بخشی از مقاله
چکیده
نقدبومگرا رویکردي نو در نقدادبی است، که به برهم کنشی ادبیات و محیط زیست می پردازد و نحوه تأثیر و تأثرات انسان و طبیعت، همچنین سیر تحولات آنها را بیان میکند. عناصر سهگانه فرهنگ، طبیعت و انسان باعث تغییر و دگرگونی نحوة رفتار انسانها شده است؛ به صورتی که انسان هر چه به فرهنگ نزدیکتر باشد، به همان نسبت از طبیعت دور می شود. پیشرفتهاي انسان در علوم مختلف، او را در باور بینیازي از طبیعت قرار داده و سبب شده رفتهرفته خیال چیرگی بر طبیعت و تصرف آن را در سر بپروراند.
در این پژوهش تقابلات فرهنگ، طبیعت و انسان به شیوه توصیفی تحلیلی در داستان کوتاه »صدا که می پیچد« از مجموعه داستان »هزارپاي سیاه و قصههاي صحرا« اثر نادر ابراهیمی، بررسی شدهاست. نتیجه تحقیق نشان میدهد انسان در ابتدا رفتاري احترامآمیز با طبیعت داشت و حتی گاه آن را جزئی از وجود خویش می دانست، اما در گذر زمان و با پیشرفت علم و بالا بردن سطح توانش، به مرور از طبیعت فاصله گرفت و آن را دستمایه رسیدن به اهدافش قرار داده است.
مقدمه
رویکرد بومگرا - زیست محیطی - در نقد ادبی جایگاهی نوبنیاد است، که به تبیین رابطه انسان و طبیعت و چگونگی این رابطه می پردازد. انسانها بر اساس شناخت خود از محیط و براي رفع نیازهاي خود ناچار به برقراري ارتباط با طبیعتی بوده اند که در ابتدا انسان بخشی از آن تصور میشد، یعنی انسان گمان میکرد وجود او وابسته به طبیعت است و اگر براي رفع نیازش در تعامل سازنده با آن قرار نگیرد به مرور نابود خواهد شد. این نگرش سبب شد تا رفتاري به غایت احترام و کرنش در مقابل طبیعت داشته باشد.
او که هر روز آگاهی اش نسبت به محیط پیرامون را افزایش می داد، رفتهرفته خود را در مقابل آن نیرومند احساس کرد و سعی در چیرگی بر طبیعت داشت. او در تمامی تعاملاتش با دو عامل ترس و نیاز روبرو میشد که نحوه رفتارش را با طبیعت و محیط پیریزي میکرد. ترس او گاهی سبب میشد طبیعت را به مثابه خدایی ببیند و عوامل طبیعی را کارگزاران این خدا بداند و نیاز او به طبیعت براي رفع نیازهاي طبیعی کرنشش را در مقابل آن دوچندان میکرد. پس از چندي که خود را توانا یافت و براي رفع نیاز از عوامل دیگري نیز مانند پیشروياش در عالم ماده و ساخت لوازم و ابزارآلات استفاده کرد، به باور بینیازي اش دامن زد و سعی داشت طبیعت را مقهور توانایی خویش کند. او در این تعاملات با عنصر فرهنگ دست به تغییر میزد.
فرهنگ، مقوله جدیدي نیست، اما در پژوهشهاي امروزي بسیار مورد توجه قرار گرفته است به گونه اي که تعریف دقیقی از آن ارائه نداده اند. شاید دقیقترین تعریف این باشد که »فرهنگ عبارت است از رفتارها و فرآیندهاي معناسازي با متونی که در جریان زندگی روزمره با آن مواجه هستیم. فرآیند معناسازي در یک ارتباط پیوسته و پویا انجام میگیرد که بخشی از مهمترین سازوکار آن ارتباطات بینافردي در حیات اجتماعی است.
« - رشیدي، - 176 : 1393 یعنی چگونگی رفتارهاي برخاسته از محیط و نیاز انسان، که به مثابه ابزاري، او را به پیشبرد اهدافش کمک میکندشاید. بتوان زندگی انسانِ طبیعی را بدون فرهنگ تصور کرد اما این چندان قابل نقد نخواهد بود زیرا کنشی صورت نخواهد گرفتاندیشیدن.» درباره انسانِ طبیعیِ بدون فرهنگ، بسیار دشوار است و گاهی ناممکن مینماید. اما برخی مطالعات مانع حکم قطعی به ناممکنی ادامه زیست انسانی بدون اکتساب فرهنگ است.« - مصلح، - 55 :1393 انسان اگر ابزار فرهنگ را به کار نگیرد، در همان حیات طبیعی به سر خواهد برد و چه بسا آمیختگی اش را با طبیعت بیش از پیش باور کند.
