بخشی از مقاله


پیامبر اعظم در ادبیات

مدح و منقبت رسول خدا (ص) به ادبیات فارسی جان تازه‌ای بخشید و موجب شد تا شاعران ایرانی با الهام از آیات قرآن کریم، احادیث نبوی و روایات عترت پاک آن حضرت، به آفرینش آثاری بپردازند که برخی از این آثار، در شمار شاه‌کارهای ادبیات فارسی است.
این رویکرد موجب شد تا ادبیات فارسی، در شمار یکی از مقدس‌ترین جلوه‌های ادبیات جهان قرار گیرد.


در ادبیات معاصر ایران به ویژه در آثار ربع قرن اخیر نیز، اشعار بسیار زیبا و ارزنده‌ای درباره شخصیت بزرگ و وجود مقدس رسول اکرم (ص) خلق شده است که این آثار به لحاظ طراوت زبانی و نزدیکی به زبان روزگار ما و نیز تمایز زاویه دید و دیگر نوآوری‌ها، از جایگاه ویژه والایی برخوردار هستند.
روزي ابوجهل چند سنگ در دست داشت و به پيامبر(ص) گفت كه اگر تو پيامبر و رسولي و فرستاده ي خدا ، بگو كه در مشت من چيست؟ پيامبر (ص) فرمودند كه من بگويم يا اينكه آنچه كه در دستان توست بر رسالت ما گواهي و شهادت دهند ؟ ابوجهل گفت كه اين دومي بهتر است ، و به اذن خدا سنگها در دست ابوجهل بر رسالت پيامبر ش

هادت دادند ؛ ابوجهل وقتي چنين وضعي را ديد سنگها را برزمين كوبيد و فرار كرد .

سنگها اندر كف بوجهل بود
گفت اي احمد بگو اين چيست زود
گر رسولي چيست در مشتم نهان


چون خبر داري ز راز آسمان
گفت چون خواهي بگويم كان چهاست
يا بگويند آن كه ما حقيم و راست
گفت بوجهل آن دوم نادرتر است
گفت آري حق از آن قادر تراست
از ميان مشت او هر پاره سنگ
در شهادت گفتن آمد بيدرنگ
لااله گفت و الاالله گفت
گوهر احمد رسول الله سفت
چون شنيد از سنگها بوجهل اين
زد زخشم آن سنگها را برزمين

شخصیت پیامبر
جرير بن عبدالله رسول خدا مبعوث گرديد، من به حضورش آمدم تا با او بيعت كنم، فرمود: يا جرير به چه منظورى پيش من آمده‏اى، گفتم: يا رسول الله (ص) آمده‏ام تا بر دست تو مسلمان شوم، حضرت عباى خود را براى نشستن من به زمين پهن

كرد. بعد به ياران خود فرمود: چون كسى كه در ميان قوم خويش محترم است پيش شما آيد احترامش كنيد: «اذا اتا كم كريم قوم فاكرموه»2

نهى از بدگويى‏


ابن مسعود گويد: رسول خدا (ص) فرمود: كسى در پيش من از اصحابم بدگوئى نكند، مى‏خواهم وقتى كه پيش شما مى‏آيم قلبم نسبت بشما آرام و بى دغدغه باشد: «قال رسول الله (ص): لا يبلغنى احد منكم عن اصحابى شيئا فانى احب ان اخرج اليكم و انا سليم الصدر»3.

صبر و مقاومت
آنگاه كه پسرش ابراهيم در حال جان دادن بود چنين فرمود: اگر فرزند در گذشته، براى پدر اجرى نداشت و اگر اين نبود كه زندگان به مردگان ملحق خواهند شد، در اين صورت بر تو محزون مى‏شديم اى ابراهيم، بعد به گريه افتاد و فرمود: چشم اشك مى‏ريزد، قلب مى‏سوزد ولى جز آنچه خدا راضى باشد سخنى نمى‏گوئيم و اى ابراهيم ما در فراق تو محزونيم :
«و قال لابنه ابراهيم و هو يجود بنفسه: لولا ان الماضى فرط الباقى و ان الاخر لاحق بالاول لحزّنا عليك يا ابراهيم ثم دمعت عينه و قال: تدمع العين و يحزن القلب و لا نقول الا ما يرضى الرب و انّا بك يا ابراهيم لمحزونون: 7».

تواضع‏
روزى خواهر رضاعيش محضر وى آمد، حضرت چون او را ديد شاد شد، عباى خويش را پهن كرد و او را در آن نشانيد، با او سخن مى‏گفت و بر رويش مى‏خنديد، بعد برخاست و رفت، آنگاه برادر آن زن آمد حضرت با او مثل خواهرش رفتار نكرد، گفتند: يا رسول الله با خواهرش رفتارى كردى كه با برادرش نكردى با آنكه او مرد است؟!
فرمود: آن خواهر بر پدرش از اين برادر نيكوكارتر بود.
شعر در عصر اسلام


شعر روح و باطن همه هنرهاست و هنرمندان همه در مرتبه سیر و سلوک باطنی خودشاعرند. اگر هیچ هنری را در میان هنرهای اسلامی به محک کلام نبی(ص)و ائمه(ع)
سنجیده ندانیم،شعر چنین نخواهد بود زیرا شواهد بسیا

ر در میان است تا بر این نظرحجت آید که شعر حقیقی کلامی است که روح القدس بر زبان شاعر جاری کند (1) .شاعردر ساحت‏خیال سکنی می‏گزیند و دل می‏گشاید به سوی عالم و آدم و مبدا عالم و آدم تادر افق چشم دل او حقیقتشان آشکار گردد.این نمود جز به انکشاف حقیقت و از آنجاالهام حقیقت‏به واسطه حجاب و یا بی‏واسطه نیست.
در مرتبه بیواسطگی است که شاعرکلامش کلام روح القدس می‏شود و گرنه مقام او همان است که علی(ع) فرمود:
«نفث الشیطان علی اللسان (2) .
یعنی شیطان درایشی بر زبان شاعر جاری سازد.این بیان همان‏بیان سحری است که در کلام حضرت نبی(ص)آمده است(ان من البیان سحرا).امادر مقام بیواسطگی و آینگی نسبت‏به حق بر زبان شاعر حکمت جاری می‏گردد چنانکه‏فرمود:«ان من الشعر لحکمة‏»
گفت پیغمبر که ان فی البیان سحرا و حق گفت آن خوش پهلوان لیک سحری دفع سحر ساحران مایه تریاک باشد در میان آن بیان اولیاء و اصفیاست کر همه اغراض نفسانی جداست
شاعران حقیقی همواره تمنای سیر به مقام روح القدس (3) داشته‏اند.زیرا با پایمردی‏قوه قدسی روح القدس می‏توان به گنجهای تحت العرش راه برد چنانکه حکیمان انسی‏گفته‏اند«تحت العرش کنوزا مفتاحه لسان الشعرا»یعنی زیر عرش گنجهایی است و زبان‏شاعران گشاینده آنند.اما شاعر عصر جاهلی که درونش را هوای نفس پر کرده حتی زمین‏و آسمان حسی نزدیکش را نمی‏بیند و صورت ممسوخی از آن را که همان صورت سافل‏و اسفل حیات حیوانی آدمی است ادراک می‏کند.با این اوصاف شعر شیطانی جاهلی‏دیگر نمی‏توانست در برابر شعر رحمانی اسلام باقی بماند،همچنانکه بتهای 360 گانه مکه‏به قوت عصای پیامبر و تایید روح القدس شکستند می‏بایست‏شعر و صورت خیالی کاو وگوژ نفس اماره جاهل فرو پاشد و از میان برود.حال با این مقدمه،نظری به اوضاع آغازین‏ظهور شعر اسلام و بسط آن بیفکنیم.
از آنجا که شعر تنها هنر یا هنر غالب قوم عرب قبل از اسلام و به یک اعتبار تنها طریق‏تفکر عصر جاهلی بود،ظهور وحی در صورت قرآن و کلام الهی همه شاعران را تا مدتی‏مرعوب خویش کرد و بسیاری از اشعار را باطل ساخت و روح بسیاری از شاعران رامتحول گردانید.این تحول در مواجهه‏ای که شاعران با کلام خدا(قرآن مجید)داشتندحاصل شد

قرآن هیچ مشابهتی به کلام بشری و شعر شاعران جاهلی نداشت.قرآن طی‏بیست و سه سال به حضرت نبی وحی شده بود.
در آغاز سخن از هنرمندی حضرت نبی ختمی مرتبت(ص)گفتیم.این هنرمندی‏عبارت است از نسبت‏بی‏واسطه با ذات احدیت و نیوشایی اسراری که قدسیان با اودر میان گذاشته‏اند و بدینسان عالم اسلامی ابتدا در وحی اقامه شده است.قابلیت وجودپیامبر(ص)منشا اتصال روح القدس(جبرئیل امین)فرشته کلام الهی به او بوده ا

ست.
عالم اسلامی همان ظهور و تجلی اسم اعظم الله اکبر و کل و حقیقت محمدی است که‏بی‏حجاب در افق چشم دل پیامبر اسلام(ص)و اهل بیت عصمت و طهارت(ع)گشوده‏شده است.این مرتبه یعنی ظهور کلی عالم اسلامی اختصاص به انسان کامل دارد،اما درمراتب نزولی چنانکه ابن عربی در فتوحات مکیه بدان اشاره کرده وجود شاعران وهنرمندان را نیز فرا می‏گیرد و پرتو الهام رحمانی و ربانی روحشان را در حال سکر آمیزادراک وحدت حقیقی روشن می‏گرداند.
سوره‏های آغازین که در مکه وحی شدند دوران پر آشوبی را چون داهیه بزرگ برای‏شاعران پدید آورد.شاعران مجنون(جن زده)جاهلی ساحتی ورای ساحت‏شعر شیطانی(جنی)نمی‏شناختند. کلمات مهیج و تشبیهات خلاف آمد عادت با آهنگی بی‏سابقه چون‏صاعقه بر دل محجوب کافران و مشرکان فرود می‏آمد و آنها را از عاقبت تاریکشان دردرکات جهنم هراسان می‏ساخت.قرآن در آیات تشبیهی که با صورتهای خیالی به ظهورآمده بود، زبان پر راز و رمز را تفکر حضوری تشبیهی را به شاعران آموخت.آیاتی‏چون‏«الم تر کیف ضرب الله مثلا کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء... »(ابراهیم:24 و 25)

و آیات نور نظیر
«الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوة فیها مصباح.المصباح فی زجاجه. الزجاجة کانها کوکب دری یوقد من شجرة مبارکة زیتونة لا شرقیة و

لا غربیة یکاد زیتها یضیی‏ء و لو لم تمسسه نار نور علی نور یهدی الله لنوره من یشاء و یضرب الله الامثال للناس و الله بکل شی‏ء علیم(نور:35)
لحنی بلند دارد،جمال وحسن الهی بالتمام در آنها ظاهر است و معنایشان عمیق است، احساس شاعرانه رابر می‏انگیزد و صورتی از تخیل را ابداع می‏کند که در آن اشیاء در حجمهای نا معهودی‏جلوه‏گر می‏شوند.بدین ترتیب عالمی در قرآن و هنر قرآنی اقامه می‏شود که هنر شرک راطرد و نفی می‏کند از اینجاست که قرآن در سوره شعرا در آیاتی شاعران

ی را که به آنها شیاطین نازل می‏شوند محکوم می‏کند (4) .اینان شاعران بت پرست مکه بودند و هنر خود راصرف هجو مقدسات اسلام و تحقیر پیروان پیامبر می‏کردند و از این لحاظ در زمره اولیاءشیطان و ضد اسلام به شمار می‏رفتند. بنابراین آیات شاعران دو دسته‏اند یک دسته که تابع‏ضلالت‏شیطانی‏اند و دیگرانی که اهل ذکر کثیر و عمل صالح‏اند و همین دو دسته‏اند که درسرتاسر تاریخ اسلام مظهر دوگانگی هنر دینی و دنیوی بوده‏اند.میراث ادب و فرهنگ‏ملل و نحل مشرک،و بهره‏مندی از ماثورات انبیاء و اولیاء اساس کار این دو گروه بوده‏است و در بالاترین مرتبه شاعران از حقیقت‏شیطانی گذشته و در زمره حکمای انسی‏کلمات الله را تلقی کرده‏اند.
با ظهور حقیقت اسلام شعر شعرای باطل نسخ گردید و تا وقتی که درهای آسمان بازبود و عالم محل نزول وحی الهی بود شاعران باطل مرعوب شده بودند.بالتبع شعر باطل‏قدیم بالکل تعطیل شد و دیگر کسی مطابق ذوق شاعران کهن به ستایش شراب و عشق‏نمی‏پرداخت و اگر ستایش بود از اسلام و پیامبر اسلام و وصف مبانی اسلام بود.در این‏زمان خطبه به جهت فایده آن در تشحیذ حس دینی بسط یافته بود.در عصر خلفای‏راشدین نیز این وضع ادامه یافت اما با به قدرت رسیدن امویان وضع برگشت و رجوعی‏دیگر به سوی شعر شیطانی جاهلی به سراغ و سروقت مسلمین آمد.
از بزرگترین شاعران عصر پیامبر باید از حسان بن ثاب

ت نام برد.او شاعر مخضرمی (5) بود که‏«داهیه کبری‏»(بلای بزرگ)قریش خوانده شد،زیرا به تشویق پیامبر آنان را هجومی‏نمود.به فرمان پیامبر برای او در مسجد مدینه منبری نصب کرده بودند و او از آن‏موضع در حضور حضرت نبی مشرکان را هجو می‏نمود.و پیامبر به او می‏فرمود«اللهم‏ایده بروح القدس‏»(بارالها او را به واسطه روح القدس مؤید بدار). پیامبر همواره او راتایید می‏کرد و می‏فرمود که تا وقت

ی که به زبان خویش ما را یاری کنی به واسطه جبرئیل‏مؤید باشی (6) .
کعب بن زهیر که از شرک به اسلام روی آورده بود با قصیده‏ای به نام البرده(ردای‏افتخار)محبت رسول را طلبید (7) و پیامبر اجابت کرد.دیگر شاعران مع

روف مؤید به‏روح القدس کعب بن مالک و عبد الله بن رواحه‏اند که پیامبر آنها را مامور به پاسخگویی به‏شاعران مشرک کرد.این شاعران در پرتو قرآن و سنت اغلب در قلمرو سیاست و اخلاق(حکمت عملی)منشا اثر بودند.اما هنوز بنیاد حکمی استواری نیافته بودند و حکمت‏اشعار آنان اغلب به حضور عملی محدود می‏شد و برخی از آنها به بیان تجربیات معنوی‏شخصی می‏پرداختند.علاوه بر این هنوز شقاقی میان ظاهر و باطن پیدا نشده بود تاشاعرانی به وصف ظاهر(و ملازمه‏اش جهاد اصغر)و شاعرانی به وصف باطن(وملازمه‏اش جهاد اکبر)و عوالم روحانی بپردازند.در عصر پیامبر شاعران دینی همواره بنابه روایات اسلامی از ناحیه جبرئیل و عنایات ویژه روح القدس مطمئن بودند.چنانکه‏اشاره رفت‏حسان به اعتقاد برخی گرچه بنیانگذار شعر دینی نیست،اما رسالت الهی پیامبررا مدح می‏گفت و خداوند تعالی را ستایش می‏کرد و از آیات قرآنی بهره می‏برد.
در حقیقت‏شعر اسلامی در پرتو قرآن به ظهور آمد و شاعر و ادیب و خطیب اسلامی‏کم و بیش از فیض حقیقت قرآنی و وحی روح القدس(وحی دل و الهام عارفانه)برخوردارشده بودند.و گر نه تباینی ذاتی میان ماده و صورت شعری صدر اسلام و عصر جاهلی‏پدیدار نمی‏شد.
به هر تقدیر هنر اسلامی به مثابه هنری مقدس همواره مبادی خود را در الهام ربانی‏اولیاء الله می‏جسته است.بدین معنی در شعر نیز شاعران در جستجوی بنیادهای متعالی آن‏بوده‏اند.و قصصی را به مثابه مبدا شعری ابداع کرده‏اند.می‏گویند اول کس که در عالم‏شعر گفت آدم بود.و سبب آن بود که هابیل مظلوم را قابیل مشئوم بکشت و آدم را داغ‏غربت و ندام تازه شد،در مذمت دنیا و در مرثیه فرزند شعر گفت.همین حال رجوع به‏اصل موجب شده در پیدایی شعر دینی در عالم اسلامی،علی(ع)مظهر و نمونه کمال‏انسانی حضوری کامل داشته باشد.دیوانی منسوب به او که تقریبا شامل است‏بر 1500بیت در باب معانی دینی(ترغیب بر ترک دنیا،عبارات نیایشی،جملات اندرز آمیز درزمینه زهد و خرد)و ربانی،چنین تفکری را باز می‏گوید.در این دیوان روح شاعرانه‏جاهلی رنگ باخته و عالمی نو در عرصه حضور تخیلی و تخیل ابداعی اقامه گردیده‏است.از این نظر قرینه آن نهج البلاغه به مثابه اثر نثری امیر مؤمنان تلقی می‏گردد که اساس‏تک

وین ادب دنیا و دین اسلامی است.
مدح و هجا نخستین صور شعر عصر اسلامی است (8) .در این شعر ملاحظات دینی‏کاملا داخل گردیده است،پس از صدر اسلام نیز همه فرق دینی جهت تایید تفکرات وآیینهای خود و محکومیت تفکرات رقیبان از شعر فرقه‏ای بهره می‏گرفتند.که بر آن‏می‏توان نام شعر کلام یا کلامی نهاد.
در دوره امویان شعر سیاسی به تبع فرق مختلف از شیعه،سنی،خارجی،مرجئه،جبریه، قدریه-که گاه تحت تاثیر عرف قومی و قبیله‏ای بود-و نفسانیات باطل به وجودآمد،و هر گروه سعی داشتند شاعرانی را به طرفداری برای خود مهیا کنند.در کنار این‏شعر سیاسی-کلامی،شاعرانی از جمله بعضی از خلفای اموی نیز وجود داشتند که سنن‏شعر غنائی باطل را احیاء و از شراب و عشق و لذایذ این جهانی ستایش کردند.غفلت وبعد از حقیقت اسلام و سیره نبوی و ولوی،رواج زندگی شهوانی که حتی به مکه و مدینه‏نیز سرایت کرده بود و وجود خلفای بی‏دین و فاسد اموی که تنها دل مشغولیشان شراب وعشق و لذایذ این جهانی بود همراه

با دوری ائمه از اریکه حکومت اسلامی مقتضی‏پیدایی مجدد این شعر بوده است.
امویان برای مبارزه با مخالفان و رقیبان یعنی شیعیان اهل بیت ع

صمت و طهارت(ع) از شعر و جاذبه آن سوء استفاده کردند و بیشترین بهره را گرفتند.معاویه می‏گفت:«شعر رابالاترین وظیفه اخلاقی و ادبی خود قرار دهید».علاقه امویان به شعر در هر حال‏نمی‏توانست‏بدون سوء غرض سیاسی،برای تضعیف دشمنان خویش نباشد اما بااین وجود بسیاری از شاعران حتی با وجود زندگانی در فسق و فجور نمی‏توانستندحق‏گویی را بالکل فراموش کنند،بدین معنی که بر اثر تجلی حقیقت مهدی و تاثیرات‏باطنی روح ائمه اطهار در باطن و دل شاعران چه بسا که به مدح ائمه اهل بیت می‏پرداختندو کمتر جرات تعرض به ایشان در جامعه وجود داشت.یکی از ایشان‏«فرزدق‏»است که‏با وجود مطالب راست و دروغ درباره وی،مصیبت وارده نسبت‏به خانواده حضرت علی(ع)را وصف و دشمنان ایشان را نفی می‏کرد.وی مانند بسیاری از ش

اعران از بنی امیه‏پول می‏گرفت و در باطن طرفدار بنی‏هاشم بود و بنی امیه این را می‏دانستند ولی‏نمی‏توانستند دست‏به اقدامی جدی بر علیه وی بزنند،فی المثل،موقعی همین فرزدق‏مطالبی،بر ضد بنی امیه گفت و«مروان بن حکم‏»والی معاویه در مدینه در صدد مجازات وتنبیه فرزدق برآمد.فرزدق که آن را دانست از مدینه به بصره گریخت، مردم به مروان‏گفتند بد کردی که چنین کردی زیرا ناموس و شرافت‏خود را به ست‏شاعر مصری‏سپردی.مروان گفته مردم را پسندید،توشه راه و صد دینار برای فرزدق فرستاد تا از هجواو رهایی یابد.با این همه مهربانی،موقعی که‏«هشام بن عبد الملک‏»خلیفه اموی مناسک‏حج‏به جا می‏آورد حضرت علی بن الحسین امام سجاد(ع)را در طواف دید و او راناشناس گرفته هویتش را جویا شد.«فرزدق‏»که آنجا حضور داشت فورا قصیده‏ای درمدح اهل بیت‏سرود (9) .همچنین بود کمیت‏بن زید اسدی که همواره از سوی ائمه تاییدمی‏شد.ائمه اطهار(ع)او را مؤید به روح القدس دانستند.
اشراف اموی به زندگانی بی‏بندو بار انس گرفته بودند.اینان جامه‏های ابریشمین به تن‏می‏کردند،باده می‏نوشیدند،با کنیزکان آوازخوان رفت و آمد می‏کردند و به اکراه واعتراضهای شدید پارسایان اعتنایی نمی‏نمودند.آنها نه تنها از نعمات دنیوی بهره‏می‏گرفتند،بلکه به ارضای ممنوع‏ترین و زشت‏ترین شهوات نیز دست می‏زدند. در میان‏خلفای اموی که همه در شرابخوارگی و لا ابالیگری مستغرق بوده‏اند،بعضی نظیر«ولید بن یزید»خود اشعاری در ستایش خمر ساخته است و شعرایی نظیر«اخطل‏»در عهدایشان وصف شیشه شراب می‏کرده‏اند.تنها«عمر بن عبد العزیز»از رویه پیشینیان خودعدول کرد و چون مردی پرهیزکار و پاکدامن بود و می‏خواست مانند خلفای راشدین‏رفتار کند از شعر و شاعری فسق آمیز چشم پوشید و اعلام داشت که نه شاعر می‏پذیرد و نه‏شعر گوش می‏دهد.


مطالب فوق به وضوح نشان می‏دهد که با ظهور اسلام تا حدودی به ماده شعر قدیم‏صورت دینی زده می‏شود،و گاهی نیز به جهت فقدان قابلیت،ماده شعری به همان وضع‏می‏ماند.و در آن نحو شعری که صورت اسلام را پذیرفته،در آغاز به جهت قرب به‏فرهنگ جاهلی،قالب شعر حفظ شده بود،بدین ترتیب که شاعر پس از مقدمه‏ای درباره‏معشوق و هجران

و بی‏وفایی او(نام مقدمه‏«نسیب‏»بود)،به وصف اشتر خود می‏پردازد وقدرت و نرم بدنی و توان او را در تحمل خستگی و گرما می‏ستاید،سپس به موضوع‏اصلی می‏رسد که همانا مدح حضرت رسول اکرم(ص)است ولی به تدریج این گونه‏مقدمه‏ها(یعنی نسیب و وصف اشتر)جای خویش را به مقدمه‏ای در وصف خدا و اسماء وصفات او می‏دهد و همین طور در مدح انبیاء و اولیاء و صدیقین،و سپس به موضوع‏قصیده می‏پردازد.در صورتی که شعر کوتاه باشد وصف خدا و اولیای خدا و قدسیان درابیات مختلف بیان می‏شود.
به هر حال با امویان بی‏دینی رواج پیدا می‏کند و شعر نیز نمی‏تواند از این وضع مبراباشد.گرچه در حوزه علوم و معارف هنوز یونانیت و کل مطلق یونانی سراغ مسلمین‏نیامده بود،اما گرایش به لذایذ این جهانی و فراموشی معاد و گاه چون شیطان انکار احکام‏الهی کردن،به جهت غلبه حضور و حیات انضمامی در هنر،به نمایش در می‏آید.نخستین‏شاعران نیست انگار تمدن اسلامی از جمله‏«الحطیئة‏»که به زشتی ظاهر و باطن مشهوربودند در این دوره قدرت گرفتند.حطیئة شاعری نیست انگار بود که زن و فرزند و حتی‏مادر و شخص خویش را آماج هجویات خود قرار داده بود.او از این طریق به گذران‏زندگی می‏پرداخت.در حالی که در حوزه علمی شیعه بر کنار از جامعه سیاسی-و برخی‏از جماعت پارسایان اهل سنت-طی قرن اول و اوایل قرن دوم هنوز قرآن حاکم مطلق است و حتی مذاهب فقهی رسمی چهارگانه اهل سنت و مباحث علوم شرعی شکل منظم‏و مدونی نیافته بود.


جاری شدن سیل ثروتها به دمشق و انتقال بخشی از آن به مکه و مدینه،همراه با ضعف‏ایمان موجب می‏شد موسیقی و شراب و آواز و شهوترانی در عصر اموی روز به روزافزایش یابد.در این زمان زندگی شهوانی شهری نوعی‏«غزل‏»را پدید آورد که در واقع‏صورت مبتذلی از عشق تراژیک بدوی نظیر عشق لیلی و مجنون بود (10) .در اینجا دیگرغزل شعر عاشقانه عمیق که بعدها سر مشق صوفیه قرار گرفته و صورت عشق حقیقی نه‏عشق مجازی پیدا کرد،نبود-با این خصوصیات که عشق مجازی پلی برای عشق حقیقی‏است: المجاز قنطره الحقیقه.چنانچه در غزلها و اشعار حکیمانه و عرفانی به ظهورپیوست، بلکه شاعر اموی دیگر از هیچ سخنی زبان در نمی‏کشید،دقایق ناگفتنی عشق‏شهوانی، ظرافتهای زنانه و سخنان گستاخانه ش

رم انگیز همه را به زبان می‏آورد و در این‏وضع حتی در باب زنان خلفا و امیران نیز«نسیب‏»سروده می‏شد (11) .خطبه و خطیبان‏به جهت‏خاص تا این حد آلوده نشده و تا حدودی سلامت‏خویش را حفظ کرده بودند، که‏علت اصلی آن عبارت بود از بار دینی فعالیتهای رسمی اجتماعی و دعوت به اسلام که درمضامین خطب وجود داشت.احتجاجات و تعرضات سیاسی در رسالات (12) این عصرحضوری جدی داشت.قصاص یا قصه گویان نیز در عصر اموی در عرصه هنر اسلامی‏ظاهر شدند.آنان تمایل مردم را به عجایب و غرایب بر می‏انگیختند و اوصاف و اعمالی ازبرای خداوند متعال نقل می‏کردند.این دوران را باید رونق اسرائیلیات و اساطیر و امانی‏نیز نامید که بعدا در تفسیر قرآن تاثیر نهاد.
پس از طی دوره اموی با آمدن عباسیان وجوه ذوقی تج

ربیات اسلامی ایرانیان در هنراسلامی غلبه کرد.در حقیقت این وجوه بالذات و بالعرض منحل در کلیت اسلام شده بود.
گرچه خلفای اولیه عباسی ظاهرا در امور دینی سخت‏گیر بودند،اما پس از هارون، سیاست‏باز اباحیت را پیش گرفته،امور دینی را تا حدودی آزاد گذاشتند.اینان اهل‏تسامح و تساهل درامر دین بودند.هر دین و عقیدتی(ملل و نحل مشرک)را آزاد گذاشته‏بودند.اما این آزادی مستلزم استبداد علیه پارسایان اهل سنت و شیعه علوی(یعنی اهل‏اسلام حقیقی

)و بعضی ملل و نحل بود.شخصی چون مامون از یک طرف دار الحکمه(اغلب حکمت و عقل آزاد از وحی-یعنی حکمت فلسفی)را تاسیس و از طرف دیگرمنشا پیدایی دوره محنت(شکنجه تفتیش عقاید)در اسلام گردید،تا بازور و شکنجه‏عقیده معتزلیان را مبتنی بر مخلوق بودن قرآن بر همه تحمیل کند.
به هر تقدیر عباسیان تا دوران متوکل،سیاست تسامح و تساهل را نسبت‏به اصحاب‏عقاید و ادیان جز شیعه علوی و پارسایان اتخاذ کرده بودند و این گروه تا آنجا که اهل هنرو صنایع و ثروت بودند،مورد تعرض قرار نمی‏گرفتند و هم اینان بودند که تخم زندقه‏دوره مامون به بعد را پاشیدند-مراد از زندیقان همان آزادندیشان از دین، غیر ملتزم به‏وحی آسمانی با اخلاق اباحیت و فساد عقیده یعنی مانویان و دهری مذهبان بودند.
در چنین شرایط و اوضاعی گروهی از شاعران زندقه زده و زندیق ظهور کردند که‏علاوه بر طرح مسائل فلسفی دنباله‏رو سنن شعری امویان بودند.اینان دامنه اشعاری را که‏در باب شراب و لاابالی‏گری بود وسعت دادند و مضامینی جدید از قبیل باغ و بستان ودیگر مضامین را در شعر وارد کردند و متاثر از حکمت‏یونانی بدان عمق ملحدانه‏بخشیدند.در قرن اول از خلافت‏بنی‏عباس معاشقه با غلامان و استعمال مسکر شیوع پیداکرده و به دیگر اقوام از جمله ایرانیان نفوذ کرده بود.به طوری که شاعرانی نظیر«رودکی‏»و«ابو شعیب صالح بن محمد هروی‏»از شعرای زمان سامانیان در همین موضوعات‏اشعاری ساخته‏اند (13) .رودکی می‏گوید:
می، آرد شرف مردمی پدید آزاده‏تر از درم خرید می‏آزاد پدید آرد از بد اصل فراوان هنر است اندرین نبیذ
در پایان دوره اموی شاعران مقدمه عاشقانه قصاید( نسیب)را که به طور اجبار برهمه اشعار غالب بود گسترش دادند و آن را مستقل کردند و به صورت غزل در آوردند که‏مذکور افتاد.گروهی از شاعران در دوره عباسی نسیب را به باد مسخره گرفتند و

درمضامین شعری،نیز تحولاتی پدید آوردند و فلسفه شکاکیت و ملامتیه(کلبی مذهبان) وزهد و حکمت اشراقی و تمایلات عمیق دینی باطنی در کنار موضوعات قدیم عاشقانه وتغزلی را هرچه بیشتر وارد شعر کردند.سرکردگان هنر و شعر نیست انگارانه این عصر دوتن بودند:«ابونواس‏»در شعر طرب و«ابو العتاهیه‏»در شعر حکمی و یکی دیگر که درمراتب بعد قرار می‏گیرد«بشار بن برد»است که از شاعران مشهور زندیق عصر بود و بارهااز سوی اهل دیانت طرد و تبعید شد،که بدان اشاره داشتیم،«ابو نواس‏»شاعری از شاعران‏لا ابال

ی بود.وی که بارها به زندقه متهم شد،اشعاری در خمریات و زهدیات(دو نوع شعراز لحاظ مضمون)دارد.«ابو العتاهیه‏»شاعر حکمی در اثر کثرت سخن درباره مرگ،رستاخیز و قضاوت روز آخرت را انکار کرد،از این رو اهل دیانت او را نیز به زندقه متهم‏کردند.او با سرودن زهدیات تحولی جدید از حیث مضامین در شعر عرب ایجاد کرد.دراین اشعار«ابو العتاهیه‏»به سست پایگی و پوچی مال دنیا اشاره می‏کند و از مرگ وگورستان و کالبدها و استخوانهایی که در آن نهفته است و یا از تلخی تعلق آدمیزاد به‏خاک سخن می‏راند.از شاعران دیگری که مشهور به شاعران حکمی(محدثین)اندمی‏توان‏«ابو العلا معری‏»و«شریف رضی‏»را در دو جریان مخالف نام برد که نکات‏فلسفی یا حکمی را در زمان انتقال فلسفه و کلام و علوم یونانی در اشعارشان واردکرده‏اند (14) .
رعبی که اهل ظاهر سنت و حدیث پس از دوران متوکل و بعد ترکان در مقابله با علوم‏و فرهنگ یونانی و ترویج علوم شرعی ایجاد کردند به همراه شکست‏شرک و زندقه جلی‏در شعر و نثر نیز مؤثر بود تا آنجا که اشعار هر چه بیشتر صبغه دینی یافتند.با رواج فلسفه،کلام و تصوف به تدریج‏بسیاری از مضامین و مواد اشعار خمریات و زهدیات که‏در حقیقت هر دو صورتی دنیوی داشتند در مقام حقیقی گذشت از عالم طبیعت و کثرات وحکمت‏یونانی اخذ م

ی‏شود،و صورت دینی و عرفانی پیدا می‏کند.بی‏تردید ورود فلسفه‏یونانی توانست‏به نحوی محرک متفکران اسلامی در بسط هنر دینی باشد.فلسفه یونانی‏به مثابه ماده برای صورت نوعی اسلام قرار گرفت.عرفان و پیدایی غزل عرفانی شعردینی را مستقر ساخت و تجربه دینی در عرصه هنر را به سنت محکمی تبدیل و مستقرنمود.

 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید