بخشی از مقاله
نقش اخلاق در زندگى و تمدن انسانها
بعضى از ناآگاهان، مسائل اخلاقى را، به عنوان يك امر خصوصى در زندگى شخصى مىنگرند، و يا آنها را مسائل مقدس روحانى و معنوى مىدانند كه تنها در زندگى سراى ديگر اثر دارد، در حالى كه اين يك اشتباه بزرگ است، اكثر مسائل اخلاقى بلكه همه آنها، آثارى در زندگى اجتماعى بشر دارد، اعم از مادى و معنوى، و جامعه انسانيت منهاى اخلاق به باغ وحشى تبديل خواهد شد كه تنها قفسها مىتواند جلو فعاليتهاى تخريبى اين حيوانات انساننما را بگيرد، نيروها به هدر خواهد رفت، استعدادها سركوب خواهد شد، امنيت و آزادى بازيچه دست هوسبازان مىگردد و زندگى انسانى مفهوم واقعى خود را از دست مىدهد.
اگر درست در تاريخ گذشته بينديشيم، اقوام زيادى را پيدا مىكنيم كه هر كدام بر اثر پارهاى از انحرافات اخلاقى، شكستخورده يا بكلى نابود شدند.
درست است كه زندگى فردى نيز بدون اخلاق، لطافت و شكوفايى و زيبايى ندارد، درست است كه خانوادهها بدون اخلاق سامان نمىپذيرند، ولى از آنها مهمتر، زندگى اجتماعى بشر است كه با حذف مسائل اخلاقى به سرنوشت دردناكى گرفتار مىشود كه بدتر از آن تصور نمىشود.
ممكن است گفته شود، سعادت و خوشبختى و تكامل جوامع بشرى را مىتوان در پرتو عمل به قوانين و احكام صحيح به دست آورد، بى آن كه مبانى اخلاقى در افراد وجود داشته باشد.
در پاسخ مىگوييم عمل به مقررات و قوانين نيز بدون پشتوانه اخلاق ممكن نيست، تا از درون انسانها انگيزههايى براى اجراى مقررات و قوانين وجود نداشته باشد، تلاشهاى برونى به جايى نمىرسد.
زور و فشار، بدترين ضمانت اجرايى قوانين و مقررات است كه جز در موارد ضرورى نبايد از آن استفاده كرد و در مقابل آن، ايمان و اخلاق، بهترين ضامن اجرايى قوانين و مقررات محسوب مىشود.
با اين اشاره به قرآن مجيد باز مىگرديم و نمونههايى از آيات قرآن را كه ناظر به اين مساله مهم است مورد توجه قرار مىدهيم:
1- ولو ان اهل القرى آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء والارض ولكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون (سوره اعراف، آيه96).
2- ولاتستوى الحسنة ولاالسيئة ادفع بالتى هى احسن فاذا الذى بينك وبينه عداوة كان-ه ولى حميم - ومايل-ق-ها الا الذين صبروا ومايل-ق-ها الا ذوح-ظ عظيم (سوره فصلت، آيه34 و 35)
3- فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم واستغفر لهم وشاورهم فىالامر فاذا عزمت فتوكل على الله ان الله يحب المتوك-لين (سوره آل عمران، آيه159)
4- وما ارس-لنا فى قرية من نذير الا قال مترفوها ان-ا بما ارسلتم به كافرون (سورهسبا، آيه34)
5- وابتغ فيما اتك الله الدار الآخرة ولاتنس نصيبك من الدنيا واحسن كما احسن الله اليك ولاتبغ الفساد فى الارض ان الله لايحب المفسدين - قال انما اوتيته على علم عندى اولم يعلم ان الله قد اهلك من قبله من القرون من هو اشد منه قوة واكثر جمعا ولايسئل عن ذنوبهم المجرمون (سوره قصص، آيه77 و 78)
6- فقلت استغفروا ربكم انه كان غفارا - يرسل السماء عليكم مدرارا - ويمددكم باموال وبنين ويجعل لكم جنات ويجعل لكم انهارا (سوره نوح، آيه10 تا 12)
7- ولو انهم اقاموا التورية والانجيل وما انزل اليهم من ربهم لاكلوا من فوقهم ومن تحت ارجلهم منهم امة مقتصدة وكثير منهم ساء مايعملون (سوره مائده، آيه66)
8- من عمل صالحا من ذكر او انثى وهو مؤمن فلنحيينه حيوة طيبة ولنجزينهم اجرهم باحسن ماكانوا يعملون (سوره نحل، آيه97)
9- ومن اعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا ونحشره يوم القيمة اعمى (سورهطه،آيه124)
10- ولاتنازعوا فتفشلوا وتذهب ريحكم (سوره انفال، آيه46)
ترجمه:
1- و اگر اهل شهرها و آباديها، ايمان مىآوردند و تقوا پيشه مىكردند بركات آسمان و زمين را بر آنها مىگشوديم، ولى (آنها حق را) تكذيب كردند، ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم.
2- هرگز نيكى و بدى يكسان نيست، بدى را با نيكى دفع كن ناگاه (خواهى ديد) همان كس كه ميان تو و او دشمنى است، گوئى دوستى گرم و صميمى است!
3- به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان [ مردم] نرم (و مهربان) شدى! و اگر تندخو و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مىشدند، پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب! و در كارها با آنان مشورت كن! اما هنگامى كه تصميم گرفتى (قاطع باش و) بر خدا توكل كن زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد!
4- و ما در هيچ شهر و ديارى پيامبرى بيم دهنده نفرستاديم مگر اين كه مترفين آنها (كه مست ناز و نعمتبودند) گفتند: «ما به آنچه فرستاده شدهايد كافريم!»
5- و در آنچه خدا به تو داده. سراى آخرت را بطلب، و بهرهات را از دنيا فراموش مكن! و همانگونه كه خدا به تو نيكى كرده نيكى كن! و هرگز در زمين در جستجوى فساد مباش، كه خدا مفسدان را دوست ندارد! - (قارون) گفت: «اين ثروت را به وسيله دانشى كه نزد من ستبه دست آوردهام!» آيا او نمىدانست كه خداوند اقوامى را پيش از او هلاك كرده كه نيرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟! (و هنگامى كه عذاب الهى فرا رسد) مجرمان از گناهانشان سؤال نمىشوند!
6- به آنها گفتيم: از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد كه او بسيار آمرزنده است! - تا بارانهاى پر بركت آسمان را پى در پى بر شما فرستد! - و شما را با اموال و فرزندان فراوان كمك كند و باغهاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختيارتان قرار دهد!
7- و اگر آنان تورات و انجيل و آنچه را از سوى پروردگارشان بر آنها نازل شده [ قرآن] برپادارند، از آسمان و زمين روزى خواهند خورد، جمعى از آنها معتدل و ميانهرو هستند، ولى بيشترشان اعمال بدى انجام مىدهند.
8- هر كس كار شايستهاى انجام دهد. خواه مرد باشد يا زن، در حالى كه مؤمن است، او را به حياتى پاك زنده مىداريم، و پاداش آنها را به بهترين اعمالى كه انجام مىدادند، خواهيم داد.
9- و هر كس از ياد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت، و روز قيامت او را نابينا محشور مىكنيم!
10- ... و نزاع (و كشمكش) نكنيد، تا سست نشويد و قدرت (و شوكت) شما از ميان نرود!
تفسير و جمعبندى
در نخستين آيه، سخن از رابطه بركات زمين و آسمان، باتقوا است، با صراحت مىفرمايد: ايمان و تقوا سبب مىشود كه بركات آسمان و زمين به سوى انسانها سرازير گردد، و بعكس، تكذيب آيات الهى (و بى تقوايى) سبب نزول عذابمىگردد. (ولو ان اهل القرى آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء والارض ولكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون)
بركات آسمان و زمين، معنى وسيعى دارد كه نزول بارانها، رويش گياهان، فزونى نعمتها، و افزايش نيروهاى انسانى را شامل مىشود.
«بركت» در اصل به معنى ثبات و استقرار چيزى است، و اين واژه بر هر نعمت و موهبتى كه پايدار بماند اطلاق مىگردد، بنابراين موجودات بىبركت آنها هستند كه ثبات و قرارى ندارند و زود فانى و نابود مىشوند.
بسيارند از امتهايى كه داراى امكانات مادى فراوان هستند و منابع زيرزمينى و روزمينى و انواع صنايع را دارند، ولى به خاطر تباهى اخلاق و فساد اعمال كه نتيجه مستقيم فساد اخلاق است، اين مواهب براى آنها ناپايدار و فاقد بركت است و غالبا در مسير نابودىشان به كار گرفته مىشود.
به همين دليل، آيات قرآن، از كسانى سخن مىگويد كه نعمتهاى آنها وبال و مايه بدبختىشان شد.
مثلا، در آيه85 سوره توبه مىخوانيم: «ولاتعجبك اموالهم واولادهم انما يريد الله انيعذبهم بها فىالدنيا وتزهق انفسهم وهم كافرون،مبادا اموال و اولادشان مايه اعجابتو گردد، خدا مىخواهد به وسيله آن، آنها را عذاب كند و جانشان بر آيد در حالى كه كافر باشند.»
