بخشی از مقاله
پیامبر اعظم در ادبیات
مدح و منقبت رسول خدا (ص) به ادبیات فارسی جان تازهای بخشید و موجب شد تا شاعران ایرانی با الهام از آیات قرآن کریم، احادیث نبوی و روایات عترت پاک آن حضرت، به آفرینش آثاری بپردازند که برخی از این آثار، در شمار شاهکارهای ادبیات فارسی است.
این رویکرد موجب شد تا ادبیات فارسی، در شمار یکی از مقدسترین جلوههای ادبیات جهان قرار گیرد.
در ادبیات معاصر ایران به ویژه در آثار ربع قرن اخیر نیز، اشعار بسیار زیبا و ارزندهای درباره شخصیت بزرگ و وجود مقدس رسول اکرم (ص) خلق شده است که این آثار به لحاظ طراوت زبانی و نزدیکی به زبان روزگار ما و نیز تمایز زاویه دید و دیگر نوآوریها، از جایگاه ویژه والایی برخوردار هستند.
روزي ابوجهل چند سنگ در دست داشت و به پيامبر(ص) گفت كه اگر تو پيامبر و رسولي و فرستاده ي خدا ، بگو كه در مشت من چيست؟ پيامبر (ص) فرمودند كه من بگويم يا اينكه آنچه كه در دستان توست بر رسالت ما گواهي و شهادت دهند ؟ ابوجهل گفت كه اين دومي بهتر است ، و به اذن خدا سنگها در دست ابوجهل بر رسالت پيامبر ش
هادت دادند ؛ ابوجهل وقتي چنين وضعي را ديد سنگها را برزمين كوبيد و فرار كرد .
سنگها اندر كف بوجهل بود
گفت اي احمد بگو اين چيست زود
گر رسولي چيست در مشتم نهان
چون خبر داري ز راز آسمان
گفت چون خواهي بگويم كان چهاست
يا بگويند آن كه ما حقيم و راست
گفت بوجهل آن دوم نادرتر است
گفت آري حق از آن قادر تراست
از ميان مشت او هر پاره سنگ
در شهادت گفتن آمد بيدرنگ
لااله گفت و الاالله گفت
گوهر احمد رسول الله سفت
چون شنيد از سنگها بوجهل اين
زد زخشم آن سنگها را برزمين
شخصیت پیامبر
جرير بن عبدالله رسول خدا مبعوث گرديد، من به حضورش آمدم تا با او بيعت كنم، فرمود: يا جرير به چه منظورى پيش من آمدهاى، گفتم: يا رسول الله (ص) آمدهام تا بر دست تو مسلمان شوم، حضرت عباى خود را براى نشستن من به زمين پهن
كرد. بعد به ياران خود فرمود: چون كسى كه در ميان قوم خويش محترم است پيش شما آيد احترامش كنيد: «اذا اتا كم كريم قوم فاكرموه»2
نهى از بدگويى
ابن مسعود گويد: رسول خدا (ص) فرمود: كسى در پيش من از اصحابم بدگوئى نكند، مىخواهم وقتى كه پيش شما مىآيم قلبم نسبت بشما آرام و بى دغدغه باشد: «قال رسول الله (ص): لا يبلغنى احد منكم عن اصحابى شيئا فانى احب ان اخرج اليكم و انا سليم الصدر»3.
صبر و مقاومت
آنگاه كه پسرش ابراهيم در حال جان دادن بود چنين فرمود: اگر فرزند در گذشته، براى پدر اجرى نداشت و اگر اين نبود كه زندگان به مردگان ملحق خواهند شد، در اين صورت بر تو محزون مىشديم اى ابراهيم، بعد به گريه افتاد و فرمود: چشم اشك مىريزد، قلب مىسوزد ولى جز آنچه خدا راضى باشد سخنى نمىگوئيم و اى ابراهيم ما در فراق تو محزونيم :
«و قال لابنه ابراهيم و هو يجود بنفسه: لولا ان الماضى فرط الباقى و ان الاخر لاحق بالاول لحزّنا عليك يا ابراهيم ثم دمعت عينه و قال: تدمع العين و يحزن القلب و لا نقول الا ما يرضى الرب و انّا بك يا ابراهيم لمحزونون: 7».
تواضع
روزى خواهر رضاعيش محضر وى آمد، حضرت چون او را ديد شاد شد، عباى خويش را پهن كرد و او را در آن نشانيد، با او سخن مىگفت و بر رويش مىخنديد، بعد برخاست و رفت، آنگاه برادر آن زن آمد حضرت با او مثل خواهرش رفتار نكرد، گفتند: يا رسول الله با خواهرش رفتارى كردى كه با برادرش نكردى با آنكه او مرد است؟!
فرمود: آن خواهر بر پدرش از اين برادر نيكوكارتر بود.
شعر در عصر اسلام
شعر روح و باطن همه هنرهاست و هنرمندان همه در مرتبه سیر و سلوک باطنی خودشاعرند. اگر هیچ هنری را در میان هنرهای اسلامی به محک کلام نبی(ص)و ائمه(ع)
سنجیده ندانیم،شعر چنین نخواهد بود زیرا شواهد بسیا
ر در میان است تا بر این نظرحجت آید که شعر حقیقی کلامی است که روح القدس بر زبان شاعر جاری کند (1) .شاعردر ساحتخیال سکنی میگزیند و دل میگشاید به سوی عالم و آدم و مبدا عالم و آدم تادر افق چشم دل او حقیقتشان آشکار گردد.این نمود جز به انکشاف حقیقت و از آنجاالهام حقیقتبه واسطه حجاب و یا بیواسطه نیست.
در مرتبه بیواسطگی است که شاعرکلامش کلام روح القدس میشود و گرنه مقام او همان است که علی(ع) فرمود:
«نفث الشیطان علی اللسان (2) .
یعنی شیطان درایشی بر زبان شاعر جاری سازد.این بیان همانبیان سحری است که در کلام حضرت نبی(ص)آمده است(ان من البیان سحرا).امادر مقام بیواسطگی و آینگی نسبتبه حق بر زبان شاعر حکمت جاری میگردد چنانکهفرمود:«ان من الشعر لحکمة»
گفت پیغمبر که ان فی البیان سحرا و حق گفت آن خوش پهلوان لیک سحری دفع سحر ساحران مایه تریاک باشد در میان آن بیان اولیاء و اصفیاست کر همه اغراض نفسانی جداست
شاعران حقیقی همواره تمنای سیر به مقام روح القدس (3) داشتهاند.زیرا با پایمردیقوه قدسی روح القدس میتوان به گنجهای تحت العرش راه برد چنانکه حکیمان انسیگفتهاند«تحت العرش کنوزا مفتاحه لسان الشعرا»یعنی زیر عرش گنجهایی است و زبانشاعران گشاینده آنند.اما شاعر عصر جاهلی که درونش را هوای نفس پر کرده حتی زمینو آسمان حسی نزدیکش را نمیبیند و صورت ممسوخی از آن را که همان صورت سافلو اسفل حیات حیوانی آدمی است ادراک میکند.با این اوصاف شعر شیطانی جاهلیدیگر نمیتوانست در برابر شعر رحمانی اسلام باقی بماند،همچنانکه بتهای 360 گانه مکهبه قوت عصای پیامبر و تایید روح القدس شکستند میبایستشعر و صورت خیالی کاو وگوژ نفس اماره جاهل فرو پاشد و از میان برود.حال با این مقدمه،نظری به اوضاع آغازینظهور شعر اسلام و بسط آن بیفکنیم.
از آنجا که شعر تنها هنر یا هنر غالب قوم عرب قبل از اسلام و به یک اعتبار تنها طریقتفکر عصر جاهلی بود،ظهور وحی در صورت قرآن و کلام الهی همه شاعران را تا مدتیمرعوب خویش کرد و بسیاری از اشعار را باطل ساخت و روح بسیاری از شاعران رامتحول گردانید.این تحول در مواجههای که شاعران با کلام خدا(قرآن مجید)داشتندحاصل شد
قرآن هیچ مشابهتی به کلام بشری و شعر شاعران جاهلی نداشت.قرآن طیبیست و سه سال به حضرت نبی وحی شده بود.
