بخشی از مقاله
ملکه تومروس کسی که سر کوروش هخامنشی را برید
کوروش پس از فتح بابل ، بر آن شد با توسل به نیروی نظامی اش که فوق العاده نیرومند بود و تاکنون شکستی را تجربه نکرده بود، ماساژت را نیز مغلوب کند. ماساژت ها در شمال شرق ایران(آذربایجان) در کرانه رود آراکس(آراز) در همسایگی قوم ایسه دونر زندگی می کردند. ماساژت ها(آذربایجانیها) بسیار ماجراجو بودند. کوروش به دلائل متعدد به سرزمین ماساژت ها لشکر کشی کرد او انگیزه های گوناگونی برای سرکوب این قوم داشته است . یکی پیشینه او بود.او باور داشت که بیش از یک انسان است . و بیش از همه شانس با او بوده است و در همه جنگ ها با موفقیت به اهداف خود دست یافته است . گفتی است که کوروش علیه هر ملتی اراده به لشکر کشی می کرد ، انصراف او از چنین تصمیی ناممکن بود و کسی نمی توانست او را از انجام این تصمیم باز دارد .
حمله به ماساژت ها(آذربایجان)زمانی صورت گرفت که فرمانروای ماساژتها (آذربایجانیها) فوت کرده بود و همسر او که زنی به نام مومی ریس (تومروس) بود بر آنها حکومت می کرد به روایت هرودوت کوروش فرستاده ای را نزد این زن فرستاد و از او خواستگاری کرده ، تومروس گمان می کرد که کوروش از او خواستگاری نکرده است ، بلکه می خواهد سرزمین آذربایجان را تصاحب کند و بر این اساس به کوروش پاسخ منفی داد. وقتی درخواست کوروش توسط تومروس پذیرفته نشد ، علیه ماساژت ها لشکر کشی کرد.تومروس برای کوروش پیغام فرستاد که به سرزمین خود باز گردد و فکر حمله به سرزمین آنها رااز سر خود بیرون کند . کوروش پس از مذاکره با صاحب منصبان به این نتیچه رسید که در سرزمین ماساژت ها یعنی سرزمین تومروس با آنان روبه رو شود.
در جنگی که صورت گرفت پسر تومروس اسیر شد و تومرس از کوروش درخواست کرد که پسرش را آزاد کند و به محض اینکه کوروش او را آزاد کرد ، پسرش خود کشی کرد.و تومرس همه ی نیروهای جنگجوی آذربایجانی راگرد آورد و به مقابله با کوروش فرستاد.مانند این کشتار تاکنون در میان بربرها(غیریونانی)سابقه نداشته است . جریان این کشتار به این صورت بود که نخست طرفین از دور با کمان به سوی یکدیگر به نبرد پرداختند و کاملا به یکدیگر نزدیک شدند.با این که طرفین زمان درازی با یکدیگر جنگیدند، هیچ کدام از طرفین فرار اختیار نکردند،در پایان این جنگ ماساژت(آذربایجانی)ها پیروز شدند.
در این جنگ بخش عظیمی از سپاه پارسیان نابود شدند ودر حین این جنگ کوروش نیز کشته شد؛ پس از آن که بیست و نه سال پادشاه بود. تومروس مشکی را پر ازخون انسان ها کرد و از میان اجساد کشته شدگان پارسی،جسد کوروش را یافت و سر اورا در این مشک فرو برد و با لحنی سرزنش آمیز چنین گفت: تو پسر مرا از من گرفتی ،از من که هنوز زنده ام و بر تو پیروز شدم .من دستور دادم که تو را با خون سیراب کنند . مرگ کوروش را طبق مدرکی که در دست است ؛ در سال 529 پیش از میلاد می دانند . پیکر او را به پاسارگاد بردند و به دخمه سپردند و مقبره او تا این زمان در آنجا برپاست.
قوم ماد،راهاندازی نخستین فرمانروایی آریایی
مادها قوم ایرانی زبان و آریایی تباری هستند که دست کم 1100 سال پیش از زایش مسیح یا بیشتر به بخش های غربی سرزمین بزرگ ایران کهن رفته و به صورت جدی در آنجا ساکن شدند. سرزمین ماد به دو بخش «ماد بزرگ» و «ماد خُرد» یا کوچک بخش بندی میشد. ماد کوچک سرزمین کنونی آذربایجان را شمال میشد(تنها سرزمین های پایین رود ارس) و ماد بزرگ بخشهای ری, کردستان (ایران, عراق ترکیه), بخشی از لرستان, همدان, اسپهان و کرمانشاه را شامل میشد.
همانگونه که در جستار "سگرتیهای آریایی" آشکار شد پیش از مادها, اقوام دیگر ایرانیزبان و آریاییتبار چون سگرتیها و پارسیان در این بخش حضور داشتهاند. در گزارشی که در آن به یورش «شلمانسر سوم» شاه آشور پرداخته شده از «پاسوراها» در کوههای کردستان یاد شده است و پس از آن در سنگنبشتههای دیگر شاهان آشوری از قوم «مادای» یا شده است. آشکار است که این اقوام یعنی سگرتیها و پارسها مدت زمان قابل توجهی را در سرزمین ماد حضور داشتهاند.
دیااُکو
مادها نزدیک سدهی 8 پ.ز. آشکارا مورد تاخت و تاز و غارتگری همسایگان آشوری خود بودند ولی این تُرکتازیها هیچگاه نتوانست به صورت کامل ایشان را از پای درآورد. این وضعیت بایستگی(لزوم) ایجاد یک دولت توانمند متمرکز و سپاهی سامان داده شده را برای مادها آشکار ساخت و همین انگیزه دلیلی بود بر راه اندازی نخستین فرمانروایی آریایی به دست مادها. باید گوشزد نمود که از دیدگاه گستردگی و دستگاه شاهنشاهی نمیتوان سخنان هرودت از تاریخ ماد (کتاب یکم, بند 96) را درست دانست. هرودت «دیوکس» را بنیانگذار پادشاهی ماد میشناساند و راه اندازی گارد شخصی, ساخت شهر و کاخ پادشاهی, برپا ساختن تشریفات درباری و گِرد هَم آوردن ِ قبایل ماد به او منسوب میکند.
باید پذیرفت که دیااُکو در واقع یک آشورستیز بود از شمار فراوان. همین آشورستیزی و همپیمانی با دیگر آشورستیزان در درازای تاریخ باعث شده است از دیااُکوی ماد چهرهای افسانهای ساخته شود و او را سر دودمان پادشاهی ماد بشناسند. پایتخت او (ایران) را «هگمتانه» (همدان) بازشناساندهاند.
فرورتیش / خشتریته
پس از شکست دیااُکو از «سارگُن دوم» شاه آشور, پسر وی «فرائورتس» (فرورتیش) -برپایهبازگویی هردوت- به شاهی رسید. در اینجا گواهی هردوت با منابع آشوری نمیخواند چرا که منابع آشوری از وی به عنوان فرمانروای ماد یادی نشده و «کشتریتو» ( خشتریته) سرکردهی شورشی یک شهرک ِ کاسی نشین ِ شناسانده میشود. او توانست با بهرهگیری از همکاری و همپیمانی با جنگجویان آریایی تبار مادی, مانایی, کمیری و سکایی در نیمهی سدهی هفتم پ.ز. شماری از ایالت های فرمانبردار آشور را در شرق تاراج کند. چنین اتحادیهای که از اقوام آریایی تشکیل یافته باشد تا آن روز بی همتا بود و از این دید نخستین به شمار میآید. از دید هرودت از زمان فرورتیش پارسها نیز خراجگذار مادها شدند و در این اتحادیه شرکت داشتند.
هووخشتره / ایشتوویگو
«هووخشتره» پس از پدرش خشتریته به پادشاهی رسید و کمابیش راه پدر را دنبال کرد و کارهای پیشینیان خود را تکمیل نمود. واپسین پادشاه پادشاه ماد ایشتوویگو (احتمالا آستیاگ) بود که به دست نوهی خود «کورش بزرگ» برکنار شد. مادها در درازای این سالها آرام آرام توانستند پایهگذار فرمانروایی آریایی و ایرانی باشند. ایشان با گِردهَم آوردن اقوام آریایی و سپس همکاری و همپیمانی با بابل توانستند به تُرکتازی و فرمانروایی هراسانگیز آشوریان پایان دهند و این دولت توانمند و با پیشینه را برای همیشه از روزگار بزُدایند. پارسیان که از هر دید با مادها همریشه و همتبار به شمار میآیند احتمالا شمار فراوانی از الگوها و نهادهای شهریگری خویش را از مادها آموخته و برگرفتهاند. پس از برانداخته شدن «آستیاگ» به دست کورش دوم هخامنشی, مادها همچنان جایگاه والای خود را در دستگاه فرمانروایی هخامنشی حفظ کردند.
منشور کورش هخامنشی
منشور كورش هخامنشی، كهنترین بیانیه حقوق بشرِ شناخته شده جهان و سند سربلندی ایرانیان از همزیستی آشتیجویانه و گرامیداشتِ باورها و اندیشههای همه مردمان تابعه در هنگامه بنیادگذاری نخستین امپراطوری جهان است. دنیای باستان همواره از آتش جنگها و یورشهای بیپایان در رنج بوده است و كشورهای آشتیجو نیز ناچار بودهاند تا برای رهایی مردمان خود از تاختوتازهای همیشگی همسایگان ناآرام، به رویارویی و چیرگی بر آنان بپردازند. اما مهم این است كه پیروزمندانِ میدان نبرد و چیرهشدگان بر شهرها، چگونه با سپاه شكسته و مردم فرودست رفتار میكردهاند؟ تاریخنامههای بشری بازگوكننده رفتار نیك كورش بزرگ، پادشاه نیرومندترین كشور آنروز جهان، و كنشهای ستیزنده دیگر فرمانروایان گیتی بوده است.
جهان امروز، نه با چشمداشت بر خاك سرزمینها، كه با تاختن بر اندیشه، باورها، غرور و هویت ملی مردمان، چیرگی بر آنان را در سر میپروراند. مردمانی كه باورها و هویت ملی و تاریخی خود را به فراموشی سپارند؛ مردمانی كه نیازمند دانش و فنآوری كشورهای دیگر باشند؛ شكستخوردگان جهان امروزند. پیشینیان ما گذشتهای سرافرازانه برای ما به ارمغان نهادند. ما برای فرزندان آینده خود چه دستاوردی داریم و برای شكسته نشدن در جهانِ سخت نامهربان امروز، چه راههایی اندیشیدهایم؟
در سال 1258 خورشیدی/ 1879 میلادی، به دنبال كاوشهای گروه انگلیسی در شهر باستانی بـابِـل در میاندورود (بینالنهرین) استوانهای از گل پخته بدست باستانشناسی كـلدانی به نام «هرمز رسـام» پیدا شد كه امروزه در موزه بریتانیا در شهر لندن نگهداری میشود.
بررسیهای نخستین نشان میداد كه گرداگرد این استوانه گِـلین را نوشتههایی به خط و زبان بابلی نو (اَكَـدی) در برگرفته است كه گمان میرفت نبشتهای از فرمانروایان آشور و بابِـل باشد. اما بررسیهای بیشتری كه پس از گرتهبرداری و آوانویسی و ترجمه آن انجام شد، نشان داد كه این نبشته در سال 538 پیش از میلاد به فرمان كورش بزرگ هخامنشی (550-530 پم.) و به هنگام ورود به شهر بابل نویسانده شده است. از زمان نگارش این فرمان تا به امروز (1384) 2545 سال میگذرد.
شكل ظاهری این فرمان، به مانند استوانهای دیده میشود كه میانه آن قطورتر از دوسوی آنست. انتشار و ثبت فرمانها و یادمانهای رسمی بر روی استوانه گِلین و نیز بر روی لوحههای مسطح، از سابقهای دیرین در ایران و میاندورود برخوردار بوده، كه گونه استوانهای آن نسبت به بقیه، پایداری و دوام بیشتری داشته است. بیتردید این فرمان در نسخههای متعددی برای ارسال به نواحی گوناگون نویسانده شده بوده كه امروزه تنها یكی از آنها به دست آمده است.
استوانه كورش آسیبهایی جدی به خود دیده است. بسیاری از سطرهای آن از بین رفته و یا بر اثر فرسودگی بیش از اندازه قابل خواندن نیستند. نبشتههای بخشهای آسیبدیده را تنها با توجه به اندازه فضای خالی و برخی حروف باقی مانده در آن میتوان تا حدودی بازسازی كرد كه در این بازسازی نیز، بیگمان احتمال اشتباههایی وجود دارد. بدین لحاظ و نیز به دلیل اینكه در خوانش و ترجمه نبشتههای بابلی، هنوز نیز اتفاق نظر وجود ندارد؛ متن منشور كورش در ترجمههای گوناگون به تفاوتهایی دچار آمده است. با این نگرش، هیچیك از ترجمههای امروزی كتیبه، معادل دقیق معنای عبارتهای اصلی آنرا ارائه نمیكنند. استناد به محتوای كتیبه و به ویژه كلیدواژهها، میبایست با دقت و وسواس بسیاری صورت پذیرد. بیتردید استناد به كتیبه هنگامی با اطمینان بیشتری ممكن میشود كه واژه یا مفهومی خاص، در بیشتر پژوهشها به گونه كموبیش یكسانی برگردان شده باشند.
در دانشگاه «ییل» (Yale) كتیبه كوچك و آسیبدیدهای نگهداری میشود كه ریشارد بِرگِر در سال 1975 آنرا بخشی گمشده از استوانه كورش دانست. این بخش توسط همو
به كتیبه اصلی اضافه گردید و نُه سطر پایانی فعلی آنرا تشكیل میدهد .
فرمان كورش بزرگ از زمان پیدایش تا به امروز بارها ترجمه و ویرایش و پژوهش شده است. پیش از همه، جوان پر شور و كاشـف رمز خط میخی فارسی باستان یعنی هنری كِرِسْویك راولینسون در سال 1880 میلادی و بعدها ف. ویسباخ 1890، گ. ریختر 1952، آ. اوپنهایم 1955، و. اِیلرز 1974، ج. هارماتا 1974، پ. بـرگـر 1975، ا. كـورت 1983، پ. لوكوك 1999 و بسیاری دیگر آنرا تكرار و كاملتر كردند. متن فارسی ارائه شده در این كتاب نیز با نگرش به پژوهشهای پیشین و روند بهبود شناخت حروف و واژگان بابلی یا اَكَدی و نیز خوانشهای تازهتر منشور كورش فراهم شده و در زیرنویسها به یادداشتهای اندكی پرداخته شده است.
ترجمه و انتــشار فرمــان كــورش بــزرگ (كــورش دوم) پــرده از نادانــستههای بســیار برداشت و بزودی بعنوان «منشور آزادی» و «نخستین منشور جهانی حقوق بشر» شهرتی عالمگیر یافت و نمایندگان و حقوقدانان كشورهای گوناگون جهان در سال 1348 خورشیدی با گردهمایی در كنار آرامگاه كورش در پاسارگاد، از او بنام نخستین بنیادگذار حقوق بشر جهان یاد كردند و او را ستودند. حقوقی كه انسانِ امروز پس از دوهزاروپانصد سال در اندیشه ایجاد و فراهمسازی آن افتاده است و آرزوی گسترش آنرا در سر میپروراند.
(نسخهبدلی از منشور كورش به عنوان كهنترین فرمانِ شناختهشده تفاهم و همزیستی ملتها در ساختمان سازمان ملل متحد در نیویورك نگهداری میشود. این كتیبه در فضای بین تالار اصلی شورای امنیت و تالار قیمومت جای دارد).
چه چیز باعث شده است تا فرمان كورش به این پایه از شهرت برسد؟ پاسخ این پرسش هنگامی دریافته میشود كه فرمان كورش را با نبشتههای دیگر فرمانروایان همزمان خود و حكمرانان امروزی به سنجش بگذاریم و بین آنها داوری كنیم.
آشور نصیرپال، پادشاه آشور (884 پم.) در كتیبه خود نوشته است: ‘‘… به فرمان آشور و ایشتار، خدایان بزرگ و حامیان من … ششصد نفر از لشكر دشمن را بدون ملاحظه سر بریدم و سه هزار نفر از اسیران آنان را زنده زنده در آتش سوزاندم … حاكم شهر را به دست خودم زنده پوست كندم و پوستش را به دیوار شهر آویختم … بسیاری را در آتش كباب كردم و دست و گوش و بینی زیادی را بریدم، هزاران چشم از كاسه و هزاران زبان از دهان بیرون كشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم."