بخشی از مقاله
نقدی بر شیطان پرستی
مقدمه :
واقعيت اين است که هميشه انسان ها در صدد بودند از رازهاي عالم وجود آگاهي يابند تا بتوانند از تاثير و نقش آنها در زندگي خود بهره گيرند و با ملکوت عالم مأنوس باشند . قرآن نيز انسان ها را به اين امر تشويق کرده و فرموده : « اولم ينظروا في ملکوت السماوات و الارض ... » (1) و علاوه بر اين ، قرآن با تشويق مومنان به تدبر در آيات کتاب خداوند عميق ترين و دقيق ترين اسرار و سنن واقعي عالم وجود را در اختيار انسان ها قرار مي دهد تا عطش رازآموزي انسان را به صورتي صحيح سيراب کند . ولي از آنجايي که خداوند در مقابل هر غذاي
حلالي غذاي حرامي نيز قرار داده تا معلوم شود چه کسي طالب حق است و چه کسي طالب ارضاي نفس اماره ، در مورد توجه به غيب هم موضوع همين گونه است، و انسان هاي گرفتار نفس اماره بدون آنکه بدانند ؛ نحوه ي رويکردشان به راز و امور غيبي ، رويکردي وهمي و بي ثمر مي باشد ، که نمونه هاي اين رويکرد انحرافي را در جادوگران مي توان ملاحظه کرد . نويسنده ي محترم در اين مباحث سعي کرده به کمک قرآن و روايات و دلايل حکمي ، تفاوت اين دو رويکرد را روشن نمايد تا نه تنها مرز خرافه با حقيقت روشن شود ، بلکه خواننده با معارف بلندي در موضوع امور غيبي آشنا گردد و ان شاء الله بتواند با پيگيري اين امور جهت زندگي خود را هر چه بيشتر به سيره ي اولياء دين « عليهم السلام » نزديک کند .
بعضی از سوالاتی که لازم است بدانها پاسخ دهیم عبارتند از :
1 ـ نقش سحر در زندگي انسان ها چه اندازه است ؟ آيا مي توان از طريق سحر سرنوشت انسان ها را تغيير داد ؟
2 ـ آيا چشم زخم حقيقت دارد ، و افرادي هستند که توان چشم زدن داشته باشند ؟
3 ـ جايگاه احضار روح در معارف اسلامي کجاست ؟
4 ـ کيفيت و حکم هيپنوتيزم چگونه است ؟
زمينه هاي پذيرش شيطان يا ملک :
همان طور که مي دانيد و قرآن هم به ما خبر داده است بالاخره مجموعه اي از قواي غيبي در عالم موجود است که اگر بخواهيم انواع آنها را بشماريم به اين صورت است که متوجه باشيم ، اصل همه غيب ها حضرت غيب الغيوب يعني حضرت رب العالمين است ، خداوند غائبي است که تمام عالم تحت تاثير و سيطره ي اوست . ملائکه نيز از حقايق غيبي اند که بر عالم و آدم تاثير مي گذارند و علاوه بر تدبير عالم ، به اولياء الهي نيز کمک مي کنند . از جمله قواي غيبي عالم که مي توانند تاثيرگذار باشند ، جنيان هستند ، حالا چه ازجهت مثبت و چه از جهت منفي . جنياني را که نقش منفي دارند شياطين مي نامند . و باز از جمله موجودات غيبي که مي توانند تاثيرگذار باشند ، نفس انسان ها است ، بعضي از انسان ها مي توانند بر روح و روان ساير انسان ها تاثير بگذارند .
مي توان از وجودات غيبي ، درست استفاده کرد ، همچنان که مي شود از انوار آنها محروم شد . همان طور که مي توان از خدا استفاده کرد و قلب را آماده پذيرش انوار الهي نمود ، مي شود با پشت کردن به دين الهي ، از انوار حضرت رب العالمين محروم شد . حال اگر خود را از انوار الهي محروم کرديم ، قواي غيبي منفي جاي آن را مي گيرد . زيرا همان طور که اين يک قاعده است که : « ديو چون بيرون رود فرشته درآيد » عکس آن هم هست که : « فرشته چو بيرون رود ديو در آيد » ديو همان شيطان است .
هيچ وقت نمي شود قلب و فکر ما بدون يک نيروي خيالي حرکت کند ، ما هميشه بر اساس قواي خياليه کارهايمان را انجام مي دهيم . به عنوان نمونه ، قبل از اينکه بلند شويم و به اين جلسه بياييم ، يک تصور خيالي از اينجا داريم که بر اساس آن بدن را حرکت دهيم تا بياييم اينجا . حال آن صور خيالي که عامل حرکت ما است يا بر اساس تجلي نور الهي بر قوه ي خيال ما به وجود آمده ، يا بر اساس وسوسه هاي شيطان ايجاد شده است ، خيال ما خالي از يکي از آن دو نمي باشد . اگر زمينه ي پذيرش نور الهي ضعيف شد ، شيطان با تحريک قوه ي وهميه فعاليت خود را شروع مي کند و با وعده هاي دروغ ما را به مسيري که مي خواهد مي کشاند .
قرآن مي فرمايد : « و قال الشيطان لما قضي الامر ان الله وعدکم وعد الحق و وعدتکم فاخلفتکم و ما کان لي عليکم من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لي فلا تلوموني و لومرا انفسکم ما انا بمصرخکم و ما انتم بمصرخي اني کفرت بما اشرکتمون من قبل ان الظالمين لهم عذاب اليم » (2) و چون روز حساب بر پا شد شيطان مي گويد : خدا به شما وعده داد ، وعده ي راست ، و من به شما وعده دادم ، و خلاف کردم ، و مرا بر شما هيچ تسلطي نبود جز اينکه شما را دعوت کردم و اجابتم نموديد پس مرا ملامت نکنيد و خود را ملامت کنيد ، من فريادرس شما نيستم و شما هم فرياد رس من نيستيد ، من به آنچه از قبل براي خدا شريک مي دانستيد ، کافرم . آري ستمکارن عذابي پر درد خواهند داشت .
طبق آيه ي فوق شيطان در آن شرايط دارد مي گويد خودتان بد بوديد و زمينه ي پذيرش نور الهي را در وجود خود از بين برديد ، من را چرا ملامت مي کند . چون اهل جهنم در قيامت به شيطان مي گويند : چرا ما را گمراه کردي ؟ مي گويد : من شما را گمراه نکردم ، در اين گمراهي خودتان را ملامت کنيد ، من ديدم شما پذيراي وعده هاي من هستيد ، جلو آمدم ، باز بيشتر پذيراي وعده هاي من بوديد ، بيشتر جلو آمدم . گاهي آنقدر طرف پذيراي شيطان مي شود که به تعبير اميرالمومنين « عليه السلام »: « اتخذوا الشيطان لامرهم ملاکا و اتخذهم له اشراکا فباض و فرخ في صدورهم و دب و درج في حجورهم فنظر باعينهم و نطق بالسنتهم فرکب بهم الزلل و زين لهم الخطل فعل من قد شرکه الشيطان في سلطانه و نطق بالباطل علي لسانه » (3)
شيطان را معيار کار خود گرفتند ، و شيطان نيز آنها را دام خود قرار داد و در دلهاي آنها تخم گذارد ، و جوجه هاي خود را در دامانشان پرورش داد . با چشم هاي آنان مي نگريست ، و با زبان هاي آنان سخن مي گفت . پس با ياري آنها بر مرکب گمراهي سوار شد و کردارهاي زشت را در نظرشان زيبا جلوه داد ، مانند رفتار کسي که نشان مي داد در حکومت شيطان شريک است و با زبان شيطان ، سخن باطل مي گويد .
حضرت مي فرمايند ممکن است کسي روح و عقل و قلبش ، همه و همه در دست شيطان قرار مي گيرد .
بدن مظهر قدرت روح :
براي جواب به سوالات لازم است آياتي را به عنوان مبنا مطرح کنيم تا راحت به جواب برسيم ، از جمله مبناهايي که بايد بدان توجه داشت توجه تاثير نفس يا منِ انسان است بر تن او . شما نفسي داريد که بر « تنِ » شما تاثير مي گذارد . حتي وقتي به جهت ترس ، قلبتان شروع مي کند بزند « منِ » شما مي ترسد و تحت تاثير آن است که قلب گوشتي شما شروع به تپش هاي غير عادي مي کند . اين قدر نفس آدم روي تن او تاثير دارد که تن مظهر بسياري از حالات من او مي شود ، تا آنجا که گاهي با تحريک بدن توسط « نفس » تازه
معلوم مي شود چه قدرتي داشته ايم ، مثلاً هيچ وقت فکر نمي کرديد بتوانيد از روي جوي آب جلوي خانه تان بپريد . ده سال آنجا زندگي مي کردي و هيچ وقت تصور پريدن از روي آن را هم نداشتي ، اما وقتي يک گرگ دنبالت کرد ديگر معطل نمي شوي که از روي پل بروي آن طرف ، با تمام نيرو از روي جوي آب مي پري آن طرف ، حتي دو متر هم آن طرف تر مي پري ، بعد هم از خود مي پرسي اين قدرت را از کجا آوردم ؟ اين قدرت را « منِ » شما در بدن شما ايجاد کرد .
« من » ترسيد و براي دفع خطر چنين قدرتي را به بدن داد .
گاهي کسي که صرع دارد با يک حرکت چند نفر را که دست او را گرفته اند پرت مي کند آن طرف ، چون با تحريک من يا نفس او بدنش چنين قدرتي پيدا مي کند که به طور عادي هيچ وقت بدن و ماهيچه هايش چنين قدرتي ندارند ، ولي چون روح او فوق العاده تحريک شده و از تعادل خارج گشته است ديگر نمي تواند با عقلش آن تحريک را کنترل کند . در همين رابطه مي گويند : « ديوانه ها زور دارند » به خاطر اينکه « من » آدم ها قدرت فوق العاده دارد . ولي عقل تاثير آن را بر بدن کنترل مي کند ، حال اگر عقل در ميدان نبود ديگر قدرت نفس انسان در کنترل عقل نخواهد بود .
« من » انسان ها آنقدر قدرت دارد که مي تواند از فاصله ي دور قطار در حال حرکت را نگه دارد . آن مرتاض با دستش نمي تواند قطار را نگه دارد ، اما با تمرکز قواي نفس روي قطار مي تواند اين کار را بکند ، تمرکز يعني جمع کردن قواي نفس . البته مدت ها طول مي کشد تا بتواند نفس خود را عادت به تمرکز بدهد . حال با توجه به چنين قدرتي که در نفس هر کس هست ، انسان مي تواند از آن قدرت به صورت مثبت و يا منفي استفاده کند ، مومني که نفس خود را متمرکز مي کنند و قدرت آن را ظاهر مي نمانيد ، اهل کرامت مي شوند ، و غير مومنين درهمان رابطه اهل فتنه و فساد مي شوند .
... ادامه دارد.
پی نوشت ها :
1) سوره ي اعراف ، آيه ي 185
2) سوره ي ابراهيم ، آيه ي 22
3) « نهج البلاغه » ، ترجمه مرحوم دشتي ، ص 53
ماوراء (2) کتک خوردن از خیالات !
مبنا يا موضوع دومي که بايد مورد توجه قرار گيرد که به يک اعتبار ادامه همان نکته اول است ، موضوع شدت تاثير من روي تن است . اين قدر گاهي من انسان روي تن آدم تاثير مي گذارد که با ساختن خيالات و رشد آنها موجب مي شود که هر چه تصور مي کند بر روي بدنش محقق شود . اين در حالي است که انسان در تعادل نباشد و عقل او روي خيالاتش کنترل نداشته باشد .
نقش خيال بر روي تن بسيار عجيب است . مثلاً اگر طرف در خانه تنها نشسته است ، يک مرتبه فکر کند که نکند يک دزد از ديوار بالا بيايد . در اين حال اگر عقل و ايمان او به کمک آيند که مگر خدا تو را تنها مي گذارد ، خدا خودش کمک مي کند ؛ همين توکل انسان به خدا نمي گذارد آن خيال رشد کند . اما اگر عقل و ايمان در صحنه ي نبود و آن خيال همچنان رشد کرد و باز قدرت گرفت و رشد کرد ، يک مرتبه طرف آن دزد را بالاي ديوار مي يابد . اگر باز خيال کرد که حالا مي آيد و يک کتک محکم به من مي زند ، مي يابد که آن دزد آمد و شروع کرد
او را زدن ، و اگر خيال کرد طوري او را زد که تمام بدنش سياه شد ، مي يابد که بدنش سياه شد . بعد که آن خيالات رفت و آشنايان آمدند مي بينند که واقعاً بدن او سياه شده و مي پذيرند که دزدي آمده و او را کتک زده و بدن او را سياه کرده است . در حالي که او از خيالات خودش کتک خورده ، آن خيالات آنقدر قوي بود که روي بدن او تاثير گذارد . بنده خودم موردي را مي شناختم که مي گفت : جنيان آمدند و محکم با دست روي صورتم زدند ، و فردا صبح جاي پنج انگشت روي صورتش کبود بود . اين همان کتک خوردن از خيالات نفس خود است . عموم مردم اين قدرها خيالاتشان را رشد نمي دهند ، چون با توکل و ايمان و عقل آن را کنترل مي کنند ، ولي انسان هاي معمولي از خيالاتشان تاثير مي گيرند و اگر در يک تنهايي قرار گرفتند که کاملاً خيالاتشان امکان رشد کردن پيدا کرد تاثير شديدي از آن مي گيرند .
قديمي ها مي گفتند زن هايي را که تازه زايمان کرده اند تنها نگذاريد ، جنيان مي آيند او را اذيت ميکنند . اين حرف از جهتي درست است و از جهتي غلط ، چون از جهتي واقعاً اين خانم در آن حالت ضعف بدني پيش آمده و تنهايي ، خيالاتش را نمي توانست کنترل کند ، و لذا صورتي را در بيرون براي خود مي ساخت و از آن تاثير مي پذيرفت ، و از جهت ديگر چون واقعاً چيزي در بيرون نبود ، او در خيالات خود آن را مي ساخت . آدمي که ضعيف شود نيروي کنترل خيالش تحليل مي رود ، از اين رو خيالش تحرک بيشتري پيدا مي کند . نمونه ي
ساده اين حالت را وقتي در روز به شدت خسته شده ايد و سب مي خواهيد بخوابيد تجربه کرده ايد . هر چه مي خواهيد بخوابيد ، خيالاتتان نمي گذارد ، چون بدن ضعيف است تاثير خيالات بيشتر است . خيالاتتان در شرايط خستگي بدن قوي تر از شرايط عادي تاثير مي گذارند . اما اگر بدنتان در شرايط عادي باشد ، خيالات که مي آيند قدرت کمتري در تاثيرگذاري دارند . از قديمي ها شنيده ايد که مي گفتند در حمام ها اگر صبح زود مي رفتيم جنيان را مي ديديم . چون اولاً : وقتي تنها در حمام بودند جنيان را مي ديدند زيرا تنهايي ؛ خيال پرور
است . ثانياً : در آن فضا به جهت بخار زياد ، اکسيژن به اندازه ي کافي موجود نبود و لذا به بدن فشار مي آورد و قوه ي وهميه قوي مي شد ، وقتي قوه وهميه قوي شد انسان هر چه را انتظار دارد مي سازد ، آنقدر هم شديد مي سازد که از آن تاثير مي گيرد . طرف مي گويد خودم ديدم در جنگل که بودم از لابلاي درخت ها يک مرتبه کسي آمد و شروع کرد به زدن من ، و اين هم جاي مشت او ، و واقعاً به اندازه جاي مشت صورت او ورم کرده است ، شما مي مانيد که آخر اينجا جايي نيست که کسي پنهان شده باشد و بعد هم بيايد اين بنده خدا را کتک بزند . غافل از اينکه او در آن تنهايي با رشد خيالات ، از خودش کتک خورده ، منِ او آنقدر قدرت دارد که به اين شکل بر بدن او تاثير بگذارد . در حالي که ما اين تاثيرات را به
پاي انسان يا جني مي گذاريم . (4) البته نمي خواهم وجود جن را رد کنم ، فعلاً مي خواهيم نقش قواي نفس روشن شود ، تا آرام آرام برسيم به جايگاه جن و ملک و سحر . موقعي که طرف از خيالات خود تاثير مي گيرد آنقدر به خيال خود اجازه ي رشد داده است که آن خيال مي تواند روي بدنش او تاثير گذارد . حتماً شنيده ايد طرف خواب رفيقش را ديد که صحراي محشر است رفيقي که در جهنم بود ، جلو او را گرفت که يک ريال از او طلبکار هستم بده و گر نه نمي گذارم از پل صراط به سوي بهشت رد شوي ، گفت اينجا که پول ندارم ، گفت پس
بگذار براي اينکه يک کمي خنک شوم انگشتم را روي بدنت بگذارم ، از سوز تماس انگشت او روي بدنش فرياد کشيد و بيدار شد ، ديد راستي راستي آن جاي بدنش زخم شده است و به شدت مي سوزد . آري خيال طرف ، به عالم قيامت سير کرد و تحت تاثير آن عالم قرار گرفت و آن تاثير را به بدن منتقل کرد . بدن او که به قيامت نرفت ، بدنش در رختخواب خوابيده بود ، روحش به قيامت رفت و از آن عالم متاثر شد ولي بدنش زخم شد .
در فرانسه براي اينکه ثابت کنند روان انسان بر بدنش تاثير مي گذارد در محکمه و در جلو زنداني مجازات او را اين چنين قرار دادند که بايد آهن گداخته اي را روي دستش بگذارند ، براي اجراي حکم در زندان و جلوي فرد زنداني کوره اي حرارت زا آوردند و ميله اي را هم در کوره گذاشتند تا خوب داغ و قرمز شد ، دست هاي فرد زنداني را همان طور که نگاه مي کرد به تخت بستند ، و پس از آن چشمش را بستند ـ بنده ي خدا در ذهن خود تصور مي کرد که مي خواهند آهن قرمز را روي دستش بگذارند ـ بعد ميله آهن قرمز را نزديک دستش آوردند ، ولي يک ميله ي آهن سرد را روي دستش گذاشتند ، يک دفعه فرياد زد ، سوختم و بعد هم دستش تاول زد . از اين طريق تاثير روان بر بدن را نشان دادند .
تأثير روان بر جسم :
ابن سينا بحث بسيار خوبي دارد که ما در جاي ديگر به طور مفصل عرض کرده ايم.(5) مي گويد تخته اي با عرض يک موزائيک وطول مثلاً ده متر را بر سطح زمين قرار دهيد و به يک نفر انسان عادي بگوييد بر روي آن حرکت کن، امکان اينکه پايش از روي تخته جدا شود بسيار بسيار کم است. ولي اگر همين تخته را بر روي ارتفاع چهار متري قرار دهيد، به طوري که زير آن تخته خالي باشد و آن شخص بخواهد روي آن حرکت کند، امکان سقوط آن بسيار بيشتر است. زيرا درحالت دوم تصور افتادن در او قوي تر است گاهي آنقدر آن تصور شديد مي شود که طرف گمان مي کند سقوط واقع شد و لذا بدن خود را مطابق آن سقوط تغير حالت مي دهد و در نتيجه سقوط مي کند. يعني اول در ذهن خود افتادن را تصور کرد ، و سپس به ماهيچه هايش عکس العملي مطابق سقوط کردن را دستور داد و در نتيجه به جهت حرکت ماهيچه ها سقوط کرد . در صورتي که در حالت عادي عکس آن واقع مي شود ، يعني اول ماهيچه ها توان مقاومت ندارند و سپس طرف سقوط مي کند . ابن سينا با اين حرفش ، نکته ي مهمي را متذکر مي شود . حتماً شنيده ايد که او يک پزشک بزرگ است ، او مي فهمد که بسياري از بيماري ها را اول روح پذيرفته است که بيمار شود بعد آن را به بدنش تحميل مي کند ، در واقع به بدنش مي گويد چرا بيمار نمي شوي؟
عين قاعده فوق را در بقيه مسائل روحي و خيالي مي توانيد مشاهده کنيد . فارابي و محي الدين و امثال آنها ميگويند اگر کسي قاعده خيال را بشناسد بسياري از اسرار تفکر برايش حل و روشن مي شود و مي بيند نقش خيال تا کجاها گسترش دارد و روح ما با قدرت فوق العاده اي که دارد ، چگونه بر جسم ما تاثير مي گذارد .
با توجه به قدرت فوق العاده ي روح ، اگر اين روح ، الهي شود با چنين توان و استعدادي مي تواند نه تنها در بدن خود بلکه در خارج از بدن خود نيز موثر باشد . خدا به هيچ وجه دشمن ما نيست ، دوست ماست ، روحي که از خدا نور بگيرد روي جسم هم که اثر گذارد تاثيرش موجب متعادل شدن جسم مي شود ، مضافاً اينکه آن روح ، روحي مي شود داراي حکمت و بصيرت . اگر روح از خداي حکيم بصير عليم محبوب تاثير نگيرد ، از خيالات و وهميات شيطاني تاثير مي گيرد و در نتيجه ميل هاي غير متعادل در آن سر بر مي آورد و همان ميل ها را به بدن خود نيز سرايت مي دهد .
روح اگر از ملک تاثير بگيرد مثل آنها « عباد مکرم » مي شود ، اما اگر انسان دريچه ي روح خود را به سوي وسوسه باز کرد ، شيطان داخل مي شود ، وقتي شيطان آمد ، بستگي دارد که شما چطور دعوتش کنيد اگر کم دعوتش کنيد ، و نور ملائکه را به کلي در خود خاموش نکرده باشيد جنگ بين ملک و شيطان در جان شما شروع مي شود ، گاهي غلبه با آن است و گاهي غلبه با اين (6) مثلاً ملک به قلب الهام مي کند که خدا انسان را تنها نمي گذارد ، به خدا توکل کن و اضطراب به خود راه نده . چيزي نمي گذرد شيطان مي آيد و وسوسه مي کند که نه آقا اگر دير بجنبي بدبخت مي شوي ، با رشوه هم که شده بايد اين کار را بکني . باز ملک با الهاماتش به دادمان مي رسد و باز شيطان با وسوسه هايش فکر ما را به دست
مي گيرد و همين طور جنگ بين ملک و شيطان هست تا اينکه يا قلب ملکي مي شود يا شيطاني . عموماً از چهل سال به بعد تکليف آدم ها معلوم مي شود . انسان بيشتر ميدان را به شيطان داده ، اينقدر او جلو مي آيد تا تمام قلب را شيطاني کند . حالا که تمام قلب انسان شيطاني شد ، ديگر خودش را کاملاً در اختيار شيطان مي گذارد ، که کار جادوگران حرفه اي از اين قرار است . از اين رو جادوگري حرام است چون جادوگران حرفه اي از اين قرار است . از اين رو جادوگري حرام است چون جادوگر کارهايي مي کند که شيطان به کمکش بيايد و در همين رابطه مجبور مي شود به هر پستي و رذالتي تن دهد . يکي ا زهمين ها که عجيب هم زحمت کشيده بود چندين سال رفته بود آمريکا از جادوگران آمريکايي درس گرفته بود بعد هم رفته بود شيراز به قول خودش چهار سال هم در شيراز آموزش ديده بود ، آنقدر ظاهرش خراب بود که نگاهش هم که ميکردي شيطنت را در نگاهش مي ديدي و اذيت مي
شدي . استاد شيرازي اش که يک خانم بوده به او دستور داده بود بايد مدتي خون بخوري و در مدفوع خود بنشيني ـ تا روحش پست شود و بتواند با شيطان ها مرتبط گردد ـ شهيد مطهري « رحمه الله عليه » در تفسير سوره ي جن مي فرمايند : روي هم رفته جنيان نسبت به انسان ها در درجه ي وجودي پايين تري هستند . حال شما حساب کنيد شيطان ها که از جنيان پست هستند چه اندازه پايين مي باشند و براي ارتباط با آنها چقدر بايد روح را پست کرد .
پی نوشتها:
4) عين اين حالت در رابطه با عقيده به « بختک » مطرح است که شخص با پيش فرض هايي که دارد در شرايط جسمي ، روحي خاصي که ذهن او بيشتر تحت تاثير خيالاتش مي باشد ، تصور مي کند موجودي بر روي او افتاده است و به او فشار مي آورد ، بدون آنکه بختک واقعيت خارجي داشته باشد .
5) به قسمت سوال و جواب هاي کتاب « علل تزلزل تمدن غرب » وي را به نوشتار « شيعه و تمدن زايي » از همين نويسنده رجوع شود .
6) براي تحقيق بيشتر در رابطه با جنگ بين ملک و شيطان به کتاب « هدف حيات زميني آدم » از همين نويسنده ، جلسات 15 تا 19 رجوع فرمائيد .
ماوراء (3) قدرت اجنه
درجه ي وجودي جنيان :
جني ها به عنوان موجودات مختار ، هم صنف خوب دارند و هم صنف بد . اما چه خوب و چه بد ، از نظر درجه ي وجودي ، نسبت به انسان در درجه ي وجودي پايين تري هستند و اگر کسي بخواهد با آنها ارتباط برقرار کند بايد پايين بيايد . به همين جهت در سوره ي جن مشخص است که رسول خدا « صلي الله عليه و آله و سلم» مستقيماً با جنيان ارتباط برقرار نکردند بلکه خداوند به پيامبر « صلي الله عليه و آله و سلم» خبر ميدهد و مي فرمايد : « قل اوجي الي انه استمع نفر من الجن فقالوا انا سمعنا قرانا عجبا * يهدي الي الرشد فامنا به ولن نشرک بربنا احدا» (7)
اي پيامبر ! بگو به من وحي شده است که تني چند از جنيان گوش فرا داشتند و گفتند راستي ما قرآني شگفت آور شنيديم که به راه راست هدايت مي کند پس به آن ايمان آورديم و هرگز کسي را شريک پروردگارمان قرار نخواهيم داد .
با اين وصف ، جادوگران با بدترين جنيان و شروريان آنها ارتباط برقرار ميکنند . قرآن در مورد جنس شيطان و شخصيت او مي فرمايد :
« و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس کان من الجن ففسق عن امر ربه ، افتتخذونه و ذريته اولياء من دوني و هم لکم عدو ، بئس للظالمين بدلا » (8) و ياد کن هنگامي را که به فرشتگان گفتيم آدم را سجده کنيد پس همه جز ابليس سجده کردند ، او از گروه جن بود ، پس از فرمان پروردگارش سرپيچيد . آيا با اين حال او و نسلش را به جاي من دوستان خود مي گيريد و حال آنکه آنها دشمن شمايند و چه بد جانشيناني براي ستمگرانند .