بخشی از مقاله
چکیده
اخلاق در یونان باستان برای سامان دادن به روابط شهروندی یونانیان و در ارتباط با سیاست بهعنوان مقدمهای برای رسیدن به خوشبختی اجتماعی و در قالبِ سیستم و نظامی کارآمد در اجتماع عرضه شد. با ورود به فرهنگ اسلامی بهدلیل عدم دریافت درستِ پیوند بین اخلاق و سیاست آنگونه که در یونان مطرح بود، اخلاق بهعنوان یکی از سه بخش حکمتعملی، دانشی صرفاً نظری و بدون پشتوانه اجتماعی در متون اخلاقی اخلاقنویسان اسلامی مورد نظر قرار گرفتیکی. از دلایلِ انگشت شمار بودن کتب اخلاق فلسفی در تمدن اسلامی نسبت به تالیفات فلاسفه در حوزههای دیگر فلسفه اسلامی، عدم کارکرد اجتماعی اخلاق اسلامی و تأیید نشدن جنبههای عملی آن با توجه به استبداد حکام اسلامی که با برنامههای عملی اخلاق مخالف بودند، است.
از طرف دیگر و همپای فلسفه، یکی از گرایشهای فکری متفکران مسلمان در طول تاریخ فرهنگ اسلامی، علم کلام اسلامی بوده است. علمی که به قصد دفاع عقلی از گزارههای دینی و برای مقابله با فلسفه و رویکرد صرفاً عقلانی یونانی پایهگذاری شد. در طول حیات کلام اسلامی نحلههای گوناگون معتزلی، اشعری و شیعی... بوجود آمد که هرکدام مدعی حقانیت در مبانی فکری و اصول اعتقادی خود بودند و بهنحوی به معارضه با نحلههای کلامی دیگر می پرداختند.
از آنجا که هر اخلاقنویسی که به نگارش اثر فلسفی خود میپرداخت، به جهت کلامی به یکی از این مکاتب کلامی متمایل تر بود، بنابراین در لابلای مطالب این اخلاقهای فلسفی باید تمایلات کلامی نویسندگان، قابل شناخت باشد. اخلاق ناصری و اخلاق جلالی را بهعنوان دو اخلاق فسلفی شاخص در فلسفه اسلامی و زبان فارسی میتوان برای اثبات این مدعا شاهد آورد. دراین مقاله به بخشی از شاخصترین اندیشههای کلامی خواجه نصیر و جلالالدین دوانی در دو کتاب اخلاق ناصری و اخلاق جلالی و مقایسه آنها پرداختیم و نشان دادهایم رگههای تفکر کلامی شیعی و اشعری این دو اندیشمند اسلامی در بین تالیفات فلسفی آنها تاثیراتی داشته است.
.1 پیشینه اخلاق نویسی فلسفی در دوره اسلامی و آبشخورهای اخلاق ناصری و اخلاق جلالی گذشتگان تمام معارف روزگار خود را زیر عنوان فلسفه یا حکمت طبقهبندی میکردند. در تعریف حکمت یا فلسفه در اخلاق ناصری آمده است: » حکمت در عرف اهل معرفت عبارت بود از دانستن چیزها چنانکه باشد و قیام نمودن به کارها چنانکه باید، به قدر استطاعت، تا نفس انسانی به کمالی که متوجه آنست برسد« - نصیرالدین طوسی،. - 37 :1360 این طبقهبندی علوم تحت عنوان فلسفه در یونان باستان به معلم اول، ارسطو نسبت داده شدهاست که در دوره اسلامی هم ظاهراً ابنسینا این طبقهبندی را اولین بار در زبان فارسی بهکار برد و در جهان اسلام گسترش داد. »
در حیطه زبان فارسی، ابنسینا نخستین کسی است که تقسیمبندی سهگانه عملی را اشاعه دادهاست ]در دانشنامه علایی«[ - فوشهکور، . - 608 :1377 فلسفه یا حکمت در دوره اسلامی به دو بخش عملی و نظری تقسیم شد که تفاوت مهم حکمت نظری و عملی در وابسته بودن یا نبودن آنها به اراده و خواست انسان است. »حکمت نظری مجموعه دانشهایی است که وجود آن متوقف بر حرکات ارادی انسان نیست و حکمت عملی، مجموعه کارهایی است که وجود آن منوط به تصرف و تدبیر انسان است« - دشتکی شیرازی، . - 21 :1386
با شروع نهضت ترجمه و تالیف توسط مسلمین، رفتهرفته تالیفاتی در اخلاقِ - تهذیبالاخلاق - دوره اسلامی، به عنوان یکی از سه بخش حکمت عملی نگاشته شدگروهی. بنای تالیفات خود را بیشتر بر اساس قرآن و روایات نبوی گذاشتند و تقریباً به دور از جنبههای فلسفی اخلاق، تنها بر اساس استناد به آیات قرآن و احادیث پیامبر - ص - و بزرگان دینی درصدد دعوت سایر مسلمین به فضائل اخلاقی و دوری از رذائل برآمدند. »
تعبیر اخلاق فلسفی که در غرب از آن تعبیر Ethical philosophy میشود، در برابر اخلاق دینی و مذهبی است که اولی مبتنی بر عقل و دومی بر اساس نقل است. در اسلام آنچه که در قرآن کریم و سخنان پیغمبر اکرم - ص - وائمه اطهار - ع - درباره انسان و رذائل انسانی وارد شده، تشکیلدهنده »اخلاق دینی و مذهبی« است که از اهمیت فراوانی برخوردار است.دانشمندان درباره این بُعد از اخلاق اسلامی، کتابهای فراوانی نوشتهاند که برای نمونه میتوان مکارم الاخلاق طبرسی را یاد کرد « - محقق، . - 72 - 73 :1369 دستهای دیگر با رویکردی فلسفی و بیشتر بر اساس میراث بهجا مانده از فلاسفه یونان که آن هم با ورود ترجمههایی از آثار ارسطو و افلاطون وارد جهان اسلام میشد، دست به تالیفاتی در اخلاق زدند.
با نگاه به تعداد تالیفاتی که با رویکرد فلسفی در زمینه اخلاق در دوره اسلامی نوشته شده اند، اندک بودن این آثار در مقایسه با سایر بخشهای کتب فلسفه اسلامی جلوه میکند »آنچه درباره اخلاق یا فلسفه اخلاق نوشته شده در مقایسه با آنچه در رشتههای مختلف و گوناگون علوم و فنون دیگر به رشته نگارش درآمده بسیار اندک است. مجموعه آنچه در این باب به رشته تحریر درآمده است از شماره انگشتان دست بیشتر نیست« - ابراهیمی دینانی، . - 385 :1390 چرایی این اندک بودن کتب اخلاق فلسفی از موضوع این مقاله خارج است، اما شاید بتوان یکی از دلایل آن را توجه و التزام مسلمین به منبع وحی و بینیاز دانستن جامعه از آثار مشابه دانست.
دکتر حلبی، مترجم تهذیبالاخلاقِ ابنمسکویه به فارسی، یکی از دلایل عدم توجه مسلمین به اخلاق را سر درگمی مسلمانان در قبال علم اخلاق می داند و میگوید »گذشته از اینکه مسلمانان با وجود قرآن و حدیث به چیزی به عنوان راهنمای سلوک و رفتار اخلاقی خودشان چندان اعتنایی نداشتند، اساساً خود علم اخلاق در اسلام با نوعی بلاتکلیفی مواجه بوده است و علت آن بلاتکلیفی، عبارت از این شبهه بود که میگفتند: فایده علم اخلاق زمانی تحقق مییابد که اخلاق قابل تغییر باشد و ظاهر خلاف این است که مأثورات زیادی در کتب اخلاق و حدیث و آیات متعددی در کتاب کریم مشاهده میشود که نشان می دهد تغییر دادن اخلاق امکان ندارد« - ابنمسکویه، . - 12 :1381
به هرحال یکی از منابع مهم و اصلی مسلمین در نگارش کتب اخلاق فلسفی در دوره اسلامی، ره آورد نهضت ترجمهای بود که بهخصوص در دوره خلفای اول عباسی از زبانهای سریانی و یونانی و... وارد فرهنگ اسلامی شد. در زمینه اخلاق از بین یونانیان، اقبال نویسندگان اسلامی بیش از همه به معلم اول و تالیف معروفش اخلاق نیکوماخسبود؛ به طوری که در دوره اسلامی تقریباً هرکه خواسته در اخلاق تالیفی کند، به کتاب اخلاق نیکوماخس ارسطو بهشکل مستقیم یا غیرمستقیم رجوع کردهاست. »
دانشمندان اسلامی از جمله ابونصر فارابی متوفی 339 در کتاب الجمع بین الرأسین و ابوالحسن عامری نیشابوری متوفی 381 در السعاده و الاسعاد فی السیره الانسانیه و ابوعلی مسکویه متوفی 421 در تهذیب الاخلاق و ابنباجه اندلسی متوفی 533 در تدبیرالمتوحد فقراتی از اخلاق نیکوماخس ارسطو ذکر کردهاند« - محقق، . - 78 :1369 در زبان فارسی هم خواجه نصیر طوسی، همانطور که خود میگوید همت خود را در تالیفی جامعتر از تهذیبالاخلاق ابنمسکویه که کاملاً به اخلاق نیکوماخس توجه داشته، بهکار برده است تا کتابی که شامل همه ابواب حکمت عملی باشد، تالیف کند ذمت» به عهده ترجمه این کتاب مرهون نباشد و تقلّد طاعت را به قدر استطاعت مختصری در شرح تمامی اقسام حکمت علمی، بر سبیل ابتدا، نه شیوه ملازمت اقتدا، چنانکه مضمون قسمی که بر حکمت خلقی مشتمل خوهد بود خلاصه معانی کتاب استاد ابوعلی مسکویه را شامل بود مرتب کردهآید و در دو قسم دیگر از اقوال و آرای دیگر حکما مناسب فن اول نمطی تقریر آید« - نصیرالدین طوسی،.
بنابراین خواجه نصیر در زبان فارسی به صورت غیرمستقیم، حداقل در مقاله اول کتاب اخلاق ناصری، از اخلاق ارسطو استفاده کرده است، اگرچه تنها به ترجمه صرف از تهذیبالاخلاق ابنمسکویه بسنده نکرده و تالیفی جدید با بهرهگیری از آراء سایر حکمای قبل از خود به زبان فارسی ارائه کرده است. اخلاق جلالی هم که به قصد ترمیم اخلاق ناصری توسط جلالالدین دوانی در قرن نهم هجری به رشته تحریر در آمده، در چند مورد تلویحاً یا بهطور آشکار از منبع مستقیم خود، اخلاق ناصری نام برده است.
در ابتدای کتاب بدون آنکه نامی از اخلاق ناصری بیاورد، قصد خود را در نگارش کتابی جدید در حکمت عملی اینگونه ذکر میکند: »و الحق کتابیست مشتمل بر بسی فوائد ارجمند و حقایق بلند و لهذا اسلاف عظام آن حضرت، آن را در خزانه عامره، ضمیمه نفایس جواهر میگردانیدهاند، فاما چون تصنیف بعضی متقدمان است و مشتمل بر عبارات غیرمتعارفه و اشعار غریبه که امثال آن اکنون متداول نیست، اشارت علّیّه بر این جمله نفاذ یافت که این حقیر بی بضاعت آنرا ترمیمی و تتمیمی نماید«.
بار دیگر آنجا که بحث مفصّلی در تغییرپذیری یا تغییرناپذیری اخلاق میکند، به اخلاق ناصری خواجه نصیر اشاره میکند: »و این دلیل بر این وجه در اخلاق ناصری آورده و ممارس صناعت نظر داند که این نیز اقناعیست« - همان: . - 71 دوانی در صفحات پایانی کتاب از خواجه و کتاب او باصراحت و به نیکی یاد می کند "حکیم محقق و فیلسوف مدقق، نصیرالمله و الدین، محمد الطوسی، که اکثر این لوامع از پرتو اشراق انوار فواید اوست، ختم کتاب اخلاق ناصری را به وصایای افلاطون نموده" - همان: . - 293 بنابراین دوانی نیز به صورتی غیرمستقیم از آراء ارسطو در اخلاق نیکوماخس استفادهکرده است.
اینکه کدام جریان از جریانهای اخلاقنویسی در دوره اسلامی - اخلاق فلسفی یا اخلاق دینی - موفقتر بوده است و دلایل آن کدام است، خود بحث دیگری است. تلاش ما در این مقاله تنها معطوف به این دو کتاب مهم و شاخص اخلاق در زبان فارسی - بخش تهذیبالاخلاق این دو کتاب - که تحت تاثیر غیرمستقیم ارسطو قرار دارند، است. خواجه نصیرالدین طوسی، همواره بهعنوان یکی از بزرگترین متکلمین شیعی مطرح بوده و شروحی که بر کتاب معروف او تجرید الاعتقاد نوشته شده، موید این مطلب است. »
تجرید الاعتقاد مورد عنایت و توجه بسیاری از دانشمندان شیعی و سنی قرار داشته و متجاوز از صد شرح و حاشیه بر آن نوشتهاند« - حلبی، . - 61 :1373 از طرفی جلالالدین دوانی بهعنوان یکی از فلاسفه اشراقی که تمایلات اشعری او بارزتر بوده است، یاد میشود، این مقاله بر آنست تا نشاندهد، اختلاف مشرب کلامی این دو اندیشمند اسلامی، تفاوتی در تالیفات اخلاقی آنها که هر دو آبشخور واحدی داشته است، گذاشتهاست یا خیر؟ و اگر اختلافی بوده، به چه شکل و در کدام بخش ها مجال بروز یافته است؟ پیش از ورود به مباحث کلامی طرح شده در این دو اخلاق، پرداختن به ساختار کلی اخلاق ناصری و اخلاق جلالی برای ادامه بحث، خالی از فایدهای نیست.
.2 تفاوتهای ساختاری و ظاهری در اخلاق ناصری و اخلاق جلالی
از جهت ساختار و طبقه بندی مطالب و طرح کلی کتاب، انسجامی که در اخلاق ناصری دیده میشود، تقریباً در هیچ یک از کتب اخلاقی مشابه در زبان فارسی دیده نمیشود و این یکپارچگی کتاب ثابت می کند، خواجه نصیر طوسی به هیچوجه دست به ترجمهای طابقالنعل بالنعل نزده است و قوت علمی خود را به اثر ابنمسکویه افزوده و در مجموع اثر علمی معتبری در حکمت عملی دوران اسلامی ایران پدید آورده است. همانگونه که پیشتر گفتیم حکمت عملی در کتب دوره اسلامی به سه بخش تهذیب الاخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن تقسیم شده است. مقاله اول یا تهذیب الاخلاق در اخلاق ناصری، به دو بخش مبادی و مقاصد تقسیم میشود و در هر بخش که مشتمل بر فصولی چند است، از اصل به فرع میرود و هیچ بحثی نه بدون مقدمه شروع میشود و نه بی سرانجام پایان می پذیرد.
همچنین در مقدمهای که خواجه نصیر در ابتدای کتاب میآورد، به تقسیمبندی حکمت به نظری و عملی و تعریف اقسام مختلف آن بنابر فلسفه مشاء، اشاره ای میشود کهاین انسجام و از مقدّم به تالی رفتن نه در تهذیبالاخلاق ابنمسکویه دیده میشود و نه در اخلاق جلالی دوانی از آن اثری میماند. بنابراین مبالغه نیست اگر بگوییم اخلاق ناصری از جهت طبقه بندی مطالب کتاب، سیر از اصول به فروع امتیاز ویژهای دارد.
ریشه این تقسیمبندی منظم و رفتن از اصول به فروع را باید در روح فلسفی حاکم بر خواجه نصیرالدین طوسی دانست. »روح خواجه نصیرالدین طوسی به سبب کثرت ممارست و انسی که با فلسفه و ریاضیات داشت، فلسفی-ریاضی بار آمده بود و طبعاً قلم او در تحریر مطالب جنبه استدلال ریاضی و فلسفی به خود میگرفت. به همین جهت است که نوشتههای او همانند حلقهای زنجیر به یکدیگر پیوسته است و انشا او نیز کاملاً مستدل و منطقی به شمار میآید. به همین دلیل میتوان گفت جنبه خطابی نوشتههای خواجه نسبت به جنبههای برهانی و استدلالی او بسیار ناچیز است«
جلال الدین دوانی که در تقسیمبندی کلی کتاب خود به سه بخش حکمت عملی از خواجه نصیرالدین و دیگر فلاسفه قبل از خود پیرویکرده، در نامگذاری این سه بخش، بر خلاف خواجه نصیر، روحیه اشراقی خود را نشان داده است. دوانی بر خلاف خواجه نصیر - بهعنوان یکی از شارحان فلسفه مشائی که سه بخش کتاب خود را »مقالت« نامیده - هر کدام از سه بخش اخلاق جلالی را »لامع« نامیده است و در زیر هر »لامع«، چند »لمعه« قرارداده است. در بعضی لمعات کتاب از دیگر اصطلاحات اشراقی مانند »تنویر« و »مطلع« در بخشبندی مطالب بهره گرفته است که نشان از روحیه اشراقی و فلسفی او دارد.
آنچه در مطالعه لامع اول اخلاق جلالی به چشم میآید، حذف بخش مهمی از اخلاق ناصری است که خواجه نصیر آن را در زیر قسم مبادی می آورد و در آن به مباحثی چون معرفت موضوع، کمال نفس و بیان خیر و سعادت که از اصول اولیه فلسفه اخلاق است میپردازد. به نظر میرسد جلالالدین دوانی با حذف این مقدمات از اخلاق خود و قرار دادن بحث مفصلی با عنوان »خلافت الهی انسان« که بر گرفته از متون دینی است، در راه حرکت به سوی »اخلاقنویسی شرعی« و دوره شدن از »اخلاق فلسفی« گام بلندی برمیدارد.