و زمان جاري شد . بر اين اساس ، امروز مهمترين رسالت شيعه ي علوي عزم راسخ بر دستيابي به ملك عدالت در سرزمين جان خويش و اهقام جدي به برپايي آن در عرصه ي اجتماع است . اميد كه از اين رهگذر زمينه ي صدور پيام عدالت خواهي انقلاب اسلامي فراهم آيد و بستر ظهور آيت حق و عدالت حضرت مهدي ( عج ) مهيا شود .
مفهوم عدالت :
عدالت واژه اي كليدي و مقدس است كه مكاتب و فرهنگ هاي گوناگون درباره ي مفهوم آن سخن گفته اند ، معناي كلي و اجمالي اين واژه نزد مكاتب و فرهنگ هاي مختلف مشترك و يكسان است . اما آنها در معناي تفصيلي ، مصاديق و شيوه هاي تحقق عدالت ، اختلاف نظر دارند .
معناي لغوي :
عدالت از (( عدل )) گرفته شده است و عدل مصدر است كه معناي ضد ظلم و جور به كار مي رود ( العدل ، ضدالظلم و الجور ) . همچنين عدل به معناي مساوات رفتار كردن بين دو نفر است . درباره ي مفهوم لغوي عدالت آمده است : عدل ، دادكردن ، داد دادن ، نماندن هر چيزي به جاي خود ، حد متوسط بين افراد و تفريط در هر يك از قوا ، انصاف ، عدالت ، دادگري ، اندازه و حد اعتدال ، راست . اما معناي دقيق و كامل تر اين واژه را بايد در رهنمود ها و گذاره هاي ارزشي ديني جست و جو كرد ، زيرا آشنا ساختن مردم با حقيقت (( عدالت و دادگري )) و تيين راهكار هاي دست يابي به آن از جمله رسالت هاي اساسي دين محسوب مي شود . كلمه عدالت در كتاب هاي لغت و در عرفا به معناي احقاق حقوق و ضد ظلم است ولي اين مفهوم بسيار كلي است و وافي به مقصود نمي تواند باشد . اما علي بن ابي طالب ( ع ) در باره ي عدالت مي فرمايد : العدل يضع الا مور مواضعها ( عدل آن است كه هر چيز در جاي خودش قرار گيرد. )
عدالت در كلام و فلسفه :
در حوزه ي علم كلام و فلسفه مفهوم اصطلاحي عدالت به برخي از ويژگيهاي خداوند سبحان اشاره دارد و (( نظم و تعادل حاكم بر جهان هستي )) و (( تناسب پاداش و عقوبت هاي الهي با اعمال بندگان )) را تداعي مي كند . اين معنا در بعضي از روايات نيز طرح شده است از جمله امام علي ( ع ) در پاسخ به سؤال شخصي كه از ايشان راجع به توحيد و عدل الهي پرسيده بود مي فرمايد :
التوحيد ان لا تتو همه و العدل ان لا تتهعه : توحيد و يگانگي حق تعالي آن است كه خداوند سبحان را دور هم و انديشه ي خود نياوري ( و او را به مخلوقات تشبيه نكني ) و عدل الهي آن است كه او را به آنچه شايسته نيست ، متهم نكني ( و ضعف و نقص و ظلم را به او نسبت ندهي ) . در همين باره استاد شهيد مرتضي مطهري در مبحث (( عدل الهي )) چهار معنا براي عدالت ذكر مي كند كه دو معناي آن در حوزه ي كلام و فلسفه بيشتر مورد توجه است .
الف ) موزون بودن :
بدين معنا كه جهان هستي ، موزون ، متعادل و هماهنگ است و هر چيز در جايگاه خودش قرار دارد به نحوي كه كوچك ترين تغيير و تحول در جايگاه واقعي اشياء نظم و برنامه منطقي آنها را در هم مي ريزد .
ب ) رعايت استحقاق در وجودو و بخشش و اضافه :
از آنجا كه ظرفيت و قابليت موجودات جهان متفاوت است ذات حضرت حق كه فياض علي الا طلاق است به هر موجودي متناسب با ظرفيتش فيض مي بخشد .
عدالت در علم و اخلاق :
در علم اخلاق عدالت يكي از ويژگي هاي نفساني انسان معرفي شده است در اين حوزه مفهوم عدالت از بعد عقيدتي و فلسفي فاصله مي گيرد و به درون روح انساني و بعد روان شناختي آن كشيده مي شود ، با توجه به تعريف خاصي كه علماي اخلاق از نفس انسان و قواي آن ارئه مي كنند عدالت در اين علم به معناي (( اعتدال قواي نفساني و پرهيز از هرگونه افراط و تفريط )) است . محقق دواني ( متوفاي 908 ق ) در اين باره مي نويسد : عدالت مشتمل است بر جميع فضايل چه هر گاه كه تمامي قواي انساني در موضوعات خود بر وجه اعتدال صرف نمايد هر آينه جميع كمالات حاصل شود و از جميع دلايل اجتناب حاصل آيد و عدالت وقتي به كمال رسد كه شخص اولاً در قوا و جوارح خود عدالت به جا آورد ، سپس
در تدبير منزل و معاشرت با اهل و عيالان سپس در سياست مدينه و تدبير امور آن و اين قسم مخصوص به سلامين و امرا و اركان دولت است . در شرح اركان و شعبه هاي عدالت حديثي از اميرالمؤمنين ( ع ) نقل شده كه بسيار قابل توجه است : عدالت چهار شعبه دارد : فهم دقيق ، دانش عميق ، حكمت شكوفا و بستان برد باري . هر كه خوب فهميد همه ي علوم را روشن و تعيين كند . هر كه عميق دانست آشبخورهاي حكمت را مي شناسد و هر كه بردبار باشد در كار خود كوتاهي و تفريط نكند و در ميان مردم خوش نام به سر برد .
امام خميني ( ره ) درباره ي معنا و مفهوم عدالت در حوزه ي علم اخلاقي مي نويسند :
بدان كه عبادت عبارت است از حدوسط بين افراط و تفريط و آن از مهمات فضايل اخلاقيه است . بلكه عدالت مطلقه تمام فضايل با طنيه و ظاهريه و روحيه و قلبيه و نفسيه و حبيمه است زيرا عدل مطلق مستقيم به همين معنا است ، چه در مظهريت اسماء و صفات و تحقق به آن كه استقامت مطلقه است و مختص به انسان كامل است و چه در اخلاق نفسايه كه اعتدال قواي ثلاثه است يعني قده ي شهويه ، غضبيه و شيطاني و ... پس عدالت كه عبارت از حد وسط بين افراط و تفريط و غلو و تقصير مي باشد از فضايل بزرگ احاديث است بلكه از فيلسوف عظيم الشاءن ارسطاليس منقول است كه (( عدالت )) جزوي نبود از فضيلت ، بلكه همه ي فضيلت ها بود و (( جور ))كه ضد آن است جزوي نبود از رذيلت ، بلكه همه ي رذيلت ها بود .
عدالت اجتماعي :
عدالت اجتماعي اصطلاحي است كه به تحقيق عدالت در اجتماع مربوط مي شود و بر اساس تعريفي كه پيش تر از واژه ي عدل بيان شد ، هر گاه در اجتماع هر چيزي در جاي خود قرار گيرد و مقام ها ، موقعيت ها ، امكانات و توانمندي ها به گونه اي صحيح و منطقي توزيع مي شود ، (( عدالت اجتماعي )) تحقق يافته است .