آرى! اين نعمتها هنگامى كه با فساد اخلاق توام شود، هم مايه عذاب دنيا است، هم موجب خسران و زيان آخرت!
به تعبير ديگر، هرگاه مواهب الهى با ايمان و اخلاق و اصول انسانى همراه باشد مايه عمران و آبادى و رفاه و آسايش و سعادت و نيكبختى است اين همان چيزى است كه در آيهمورد حثبه آن اشاره شده است.
بعكس، هرگاه با سوءاخلاق و بخل و ظلم و خودكامگى و هوسبازى همراه باشد، مايه تباهى و فساد است!
در دومين آيه، طريقه بسيار مؤثر و مهمى را براى پايان دادن به كينهتوزيها و عداوتها، ارائه مىدهد و نقش اخلاق را در برچيدن نفرتها و كينهها روشن مىسازد، مىفرمايد: «با نيكى، بدى را دفع كن، تا دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صميمى شوند.» (ادفع بالتى هى احسن فاذا الذى بينك وبينه عداوة كانه ولى حميم)
سپس مىافزايد: اين كار كار همه كس نيست، و اين بزرگوارى وسعه صدر، از هر كس بر نمىآيد، «تنها كسانى به اين مرحله مىرسند كه داراى صبر و استقامتند، و تنها كسانى به اين فضيلت اخلاقى نائل مىشوند، كه بهره عظيمى از ايمان و تقوا دارند!» (ومايلقها الا الذين صبروا ومايلقها الا ذوحظ عظيم)
ولى همانگونه كه قرآن مىگويد، اين كار كار همه كس نيست و بهره عظيمى از ايمان و تقوا و تربيت اخلاقى لازم دارد.
بديهى است اگر خشونتبا خشونت پاسخ گفته شود، و سيئه با سيئه دفع گردد، خشونتها به صورت تصاعدى بالا مىگيرد، و روز به روز دامنه آن گستردهتر مىشود و مايه بدبختيهاى عظيمى در سطح جامعه بشرى مىگردد! بديهى است اين امر (دفع بدى با نيكى) شرايط و حدود و استثناهايى دارد كه در جاى خود مشروحا خواهد آمد. در سومين آيه، از تاثير حسن اخلاق در جلب و جذب مردم سخن مىگويد و نشان مىدهد يك مدير متخلق به اخلاق الهى تا چه حد در كار خود موفق است، و چگونه دلهاى رميده را در اطراف خود جمع و متحد مىسازد، اتحادى كه مايه پيشرفت و تكامل جامعهها است، مىفرمايد:
«از پرتو رحمت الهى در برابر آنها نرم و مهربان شدى! و اگر تندخو و سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مىشدند، آنها را عفو كن و براى آنها آمرزش الهى بخواه، و در كارها با آنها مشورت كن، اما هنگامى كه تصميم گرفتى، قاطع باش و بر خدا توكل كن چرا كه خدا متوكلان را دوست دارد! (فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم واستغفر لهم وشاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله ان الله يحب المتوك-لين)
اين آيه تاثير عميق حسن اخلاق را در پيشرفت امر مديريت و جلب و جذب دلها و وحدت صفوف و پيروزى و موفقيت جامعه نشان مىدهد، بنابراين، تاثير حسن اخلاق تنها در بعد الهى و معنوى آن خلاصه نمىشود، بلكه اثر وسيعى در زندگى مادى انسانها نيز دارد.
دستورات سه گانهاى كه در ذيل آيه آمده يعنى مساله «عفو و گذشت از خطاها» و «طلب آمرزش از پيشگاه خدا» و «مشورت در كارها» نيز در همين راستا است، چرا كه اين خلق و خوى كه از مهربانى و تواضع سرچشمه مىگيرد سبب عفو و گذشت و استغفار جبران خطاهاى پيشين و احترام به شخصيت و ارزش وجودى انسانها مىشود.
چهارمين آيه، آثار منفى بعضى از اخلاق سوء را نشان مىدهد كه هميشه و همه جا در برابر پيامبران راستين، گروهى مترفين قيام كردند، همانها كه مست ناز و نعمتبودند، و روح تكبر و خودخواهى تمام وجودشان را پر كرده بود، مىفرمايد: «ما در هيچ شهر و ديارى پيامبران انذار كننده نفرستاديم، مگر اينكه مترفين گفتند ما به آنچه شما فرستاده شدهايد كافريم!» (وما ارسلنا فى قرية من نذير الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون)
سپس مىافزايد: آنها به قدرى مغرور بودند كه «گفتند اموال و اولاد ما (از شما) بيشتر است و ما هرگز مجازات نخواهيم شد» (وقالوا نحن اكثر اموالا واولادا وما نحن بمعذبين)
اين خلق و خوى زشتسبب مىشود كه در برابر هرگونه اصلاح اجتماعى بايستند، مردان حق را بكشند، و صداى حق طلبان را خاموش كنند و بذر فساد و ظلم و طغيان در جامعهها بپاشند، و از اينجا نمونه ديگرى از تاثير اخلاق سوء، در وضع جوامع بشرى روشن مىشود.
عجب اين كه روحيه استكبار ناشى از ناز و نعمت، سبب مىشد كه از نظر تفكر نيز گرفتار خطاهاى زشت و روشنى بشوند، و كثرت و وفور نعمت را دليل بر قرب خود در درگاه الهى بپندارند كه اگر ما مقرب درگاه او نبوديم، اين همه نعمتبه ما نمىداد! و به اين ترتيب تمام ارزشهاى معنوى و اخلاقى را انكار مىكردند كه قرآن در آيهبعد از آن، اين منطق سست و واهى را درهم مىريزد، و معيار قرب درگاه الهى را ايمان و عمل صالح مىداند.
نه تنها مشركان ثروتمند قريش كه همه ناز پروردگان و ثروت اندوزان مستكبر، همين موقف را در برابر پيامبران و مصلحان جوامع بشرى داشتند.
در پنجمين آيه، به چهره ديگرى از اين مساله رو به رو مىشويم كه داستان «قارون» ثروتمند مغرور و خودخواه بنىاسرائيل را بيان مىكند. هنگامى كه آگاهان بنىاسرائيل به او نصيحت كردند كه «مال و ثروت عظيم خويش را ابزارى براى سعادت خود و جامعهاى كه در آن زندگى مىكنى قرار ده و آن گونه كه خدا به تو احسان كرده استبه خلق خدا نيكى كن، و راه ظلم و فساد را نپوى كه خدا مفسدان را دوست ندارد!» (وابتغ فيما اتك الله الدار الآخرة ولا تنس نصيبك من الدنيا واحسن كما احسن الله اليك ولاتبغ الفساد فى الارض ان الله لايحب المفسدين)
او با غرور و تكبر مخصوص به خود گفت: «اين ثروت عظيم را به وسيله علم و دانش (و لياقت و كار دانىام) به دست آوردهام!» (قال انما اوتيته على علم عندى)
يعنى، نگوييد خدا به من داده است، بگوييد علم و لياقت و درايتم، به من داده است، و سرانجام همين كبر و غرور او را به وادى هولناك انكار آيات الهى و ادامه فساد و ظلم و همكارى با دشمنان حق و عدالت كشانيد، و در يك حادثه عجيب، او و تمام اموالش در كام زمين فرو رفت.
و باز در اينجا مشاهده مىكنيم كه چگونه رذائل اخلاقى مىتواند چهره اشخاص حتى جامعهها را دگرگون سازد و از رسيدن به خير و سعادت و نيكبختى باز دارد.
جالب اين كه در آيات قبل از آن مىخوانيم كه آگاهان بنىاسرائيل گفتند: «اين همه شادى نكن كه خدا شادى كنندگان را دوست نمىدارد!» (اذ قال له قومه لاتفرح ان الله لايحب الفرحي-ن)
بديهى استشاد بودن و شاد زيستن در منطق اسلام و در هيچ منطقى كار بدى نيست، منظور در اينجا، شادى ناشى از غرور و غفلت و بىخبرى از خدا و شادى آميخته با ظلم و فساد و گناه است، همان شادى كه به دنبال آن عربدههاى مستانه و سركشى و فساد است و همه اينها بازتاب صفات زشتى است كه در درون دل لانه گزيده است.
در ششمين آيه، شكايتحضرت نوح عليه السلام را در پيشگاه خدا مىخوانيم كه در لابهلاى آن اشارات پر معنايى به تاثير اعمال آدمى - و خلق و خوهايى كه پشتوانه اين اعمال است - در زندگى فردى و اجتماعى انسان شده است، مىفرمايد: «بارالها! من به آنها گفتم: از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد (و از مركب غرور و نخوت فرود آييد و از گناهان خويش و كفر و عناد و لجاج توبه كنيد!) كه او بسيار آمرزنده است - تا بارانهاى پربركت آسمان را پىدرپى بر شما بفرستد و شما را با اموال و فرزندان فراوان يارى دهد و باغهاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختيارتان بگذارد.» (فقلت استغفروا ربكم انه كان غفارا - يرسل السماء عليكم مدرارا - ويمددكم باموال وبني-ن - ويجعل لكم جنات ويجعل لكم انهارا)