در آغاز سخن از هنرمندی حضرت نبی ختمی مرتبت(ص)گفتیم.این هنرمندیعبارت است از نسبتبیواسطه با ذات احدیت و نیوشایی اسراری که قدسیان با اودر میان گذاشتهاند و بدینسان عالم اسلامی ابتدا در وحی اقامه شده است.قابلیت وجودپیامبر(ص)منشا اتصال روح القدس(جبرئیل امین)فرشته کلام الهی به او بوده ا
ست.
عالم اسلامی همان ظهور و تجلی اسم اعظم الله اکبر و کل و حقیقت محمدی است کهبیحجاب در افق چشم دل پیامبر اسلام(ص)و اهل بیت عصمت و طهارت(ع)گشودهشده است.این مرتبه یعنی ظهور کلی عالم اسلامی اختصاص به انسان کامل دارد،اما درمراتب نزولی چنانکه ابن عربی در فتوحات مکیه بدان اشاره کرده وجود شاعران وهنرمندان را نیز فرا میگیرد و پرتو الهام رحمانی و ربانی روحشان را در حال سکر آمیزادراک وحدت حقیقی روشن میگرداند.
سورههای آغازین که در مکه وحی شدند دوران پر آشوبی را چون داهیه بزرگ برایشاعران پدید آورد.شاعران مجنون(جن زده)جاهلی ساحتی ورای ساحتشعر شیطانی(جنی)نمیشناختند. کلمات مهیج و تشبیهات خلاف آمد عادت با آهنگی بیسابقه چونصاعقه بر دل محجوب کافران و مشرکان فرود میآمد و آنها را از عاقبت تاریکشان دردرکات جهنم هراسان میساخت.قرآن در آیات تشبیهی که با صورتهای خیالی به ظهورآمده بود، زبان پر راز و رمز را تفکر حضوری تشبیهی را به شاعران آموخت.آیاتیچون«الم تر کیف ضرب الله مثلا کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء... »(ابراهیم:24 و 25)
و آیات نور نظیر
«الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوة فیها مصباح.المصباح فی زجاجه. الزجاجة کانها کوکب دری یوقد من شجرة مبارکة زیتونة لا شرقیة و
لا غربیة یکاد زیتها یضییء و لو لم تمسسه نار نور علی نور یهدی الله لنوره من یشاء و یضرب الله الامثال للناس و الله بکل شیء علیم(نور:35)
لحنی بلند دارد،جمال وحسن الهی بالتمام در آنها ظاهر است و معنایشان عمیق است، احساس شاعرانه رابر میانگیزد و صورتی از تخیل را ابداع میکند که در آن اشیاء در حجمهای نا معهودیجلوهگر میشوند.بدین ترتیب عالمی در قرآن و هنر قرآنی اقامه میشود که هنر شرک راطرد و نفی میکند از اینجاست که قرآن در سوره شعرا در آیاتی شاعران
ی را که به آنها شیاطین نازل میشوند محکوم میکند (4) .اینان شاعران بت پرست مکه بودند و هنر خود راصرف هجو مقدسات اسلام و تحقیر پیروان پیامبر میکردند و از این لحاظ در زمره اولیاءشیطان و ضد اسلام به شمار میرفتند. بنابراین آیات شاعران دو دستهاند یک دسته که تابعضلالتشیطانیاند و دیگرانی که اهل ذکر کثیر و عمل صالحاند و همین دو دستهاند که درسرتاسر تاریخ اسلام مظهر دوگانگی هنر دینی و دنیوی بودهاند.میراث ادب و فرهنگملل و نحل مشرک،و بهرهمندی از ماثورات انبیاء و اولیاء اساس کار این دو گروه بودهاست و در بالاترین مرتبه شاعران از حقیقتشیطانی گذشته و در زمره حکمای انسیکلمات الله را تلقی کردهاند.
با ظهور حقیقت اسلام شعر شعرای باطل نسخ گردید و تا وقتی که درهای آسمان بازبود و عالم محل نزول وحی الهی بود شاعران باطل مرعوب شده بودند.بالتبع شعر باطلقدیم بالکل تعطیل شد و دیگر کسی مطابق ذوق شاعران کهن به ستایش شراب و عشقنمیپرداخت و اگر ستایش بود از اسلام و پیامبر اسلام و وصف مبانی اسلام بود.در اینزمان خطبه به جهت فایده آن در تشحیذ حس دینی بسط یافته بود.در عصر خلفایراشدین نیز این وضع ادامه یافت اما با به قدرت رسیدن امویان وضع برگشت و رجوعیدیگر به سوی شعر شیطانی جاهلی به سراغ و سروقت مسلمین آمد.
از بزرگترین شاعران عصر پیامبر باید از حسان بن ثاب
ت نام برد.او شاعر مخضرمی (5) بود که«داهیه کبری»(بلای بزرگ)قریش خوانده شد،زیرا به تشویق پیامبر آنان را هجومینمود.به فرمان پیامبر برای او در مسجد مدینه منبری نصب کرده بودند و او از آنموضع در حضور حضرت نبی مشرکان را هجو مینمود.و پیامبر به او میفرمود«اللهمایده بروح القدس»(بارالها او را به واسطه روح القدس مؤید بدار). پیامبر همواره او راتایید میکرد و میفرمود که تا وقت
ی که به زبان خویش ما را یاری کنی به واسطه جبرئیلمؤید باشی (6) .
کعب بن زهیر که از شرک به اسلام روی آورده بود با قصیدهای به نام البرده(ردایافتخار)محبت رسول را طلبید (7) و پیامبر اجابت کرد.دیگر شاعران مع
روف مؤید بهروح القدس کعب بن مالک و عبد الله بن رواحهاند که پیامبر آنها را مامور به پاسخگویی بهشاعران مشرک کرد.این شاعران در پرتو قرآن و سنت اغلب در قلمرو سیاست و اخلاق(حکمت عملی)منشا اثر بودند.اما هنوز بنیاد حکمی استواری نیافته بودند و حکمتاشعار آنان اغلب به حضور عملی محدود میشد و برخی از آنها به بیان تجربیات معنویشخصی میپرداختند.علاوه بر این هنوز شقاقی میان ظاهر و باطن پیدا نشده بود تاشاعرانی به وصف ظاهر(و ملازمهاش جهاد اصغر)و شاعرانی به وصف باطن(وملازمهاش جهاد اکبر)و عوالم روحانی بپردازند.در عصر پیامبر شاعران دینی همواره بنابه روایات اسلامی از ناحیه جبرئیل و عنایات ویژه روح القدس مطمئن بودند.چنانکهاشاره رفتحسان به اعتقاد برخی گرچه بنیانگذار شعر دینی نیست،اما رسالت الهی پیامبررا مدح میگفت و خداوند تعالی را ستایش میکرد و از آیات قرآنی بهره میبرد.
در حقیقتشعر اسلامی در پرتو قرآن به ظهور آمد و شاعر و ادیب و خطیب اسلامیکم و بیش از فیض حقیقت قرآنی و وحی روح القدس(وحی دل و الهام عارفانه)برخوردارشده بودند.و گر نه تباینی ذاتی میان ماده و صورت شعری صدر اسلام و عصر جاهلیپدیدار نمیشد.
به هر تقدیر هنر اسلامی به مثابه هنری مقدس همواره مبادی خود را در الهام ربانیاولیاء الله میجسته است.بدین معنی در شعر نیز شاعران در جستجوی بنیادهای متعالی آنبودهاند.و قصصی را به مثابه مبدا شعری ابداع کردهاند.میگویند اول کس که در عالمشعر گفت آدم بود.و سبب آن بود که هابیل مظلوم را قابیل مشئوم بکشت و آدم را داغغربت و ندام تازه شد،در مذمت دنیا و در مرثیه فرزند شعر گفت.همین حال رجوع بهاصل موجب شده در پیدایی شعر دینی در عالم اسلامی،علی(ع)مظهر و نمونه کمالانسانی حضوری کامل داشته باشد.دیوانی منسوب به او که تقریبا شامل استبر 1500بیت در باب معانی دینی(ترغیب بر ترک دنیا،عبارات نیایشی،جملات اندرز آمیز درزمینه زهد و خرد)و ربانی،چنین تفکری را باز میگوید.در این دیوان روح شاعرانهجاهلی رنگ باخته و عالمی نو در عرصه حضور تخیلی و تخیل ابداعی اقامه گردیدهاست.از این نظر قرینه آن نهج البلاغه به مثابه اثر نثری امیر مؤمنان تلقی میگردد که اساستک
وین ادب دنیا و دین اسلامی است.
مدح و هجا نخستین صور شعر عصر اسلامی است (8) .در این شعر ملاحظات دینیکاملا داخل گردیده است،پس از صدر اسلام نیز همه فرق دینی جهت تایید تفکرات وآیینهای خود و محکومیت تفکرات رقیبان از شعر فرقهای بهره میگرفتند.که بر آنمیتوان نام شعر کلام یا کلامی نهاد.
در دوره امویان شعر سیاسی به تبع فرق مختلف از شیعه،سنی،خارجی،مرجئه،جبریه، قدریه-که گاه تحت تاثیر عرف قومی و قبیلهای بود-و نفسانیات باطل به وجودآمد،و هر گروه سعی داشتند شاعرانی را به طرفداری برای خود مهیا کنند.در کنار اینشعر سیاسی-کلامی،شاعرانی از جمله بعضی از خلفای اموی نیز وجود داشتند که سننشعر غنائی باطل را احیاء و از شراب و عشق و لذایذ این جهانی ستایش کردند.غفلت وبعد از حقیقت اسلام و سیره نبوی و ولوی،رواج زندگی شهوانی که حتی به مکه و مدینهنیز سرایت کرده بود و وجود خلفای بیدین و فاسد اموی که تنها دل مشغولیشان شراب وعشق و لذایذ این جهانی بود همراه
با دوری ائمه از اریکه حکومت اسلامی مقتضیپیدایی مجدد این شعر بوده است.
امویان برای مبارزه با مخالفان و رقیبان یعنی شیعیان اهل بیت ع
صمت و طهارت(ع) از شعر و جاذبه آن سوء استفاده کردند و بیشترین بهره را گرفتند.معاویه میگفت:«شعر رابالاترین وظیفه اخلاقی و ادبی خود قرار دهید».علاقه امویان به شعر در هر حالنمیتوانستبدون سوء غرض سیاسی،برای تضعیف دشمنان خویش نباشد اما بااین وجود بسیاری از شاعران حتی با وجود زندگانی در فسق و فجور نمیتوانستندحقگویی را بالکل فراموش کنند،بدین معنی که بر اثر تجلی حقیقت مهدی و تاثیراتباطنی روح ائمه اطهار در باطن و دل شاعران چه بسا که به مدح ائمه اهل بیت میپرداختندو کمتر جرات تعرض به ایشان در جامعه وجود داشت.یکی از ایشان«فرزدق»است کهبا وجود مطالب راست و دروغ درباره وی،مصیبت وارده نسبتبه خانواده حضرت علی(ع)را وصف و دشمنان ایشان را نفی میکرد.وی مانند بسیاری از ش
اعران از بنی امیهپول میگرفت و در باطن طرفدار بنیهاشم بود و بنی امیه این را میدانستند ولینمیتوانستند دستبه اقدامی جدی بر علیه وی بزنند،فی المثل،موقعی همین فرزدقمطالبی،بر ضد بنی امیه گفت و«مروان بن حکم»والی معاویه در مدینه در صدد مجازات وتنبیه فرزدق برآمد.فرزدق که آن را دانست از مدینه به بصره گریخت، مردم به مروانگفتند بد کردی که چنین کردی زیرا ناموس و شرافتخود را به ستشاعر مصریسپردی.مروان گفته مردم را پسندید،توشه راه و صد دینار برای فرزدق فرستاد تا از هجواو رهایی یابد.با این همه مهربانی،موقعی که«هشام بن عبد الملک»خلیفه اموی مناسکحجبه جا میآورد حضرت علی بن الحسین امام سجاد(ع)را در طواف دید و او راناشناس گرفته هویتش را جویا شد.«فرزدق»که آنجا حضور داشت فورا قصیدهای درمدح اهل بیتسرود (9) .همچنین بود کمیتبن زید اسدی که همواره از سوی ائمه تاییدمیشد.ائمه اطهار(ع)او را مؤید به روح القدس دانستند.