امام خميني ( ره ) درباره ي برنامه ي اسلام براي اجراي عدالت در سطح جامعه مي گويند :
اسلام تعديل را مي خواهد ، نه جلو سرمايه را مي گيرد و نه مي گذارد سرمايه ي آنطور بشود كه يكي صد ها ميليارد دلار داشته باشند و براي سگش هم اتوموبيل و شوفر داشته باشد و يكي شب كه پيش بچه هايش برود نان نداشته باشد .
حضرت آيه الله خامنه اي نيز عدالت اجتماعي را چنين تعريف مي كنند :
عدالت اجتماعي بدين معناست كه فاصله ژرفا ميان طبقات و برخورداري هاي ناحق و محروميت ها از ميان برود و مستضعفان و پابرهنگان كه همواره مطمئن ترين و وفادارترين مدافعان انقلابند احساس كنند كه سمت دفع محروميت حركتي جدي و صادقانه انجام مي گيرد .
واژه ي عدالت در حوزه ي سياسي ـ اجتماعي :
واژه ي عدالت در حوضه ي علوم سياسي و اجتماعي بيشتر به دو معنا به كار مي رود :
1 ـ حق هر انساني را به او دادن .
2 ـ تلافي ، خطا .
عدالت به معناي نخست همانا احترام گذاردن به هر گونه قواعدي است كه مقدر مي دارد ، آدميان چگونه بايد با يكديگر رفتار كنند يا به ديگر سخن احترام گذاردن به حقوق و وظايف است .
افلاطون در كتاب حمدر چهار فضيلت اصلي براي انسان برشمرده :
عدالت ، ميانه روي ، خردمندي و شجاعت ، فضيلت كنترل كننده يا هماهنگ كننده است و انسان عادل ، انسان منضبطي است كه شهواتش تابع عقل اوست .
واژه هاي مترادف (( عدل )) :
در فرهنگ اسلامي برخي واژه ها مترادف عدل به كار رفته اند كه عبارتند از قسط ، انصاف و مساوات . در قرآن كريم آمده است : قل اءمرربي بالقسط ( بگو پروردگار من به قسط و عدل فرمان مي دهد ) خداوند همچنين برپادارندگان قسط را دوست دارد ( واقسطو اءن الله يحب المقسطين )و قسط را به پا داريد به درستي كه خدا دوست دارد كساني را كه قسط برپا مي دارند . قسط در لغط به معناي (( عدل و دادگري جهديات از هر چيز ،عادل و دادگر )) آمده است . اين واژه در اثل به معناي (( سهم و نصيب عادلانه )) است ، از اين دو گاهي به معناي (( عدالت )) مي آيد و آن در صورتي است كه نصيب عادلانه هر كس پرداخت شود .
واژه هاي مخالف با عدل :
در ادبيات ديني در نقطه اي مقابل كلمه عدل واژه هاي ديگري مطرح شده كه با دقت در معاني آنها بهتر مي توان به معني عدالت پي برد از آن جمله است : (( ظلم )) يا (( جور )) و (( تبعيض )) . در اين قسمت ابتدا به بررسي واژه ي (( ظلم )) مي پردازيم ، در مضرات راعب (( ظلم )) اينگونه معنا شده است : الظلم عدد اءهل اللغه و كثير من العلماء وضع الشي في غير موضعته محنقص به اما بنقصل اءوبزياده و اما بقول عن وقته و مكانه ( ظلم نزد اهل لغت و بسياري از دانشمندان عبارت است از نماندن چيزي در غير جاي ويژه ي آن با كم و زياد كردن آن و يا در زمان و مكان خود انجام ندادن است ، بنابراين ظالم كسي است كه جايگاه و حد واقعي كارهاي خود را رعايت نمي كند و عادل به كسي گفته مي شود كه جايگاه و حد واقعي كارهاي خود را مراعات مي كند .
جايگاه عدالت در اسلام :
عدل در اسلام ، از ديدگاه شيعه ، يكي از اصول دين است و زير بنا و فلسفه فروع مكتب محسوب مي شود ، مباحث علمي و عملي عدالت به ويژه در فرايند توسعه و سازندگي اجتماعي در وهله اول نخست از قرآن و سخنان پيامبر اكرم ( ص ) و سيره ي عملي آن حضرت سرچشمه مي گيرد . سپس از زبان رساي امام علي ( ع ) تفسير شده و در طول پنج سال خلافت ايشان الگوي عيف و عملي آن براي جهانيان توسيه گرديده است با وجود آموزه هاي ديني در خصوص قسط و عدل فيلسوفان و انديشمندان مسالمان درباره ي نقش و جايگاه دقيق عدالت با يكديگر اختلاف نظر دارند گروهي از آنان (( قسط و عدل )) را آرمان نهايي زندگي اجتماعي مي شمارند و مهم ترين رسالت مسؤلان جامعه ي اسلامي را
كوشش براي برپايي قسط در ميان مردم مي دانند اما گروه ديگر عدالت را تنها وسيله اي براي وصول به اهداف آرمان هاي ارزشي جامعه تلقي مي كنند و در مقايسه با هدف نهايي جامعه اسلامي آن را مقدم از لوازم تحقق هدف مي دانند اينان به طور كلي اسقرار عدالت اجتماعي را در رديف ديگر سياست ها و خط مشي هاي كلان نظام اسلامي قرار مي دهند و براي آن هيچ گونه اولويت ويژه اي قائل نيستند ، بر اساس نظر نخست مسؤلان و برنامه ريزان جامعه ي اسلامي بايد همواره در بسيج امكانات و هدايت سياست ها و برنامه هاي دراز
مدت نظام عدالت را در نظر داشته باشند همچنين در صورت تعارض هر يك از اصول و ارزش ها با اصل عدالت بايد عدالت را بر آنها مقدم داشت و نظام اجتماعي را بر اساس رجعان دادن اصل عدالت و اولويت بخشيدن به قسط و داد سامان دهي كرد . هدف اصلي در حقوق اسلام اقامه ي عدل در جامعه ي بشري است و تنها اصلي كه به صورت مطلق بدون كمترين قيد و شرطي مطرح است اصل عدالت است . اصل عدالت اصول ديگر مانند آزادي مساوات و ... را شكل مي دهد بدين معنا كه آزادي از نظر اسلام تا آنجا محترم است كه با اصل عدالت در تضاد نباشد و هرگاه اصلي در تعارض با اصل عدالت قرار گيرد عدالت مقدم خواهد بود . ممكن است گفته شود كه عدالت نيز گاهي تحت الشعاع ارزش هاي ديگر قرار مي گيرد براي
مثال در جايي كه دادن حق فردي با مصالح اجتماعي در تعارض باشد براي حفظ نظم از اجراي عدالت در باره ي خود صرف نظر مي شود پاسخ اين است كه در چنين مواردي حقوق فردي تحت الشعاع تكاليف اجتماعي قرار گرفته است يعني به دليل وابستگي سعادت فرد به سعادت جامعه بخشي از حقوق شخصي او براي تاءمين مصالح مهمتري را از دست بدهد مي شود پس خود اين عمل از مصاديق عدالت است نه معارض با آن ، حال اگر بر پاييه ي نظر دوم عدالت را هم در رديف ساير اصول ارزشي و انساني جامعه اسلامي بدانيم ديگر نمي توان مسؤلان را ملزم ساخت كه در هر شرايطي عدالت را بر اصول ديگر مقدم بدارند زيرا ممكن است در مواردي حفظ نظم و انضباط رعايت منافع اكثريت و دفاع از حقوق و آزادي هاي فردي بر اجراي عدالت ترجيح يابد در اين فرض عدالت يك راهكار اجتماعي براي دست يافتن به اهداف توسعه تلقي شناخته مي شود كه در صورت تعارض با ديگر راهكار ها يا اركان توسعه ي توان براي مدتي از آن چشم پوشيد .