بخشی از مقاله

چکیده

بی شک ادبیات مقاومت را میتوان به فریادِ رسای ملتهای مظلوم و ستم دیده تعبیر کرد؛ فریادی که جرقه ی آن در عمق جانِ ادیب زده میشود و شعلهی آن در پهنهی هستی می خروشد. ملک الشعرای بهار و ابراهیم ناجی دو شاعر ارزشمندِ ادبیات فارسی و عربی به شمار می روند. هر دو شاعر، گرایش قوی به ادبیات ملی داشته و مضامین و رموز مشترکی را در بین دو زبان خلق کردهاند که در خور توجه است.

ملک الشعرای بهار در شعر »دماوند« و ابراهیم ناجی در شعر »القمه« کوه را در بافتی رمزگونه، به کار گرفتهاند. در این دو اثر ادبی، بین روند حوادث و درون مایه، شباهت فراوانی دیده میشود تا آنجا که برخی از ابیات را میتوان معادل برخی دیگر دانست. این شباهت تا آنجاست که پژوهش را به دلیل این قرابت در مضمون و روند حوادث و پی جویی آن، در دو اثر سوق می دهد. جستار حاضر بر آن است که با تطبیق دو شاهکار، موارد مشابه مفهومی و منطوقی را اشاره دارد.

مقدمه

ادبیّات به عنوان یکی از اشکال بی همتای بیداری اجتماعی،نقشی مهمّ و اساسی در سازماندهی و تشویقملّتها و انسانهایی دارد که برای رهایی مبارزه می کنند، علاوه بر این نباید وظیفهی زیباییشناسی ادبیّات را از یاد برد که نقش سازندهای در شکل دهی به زندگی و پدیدار کردن زیباییهای آن دارد.

از اینرو، ادبیات مقاومت را میتوان به فریادِ رسای ملتهای مظلوم و ستم دیده تعبیر کرد؛ فریادی که جرقه آن در عمق جان ادیب زده میشود و شعلهی آن در پهنهی هستی میخروشد. »این ادب پیوسته با مردم میجوشد و میخروشد و با حالات و مناسبتهای آنان در رویارویی با دشمنان، همسو و همساز و با جزر و مدهای زندگی مردم همراهی دارد

هدف شاعر و ادیب فقط نجات ملت و کشور خود نیست بلکه این ادبیات رسالتی جهانی دارد که عبارت است از رساندن فریاد ملتهای مظلوم و ستم دیده به گوش جهانیان و ایجاد نوعی مقابلهی فراگیر جهانی در برابر ظلم و ستم موجود در جوامع بشری.

گاه شاعر، بدلیل شرایط حاکم بر محیطش، گفتار رمزگونه را برای ابراز مفاهیمِ خود، بر میگزیند که اقتضائات و بازتاب های خاصی را منجر میشود. ملک الشعرای بهار و ابراهیم ناجی دو شاعر ارزشمند ادبیات فارسی و عربی به شمار میروند که مضامین و رموز مشترکی را در بین دو زبان خلق کردهاند. بهار در شعر »دماوند« و ابراهیم ناجی در شعر »القمه« کوه را در بافتی رمزگونه، به کار گرفتهاند.

در این دو اثر ادبی، بین روند حوادث و درون مایه، شباهت فراوانی دیده میشود تا آنجا که برخی از ابیات را میتوان معادل برخی دیگر دانست. این شباهت به گونهای است که ما را برآن داشت با نگاهی تطبیقی به خوانش دو اثر روی بیاوریم و از آنجایی که شعارها و بسامدهای اسلامی، نیز در این دو اثر مطرح میشود، می توان این دو شعر را خیزشی اسلامی شمرد که مردم را به واکنش در برابرظلمِ حاکمان وا می دارد. لازم به ذکر است که در خصوص پیشینهیتحقیق، مورد مشابهی یافت نشد و روندِ مقاله به این صورت است که بعد از پرداختن به رمز و ماهیتِ آن، به تحلیلِ تطبیقی دو شعر»القمه و دماوند« از منظر فکری و ساختاری میپردازد.

1 رمز پردازی

رمز از لحاظ لغوی عبارتند از: »اشارت کردن به لب یا ابرو یا به چشم یا به دست یا به زبان. اشارت کردن پنهان، اشارت کردن.« - دهخدا، :1377 ماده رمز - در جای دیگر ماهیت رمز را اینطور بیان میکند: »رمز، بخشی از تصاویر شعری، یا بخشی است که از اجزای آن متبادر و مُلحَم میشود. هم رمز و هم تصویر، بر پایه تشبیه خلق میشوند و رابطهیآن دو، چیزی شبیهِ رابطهی جزء و کل است.

تقی پورنامداریان در کتاب رمز و داستانهای رمزی در مورد تعریف رمز، میگوید: »رمز عبارت است از هر علامت، اشاره، کلمه، ترکیب و عبارتی که بر معنا و مفهومی ورای آنچه ظاهرِ آن مینماید، دلالت کند. رمز با تمام وسعت مفهوم و معنای خود می تواند معادلی برای واژهی »سمبل« در زبانهای اروپایی باشد.

واژه سمبل به شیء دو نیم شدهی جنس مینا، چوب یا فلز اطلاق می شد که هر دو نیمه را دو طرف نگاه میداشتند: دو میهمان، طلبکار و بدهکار، دو زائر. دو نفر که برای مدتی طولانی از یکدیگر جدا میافتادند با در کنار هم قرار دادن این دو نیمه، به یاد یکدیگر میافتادند. در میان یونانیان باستان، سمبل، علامت شناسایی بود. »سمبل وقتی دو نیم میشد و دو تکهی آن دوباره جمع میآمد و واحد میشد، نشانه دو مفهوم جدایی و وصال بود.

قدامه بن جعفر در کتاب نقد النثر، ذیل واژهی رمز، میآورد: »رمز عبارت است از کلامی که پوشیده باشد و اصل آن همان صدای نهانی است که به سختی شنیده می شود. متکلم رمز را در کلامی به کار میگیرد که تصمیم دارد آن را از عامهی مردم بپوشاند و بر تعدادی از آنها آشکار سازد. برای این منظور اسم یکی از پرندگان و حیوانات وحشی یا چیز دیگری یا حرفی از حروف الفبا را برای آن کلمه، رمز قرار می دهد. 

رمز شامل دو سطح میشود: »سطح اشیای حسی که قالبی برای رمز قرار میگیرد و سطح حالات معنوی که رمز برای آن انتخاب میشود

ادیب،گفتارِرمزگونه را جانشینِ گفتار مستقیم میکندتا قدم در دنیایِهنریِ نوینی گذارد و در آنجا، از شخصیتهای تاریخی یا اسطوره ای که ریشه در باورهای مردم یک اقلیم دارند، استمداد می جوید تا تجربهی احساسی او را به دوش کشند. اگر نگاهی گذرا به تاریخ شعر در بین ملت ها بیفکنیم، در خواهیم یافت که این پدیده همیشه تابع شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی زمان خود بوده است. بررسی ارتباط بین ادبیات ملتها و مطالعهی آن از پژوهشهای ارزشمند ادبی معاصر به حساب میآید. پژوهش هایی از این دست، در حیطهی مطالعات تطبیقی قرار میگیرد و ادبیات تطبیقی نیز شاخهای از این مطالعات است. بعد از نیم نگاهی به زندگی دو شاعر، به بررسی تطبیقی شعرها روی میآوریم.

2 جستاری در زندگی ملک الشعرای بهار 1370-1304 - ه.ق -

محمد تقی، فرزند میرزا محمد کاظم صبوری، به سال 1304 در مشهد زاده شد. هجده ساله بود که پدرش از دنیا میرود و در همین اوان بود که از طرف مظفر الدین شاه به »ملک الشعرای آستان قدس رضوی«ملقّب شد.

بعد از دریافت این لقب، بعنوان کارمند دولتی منصوب شد. در همین حین به مطالعهی زبان عربی و بخصوص کتابها و مجلات مصری روی آورد تا اینکه پنجرههای جدیدی از علم و دانایی به رویش گشوده شد.

در آستانه انقلاب مشروطه به صف آزادی خواهان پیوست و شعار مبارزه و آزادی خواهی را سرداد. بعد از آن در سن 20 سالگی به اعضای انجمن سعادت پیوست.

مردم او را به چشم روزنامه نگار، ادیب، سیاستمدار و استاد مبتکر میشناسند. ولی شعر، سهم بیشتر و بسزایی در زندگی او دارد تا آنجاکه توانست به بهترین شکل، زمانهی خود را در شعرش ترسیم کند.

شاعری کلاسیک و نوآور به شمار میرود از اینرودر بافتِ شعر سنتی، بدیع ترین تصاویر را متناسب با عصر خود خلق میکند. با گزینش کلمات ساده، توانست طبعها را با خود همراه کند ولی به آن جایگاه رفیع قدما نایل نشد.

شعرهای بهار در دو حوزهاند:

-1اشعار مذهبی او، که از باورها و ایمان صادقش تبلور مییابد.

-2اشعار آزادی، وطنیات و مبارزه با ظلم و استبداد داخلی و استعمار خارجی. بازتاب فعالیتهای سیاسی و کش و قوسهایزندگی او، چندین بار بازداشت و نهایتاً تبعید به اصفهان بود. این رویداد، بعنوان آخرینجنبشِ سیاسی او به شمار می رود تا اینکه سرانجام، در روز اول اردیبهشت سال 1320 ه.ش 1370 - ه.ق - در سن 66 سالگی بر اثر عارضهی سل، دار فانی را وداع می گوید و درجوارِ مقبرهی ایرج میرزا به خاک سپرده میشود.

3 جستاری در زندگی ابراهیم ناجی 1953-1898 - م -

ابراهیم احمد ناجی القصبجی در کوی شبرا شهر قاهره مصادف با 31 دسامبر 1898 متولد شد در همین جا زندگی گذرانید و همچنین سفرهایی به لبنان و انگلیس و فرانسه و ایتالیا داشت. پدرش مهندس بود. علم دوستی پدرش، نبوغ او را شکوفا میکند. » از سن پنج سالگی وارد مدرسه ابتدائی شد و هر روز با کوله باری از عشق و جایزه به سوی پدر بازمی گشت 

مدارج علمی را از ابتدائی، راهنمایی و سپس دبیرستان به صورت پیوسته طی میکند تا اینکه وارد دانشکده پزشکی میشود و مدرک پزشکی را در سال 1923 دریافت می کند و بعنوان طبیب در سازمان راه آهن منسوب میشود و سپس از آنجا به وزارت بهداشت و اندکی بعد، به وزارت اوقاف منتقل میشود. در سال 1932 به انجمن آپولو میپیوندد

عشق و علاقه او به مطالعه سبب شد تا در سیزده سالگی رمان دیوید کاپرفیلد اثر چارلز دیکنز را تمام کند. خود او می گوید: »دیکنز مرا به ادبیات مشتاق کرد و دیوید کاپرفیلد از من شاعر ساخت تا من در خود نقش دیگری را

بِپویَم؛ من از چشمانش بارقهی زندگی نوشیدم و از لبانش، زمزمه اسرار وجود را شنیدم.

وی علوم قدیمی همچون عروض و قافیه و همچنین دیوانهای متنبی و ابن رومی و ابونواس و دیگر شاعران عرب، بعلاوه ی قصائد شیلی و بیرون و دیگر رمانتیکهای غربی را مطالعه کرد. در ابتدای کار، اشعاری از فرید دی موسیه و توماس مور را ترجمه و در بخش سیاسی هفته نامه منتشر کرد.

او همچنین اشعاری را به زبان فرانسوی، از بودلر، تحت عنوان »أزهار الشر«، اشعاری از انگلیسی با عنوان » روایه الجریمه والعقاب« از داستایوفسکی، و همچنین اشعاری از ایتالیایی با عنوان »روایه الموت فی إجازه« به عربی ترجمه کرد بعلاوه مقالهای را پیرامون شکسپیر در مجله »حکیم البیت« به چاپ رساند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید