بخشی از مقاله
چکیده
هر نویسندهاي، با ایجاد نوع روایت و بهکارگیري تکنیکهاي روایی خاص در داستان، دیدگاهی تازه از رخدادها در برابر چشم خواننده میگشاید. او با نوع بیان خود، همه عناصر داستان از جمله کارکردها، شخصیتها، پیرنگ، زمان و... را تحت شعاع خود قرار میدهد. داستانپرداز، با انتخاب نوع عنصر روایی خاص در پیشبرد روایت خویش، از سه نوع الگوي کلاسیک یا ارسطویی، مدرن و پسامدرن در ایجاد سبک روایی داستان خویش سود میجوید و به این ترتیب همه عناصر روایی را در کنار هم و بر روي زنجیرهاي از حوادث به خدمت داستان در میآورد.
در مقاله حاضر، برآنیم تا نوع روایت و تکنیکهایی را که براي روایت داستانهاي کوتاه خود به کارگرفته است بررسی کرده، با کشف الگوهاي به کار رفته در آنها به شیوة بیان و دستور زبان این نویسنده پی ببریم. براي این منظور ابتدا تعریفی از روایت ارائه خواهیم داد و پس از آن گذري خواهیم داشت بر پیشینه علم روایتشناسی. همچنین به اختصار عناصر ساختار روایت داستان را با توجه به نظریات روایتشناسان غربی معرفی کرده، تا در تحلیل ساختار روایی داستانهاي کوتاه ابراهیمی، مفاهیم مربوط به روایت راهنماي خواننده در درك کنشهاي روایی داستان باشد.
کلیدواژهها: روایت، روایتشناسی، راوي، پیرنگ، نادر ابراهیمی
مقدمه
هر نویسندهاي با ایجاد نوع خاص روایت و راوي در داستان خود، به تشکیل سلسلهاي زنجیرهوار از پدید میآورد. نویسنده در داستان خود، با انتخاب راوي و نوع روایت، دیدگاهی تازه از رخدادها را در برابر چشم مخاطب - خواننده/ روایتشنو - میگشاید؛ چشماندازي که نگاه مخاطب را به سوي جهان پیرامون خویش تغییر داده و او را در کشف حقایق و معرفتهاي موجود یاري میرساند. در مقاله حاضر، برآنیم تا نوع روایت و تکنیکهایی را که براي روایت داستانهاي کوتاه خود به کارگرفته است بررسی کرده، با کشف الگوهاي به کار رفته در آنها به شیوة بیان و دستور زبان این نویسنده پی ببریم.
نادر ابراهیمی از جمله نویسندگانی است که در انواع ادبی دست به قلم داشته، از این جهت میتواند انتخاب مناسبی براي این منظور باشد. او در کارنامه کاري خود رمان بلند تاریخی، رمان، داستان بلند، داستان کوتاه، فابل، نمایشنامه و فیلمنامه دارد که به وجه مسلم، نوع روایت هرکدام متفاوت خواهد بود. اما با توجه به حجم بالاي آثار او، قطعاً بررسی همه آثار این نویسنده در این مقال نخواهد گنجید. در این جستار، تنها به تحلیل ساختار روایی پنج داستان کوتاه از میان یازده مجموعه داستان کوتاه پرداختهایم تا هرکدام به عنوان مصداقی براي این نوع نظریه ادبی معاصر به کار آید.
براي این منظور ابتدا تعریفی از روایت ارائه خواهیم داد و پس از آن گذري خواهیم داشت بر پیشینه علم روایتشناسی. همچنین به اختصار عناصر ساختار روایت داستان را با توجه به نظریات روایتشناسان غربی معرفی کرده، تا در تحلیل ساختار روایی داستانهاي کوتاه ابراهیمی، مفاهیم مربوط به روایت راهنماي خواننده در درك کنشهاي روایی داستان باشد.
روایت چیست؟
منطق زندگی بشر پیش از آن که بر اساس رابطه علّی و معلولی باشد، منطق داستانی است. این رخدادها هستند که زندگی ما را نقش میدهند و هر داستانی توالی رخدادها در بستر زمان است و هر داستانی، روایت است؛ روایتی از رخدادها. معهذا انسان براي درك پدیدههاي پیرامون خویش به روایت و شناخت آن نیازمند است. پیش از آن کودك با شنیدن قصههاي جن و پري، داستانهاي تخیلی و درك افسانهها و داستانهاي کهن به بازیابی شخصیت خود و روان آگاه و نیمهآگاه خویش میپردازد. روایتها به کودك یاري می رسانند تا تجربههاي آینده را در میان رخدادها سامان دهد.
پرنیان سخن
اگرچه نمیتوان روایت را محدود به قصه و داستان کرد و میتوان براي آن جنبههاي عامتري را نیز در نظر گرفت اما روایت به طور خاص یک داستان است؛ داستانی که مجموعهاي از رخدادها در زنجیرة زمانی در آن شکل میگیرد. بنابراین، روایت آن چیزي است که داستان را بازگوید یا نمایش دهد و این نمایش یا بازگویی باید در برههاي از زمان باشد. مایکل تولان معتقد است: »روایت، بازگویی اموري است که به لحاظ زمانی و مکانی از ما فاصله دارند. گوینده حاضر و ظاهراً به مخاطب و قصه نزدیک است اما رخدادها غایب و دورند.
اگرچه با وجود حضور گوینده و غیاب رخدادها، روایت توان این را دارد که امور غایب و دور را نیز به طرزي نامتعارف حاضر جلوه دهد. روایت میتواند سه مؤلفه قصه، گوینده و مخاطب را در مراتب مختلف نزدیکی و دوري ارائه دهد. آنچه در هر روایت مدنظر روایتشناسان است، ارتباط میان حوادث داستان در یک زنجیرة زمانی است. اما بجز زمان که ژرار ژنت آن را اصلیترین عنصر روایت میداند آنچه روایت را از توصیف متمایز میسازد ارتباط غیرتصادفی میان رخدادهاست. تولان معتقد است در هر داستان وضعیت یا موقعیتهاي شناختهشدهاي وجود دارد، آنگاه چیزي رخ میدهد و این وضعیت تغییر مییابد.
تعریف دیگري که از روایت ارائه شده است تعریف مایکل تولان باشد. او میگوید: روایت توالی از پیش انگاشتهشدة رخدادهایی است که به طور غیر تصادفی به هم اتصال یافتهاند. پس شرط اصلی این توالی، غیرتصادفی بودن ارتباط میان حوادث است. او میگوید ارتباط میان حوادث باید مشخص و باانگیزه باشد. هر حادثهاي در داستان میباید از حادثهاي دیگر منتج شود. این پیوند سببی و زمانی میان حوادث، روایت را از توصیف خام جدا میکند. پیوند زمانی را اولین بار ارسطو در بوطیقا دربارة تراژدي بهکار برد. بنابراین، شرط کافی براي روایت تشخیص رابطه هدفمند میان وضعیت هاست.