اشراف اموی به زندگانی بیبندو بار انس گرفته بودند.اینان جامههای ابریشمین به تنمیکردند،باده مینوشیدند،با کنیزکان آوازخوان رفت و آمد میکردند و به اکراه واعتراضهای شدید پارسایان اعتنایی نمینمودند.آنها نه تنها از نعمات دنیوی بهرهمیگرفتند،بلکه به ارضای ممنوعترین و زشتترین شهوات نیز دست میزدند. در میانخلفای اموی که همه در شرابخوارگی و لا ابالیگری مستغرق بودهاند،بعضی نظیر«ولید بن یزید»خود اشعاری در ستایش خمر ساخته است و شعرایی نظیر«اخطل»در عهدایشان وصف شیشه شراب میکردهاند.تنها«عمر بن عبد العزیز»از رویه پیشینیان خودعدول کرد و چون مردی پرهیزکار و پاکدامن بود و میخواست مانند خلفای راشدینرفتار کند از شعر و شاعری فسق آمیز چشم پوشید و اعلام داشت که نه شاعر میپذیرد و نهشعر گوش میدهد.
مطالب فوق به وضوح نشان میدهد که با ظهور اسلام تا حدودی به ماده شعر قدیمصورت دینی زده میشود،و گاهی نیز به جهت فقدان قابلیت،ماده شعری به همان وضعمیماند.و در آن نحو شعری که صورت اسلام را پذیرفته،در آغاز به جهت قرب بهفرهنگ جاهلی،قالب شعر حفظ شده بود،بدین ترتیب که شاعر پس از مقدمهای دربارهمعشوق و هجران
و بیوفایی او(نام مقدمه«نسیب»بود)،به وصف اشتر خود میپردازد وقدرت و نرم بدنی و توان او را در تحمل خستگی و گرما میستاید،سپس به موضوعاصلی میرسد که همانا مدح حضرت رسول اکرم(ص)است ولی به تدریج این گونهمقدمهها(یعنی نسیب و وصف اشتر)جای خویش را به مقدمهای در وصف خدا و اسماء وصفات او میدهد و همین طور در مدح انبیاء و اولیاء و صدیقین،و سپس به موضوعقصیده میپردازد.در صورتی که شعر کوتاه باشد وصف خدا و اولیای خدا و قدسیان درابیات مختلف بیان میشود.
به هر حال با امویان بیدینی رواج پیدا میکند و شعر نیز نمیتواند از این وضع مبراباشد.گرچه در حوزه علوم و معارف هنوز یونانیت و کل مطلق یونانی سراغ مسلمیننیامده بود،اما گرایش به لذایذ این جهانی و فراموشی معاد و گاه چون شیطان انکار احکامالهی کردن،به جهت غلبه حضور و حیات انضمامی در هنر،به نمایش در میآید.نخستینشاعران نیست انگار تمدن اسلامی از جمله«الحطیئة»که به زشتی ظاهر و باطن مشهوربودند در این دوره قدرت گرفتند.حطیئة شاعری نیست انگار بود که زن و فرزند و حتیمادر و شخص خویش را آماج هجویات خود قرار داده بود.او از این طریق به گذرانزندگی میپرداخت.در حالی که در حوزه علمی شیعه بر کنار از جامعه سیاسی-و برخیاز جماعت پارسایان اهل سنت-طی قرن اول و اوایل قرن دوم هنوز قرآن حاکم مطلق است و حتی مذاهب فقهی رسمی چهارگانه اهل سنت و مباحث علوم شرعی شکل منظمو مدونی نیافته بود.
جاری شدن سیل ثروتها به دمشق و انتقال بخشی از آن به مکه و مدینه،همراه با ضعفایمان موجب میشد موسیقی و شراب و آواز و شهوترانی در عصر اموی روز به روزافزایش یابد.در این زمان زندگی شهوانی شهری نوعی«غزل»را پدید آورد که در واقعصورت مبتذلی از عشق تراژیک بدوی نظیر عشق لیلی و مجنون بود (10) .در اینجا دیگرغزل شعر عاشقانه عمیق که بعدها سر مشق صوفیه قرار گرفته و صورت عشق حقیقی نهعشق مجازی پیدا کرد،نبود-با این خصوصیات که عشق مجازی پلی برای عشق حقیقیاست: المجاز قنطره الحقیقه.چنانچه در غزلها و اشعار حکیمانه و عرفانی به ظهورپیوست، بلکه شاعر اموی دیگر از هیچ سخنی زبان در نمیکشید،دقایق ناگفتنی عشقشهوانی، ظرافتهای زنانه و سخنان گستاخانه ش
رم انگیز همه را به زبان میآورد و در اینوضع حتی در باب زنان خلفا و امیران نیز«نسیب»سروده میشد (11) .خطبه و خطیبانبه جهتخاص تا این حد آلوده نشده و تا حدودی سلامتخویش را حفظ کرده بودند، کهعلت اصلی آن عبارت بود از بار دینی فعالیتهای رسمی اجتماعی و دعوت به اسلام که درمضامین خطب وجود داشت.احتجاجات و تعرضات سیاسی در رسالات (12) این عصرحضوری جدی داشت.قصاص یا قصه گویان نیز در عصر اموی در عرصه هنر اسلامیظاهر شدند.آنان تمایل مردم را به عجایب و غرایب بر میانگیختند و اوصاف و اعمالی ازبرای خداوند متعال نقل میکردند.این دوران را باید رونق اسرائیلیات و اساطیر و امانینیز نامید که بعدا در تفسیر قرآن تاثیر نهاد.
پس از طی دوره اموی با آمدن عباسیان وجوه ذوقی تج
ربیات اسلامی ایرانیان در هنراسلامی غلبه کرد.در حقیقت این وجوه بالذات و بالعرض منحل در کلیت اسلام شده بود.
گرچه خلفای اولیه عباسی ظاهرا در امور دینی سختگیر بودند،اما پس از هارون، سیاستباز اباحیت را پیش گرفته،امور دینی را تا حدودی آزاد گذاشتند.اینان اهلتسامح و تساهل درامر دین بودند.هر دین و عقیدتی(ملل و نحل مشرک)را آزاد گذاشتهبودند.اما این آزادی مستلزم استبداد علیه پارسایان اهل سنت و شیعه علوی(یعنی اهلاسلام حقیقی
)و بعضی ملل و نحل بود.شخصی چون مامون از یک طرف دار الحکمه(اغلب حکمت و عقل آزاد از وحی-یعنی حکمت فلسفی)را تاسیس و از طرف دیگرمنشا پیدایی دوره محنت(شکنجه تفتیش عقاید)در اسلام گردید،تا بازور و شکنجهعقیده معتزلیان را مبتنی بر مخلوق بودن قرآن بر همه تحمیل کند.
به هر تقدیر عباسیان تا دوران متوکل،سیاست تسامح و تساهل را نسبتبه اصحابعقاید و ادیان جز شیعه علوی و پارسایان اتخاذ کرده بودند و این گروه تا آنجا که اهل هنرو صنایع و ثروت بودند،مورد تعرض قرار نمیگرفتند و هم اینان بودند که تخم زندقهدوره مامون به بعد را پاشیدند-مراد از زندیقان همان آزادندیشان از دین، غیر ملتزم بهوحی آسمانی با اخلاق اباحیت و فساد عقیده یعنی مانویان و دهری مذهبان بودند.
در چنین شرایط و اوضاعی گروهی از شاعران زندقه زده و زندیق ظهور کردند کهعلاوه بر طرح مسائل فلسفی دنبالهرو سنن شعری امویان بودند.اینان دامنه اشعاری را کهدر باب شراب و لاابالیگری بود وسعت دادند و مضامینی جدید از قبیل باغ و بستان ودیگر مضامین را در شعر وارد کردند و متاثر از حکمتیونانی بدان عمق ملحدانهبخشیدند.در قرن اول از خلافتبنیعباس معاشقه با غلامان و استعمال مسکر شیوع پیداکرده و به دیگر اقوام از جمله ایرانیان نفوذ کرده بود.به طوری که شاعرانی نظیر«رودکی»و«ابو شعیب صالح بن محمد هروی»از شعرای زمان سامانیان در همین موضوعاتاشعاری ساختهاند (13) .رودکی میگوید:
می، آرد شرف مردمی پدید آزادهتر از درم خرید میآزاد پدید آرد از بد اصل فراوان هنر است اندرین نبیذ
در پایان دوره اموی شاعران مقدمه عاشقانه قصاید( نسیب)را که به طور اجبار برهمه اشعار غالب بود گسترش دادند و آن را مستقل کردند و به صورت غزل در آوردند کهمذکور افتاد.گروهی از شاعران در دوره عباسی نسیب را به باد مسخره گرفتند و
درمضامین شعری،نیز تحولاتی پدید آوردند و فلسفه شکاکیت و ملامتیه(کلبی مذهبان) وزهد و حکمت اشراقی و تمایلات عمیق دینی باطنی در کنار موضوعات قدیم عاشقانه وتغزلی را هرچه بیشتر وارد شعر کردند.سرکردگان هنر و شعر نیست انگارانه این عصر دوتن بودند:«ابونواس»در شعر طرب و«ابو العتاهیه»در شعر حکمی و یکی دیگر که درمراتب بعد قرار میگیرد«بشار بن برد»است که از شاعران مشهور زندیق عصر بود و بارهااز سوی اهل دیانت طرد و تبعید شد،که بدان اشاره داشتیم،«ابو نواس»شاعری از شاعرانلا ابال
ی بود.وی که بارها به زندقه متهم شد،اشعاری در خمریات و زهدیات(دو نوع شعراز لحاظ مضمون)دارد.«ابو العتاهیه»شاعر حکمی در اثر کثرت سخن درباره مرگ،رستاخیز و قضاوت روز آخرت را انکار کرد،از این رو اهل دیانت او را نیز به زندقه متهمکردند.او با سرودن زهدیات تحولی جدید از حیث مضامین در شعر عرب ایجاد کرد.دراین اشعار«ابو العتاهیه»به سست پایگی و پوچی مال دنیا اشاره میکند و از مرگ وگورستان و کالبدها و استخوانهایی که در آن نهفته است و یا از تلخی تعلق آدمیزاد بهخاک سخن میراند.از شاعران دیگری که مشهور به شاعران حکمی(محدثین)اندمیتوان«ابو العلا معری»و«شریف رضی»را در دو جریان مخالف نام برد که نکاتفلسفی یا حکمی را در زمان انتقال فلسفه و کلام و علوم یونانی در اشعارشان واردکردهاند (14) .
رعبی که اهل ظاهر سنت و حدیث پس از دوران متوکل و بعد ترکان در مقابله با علومو فرهنگ یونانی و ترویج علوم شرعی ایجاد کردند به همراه شکستشرک و زندقه جلیدر شعر و نثر نیز مؤثر بود تا آنجا که اشعار هر چه بیشتر صبغه دینی یافتند.با رواج فلسفه،کلام و تصوف به تدریجبسیاری از مضامین و مواد اشعار خمریات و زهدیات کهدر حقیقت هر دو صورتی دنیوی داشتند در مقام حقیقی گذشت از عالم طبیعت و کثرات وحکمتیونانی اخذ م
یشود،و صورت دینی و عرفانی پیدا میکند.بیتردید ورود فلسفهیونانی توانستبه نحوی محرک متفکران اسلامی در بسط هنر دینی باشد.فلسفه یونانیبه مثابه ماده برای صورت نوعی اسلام قرار گرفت.عرفان و پیدایی غزل عرفانی شعردینی را مستقر ساخت و تجربه دینی در عرصه هنر را به سنت محکمی تبدیل و مستقرنمود.