اما آنچه محل بحث این پژوهش است انسانِ فرهنگی است که سعی در دگرگونی و مطابق میل خود کردنِ طبیعت و محیط زیست خود دارد. انسان تا وقتی که خود را در تعامل مستقیم با محیط میبیند خود را بخشی از آن احساس کرده و وجودش را وابسته به آن میداند. اما به محض دسترسی به ابزار صنعتی و رویارویی با فرهنگ رشدیافته شهري از طبیعت فاصله می گیرد . »شهرها در طول تاریخ تا به امروز، به عنوان تصویري از حاکمیت انسان بر دشواريهاي زندگی در طبیعت بازنمود یافته اند.
زیرا شهرها همواره بسترهاي انسانسازي بودهاند که با تغییر و دگرگونی کامل حوزههاي طبیعی ساخته شدهاند. تلاش براي کنترل طبیعت را میتوان در حصارهایی که در نخستین شهرها براي دفاع ساخته می شدند، که در واقع مرزهایی براي تمایز و جدایی بین فرهنگ و نافرهنگ - طبیعت - محسوب میشدند. طبیعت در شهرها برخلاف سایر صورتهاي زیستی شکلی کنترل شده داشته است. به همین دلیل در شهرها تجربه زیستی، بر اساس ارتباط با مقولات طبیعت صورت نمیگیرد.« - رشیدي، - 187 :1393 هرچند این عوامل دلیل قطع انسان از طبیعت نیست، اما او را در باور خوداتکایی و جدایی از طبیعت میبیند. بنابراین این جستار می تواند در پاسخ به پرسشهاي زیر باشد که:
رفتار انسان در رویارویی با اقلیم روستایی و طبیعی چگونه است؟
وجود ابزارآلات و صنعتی شدن چه تاثیري بر تعاملات انسان و طبیعت میگذارد؟
در واقع نقد بومگرا سیر تاثیر و تاثرات انسان و طبیعت، همچنین بازنمایی چگونگی این تعاملات و نتایج به دست آمده از آن را مورد بحث قرار می دهد. همچنین سه عنصر انسان، فرهنگ و طبیعت عوامل اساسی و تاثیر گذار در این رویکرد هستند. انسان در پی رفتوآمدها و معرفتی که از طبیعت و محیط پیرامونش حاصل میکند، توصیفات و رنگهاي متفاوتی براي آن قائل میشود. یکی از آثاري که مملو از توصیفات خواه نا خواه انسان از طبیعت و برداشت حقیقی و گاهی بلاواسطه اوست، رمان میباشد. در میان آثار بسیار متعدد و متنوع ادبیات داستانی، داستان کوتاه صدا که میپیچد از مجموعه داستانی هزارپاي سیاه و قصه هاي صحرا اثر نادر ابراهیمی، برجستگی خاصی دارد که در قالب نقد بومگرا قرار گیرد. براي این منظور ناگزیر مختصري درباره نویسنده و دلیل نوشتن داستان را بیان میکنیم.
نادر ابراهیمی
نادرابراهیمی - 1315 - در کتاب ابنمشغله که اولین جلد از زندگی نامه دو جلدي اوست، اولین راه درآمد خود را اینچنین میگوید: »براي آشنایان خطاطی میکردم و پول میگرفتم-مختصري.« - ابراهیمی، - 21 :1364 یکی دو سال پس از آن: » اولین حکم رسمی یک شغل مناسب را از یک مؤسسه دولتی دریافت کردم؛ کمککار فنی تعمیرگاه سیار سازمان برنامه در ترکمن صحرا، روزمزد موقت با دستمزد روزانه یکصد و پنجاه ریال.« - ابراهیمی، - 25 :1364
او که به اجبار براي انجام وظایفش به صحرا سفر کرده بود متاثر از صحرا و مردمانش، دست به قلم میبرد. ابراهیمی دلیل نوشتن داستانهاي کوتاهش دربارة صحرا را اینگونه مختصر بیان میکند: »در همان شبهاي عظیم صحرا بود که دانستم، ایران را سخت و بیحساب دوست داشتن، محکومیت من است.« - ابراهیمی، - 27 :1364 و همین آشنایی با صحرا مقدمه نوشتن داستانهاي صحرا مثل آتش بدون دود و چند داستان کوتاه میشود.
ابراهیمی در تمام سالهاي پرکار عمرش، نوشتن را که از شانزده سالگی شروع کردهبود، رها نکرد، حتی در سال هایی که در زندان به سر میبرد. اولین کتاب او خانه اي براي شب نام دارد که درسال 1342چاپ شد و داستان دشنام آن بسیار مورد توجه قرارگرفت. تا سال 1380 که در بستر بیماري نبود، صدها مقاله تحقیقی و نقد و بیش از صد کتاب از او چاپ و منتشر شدهاست، که شامل داستانهاي بلند و کوتاه، کتاب کودك و نوجوان، نمایشنامه، فیلمنامه و پژوهش در زمینههاي گوناگون است.
صدا که میپیچد
داستان کوتاه صدا که میپیچد نیز از سري داستانهاي کوتاه ابراهیمی درباره ترکمن صحرا است که در مجموعه هزارپاي سیاه و قصه هاي صحرا روایت شدهاست. میرصادقی درباره داستان اینگونه مینویسد: »تصویرگر تار و پود ظریف روح انسانی و نمایشگر رابطههاي دائمی و همبستگی آنها با هم، اختلافهایشان، انتظارها و آرمانهایشان، امیدها و رؤیاها، غمها و شاديها و رنجها و محرومیتهایشان است - « میر صادقی، - 263 : 1380 به این ترتیب داستانی برآمده از محیط ترکمنصحرا نیز میتواند بستري مناسب براي نگاه به داستان از زاویه دید رویکرد زیست محیطی باشد. بر این اساس یکی از عناصر بسترساز داستانی یعنی زمینه یا Setting اهمیت فوقالعادهاي دارد به این دلیل که شرایط اقلیمی در شکلگیري شخصیت اثرگذار هستند . »
این اصطلاح هم شامل محیط زیست طبیعی، هم محیط زیست مصنوعی - فرهنگی و اجتماعی - است، هم مکان را شامل میشود، هم زمان را، هم موقعیت واقعی را شامل میشود، هم موقعیت-هاي توصیف شده در داستانها و فیلمنامه را« - پارساپور، . - 104 :1392 تقابلات آشکار شخصیتهاي داستان روایتگر کشمکش مرد ترکمن - نماد انسان طبیعی - با شهري - نماد فرهنگ - بر سر زمین زراعی - نماد طبیعت - است. خلاصه داستان اینگونه است که، عثمان مردي ترکمن، که روي زمین شاهی کار میکند و روزي خود و خانواده اش را از آن برداشت میکند، در رویارویی با فردي شهري قرار میگیرد که ظاهراً قطعه زمین عثمان را خریده است و قباله دارد. بایرومخان همولایتی عثمان و خواهان زمین اوست.
اما وقتی با سرسختی عثمان براي حفظ زمین روبرو میشود، از پافشاري دست میکشد و چشم از آن زمین برمیدارد. هنگامی که شهري براي تحویل زمینش می آید، بایرومخان با او قرار میگذارد که اگر زمین را گرفت به بهاي خوبی از او میخرد. اما شهري نیز نمیتواند با عثمان کنار بیاید و به بایروم خان پیشنهاد میدهد که او با عثمان روبرو شود. بایرومخان قبول نمی کند و فقط مشروط به رضایت عثمان حاضر به معامله است. اصرارهاي پیدرپی شهري عثمان را به ستوه آورده و او وادار میشود براي حفظ زمینی که روي آن کار میکند دست به هر اقدامی بزند. به ناچار همسر و فرزندانش و همچنین فرزندان برادرش که گویا با آنها زندگی میکرده اند را به منزل جوچی برادر همسرش می برد و به همسرش میگوید، میرود که پشت خرمن بخوابد.
اما در واقع براي حفظ زمینش قیام میکند. به تمام دوستان و آشنایان سر میزند و از آنها کمک می طلبد. حتی بایرومخان با او همراه می شود و براي بازپس گرفتن زمین، که شهري با وارد کردن ادوات کشاورزي سعی در تملک آن داشت، عثمان را همراهی میکنند. پس از ورود به زمین، شهري که اکنون در آن چادر زده، با صداي اهالی از چادر بیرون میآید و خود را در مقابل هفتاد مرد مسلح به چوبدست می یابد.
او براي دفاع از خود هنگامی که عثمان او را هدف چوبدستش قرار می دهد از تفنگ استفاده می کند و ابتدا بایروم خان و پس از آن عثمان را میکشد . اهالی او را درون چاهی میاندازند و چادر و بساطش را به آتش میکشند. راوي داستان که تاکنون سوم شخص بوده از اینجا به بعد اول شخص میشود و خود را نشان می دهد و میگوید که در داستان حضور داشته و شهري را خطاب قرار میدهد که: »شنیدم که شما با ترکمنها سرِ زمین عثمان جنگیدید، راست است؟ نه من نجنگیدم. آنها این کار را کردند.