بخشی از مقاله


حج ابراهیمی

مقدّمه:
اصول حجّ ابراهیمی همان است كه دین مُبین تشریع فرموده است و دشوار بتوان از طریق متون و اسناد برجای مانده ـ غیر از قرآن كریم ـ به چیزی كه بتواند ترسیمی صحیح از آن بدست دهد، برسیم. ولی از آنجا كه امروز در میان مذاهبِ اسلامی بر سرِانجام حج بر نهجِ ابراهیم خلیل (ع) و آنچه منظور دین مُبین است، و بویژه در آنچه به جوانبِ سیاسی و اجتماعی و تولّی و تبرّی مربوط می شود، تفسیرهایی شده است كه به نظر می رسد، طول زمان و حاكمیت امویان و عبّاسیان و برداشت های سیاسی و ملاحظات اجتماعی ای كه هریك از آنان داشته اند، و نیز همسویی پاره ای از فقیهان و عالمان كه خود را با آن دو حاكمیت، مربوط می دانسته اند، در ایجاد آن بی تأثیر نبوده است. بی مناسبت نیست كه اگر آثار برجای مانده از شعائر و مناسك حج ابراهیمی را بررسی كنیم.


در این بررسی، برآنیم تا آثار انحراف و زمینه های آن را بیان كرده و با مروری، تبدیل «تلبیه های ابراهیمی» به «تلبیه های جاهلی» و بهره گیری از آن در جهتِ خاطرِ مقاصد اجتماعی و سیاسی و مبانی شرك آلود، نشان دهیم.


آنچه می تواند حجّ ابراهیمی را با نشاط كند و در آن روح و احتوا بدمد، مضامین و مزامیری است كه پیوسته می باید با تمسّك و توّسل بدان و با حضور دینی در حج، صدوربینشی ابراهیم خلیل (ع) و محمد حبیب (ص) را به ارمغان آورد. و الاّ تمسّك بی روح در انجام مراسم و مواسم، یادآور حجّی است بی زیان كه از بوسُفیان هم به انجام می رسیده است.

 


زیرا، حج به معنای عام ـ نه خاص ـ اسلام است; بلكه آنچه اسلام بدان دستور فرموده. برآن اصرار دارد، حج ابراهیمی است از میان حجِّ جاهلی، حجّ حَنیفی و حجّ صابِئین.
حَجِّ ابراهیم (ع)
آنچه از مضمون اخبار و روایات عربی بدست می آید; حجّ در عصـر حضـرت ابراهیم (ع) به معنی قصدِ كعبه در مكّه و طواف خانه و تلبیه و اجرای سایر مناسك بود. بت پرستی و شرك باآداب و عادات خود، بعداً، حجّ را نیز به عنوان یكی از سُنن بكار گرفت.1


حجّ در قرآن كریم، از بارزترین شعائر توحیدی دین ابراهیم (ع) است. ابراهیم (ع) برای برپایی آن دعا كرده و آن را از مبانی عقیده توحیدی خویش قرار داده است: «وَ إذْ بَوّأْنَا لإِبراهیمَ مَكانَ البَیتِ أَنْ لاَتُشْرِكْ بِی شَیئاً وَطَهَّرْبَیتِی لِلَّطائفینَ وَ الْقَائمینَ وَ الرُكَّعِ السُّجُودِ. وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحجَّ یأتُوكَ رِجالاً، وَعَلَی كُلِّ ضامِر، یأْتِینَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِیق.»2


«و مكان خانه رابرای ابراهیم (ع) آشكار كردیم و گفتیم: هیچ چیز را شریك من مساز و خانه مرا برای طواف كنندگان و برپای ایستادگان و راكعان و ساجدان پاكیزه بدار. ومردم را به حجّ فراخوان تا پیاده یا سوار بر شتران تكیده از راه های دور، نزد تو بیایند.»
آنچه امروز برای پژوهندگان تاریخ ادیان جای شك نیست، برپایی خانه خدا دیگربار، توسط حضرت ابراهیم و اسماعیل ـ علیهماالسلام ـ است. پاسداشت آن و وضع منطقه حرم، همه از سُنن اوست.3 این سنّت در میان اقوام دیگر كه در هزاره پیش از میلاد مسیح (ع) یا بیشتر می زیسته اند، معمول بوده و حرمت حرم و مكه را مرعی می داشته اند.


كارشناسان كتب مقدس (عهد عتیق وجدید) و پژوهندگان ادیان، وجود حضرت ابراهیم و اسماعیل را حدود دوهزارسال پیش از میلاد مسیح، تخمین می زنند. با این حساب از پیدایش جدید كعبه با بنای ابراهیمی اكنون حدود 40قرن می گذرد.
دیودروس سیسیلی (Diodorus of Sicily) كه خود در قرن نخستین پیش از میلاد می زیسته، به هنگام ذكر نَبَطی ها سخن از كعبه به میان آورده است: «پشت سرزمین نبطی ها، سرزمینی است كه در آن مكان مقدسی (هیكلی) است كه همه عرب ها آن را سخت محترم می دارند.»4
پاره ای از محققین، برآنند كه لفظِ «مَكُورابا» (Macoraba) ودر تلفظ یونانی «مقوروبا»، كه یونانیان از آن نام شهری را مراد كرده اند، به معنی مكان. تقرّب به خدا، همان «مكه» است.


می دانیم كه كلمه «مَكْرُب» یك واژه دینی قدیمی است كه مقارن هزارسال پیش از میلاد سبائیان آن را بكار می برده اند.
بَطْلمیوس (ptolemy)، منجم و جغرافیدانِ قرن دوّم میلادی به لفظ فوق اشاره كرده است.5


براین اساس می توان گفت كه لفظ «مكّه» برای خانه خدا صفت و نعت است و اسم خاص نیست. ولی براثر استعمال و اشتهار، برجای اسم نشسته است، مثل بیت المقدس كه صفت برجای علم نشسته است. معادل همین كلمه «بكّة» است كه بنا بر رأی دكترجوادعلی هردو، تسمیه واحدی است و در لهجه های قبایل«ب» را از طریق قلب و ابدال، جای «میم» قرار می دهند، خاصه در لهجه های جنوبی جزیرة العرب.6


پاره ای از محققین، برآنند كه لفظ «بَكّة» به معنای وادی عربی، معادل دره فارسی است. «إِنَّ أَوَّلَ بَیت وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلّذی بِبَكَّةَ مُبَارَكاً و هُدی لِلْعَالَمینَ.» (آل عمران: 96)


«نخستین خانه كه برای مردم بنا شده همان است كه در مكه است. خانه ای كه جهانیان را سبب بركت و هدایت است».
در القاموس آورده است: بَكّةُ«تقال» لِمكّةَ، أولِمابین جَبَلَیهَا. به نظر می رسد كه: واژه «بَكْ» سامی قدیمی باشد. كلمه «بُقعاه» عبری به معنای دره بكار رفته است و بر دره واقع بین لبنانِ ساحلی و لبنانِ شرقی كه رومی ها سوریه فرو رفته می نامیدند، نهاده اند.
شهر «بَعْلبَك» تركیبی مزجی است از دو واژه بَعْل (آلهه باستان) و بك دره. و این همان نامی است كه به مناسبت آلهه معروف سامی ها، براین شهر نهاده اند.7
امروز این دره را، دره «بُقاع» می نامند و رود لیطانی آن را مشروب می كند.


در قرآن كریم، از مكّه به نام «أُمّ القُری»8 و «قریه»9 یادشده و در سوره زُخرف، آیه 31 آن را با طائف مقایسه كرده است: «وَقَالُوا لَوْلاَنُزِّلَ هَذَا اْلقُرآنُ عَلَی رَجُل مِنَ الْقَرْیتَینِ عَظِیم.»10
«گفتند: چرا این قرآن بر مردمی از بزرگمردان آن دو قریه نازل نشده است؟»


مُفسّرین، غالباً قریتین را «مكه» و «طائف» ذكر كرده اند. مسعودی در مروج الذهب آورده است: ابراهیم پس از اقامت در مكه در حالی كه اسماعیل سی ساله بود، مأمور بنای بیت شد، و با مساعدت فرزندش اسماعیل خانه را بساخت.11


آنچه كه از لحاظ تاریخی قابل اهمیت و در خور توجه است، سخن مینگانا (Mingana)است كه از قول كشیش سُریانی نَرْسَی (Nar sai) در باره نبرد فرزندان هاجر در (بیت عربایه) [در مرزهای شام] آورده است. این خبر، اولین نقل قول یك تن از اهل كتاب است (متوفی سال 485میلادی) كه از وجود قریش در شمال جزیره خبر می دهد و با آنچه اخباریان و نسبدانان عرب، در ارجاع نسب قریش به اسماعیل آورده اند، مطابقت دارد.12


آیات سوره مباركه بقره (150 ـ 140) كه در آنها دسیسه های یهود در میان مسلمین در باره تغییر قبله، از بیت المقدس به كعبه، محكوم می شود، می فرماید: «وَ إِنَّ الذّینَ أُوتُوا الكِتابَ لَیعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهم وَ مَااللّهُ بِغَافِل عَمَّا یعْمَلُونَ.»13
«اهل كتاب می دانند كه این دگرگونی به حق و از جانب پروردگارشان بوده است و خدا از آنچه می كنید غافل نیست.»
بیش از هرچیز بر آگاهی یهود از افضلیت و اقدمیت كعبه برای محل قبله، اشاره دارد. و این می رساند كه آنان پیش از ظهور اسلام بر فضایل و سوابق و اتصال آن به حضرت ابراهیم مقرّ بوده و در این باره برای اعراب سخن گفته اند.


از حج صحیح ابراهیمی غیر از آنچه قرآن كریم تعلیم می دهد، چیزی كه یقین آور باشد، در حافظه تاریخی برجای نمانده است. حج حنیفی كه مدّعی پیروی از حج آن حضرت است،گذشته از آنكه در تقابل با حجّ مشركین، طرح می شود و نیز در محیط شرك آلود جاهلی بدان عمل می شده است، چندان روشنگر نیست. گرچه در پاره ای موارد به شبهه شرك هم آلوده است.


به عقیده ما حجّ ابراهیمی، همان حج اسلام است، ولی ارزش و مكانت این حج زمانی شناخته می شود كه ما «حجّ جاهلی» و حجّ مشركین را بازشناسیم و بتوانیم به مقایسه ای دست زنیم تا مبادكه خدای ناخواسته، رسوباتی از آن در ذهن مسلمین برجای مانده باشد و در برابر «حج ابراهیمی» كه نخستین بار در این عصر رهبر كبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام خمینی ـ قدَّسَنَا اللّهُ بِسِرِّه الْعزیزِ ـ طرح افكند و بدان امر فرمود، رخ نماید.
در باره ورود شرك به جزیرة العرب و شیوع آن، مورّخان گذشته، بریك نهج از قول نرفته اند; پاره ای چون هِشام كلبی در الأَصنام، برآنند كه چون اسماعیل (ع) در مكه سُكنی گزید و اولاد او فزونی گرفت، به قصد معاش و بر اثر نزاع از مكه خارج شدند. اینان به احترام كعبه و برای پاسداشت قداست آن به هنگام سفر، پاره ای از سنگ حرم را با خود به همراه می بردند.


این كار در دراز مدت باعث ایجاد بت تراشی و بت پرستی شد ودر نتیجه شرك جزیره را فرا گرفت.14
اینان در دیار غربت، برگرد همان بُتان می چرخیدند و بسان طوافِ كعبه، برآنها طواف می كردند. ولی هشام می افزاید كه اینان حج را هم بنا برارث ابراهیم و اسماعیل به جای می آوردند:«وَهُم بَعدُ یعَظِّمُونَ الكَعْبةَ و مَكّةَ، ویحُجُّونَ و یعْتَمِرُونَ، عَلَی إِرْثِ إِبراهیمَ و إِسماعیلَ ـ علیهما السَّلام ـ.»15

هِشام، همین علت گرایش به شرك و غلبه بر دین ابراهیم را، توغّل و توجه بیش از حدّی می داند كه اینان برای بُتان معطوف می داشتند. وی توضیح می دهد كه با این همه، بقایایی از عهد ابراهیم واسماعیل برجای مانده بود كه اهل جاهلیت، آن مناسك را با آدابِ شرك آلود در هم آمیخته بودند و انجام می دادند و حجّ جاهلی به معنای دقیق، از همین زمان شروع می شود: «وفِیهم عَلی ذَلكِ بَقایا مِنْ عَهْدِ إِبراهیمَ وإِسْماعیلَ یتنسَّكُونَ بِها: مِنْ تَعظیم الْبَیتِ، و الطّوافِ بِهِ، و الْحَجّ، و العُمْرَة، و الوُقُوفِ علی عرفة وَ مُزدَلِفة، و إِهْداءِ الْبُدْنِ،و الاِْهْلاَلِ بالْحَجِّ و الْعُمْرَةِ، مَعَ إِدْخالِهِم فِیه مَا لَیسَ مِنْهُ.»16


«با این همه، در میان ایشان، بازمانده هایی از رسوم عصر ابراهیم و اسماعیل برجای بود كه از آن پیروی می كردند، همانند، تعظیم و طواف كعبه و حجّ، و عُمره و وقوف بر عَرفه و مُزدَلِفَه و قربانی شتران، و تهلیل و تلبیة در حج و عمره، با افزودن چیزهایی برآن كه از آن نبود.»
مراسم حجّ در جاهلیت:


حج در جاهلیت از ابتدای روز نهم ذی حَجَّه، به هنگامی كه خورشید نزدیك به غروب می رفت، آغاز می شد. پیش از آن كسانی كه قصد تجارت داشتند، در ماه ذی قَعده در بازار عُكاظ گرد می آمدند و به مدت بیست روز به خرید و فروش می پرداختند. پس از انقضای مدت فوق، روانه بازار مَجَنَّه می شدند و تا پایان ماه در آنجا به داد و ستد می پرداختند. چون هلال ذی حَجّه پدیدار می شد. به ذِی المَجَاز می رفتند و هشت روز نیز در آنجا به دادو ستد مشغول می شدند.
روز نهم مُنادی بانگ برمی آورد كه:«تَرَوَّوا بِالمَاءِ لاِنَّه لامَاءَ بِعرفَةَ وَ لاَبِمُزْدَ لِفةَ».


«ازآب به اندازه برگیرید كه در عَرفه و مُزدلفه آبی نیست.»
این روز را به همین مناسبت «تَرْوِیه» گفته اند. در روز ترویه، موسمِ بازارهای حجّ جاهلی پایان می یافت.17
حُجّاج در روز نهم ذی حجّه وارد عرفه می شدند. و بنابرنقل جاحظ، لباس خاص حجّ برتن می كردند:«كانَت سِیماء أَهلِ الحَرمَِ إِذاخَرَجوا ِالَی الحِلِّ فی غیر الاَْشْهرِ الْحُرُمِ، أَنْ یتَقَلَّدُوا القَلائدَ و یعَلِّقُوا العَلائقَ، فَإِذا أَوْجَبَ أَحَدُهُم الْحَجَّ، تَزَیا بِزی الحاج»18


«چهره اهل حرم، هنگامی كه در غیرماه های حرام، از اِحرام برون می آمدند، آنسان بود كه برخود گردن آویز می افكندند و كمربند می بستند. ولی هرگاه حج بر یكی از آنان واجب می شد، خود را به لباس حاجّ می آراست.»

قبل از آنكه وارد مواقف شوند، تلبید می كردند. عمل تلبید عبارت بود از آنكه حاجّ مقداری از گیاه خطمی و آس و سِدْر را با كمی از كتیرا بهم می آمیخت و آن رادرمیان موهای سرش می نهاد، تلبید برای آن بود كه از مرتب كردن مو و كشتن شپش خودداری كنند.
اُمیة بن اَبی صَلْت، حاجیان تلبید كرده رااینگونه وصف می كند: شَاحِینَ آباطَهُم لَم ینزَعُوا تَفَثَا وَلمْ یسلُّوا لَهُم قُمَّلاً وَ صِئْبانا19
«بغل های خویش را گشوده اند و موهای بهم پیچیده را از هم باز نكرده اند. آنان نه شپشی و نه رشكی را نیز از موی باز نگرفته اند.»
مَواقف:


نخستین موقف، همانگونه كه بیان شد عَرفَه بود كه روزنهم ذی حجّه بدان وارد می شدند.
در مورد نام «عرفه» وجوهی ذكر كرده اند; ازجمله اینكه جبرئیل حضرت ابراهیم را در مشاعر می گردانید و مواضع را به او یاد می داد و او می گفت: «عَرَفْتُ» یا اینكه گفته اند آدم و حوا بعد از هبوط در اینجا، همدیگر را بازشناختند. نیز گفته اند كه در آنجا مردم با هم آشنا می شوند.20
یاقوت گفته است: عَرفه، از عرف به معنای صبر است; زیرابرای رسیدن به آن صبر فراوان باید. و هم افزوده است كه: مردم در این وقت به گناهان خویش اعتراف می كنند.21
هوتسما(Houtesma) وقوف جاهلیان رادر عرفات به وقوف یهود بربالای كوه سیناتشبیه كرده است.22 كه در آنجا خداوند از طریق رعد و برق بر موسی تجلی كرد.
از آلهه جاهلیت در عرفات چیزی نمی دانیم، ولی احتمالا همان كوه «قُزَحْ» آلهه مزدلفه باشد كه خدای برق و طوفان و رعد و باران بود، كه پیش تر ادومی هاآنها را می پرستیدند و اكنون در میان اهل جاهلیت جز آتش افشانی برآن در مُزد لفه چیزی بر جای نمانده بود.


هر قبیله در عرفه موقف خاص داشته كه اكنون جز نام چند موضع برجای نمانده است. وحدت صفوف حاجیان در اسلام، بی هیچ امتیاز و موضعی خاص سبب شد تا اسامی آن مواضع ازیاد برود.
آنچه از این مواقف ویژه برجای مانده یكی «نَفْعَه» است مربوط به قبیله رَبیعَه كه در شعر عمروبن قَمیئَه آمده است.

و مَنْزلة بالحَجَّ أُخری عَرَفْتُها لَها نَفْعَةٌ لایستَطاعُ بُروحُها23


«منزلگه دیگری ازبرای اوست به نام نفعه كه نتواند آن را ترك كند.»
قریش و اهل مكه خود را از دیگر اعراب متمایز می دانستند و در موضعی نزدیك قربانگاه در مُزدلفه بنام «نَمِرَه» جای می گزیدند.
كوه «إِلال» درعَرفه، را معظّم می دانستند و بدان سوگند یاد می كردند. در شعر نابغه. چندجا از آن یاد شده و طُفَیل غَنَوی آن را در شعر آورده است:یزُرْنَ إِلالاً لاینَحَّبْنَ غیرَه بِكُلّ مُلَبّ أَشْعَثِ الرأسِ مُحْرِمِ24


«آن شتر سواران، در حالی كه تلبیه كُنان، غبار آلود و پریشان موی و محرم اند، جز زیارت كوه اِلال، قصد دیگر نكرده اند.»
انتقال سریع از عَرفه به مُزدلفه را «اِفاضَه» یا «اِجازَه» می گفتند. كسانی بودند كه پیشاپیش آنان را هدایت می كردند.
در سیره ابن هشام آمده است كه، غوث بن مُرّبن اُدّ، مسؤول اجازه از عرفه بود و پس از او، فرزندانش این مسؤولیت را برعهده داشتند. او و فرزندانش را«صُوَفَه»25 می گفتند. در وجه این نامگذاری گفته اند: هنگامی كه مادرش او را به كعبه بست، پارچه ای پشمین بر او انداخت.
در حج ابراهیمی، بنابر نقل ابن عباس، پیامبر خدا(ص) از حركت شتابان منع فرموده و دستور حركت به آرامی صادر كرد: «أیها النّاسُ عَلیكُم بِالسَّكینةِ فَإِنَّ الْبِرَّ لَیسَ بالإیضَاعِ.»26


«ای مردم، آرام حركت كُنید، نیكی در شتابِ مزاحمت آلود نیست»
برحسب نقل اَزرقی، اول كس كه بركوه قُزَح آتش افروخت، قُصی بن كِلاب بود و این كار تا ظهور اسلام ادامه داشت. شاید هدف از برافروختن آتش بربالای آن، راهنمایی حاجیانی بود كه ممكن بود، پیش ازآنكه به مزدلفه برسند، تاریكی آنها را فرا گیرد.27
همه در مزدلفه كه بین عرفات و منی است گرد می آمدند و حتی قریش و مكّیان نیز در اینجا خود را دال جمع می كردند. شب را در آنجا به دعا و تلبیه بسر می آوردند و در انتظار برآمدن تیغ آفتاب می ماندند. پاره ای از سرشتاب خطاب به كوه «ثَبِیر» كه خورشید از پشت آن برمی آمد، چنین می خواندند: «أشْرِقُ ثَبیرْ، كَیما نُغِیرْ»; «خورشید برآ، تا از اینجا برای قربانی كردن روان شویم.»


در حجّ ابراهیمی، برخلاف حج مُشركین، افاضه از عَرفه، بعدازغروب و از مزدلفه پیش از طلوع آفتاب، انجام می شود.
أبوذُؤَیب هُذَلی،بیتوته مشركین در مُزدلفه و از آنجا به مِنی را در شعر زیر كه در وصف حاجِّ مُشركی كه اعمال خود را شتابان برای خرید عسل، انجام می دهد، آورده است:فَباتَ بِجَمْع ثُمَّ تَمَّ إِلی مِنی فَأَصْبَحَ رادّاً یبْتَغِی الْمَزْجَ بِالسَّحْلِ28


«او شب را در مزدلفه بسر آورد و پس از آن به منی رفت، پس از انجام مناسك، با پول خود به دنبال خرید عسل است.»
در بیان سبب شتاب در عبور از مزدلفه به قربانگاه مِنی، تاریخ ساكت است، ولی می توان حدس زد كه شاید برای گرفتن جای مناسب، یا تعجیل در قربانی كردن باشد.
در مزدلفه هم، صُوَفه كار افاضه را انجام می دادند و این امر بر عهده خاندان هایی از قبایل بود.
اختلافات و امتیازات:


اگر مراسم حجِّ جاهلی را از خلال تاریخ و ادب مكتوب بررسی كنیم به اختلافاتی برمی خوریم كه خود ناشی از امتیاز خواهی پاره ای از قبایل است. این اختلافات پیش از هرچیز نحوه اجرای حجّ مُشركان را نشان می دهد كه تحت نفوذِ خوی برتری جوئی قبایلِ زورمند مكّی، رنگ دینی و وحدت خود را از كف نهاده بود.
حجاج جاهلی برسه دسته بودند: 1 ـ حُمْس 2 ـ حِلَّه 3 ـ طُلْس
1 ـ حمس: قریشیان خود را برتر از سایر عرب می دانستند و به جهت مجاورتشان با مكه می گفتند: «نَحْنُ أَهلُ الحَرَم، فَلیس ینْبَغی لَنا أَنْ نَخْرُجَ مِنَ الْحُرْمَةِ، ولاَنُعظِّمُ غیرَها كَما نُعَظِّمُها، نَحْنُ الْحُمسُ.»34


آنگونه كه از این متن برمی آید، امتیاز حُمْس خاصِّ ساكنانِ حرم از قریش بوده است.
در كتاب المُحَبَّر، آمده است: «قُریشُ كُلُّها، وخُزاعَةُ لِنُزولهامَكَّةَ، ومُجاورتها قُریشاً.»35
برای معنای لغتِ حُمْس، دو وجه ذكر كرده اند: «أَلْحُمْسُ، جَمع أَحْمَسَ و حَمِس، مِنْ حَمِسَ: أَی;إِشْتَدَّ وصَلُبَ فی الدِّینِ و الْقِتالِ،وَقِیلَ: إِنَّهم لُقِّبُوا بِذَلكَ لإِلْتِجائهِم بِالْحَمْسَاءِ،وَهِی الكَعْبَةُ، لاَِنَّ حَجَرَها أَبْیضُ إِلَی السَّوادِ.»36


پس با عنایت به متن فوق، حُمْس یابه معنای سختگیری و استواری در دین و نبرد است و یا به مناسبت رنگ سنگ های كعبه است كه سفید متمایل به سیاهی است.


آنچه، پیروان حُمْس در حج ایجاد كردند، اینهاست: ترك وقوف در عَرفه و افاضه از آنجا به سوی مزدلفه. آنها در عینِ اقرار به این مناسك، می گفتند: ما اهل حرمیم نمی باید از حرم بیرون رویم و غیر حرم را تعظیم كنیم. چون حاجیان در عرفه قرار می گرفتند، اینان دراطراف حرم وقوف می كردند و شامگاهان به مزدلفه می رفتند.


این امر تا ظهور اسلام برجای بود، تاآیه كریمه 199از سوره بقره، آن را ملغی كرد.
«ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیثُ أَفَاضَ النَّاسُ..»37; «سپس از آنجا كه دیگر مردم باز می گردند، شما نیز باز گردید.»
دیگر كارها كه قریشیان باید به جهتِ رعایتِ حُمس، انجام می دادند، این بود:
در خوردنی، إِقّط، (شیر خشكانده كه با آن غذا تهیه می شد) نمی پختند. روغن داغ نمی كردند، شیر برشیر نمی افزودند و نگه نمی داشتند.و روغن نمی مالیدند، گوشت نمی خوردند و چیزی از گیاه حرم مصرف نمی كردند.


در پوشیدنی، پارچه مویین و پشمین از شتر و گوسفند و بز و پنبه ای نمی بافتند. ولباس جدید برتن می كردند.
در مَسكن، در زیر چادر مویین نمی رفتند و از سایبان آن بهره نمی گرفتند. اگر می خواستند سایبان گزینند از چادرهای چرمین استفاده می كردند.38
از در خانه وارد آن نمی شدند، بلكه از پشت بام ها داخل می شدند.
قرآن كریم در سوره بقره، آیه 189، اشاره به این عمل می كند و از آن نهی می فرماید: «و لَیس الْبِرُّبِأَن تَأْتُوا الْبُیوتَ مِنْ ظُهُورِهَا، وَلِكنَّ الْبِرَّمَنِ اتَّقَی، وَ أتُوا الْبُیوتَ مِنْ أَبْوابِها..».39


«...و پسندیده نیست كه از پشتِ خانه ها به آنها داخل شوید، پسندیده آن است كه پروا كنید و از درها به خانه درآیید..»
از دیگر آیین اهل حُمس، این بود كه می گفتند: بر غیر اهل حرم، نمی زیبد كه از طعام غیر حرم در حرم بخورند، بلكه چون برای حجّ یا عُمره آیند باید از طعامِ اهلِ حرم بخورند، یا بروجه مهمانی ویا بر سبیل خرید.40


نیز بر هر كه برای اولین بار به طواف می آمد، الزام كرده بودند كه در لباسِ اهل حرم; یعنی اهل حُمس طواف كند و اگر نیافت، عُریان طواف كند.41
همینسان اگر به مردی از خود زن می دادند، هركه از او به دنیا می آمد بر آئین حُمس بود.

این امر، جنبه های سیاسی و اقتصادی نیز داشت كه در قضیه تزویج حُمسیان با غیر اهلِ حرم پدیدار است. و پاره ای از شعرای جاهلی بر این افتخار كرده اند.
2 ـ حِلَّه: قبایلی كه خارج از حرم بودند و در حِلّ می زیستند، به حِلّه معروف بودند. اختلاف حِلّیان با حُمْسیان در این بود كه، اینان در ایام حجّ، روغن ذوب می كردند و خوراك إقّط می خوردند و بر خود روغن می مالیدند و گوشت می خوردند.
و از پشم و مو، لباس می بافتند و چادر برپا می كردند. در لباس خود مناسك به جای می آوردند. پس از فراغت، چون داخل كعبه می شدند، كفش و لباس را صدقه می دادند و برای طواف از حُمسیان لباس كرایه می كردند.42


3 ـ طُلْس: در باره طُلْس گفته اند كه اینان یمنیان اهالی حَضرموت و عَكّ و عجیب و ایادبن نزارند. در وجه تسمیه گفته اند، چون از مكان های دور می آمدند و در حالی كه غبار راه برآنها نشسته بود، به طواف خانه می پرداختند، بدین نام خوانده شده اند.43
اینان در احرام بسانِ اهل حِلّه، و در پوشیدن لباس و دخول خانه چون اهل حُمس عمل می كردند.44
عُمْره: اهلِ جاهلیت از حُمس و حِله و طُلس، به غیر از حج برای عُمره هم به كعبه می آمدند. در عمره خلاف حجّ قبلا حلق كرده و از تلبید خودداری می كردند.
در ایام حج انجامِ عمره را گناهی بزرگ می شمردند. و عمره در ماه های حج، ذی قعده، ذی حجّه و محرم را [برحسب اعتقاد جاهلی] بس نابخشودنی می دانستند. می گفتند: «إِذَا بَرَأَ الدُّبُرْ وَعَفَا الْوَبَره، و دَخَلَ صَفَرْ، حُلَّتِ الْعُمْرَةُ لِمَنْ اعْتَمَرْ.»45


«چون پسین شتر از رنجِ سِفرِ حج پاك شود و پشمش بروید و ماه صفر درآید، عُمره برآنان كه عزم كرده اند، حلال شود.»
عمره، از حیث احرام و طواف با حج فرقی نداشت، الاّ كه وقوفِ در عرفه و مزدلفه و مِنی و رمی جمار نداشت.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید