بخشی از مقاله
رشد و تکامل حرکتی در طول عمر
کاربرد رشد حرکتی را در بعد از دورهی کودکی و تا پایان عمر جایز میدانیم.
مهارتهای حرکتی بهطور معمول در اواخر دورهی نوجوانی و در دورهی جوانی کامل میشوند.
واژهشناسی در رشد حرکتی
1) نمو (growth): معنی نمو افزایش کمی در اندازه است.
منظور از نمو جسمی افزایش توده یا اندازه جسم از طریق زیاد شدن واحدهای کامل زیستی است. یعنی واحدهایی که از پیش بخشهای مختلف بدن را تشکیل دادهاند. مثلاً پاها از نظر طولی بلندتر میشوند نه اینکه یک بخش تازه به پا اضافه شود.
موقعی که اندازه هر واحد یا قسمت در کل زیادتر شود، طول بدن با حفظ شکل خود، بیشتر میشود. دورهی نمو جنسی (تغییر در اندازه مطلق) در انسان معمولاً از زمان لقاح تا سنین 22-19 سالگی است.
2) رشد (development): واژهی رشد مکمل نمو است و دلالت بر فرایند تغییری میکند که دائمی است و به ظرفیت عملی سازماندار و خاصی منجر میشود. یعنی حالتی که فرد میتواند به طور کامل نقش موردنظر را انجام دهد.
رشد ممکن است به شکل تغییر کمی و کیفی یا هر دو رخ دهد. لذا رشد حرکتی فرآیندی سنی است که دائمی و دارای توالی بوده و در طی آن انسان از حرکات ساده به حرکات بسیار منظم، مهارتهای پیچیدهی حرکتی و در نهایت، انطباق مهارتها که همراه با فرارسیدن پیری صورت میگیرد پیشرفت میکند. این فرآیند تنها به دورهی نمو جنسی محدود نمیشود. رشد در طول عمر انسان تداوم دارد.
3) بالیدگی (maturation): این واژه به طور اخص مربوط به بالیدگی فیزیولوژیک یا جسمی است بالیدگی جسمی پیشرفت کیفی در ساختارهای زیستی است و امکان دارد به یافته اندام یا پیشرفت یک سیستم در بالیدگی عموماً از پیشرفت در راستای بالیدگی جسمی ناشی میشود که در واقع حالت بهینه یکپارچهشدن سیستمهای مختلف بدن یک فرد و توانایی برای تولیدمثل است.
پیرشدن یا فرآیند افزایش سن: واژهی پیرشدن علیرغم سن تقویمی بر فرآیند نمو در پیری دلالت میکند. به طور اخص پیرشدن فیزیولوژیک ما را به تغییرات مداوم ملکولی، یافتهای و ارگانیزمی ارجاع میدهد.
غیر از وقایعی مانند تولد و آغاز دورهی ماهیانه، دورههای سنی از یکدیگر جدا نیستند و این نشانهای از ماهیت دائمی بودن رشد و نمو و بالیدگی است.
سنین تقویمی برای دورههای مختلف رشد:
دورهی رشد سن تقریبی
پیش از تولد
رویانی 8-2 هفتگی
جنینی 8 هفتگی تا تولد
نوزادی تولد تا 4 هفتگی
طفولیت تولد تا 1 سالگی
کودکی
کودکی اولیه (پیش دبستانی) 6-1 سالگی
کودکی ثانویه (پیش نوجوانی) 10-6 سالگی
نوجوانی
دختران 8 یا 10 تا 18 سالگی
پسران 10 یا 12 تا 20 سالگی
بزرگسالی
جوانی 40-18 سالگی
میانسالی 60-40 سالگی
سالمندی 60 سالگی به بالا
ملاکهای مرحله از دیدگاه پیاژه:
1) خصلت اصلی مرحله تغییر کیفی است یعنی اینکه آن مرحله شامل رفتار تازهای شود که در مرحلهی قبل مشاهده نمیشد. (مثلاً کودکی که قبلاً نمیتوانست با دو پا بپرد الان این عمل را انجام میدهد)
2) مراحل بعدی نتیجهی پیوستگی و همجوشی مراحل قبلی است. خصلتی که به آن یکپارچگی مرتبهای گویند. (مثلاً کودک از پرش با یک پا به پرش با دوپا پیشرفت میکند و هر مرحله روی مرحلهی قبل بنا میشود)
3) در هر مرحله رفتار به طور تدریجی ظاهر میشود و با رفتار مرحلهی قبل از طریق فرآیند تحکیم ترکیب میشود (مثلاً موقعی که کودک حرکت پرتاب کردن از بالای را یاد میگیرد این کار را ابتدا با قدم برداشتن در همان سمتی که دست پرتابکننده قرار دارد و سپس در حالی که با پای مخالف قدم برمیدارد انجام میدهد)
4) کودک رفتار مرحلهی قبل را دوبارهکاری میکند بهطوریکه پس از مدتی برگشت به مرحلهی قبلی غیرممکن میشود.
5) مراحل دورههای انتقالی هستند یعنی اینکه از یک مرحله به مرحلهی دیگر منجر میشوند لذا تنظیم وجود آنها عملی نیست. (از مرحلهی 1 به 2 و از 1 به 3 نه از 1 به 3 و دوباره به 2)
6) کلیهی افراد باید از طریق مراحل مشابه پیشرفت کنند و مراحل را نمیتوان به صورت جهشی گذراند.
7) حرکت به طرف مرحلهی تازه با عدم تعادل بین ساختارهای ذهنی کودک و محیط تحریک میشود این فرآیند تعادل در پایان هر مرحله به طور نسبی پایدار است لیکن در دورهی انتقال بین مراحل، ن
8) فرد چیزی را که پیاژه کلیت ساختاری نامیده است به عنوان الگوی رفتاری در هر مرحله حفظ کرده از ارتباط بین آنها واحد نظام یافتهای را به وجود میآورد تمامی شیوههای مختلف رفتار، خصلتهای رفتاری آن مرحله را نشان میدهند.
9) برای افراد این امکان وجود دارد که الگوی رفتاری معین یا سطحی از تفکر را بدست آورند اما بلافاصله آن رفتار تازه را در کلیهی وضعیتها و کارهای ممکنی که در پیشرو دارند به کار نبرند، این فاصلهی زمانی درام کاربرد رفتارهای جدید در یک مرحله را رفتار جابهجا شدهی افقی گویند (تغییرات مرتبهای در رفتار را که با این خصلتها منطبق میشوند مراحل گویند)
دیدگاههای زیستی در برابر دیدگاههای روانشناختی:
معمولاً رشد از دو دیدگاه زیستی و روانشناختی ملاحظه میشود. در دیدگاه زیستی، بخشهای مختلف بدن و بافتها مورد مطالعه قرار میگیرند. این مطالعه در بعضی از اوقات در سطح سلول و در پارهای از مواقع در سطح ارگانیسمی انجام میشود.
در دیدگاه روانشناختی، ا نسان در مقام یک موجود عاطفی و متفکر مطالعه میشود که رفتار او بازتابی از فرآیند رشد است.
نظریههای رشد:
1) دیدگاه بالیدگی: در دههی 1930 توسط آرنولد گزل مطرح شد.
نظر مهم او در مورد رشد، تحت تأثیر نظریه به بازپیدایی بوجود آمد- تصور ما از پدیدآیی فردی یا رشد انسان، بازتابی از پدید آیی نوعی اوست.
کزل معتقد بود که تاریخ هستی و تکامل انسان، تعیینکننده نظم و توالی ثابت رشد است و میزان توالی رشد به طور فردی تعیین میشود. او بالیدگی را به عنوان فرآیند کنترل شده از طریق عوامل درونی (ژنتیکی) و نه خارجی (محیطی) بیان کرد. او چنین تصور میکرد که عوامل محیطی به بطور موقت در میزان رشد تأثیر میگذارند. زیرا عوامل ارثی نهایتاً کنترل رشد را به عهده دارند.
سورتل مک گروه تغییرات رفتار حرکتی را ناشی از رشد دستگاه عصبی فرض کرد. او بالیدگی دستگاه عصبی مرکزی (CNS) را عامل راهاندازی برای ظهور مهارتهای جدید دانست. (سیستم عصبی مرکزی، سیستم اصلی کنترلکننده است)
متخصصان رشد به سیستم عصبی به عنوان تنها دستگاهی که پیشرفت رفتار را راهاندازی میکند مینگرند در نقشی برای سایر سیستمها قائل نیستند. و نیز رشد را یک تغییر کیفی میدانند.
2) دیدگاه توصیفی: این دیدگاه به توصیف کیفی حرکت و تغییر ضوابط گروههای سنی تأکید داشت.
الف) شاخهی توصیفی- هنجاری: لپن شاد. گلاسو. رادیک (دههی 1950)
رشد حرکتی را میتوان از طریق ضوابط گروه شی توصیف کرد.
هر چند این افراد تحت تأثیر دیدگاه بالیدگی قرار داشتند اما توجه خود را در تأثیرات رشد متمرکز کردند تا فرآیندهای اساسی رشد که در زمینهی بدست آوردن نتایج مهم بود.
ب) شاخهی زیست- مکانیکی: کلاسو و هالورسون (دههی 1960)
رشد حرکتی را میتوان توالی پیشرفت در الگوهای حرکتی تعریف کرد.
رشد یک فرآیند کمی است.
3) دیدگاه رفتاری: بیشتر دیدگاههای رفتاری، فرد را یک موجود واکنشی میدانند که تحت تأثیر محرکهای خارجی است و نسبت به آنها خود واکنش نشان میدهد. از این نظر، ارتباط محرک و پاسخ واحدهای اساسی رفتار هستند.
نظریهی یادگیری اجتماعی باندورا: باندورا به تقویت پاسخ نسبت به یک محرک به عنوان یک وسیلهی قدرتمند که میتواند رفتار را شکل دهد مینگرد. او همچنین بسیاری از رفتارهای یاد گرفته شده را تقلید از مدلهای موفقیتآمیز، نسبت میدهد. به عبارت دیگر، تقویت مشاهدهای به عنوان یک تقویت مستقیم بسیار ارزشمند است.
رفتارگرایان در مقابل طرفداران دیدگاه بالیدگی مثل کزل بر آثار محیطی در رشد تأکید دارند. باندورا این اصل مسلم رفتاری را در حد متوسط میداند. او به مفهوم تقابل بین فرد در محیط اصرار میورزد.
از دیدگاه نظریهی یادگیری اجتماعی: 1- از تقویت و پاداش برای پالایش رفتار و دستیابی به مدل درونی استفاده میشود. 2- رفتار با تقویتهای مستقیم و تقلیدی شکل میگیرد.
4) از دیدگاه شناختی (ارگانیسمی): طرفدار اصلی این دیدگاه ژان پیاژه است. نظر او حاکی از ان است که فرد در محیط بر یکدیگر تأثیر میگذارند به عبارت دیگر، بین فرد در محیط تعادل روی میدهد. که فرد غیرفعال نموده بلکه در مقابل جنبههای یعنی از محیط کاملاً فعال است.
اصول پایه: رشد شامل عملکرد افراد بر روی محیط زندگی خود است. فرد یک موجود کنشی است به تغییرات کمی و کیفی اعتقاد دارند.
در نظر پیاژه فرآیند رشد شامل نمو زیستی، تجارب کودکان و انتقال اجتماعی اطلاعات و نگرشهای بزرگسالان به ویژه والدین به فرزندان میباشد.
کودکان برای ایجاد حالت تعادل بین محیط و خود تمایل ذاتی دارند.
5) دیدگاه پردازش اطلاعات: در دیدگاه پردازش اطلاعات، پژوهشگران سعی میکنند رفتار را براساس فرآیندهای ادراکی- شناختی توضیح دهند. این دیدگاه بر اساس مدل کامپیوتر و مغز انسان طراحی شده است. رفتارگرایان به واسطهی تأکید به ارتباط محرک و پاسخ، بازخورد و آگاهی از نتایج در این دیدگاه تأثیر قابل توجهی گذاشتند. اطلاعات از طریق زنجیرهای از عملکردها و دستکاریها منجر به پاسخ میشود (حرکت)
اصول پایه: فرد یک موجود واکنشی میدانند و به تغییرات کیفی متمرکز میشوند.
6) دیدگاه بومشناختی: (ecological perspective)
این دیدگاه تأکید زیادی بر روابط بین فرد و محیط دارد. در این دیدگاه در شاخهی متفاوت با هم وجود دارد که یکی بر روی ادراک و دیگری بر روی کنترل و هماهنگی حرکتی تأکید و تمرکز دارند.
در مقابل دیدگاه بالیدگی، این دو شاخه رشد حرکتی را ناشی از سیستمهای زیادی میدانند و آن را تنها به سیستم عصبی مرکزی نسبت نمیدهند.
دیدگاه بومشناختی قائل بر این است که یک عامل مرکزی کاملاً حرکت را پوشانیده و بر آن سایه افکنده است. ادراک از محیط، به طور مستقیم انجام میشود و عضلات در گردهمایی تجمع پیدا میکنند تا تصمیمات لازم از طرف مغز را کاهش دهند.
الف) دیدگاه سیستمهای پویا: پیتر کالگر، اسکات کلسو و میش تبردی این نظریه را در زمینهی کنترل و هماهنگی حرکتی توصیف کردند. آنان معتقدند که سیستمهای متعدد فیزیکی وشیمیایی رفتار را تا میزان معینی محدود میکند. در این صورت تعداد نامحدودی از احتمالات به یک مجموعهی قابل تنظیم منحصر میشود. تجمع عضلات میتواند بدون فرمانهای جزئی و تفصیلی عصبی از سیستم عصبی مرکزی که در صورت نامحدود بودن احتمالات رفتاری ضروری است. عامل هماهنگ کردن حرکات باشد. تجمع عضلات که برای کار در وضعیت ویژهای حاصل میشود ساختار هماهنگ نامیده میشود.
1) احتمال خودسازمانی همزمان یا همایش سیستمهای بدن نخستین اصل نظریهی سیستمهای پویاست.
حرکت ناشی از عوامل ذیل است:
1) خودسازمانی سیستمهای بدن
2) ماهیت محیط اجرا کننده
3) تقاضاهای مربوط به انجام حرکت
در این دیدگاه روابط نزدیکی بین فرد و محیط و حرکت ملاحظه میشود.
2) افراد از سیستمهای بسیار پیچیده و هماهنگ تشکیل میشوند. حتی سادهترین حرکت مستلزم هماهنگی سیستمهای زیادی است.
(سیستم عضلانی- سیستم اسکلتی- سیستم قامت- سیستمهای حسی و ادراکی- ...)
سیستمهای بدن با یکدیگر رشد نمیکنند. برخی به تندی بالیده میشوند و بعضی به کندی رشد میکنند. کودک زمانی میتواند مهارت جدیدی (مانند راه رفتن) را ارجا کند که کندترین سیستمهای لازم برای اجرای آن مهارت به درجه معینی از رشد رسیده باشند. میتوان هر سیستم یا سیستمهایی از این قبیل را به عنوان کنترلکنندهی میزان رشد برای آن مهارت شناخت. زیرا رشد آن سیستم در آن زمان، میزان رشد را کنترل میکند. مثلاً در مورد راه رفتن، قدرت عضلانی کنترلکنندهی میزان رشد است زیرا باید به فلات معینی برسد تا کودک راه رفتن را آغاز کند.
اصول نظریهی سیستمهای پویا با اصول نظریهی بالیدگی تفاوت بسیاری دارد.
3) ماهیت غیرمداوم رشد تغییرات کیفی در عملکرد مهارت ممکن است غیرمداوم باشد حتی اگر با عامل افزایشی یا کاهشی مداوم مانند سرعت همراه شود.
رشد دارای ماهیت غیرمداوم است. لذا الگوهای حرکتی جدید به جای الگوهای قدیمی قرار میگیرند.
دیدگاه سیستمهای پویا، رشد را به عنوان رشد موازی سیستمها میداند. هر سیستم دورهی رشد خود را دارد سیستمی که دیرتر رشد میکند ممکن است به عنوان کنترلکننده، میزان رشد عمل کند و میزان رشد فرد را محدود سازد.
دیدگاه سیستمهای پویا به تغییرات سیستمها در پیری نیز میپردازد.
ب) دیدگاه ادراکی- کنشی: این مدل را کیسبون مطرح کرد گیسبون چنین نظر دارد که رابطهی تنگاتنگی بین سیستم ادراکی و سیستم حرکتی وجود دارد و این دو سیستم در حیوانات و انسان با هم رو به تکامل میروند. در این دیدگاه نمیتوان مفهوم ادراک را مستقل از حرکت مطالعه کرد. همینطور رشد ادراک و رشد حرکت باید با یکدیگر مورد مطالعه و تحقیق قرار گیرند و نمیتوان در حالیکه محیط اطراف فرد نادیده گرفته شده است. او را بررسی کرد. کیسبون برای توصیف عملکردهای اشیاء محیطی، واژهی فراهمسازی را بکار برد. رابطهی بین فرد و محیط چنان در هم آمیخته شده است که خصلتهای فرد معانی اشیاء را تعریف میکند. معانی ضمنی آن این است که مردم اشیاء محیطی را نسبت به خودشان میسنجند نه نسبت به شیء میزان شده. مثلاً شخصی که میخواهد بداند که آیا میتواند از یک ردیف پله بالا برود نه تنها ارتفاع هر پله را در نظر میگیرد بلکه آن را با اندازه گام و بدن خود میسنجد.
برای نشان دادن مقیاس بدنی از ابعاد درونی (متناسب با اندازهی بدن) استفاده میشود نه ابعاد بیرونی لذا ممکن است توانایی با تغییر فرد یا تغییر کند بنابراین در این حالت الگوهای حرکتی جدیدی ظهور میکنند.
در هر سنی رسیدن به یک هدف حرکتی بستگی به وضعیت فرد دارد. زیرا او دارای شکل و اندازهی معینی است و همچنین اشیاء محیطی که موجب حرکات معینی میشوند. (نیز دارای شکل و اندازهی معینی هستند)
کیسبون همچنین این ایده را که سیستم عصبی مرکزی عامل اجرای محاسبات نامحدود اطلاعات مربوط به محرک برای تعیین سرعت و جهت شخص و اشیاء در حال حرکت است را رد کرد.
به طبق گفتههای گیبسون، افراد با حرکت دائمی چشمها، سر و بدن میتوانند به طور مستقیم محیط خود را درک کنند. این فعالیت یک میان جریان بصدی بوجود میآورد که اطلاعات مربوط به هر دو عامل فضا و زمان را تأمین میکند.
ملاً تصویر یک اتومبیل که از مقابل میآید روی شبکیه چشم راننده لحظهی تصادف را بدست میدهد.از دیدگاه گیبسون فرد میتواند به طور مستقیم لحظهی تصادف را درک کند به انجام محاسبات پیچیدهی سرعت و مسافت برای پیشبینی محل و زمان برخورد و وقوع تصادف نیاز ندارد.
اصول پایه: محیط حرکات میعنی را برای افراد فراهم میکند. حرکت به طور مستقیم با سیستم عصبی مرکزی درک میشود. فرد را یک موجود کنشی میداند.
طبیعت در برابر تربیت: یکی از مسائل رشد حرکتی مسالهی طبیعت در برابر تربیت است که بعضی اوقات توارث در برابر محیط یا فطریگرایی در برابر تجربی نگری نیز خوانده میشود یکی از سوالات اساسی انسان مربوط به منبع رفتارهای جدید است چگونه طفل به مرحله اجرای مهارت تازهای مثل راه رفتن میرسد در حالیکه پیش از آن نمیتوانست این کار را انجام دهد. توضیحات سنتی به یکی از عوامل ارثی یا محیطی متمرکز میشود و آنرا منبع اصلی رفتار جدید میداند. فطریگرایان مدعی هستند که رفتار جدید در ژنها ذخیره شده است. و با بالیدگی فرد ظاهر میشود. تجربهگرایان میگویند جذب اطلاعات از محیط موجب بروز رفتارهای تازه میشوند.
در واقع برخی بر این عقیدهاند که توارث در رشد اثر اصلی را دارد در حالیکه دیگران معتقدند محیط عامل اثرگذار اصلی در رشد است.
لذا اگر عوامل محیطی تعیینکنندهی اصلی رفتار حرکتی باشند والدینی که بخواهند فرزند خود را ورزشکار بار بیاورند ممکن است محیط کودک خود را به شکل و شیوهی معینی بسازند. از طرف دیگر اگر عوامل ژنتیکی غالب باشد. والدین یا مربیان ورزش بسیار کم میتوانند سطح استعدادهای کودک را از قابلیت ذاتی او فراتر ببرند. امروزه تعداد کمی از نظریهپردازان و مربیان، موضع افراطی یکی از این و را پذیرفتهاند. زیرا هیچکدام از این دو به طور انحصاری ثابت نشدهاند. بنابراین توجه بیشتری باید به طرف مکانیسمهای رابطهای رشد معطوف شود. یعنی اینکه سرشت و تربیت چگونه با یکدیگر تعامل پیدا میکنند تا تغییرات رشد حاصل شود.
در واقع دیدگاه معاصر تصدیق میکند که محیط و وراثت با هم عجین هستند و رفتار حرکتی متأثر از تعامل بین محیط و وراثت است.
دورههای حساس: یک دورهی حساس یا بحرانی کننده زمانی است که در طی آن فرد بیشترین آمادگی را برای پذیرفتن اثر یک حادثه یا عامل آرام کننده دارد. این دوره ممکن است زمانی نباشد که یک واقعه مؤثر است بلکه زمانی باشد که بیشترین احتمال برای تأثیرگذاری بر روی فرد وجود دارد.
رفتارگرایان با این امر که افراد در طی یک دورهی زیستی بیشترین آمادگی را برای پذیرفتن اثر یک عامل یا واقعه دارند به شدت مخالفند. به نظر میرسد در مورد برخی از جنبههای رشد انسان مانند یادگیری زبان و دوبینی چنین دورههایی وجود داشته باشد.
پیوستگی در برابر گسستگی: دلیل موجه برای آشکار شدن ناگهانی رفتارهای جدید و پیوستگی پیشرفت فرآیندهای رشد برای متخصصان رشد به صورت معما درآمده است.
ظهور منقطع مهارتهای جدید یک فرآیند گسسته است. کودک، نشستن، ایستادن، راه رفتن و سخن گفتن را به طورغیرمنتظره شروع میکند. بنابراین میتوان به رشد از جنبهی مراحل نگریست که محور این رفتارهای تازه است. اغلب دلایل نظری رشد شامل ایده مراحل رشد است.
افراد در سیستمهای جسمی آنها به طور همزمان و پیوسته در حال تغییرند. شاید این تغییر در تمام اوقات با میزان یکسانی صورت نگیرد و ملاحظه کنید که ظهور مهارتهای جدید که غالباً به بافت یا وضعیت بستگی دارد نیز به این موضوع افزوده میشود.
عمومیت در برابر تغییرپذیری: تناقض دیگر در رشد حول و حوش موضوع رشد نوعی (فیلوژنی) در مقابل اختلالات فردی رشد فردی (آنتوژنی) دور میزند. انواع جانوران در رشد خود وجه تشابه زیادی را به نمایش میگذارند و تا اندازهی زیادی از یک الگوی تابعی پیروی میکند.
با این حال اختلافات فردی نیز در رشد وجود دکودکان مختلف میتوانند همه به استفاده از گذرگاههای متفاوت به نقطهی مشابهی در رشد برسند. هر فردی دارای تجارب متفاوتی با دیگری است حتی دوقلوها.
متخصصان رشد مربیان و والدین باید بتوانند رفتار فردی را در چهارچوب رفتارهای عمومی و اختلافات فردی مورد توجه قرار دهند.
فصل دوم: نمو جسمی، بالیدگی و فرآیند افزایش سن
نمو و بالیدگی بدن و سیستمهای آن با افزایش سن کودک حاصل میشود اما الزاماً سرعت یکنواختی ندارد.
اندازهگیریهای نمو: انسان سنجی جسمانی
شاخهای از علوم که شامل نموانسانی و اندازهگیری بدن است انسانسنجی جسمانی نامیده میشود.
شاخصهای اندازهگیری آن شامل قد، وزن، طول اندام، پهنای پهن و محیط اندام میشود و ترکیب بدن
1) قد: قد کودکان را تا سن 3 سالگی در حالت خوابیده اندازهگیری میکنند و از آن سن به بعد کودک به حالت ایستاده اندازهگیری میشود. وسیلهی اندازهگیری قدسنج نامیده میشود سپس با مقایسهی آن با میانگینهای تعیین شده برای ردههای سنی مختلف میتوان وضعیت نسبی فرد را براساس رتبه درصدی بیان کرد.
2) وزن: رقم وزن به تنهایی نمیتواند اطلاعات مربوط به ترکیب بدن را ارائه میدهد.
3) ترکیب بدن: وزن بدن به دو قسمت تقسیم میشود: وزن چربی و وزن بدون چربی (شامل استخوان، عضله، اندامها و سایر بافتهای جز چربی) و روشهای غیرمستقیم اندازهگیری چربی بدن عبارتند از:
الف) اندازهگیری وزن بدن در زیر آب
ب) پتاسیم 40: در این روش مقدار پتاسیم 40 که بدن به طور طبیعی میتواند دفع کند سنجیده میشود زیرا مقدار آن به طور نسبی متناسب با وزن بدون چربی بدن است.
ج) اندازهگیری ضخامت چربی زیرپوستی: عملیترین روش در محیطهای تفریحی- ورزشی و آموزشی است که با استفاده از کالیبر انجام میشود. رقم بدست آمده توسط کالیپر را در یک معادلهی جبری قرار داده، چگالی بدن و وزن چربی آن را تخمین میزند. این معادلات باید متناسب با وضعیت نژادی سطح آمادگی جسمی جنسیت افراد پس از بلوغ باشد. چون مثلاً کودکان در بافت استخوانی خود دارای آب بیشتر و مواد کانی کمتری نسبت به بزرگسالان هستند لذا استفاده از معادلات مربوط به بزرگسالان به منظور تخمین وزن چربی ممکن است به حد نصابهای بیشتری نیانجامد.
4) اندازهگیری محیط اندام: اندازهگیریهای محیط و اندامها بازتاب قطر داخلی و مقطع عرضی آنها است.
اندامهای موردنظر برای اندازهگیری عبارتند از: سر، گردن، کمر، نشیمنگاه، ران، بازو، ساقپا
اندازهگیری محیط سر برای کودکان بسیار مهم است از آنجا که محیط سر بطور طبیعی برای هر سن در یک دامنهی محدودی قرار دارد. لذا کم و زیادی آن از حد تعیین شده ممکن است دلیل ناهنجاری رشد عصبی باشد. مثلاً افزایش سریع اندازهی محیط سر که به طور متناوب انجام شده است ممکن است نشانهی بیماری هیدوسفالی و جمع شدن آب در مغز باشد که نتیجهی افزایش مایع مغزی- نخاعی است.
5) پهنای بدن: برای اندازهگیری پهنانی بدن فاصله بین دو زائدهی استخوانی توسط پهناسنج اندازهگیری میشود. مانند فاصلهی بین دو زائدهی اخرمی و کتفها برای اندازهگیری پهنای شانه یا لبهی استخوان لگن برای اندازهگیری پهنای نشیمنگاه از تقسیم پهنای شانه بر پهنای نشیمنگاه میتوان نسبت مفیدی را برای مشاهده تغییرات نسبی بدن بدست آورد. این نسبت به طور قابل ملاحظهای نشان دهنده تفاوتهای جنسی مربوط به نمو و بلوغ است. که این نسبت در مردان بیشتر از زنان است.
سایر شاخصهای اندازهگیری محیط اندام عبارتند از: پهنای مچ دست، پهنای زانو و فاصله بین زوائد بزرگ استخوانهای ران
6) طول بخشهای بدن: از طریق سنجش اندازهی بخشهای مختلف بدن میتوان اندازهی نسبی هر بخش از بدن را با توجه به اندازهی کل آن تعیین کرد.
پژوهشگران از دستگاه انسانسنجی جسمی برای اندازهگیری طول بخشهای بدن استفاده میشود مثلاً مشاهدهی قد در حالت نشسته میتواند به ما کمک کند تا نسبت بخشهای مختلف بدن را در طی نمو تشریع و توصیف نماییم.
اندازه قد در حالت نشسته- طول قامت= اندازه طول پاها
پس از اینکه قد در حالت نشسته به دست آمد میتوان نسبت آنرا به طول قامت محاسبه کرد. که این نسبت در دورهی طفولیت بیشتر از دورههای بعد است و با نمو طولی پا در طی دورهی کودکی کاهش مییابد و با سرعت، اندازه پاها به اندازهی تنه و سر نزدیکتر میشود.
اندازهگیری بالیدگی:
بالیدگی پیشرفت به سمت بلوغ از نظر کیفی است و نمو کمی در آن موردنظر نیست ایدهآل آن است که بتوان بهطور مستقیم میزان و چگونگی بالیدگی را اندازهگیری کرد. زیرا بالیدگی و سن تقویمی دقیقاً با هم ارتباطی ندارند.
سن تقویمی: تعداد سنوات، ماهها و روزهایی است که از هنگام تولد، فرد پشت سرگذاشته است. لیکن دو کودک با سن تقویمی مشابه ممکن است به طور فاحشی از نظر بالیدگی جسمی با هم اختلاف داشته باشند. یکی ممکن است زودرس باشد یعنی میزان بالیدگی از میانگین همسالانش سریعتر باشد لذا از نظر جسمی بالیدگی بیشتری حاصل شده باشد. در حالیکه دیگری ممکن است دیررس بوده و میزان بالیدگی او از میانگین همسالانش کندتر باشد. مشکل بتوان بالیدگی را تنها از روی اندازهی بدن استنباط کرد.
بالیدگی امری کیفی است نه کمی لذا بهترین روش برای اندازهگیری بالیدگی، روش مستقیم است. چون بالیدگی و سن تقویمی با هم هماهنگی لازم را ندارند.
روشهای مستقیم اندازهگیری بالیدگی:
1) سن اسکلتی:
مفیدترین روش سنجش بالیدگی تعیین سن اسکلتی توسط رادیوگرافی است.
از روی استخوانهای مچ دست و گاهی نیز استخوانهای طویل یا دندانها عکسبرداری میشود.
هر 6 ماه یا هر سال یکبار بهکار میرود.
برای تعیین سن اسکلتی کودک، باید رادیوگرافیهای او را با رادیوگرافیهای استاندارد رشد استخوان مقایسه کرد.
قسمتهای سیاه یا خاکستری در عکسهای رادیوگرافی، غضروف است که هنوز استخوانی و سخت نشدهاند وقتی این قسمتها به استخوان تبدیل شوند به رنگ مات دیده میشوند.
مراکز استخوانی و اندازهی آنها با افزایش رشد استخوان زیادتر میشود.
معایب- مسائل فنی و دقت کار، هزینهی زیاد آن
2) دندان درآوردن: این روش به 2 مقطع زمانی محدود میشود:
6 ماهگی تا 3 سالگی و 13-6 سالگی (دندانهای دائمی)
ظاهر شدن دندانهای شیری و دندانهای دائمی هر دو از تربیت خاصی برخوردار است و کودکانی که زودرس باشند، زودتر دندان درمیآورند. (این روش محدود به زمان خاصی است)
3) مشخصات جنسی ثانویه:
مقیاسهای 1 تا 5 ؟؟ را برای هر یک از مشخصات تعیین و سپس با مقایسهی آن با عکسهای استاندارد درجهی رشد و بالیدگی فرد را ارزیابی کرد.
رشد موهای صورت و زیربغل را نیز میتوان به عنوان شاخص بالیدگی به کار برد.
این روش در دورهی نوجوانی برای سنجش میزان بالیدگی به کار میرود.
روشهای مستقیم سنجش بالیدگی به سایر شیوهها ارجح است. اما فقط در محدودهی زمانی معینی قابل اجرا است. در پارهای از اوقات باید میزان بالیدگی را از روی سن تقویمی استنباط کرد. در این صورت استنباط باید براساس اندازهگیریهای انسانسنجی جسمی انجام شود.
منحنی نمو: اندازهگیریهای انسان سنجی جسمی غالباً به صورت منحنی درمیآید.
الف) منحنی فاصلهای: در صورتی که در فواصل زمانی معین، مقدار و میزان نمو اندازهگیری و در روی منحنی منعکس گردد منحنی بدست آمده را منحنی فاصلهای میگویند. (مانند علامت زدن قد کودک بر روی دیوار هر سال روز تولدش)
موارد مهم در منحنی فاصلهای:
1) سرعت یا میزان نمو: مواقعی که شیب منفی زیاد است نمو سریع است و در جایی که شیب کمی داشته باشد و یا به صورت فلات است سرعت نمو کم بوده است.
2) نقاط عطف: زمانهایی است که دورهی انتقالی از یک دورهی تند به کند یا بالعکس است.
ب) منحنی سرعت:
با تعیین نقاط افزایش میزان نمو بدست میآید و در اینجا افزایش تراکمی در فواصل زمانی معین مورد نظر نیست.
در آن میزان نمو نقاط عطف منفی فاصلهای را میتوان به خوبی نشان داد.
بیشترین سرعت نمو توسط بالاترین نقطهی منحنی و کمترین سرعت توسط نقاط پایین نشان داده میشود و نقطهی عطف منفی فاصلهای در این منحنی، قله اوج منحنی نامیده میشود.
ج) منحنی شتاب: در منحنی شتاب تغییرات میزان نمو منعکس میشود.
بر دورههایی از سن کودک تأکید دارد که میزان تغییر ثابت سریع یا کند بوده است.
همانطوری که بر روی منحنی فاصلهای هم میتوان مشخص کرد اولین دورهی عادت ماهیانه بعد از حداکثر سرعت نمو ظاهر میشود.
رشد بهنجار پیش از تولد:
فرآیند نمو از لحظهی تشکیل نطفه آغاز میشود. رشد اولیه دقیق بوده و عوامل ژنتیکی آنرا تنظیم میکند. بنابراین ژنها جنبههای مختلف رشد طبیعی یا ناهنجاریهای مادرزادی را تعیین میکنند.
همزمان با نمو رویانی جنین نسبت به عوامل محیطی در رحم مادر حساس میشود که عبارتند از:
کیسهای که جنین در آن رشد میکند.
مواد غذایی که از طریق گردش خون مادر به او میرسد.
عوامل محیطی مثل فشارهای غیرطبیعی خارجی
ویروسها و داروهای موجود در جریان خون مادر
عوامل محیطی میتوانند به طور مثبت یا منفی بر نمود و بالیدگی مؤثر باشند.
عوامل ژنتیکی و محیطی هر دو بر روی نمو رویانی و جنینی به طور طبیعی اثر میگذارند.
رشد رویانی:
شکلگیری سلولهای جنسی:
مطالعات ژنتیکی که رنگ چشم و مو، پتانسیل ساختار اسکلتی و ... تعیین میکند در ژنها به صورت مولکولهای DNA قرار گرفتهاند. ژنها روی کروموزومها و کروموزومها به شکل رشتههای باریک در داخل هسته قرار دارند. انسان دارای 23 جفت کروموزوم در کلیهی سلولهای خود است. به غیر از سلولهای جنسی که در هنگام شکلگیری از طریق نوعی کاهش کروموزومی به نام میوز تکثیر میشوند یعنی هر سلول جنسی به دو سلول مشابه تقسیم میشود و فقط یک کروموزوم به سلولهای جنسی تکثیرشده میرود. اینکه کدام یک از آنها به هر سلول جدید برود شانسی و تصادفی است. لذا احتمال بروز تفاوتهای زیادی در فرزندان هر زوج وجود دارد. هر یک از والدین فقط 23 کروموزوم در سلول نطفه سهیم هستند.
نمو سلول بارور شده و تمایزپذیری:
ژنها رشد دائمی رویان را در یک الگوی قابل پیشبینی و دقیق هدایت میکنند. سلول تخم یا زیگوت طی تقسیم میوز که در آن تمامی 22 جفت کروموزوم به سلولهای بعدی منتقل میشوند تقسیم میشود اول 2 تا بعد 4 تا 8 تا و بعد از 4 روز تشکیل پلاستوسیت: که دارای 6 سلول است که 5 سلول تودهی مرکزی را تشکیل میدهند. زمانی که بلاستوسیت 6-5 روز از عمرش میگذرد در دیوارهی رحم کاشته میشود. (10 روز پس از لقاح)
تودهی سلولی داخلی با ادامهی تصمیمات خود تشکیل سه لایه از بافتها را میدهد و همزمان سلولهای جدید نقل مکان میکنند.
اکتودرم (خارجی): بشرهی پوست، مینا، بافت عصبی- مو- ناخن- گیرندههی حسی. جفت
فرودرم (میانی): غشاء میانی پوست- دندان- بافت پیوندی- ماهیچه- خون استخوانبندی- کرتکس آدرنال- دستگاههای گردش خون و دفع
آندروم (داخلی): لاله گوش و شنوایی- صفیره- مثانه- رحم- پروستات- گوارش- تنفس- کبد- غدد بزاقی و مترشحه داخلی و تولیدمثل – تیموس و تیروئید.
تمایزپذیری:
بطور کلی 8 هفته اول بعد از عمل لقاح تمایزپذیری سلولها و تشکیل اندامهای مختلف بدن است.
فرآیند تفکیک و تمایز سلولها و تشکیل بافتها و اندامهای بدن را تمایزپذیری میگویند.
تشکیل بافتها و اندامهای مختلف بدن در زمانهای قابل پیشبینی انجام میشود.
از هفته 8-2: این دوره را مرحله رویانی مینامند.
رشد جنینی: دورهی بعد از مرحله رویانی را مرحله رشد جنینی مینامند. در این دوره نمو با ادامه تمایزپذیری سلولهای جنین همراه است به ظرفیتهای عملی خود میرسند. ادامه نمو اندامها و بافتها به 2 صورت است:
الف) افزایش تعداد سلولها: مثل بافتهای خون، استخوان، جگر
ب) افزایش حجم سلولها: مانند مغز و ششها
همچنین نمو در دو جهت رخ میدهد که عبارتند از:
سربی دمی (سفالوکودال): ساختارهای صرد صورت سریعتر از بالاتنه و نیز بالاتنه سریعتر از اندامهای پایین بدن رشد میکنند.
مرکز به سمت خارج: رشد تنه جلوتر از قسمتهای نزدیک اندامها به مراتب سریعتر از بخشهای پایانی اندامهاست.
قابلیت شکل پذیری:
برخی از سلولها دارای کیفیت عجیبی به نام شکلپذیری هستند. یعنی: این قابلیت که میتوانند عملکرد جدیدی را ایجاد کنند. در صورتی که برخی از سلولهای یک سیستم صدمه ببیند، سلولهای باقیمانده تحریک شده، نقش سلولهای صدمه دیده را اجرا میکنند.
سلولهای بافت عصبی درجهی بالایی از خاصیت شکلپذیری دارند. لذا ساختار ترکیب شیمیایی و عملکرد آنها قبل و بعد از تولد قابل تغییر است.
عوامل محیطی و نمو قبل از تولد:
الف) تغذیه جنین: سیستم تغذیه یکی از عوامل محیطی است که بیشترین اثر را به رشد جنین دارد.
از نظر ساختاری عضو رابط برای تغذیه جنین، جفت (placenta) است. این شبکه مویرگی در مراحل رشد اولیهی رویانی از قشر خارجی آن و بافت مادری ساخته میشود.
جفت در واقع از دو جدار موازی که توسط خون مادری پر شده است تشکیل میشود. در این بخش شبکههای پنجهای کشیده شدهاند و از این طریق تبادل مواد را بین مادر و جنین افزایش میدهند.
4) چون این دستگاهها در بعضی از اطفال در مقایسه با دیگران زودتر پیشرفت میکنند،لذا میزان ظاهر شدن حرکات پایهای در اطفال متفاوت است شرایط محیطی نیز نقش مهمی در اختلافات فردی به عهده دارد.
5) کودکان از طریق فراگیری مهارتهای حرکتی پایه، کنترل محیط خود را بدست میگیرند. فراگیری این مهارتها به ترتیب معینی رخ میدهد.
حرکات انتقالی پایه:
کودکان عموماً در 5 سالگی کنترل بالاتنه خود را بدست میآورند.
بر طبق قیاس رشد کنترل حرکات تمامی تنه در خلال سه ماه بعد کسب میشود.
غلتیدن از پشت به روی شکم:
کودکان 8 ماهه در صورتی که به پشت و در حالت خوابیده قرار داده شوند میتوانند بغلتند و در روی شکم خود قرار بگیرند.
در حدود 9 ماهگی، اطفال میتوانند این حرکات انتقالی را به ترتیب انجام داده و به حالت سینهخیز درآیند.
(سینهخیز رفتن وضعیتی است که در آن هنوز شکم طفل در موقع حرکت روی زمین کشیده میشود در صورتی که منظور از چهار دست و پا رفتن موقعی است که طفل روی دستها و زانوهای خود حرکت میکند و شکم او از زمین فاصله دارد)
مراحل توصیفی پیشرفت تا رسیدن به حرکت انتقالی ایستاد طبق نظر مک گرو:
1) بازتاب راه رفتن (تولد تا 5 ماهگی): موقعی که طفل بر روی سطحی به صورت ایستاده نگه داشته شود قدم برداشتن به طور بازتابی توسط او انجام میشود. و مراکز پایینتر مغز حرکت را کنترل میکنند.
2) بازداری (5-4 ماهگی):
بازتاب راه رفتن کاهش مییابد.
مراکز بالاتر مغز مانع کنترل بخشهای پایینتر هستند.
طفل کنترل سر خود را بدست میآورد.
3) انتقال (5/7-4 ماهگی):
هرگاه طفل روی سطحی بصورت ایستاده نگه داشته شود حرکت قدم برداشتن یا پرش روی پا را انجام میدهد.
طفل به بهترین نمو میتوان تنه خود را کنترل کند.
4) قدم برداشتن ارادی (9-5/7 ماهگی):
هرگاه طفل توسط یکی از بزرگتران هدایت شود حرکت راه رفتن را انجام میدهد.
طفل میتواند کنترل بهتری روی پاها از خود نشان دهد.
5) قدم برداشتن مستقل (15-9 ماهگی):
طفل با تمامی کف پا قدم برمیدارد.
حرکات، توجه و آگاهی کمتری را از غشاء مغزی میطلبد.
حرکت راه رفتن بیشتر به شکل خودکار انجام میشود.
6) پیشرفت راه رفتن از پاشنه به پنجه (از 18 ماهگی به بعد)
7) بالیدگی در راه رفتن (5/2 سالگی)
کودک دست و پای مخالف را همزمان تاب میدهد.
کنترلکنندههای سرعت: ممکن است تعدادی از دستگاههای بدن تا حدی رشد کرده باشند که اجرای مهارت تازهای عملی باشد، لیکن چندتایی دیگر هنوز به آن درجه از رشد که لازمه شروع حرکت است نرسیده باشند لذا رفتار جدید تا موقعی که سیستمهای باقیمانه رشد کافی نکنند، به تعویق میافتد. متخصصان رشد طرفدار سیستمهای پویا این سیستم را کنترلکنندههای سرعت رشد یا محدودکنندههای سرعت رشد آن رفتار به خصوص میگویند یعنی اینکه این سیستمها سرعت رشد را محدود میکنند.
علمای بالیدگی دستگاه عصبی را پیوسته به عنوان یک کنترلکننده سرعت رشد میشناسند اما طرفداران مکتب سیستمهای پویا بسیاری از سیستمهای مختلف بدن از جمله دستگاه عصبی را به عنوان کنترل کننده سرعت رشد میشناسند.
1) سیستمهای کنترلکننده رشد حرکت انتقالی چهار دست و پا رفتن:
مهارتهای پایه و اساسی برای حرکت چهار دست و پا رفتن عبارتند از:
1) سینهخیز رفتن به طوری که سینه و شکم روی زمین قرار گرفته باشند.
2) وضعیت چهار دست و پا در سطح پایین به طوریکه شکم از زمین جدا شده و پاها به طور قرینه و همزمان حرکت میکند.
3) وضعیت چهاردست و پا در سطح بالا و متمایل کردن بدن به جلو و عقب
4) چهاردست و پا رفتن همراه با دست و چای مخالف و به طور متناوب
برای انتقال از متمایل کردن بدن به جلو و عقب، به حرکت چهار دست و پا رفتن کودک باید از وضعیت حرکت اندامها با هم به وضعیت حرکت دست و پای مخالف پیشرفت میکند. یعنی به الگوی تازهای از حرکت دست و پا برسد.
گلدفیلدی میگوید: آنچه باعث شروع این حرکت میشود: آشنایی با وضعیت سر- دستیابی به دست پرسر- لگد زدن است.
حرکت چهار دست و پا زمانی شروع میشود که قدرت عضلانی دستها و همچنین تعادل روی دو پا و یک دست به حدی برسد که کودک دست برتر خود را انتخاب کرده باشد.
پیشرفت در چهار دست و پا رفتن میتواند انعکاس رشد این سیستمها و عملکردهای مربوط به آنها باشد.
رشد 3 عملکرد مستقل و کمککننده به رشد سینهخیز رفتن
2) سیستمهای کنترل کننده رشد حرکت انتقالی راه رفتن:
تلن اظهار داشت که عوامل کنترلکننده رشد راه رفتن عبارتند از:
الف) قدرت عضلانی لازم در تنه و عضلات راست کننده پا. به طوریکه به کودک اجازه دهد تا وضعیت ایستاده قامت را بر روی سطح اتکاء نسبتاً کوچکی حفظ کنند.
ب) رشد تعادل در حدی که کودک بتواند عدم تعادل ناشی از انتقال وزن بدن را از روی یک پا به پای دیگر جبران کند.
در واقع برای دو حرکت پایه انتقالی راه رفتن و چهار دست و پا رفتن، قدرت عضلانی، وضعیت قامت و تعادل ظاهراً عوامل محدودکننده مهم هستند.
حرکات پایه چنگ زدن و گرفتن: طبق نظر هالورسون:
در چنگزدنهای اولیه:
1) طفل شیء را با کف دست گرفته میفشارد.
2) او به زودی آن را در کف دست و نزدیک به انگشت شست میگذارد و در نهایت
3) از انگشت شست و سایر انگشتان به شکل گاز انبری برای گرفتن آن استفاده میکند.
نزدیک شدنهای اولیه دست به شیء با دقت کم یا بدون دقت است.
1) طفل سعی میکند دست خود را دراز کند و از بالا روی آن قرار دهد.
2) بعداً او ممکن است برای دسترسی به اشیاء از هر دو دست استفاده کند، زیرا خطا با یک دست ممکن است آنها را به طرف دست دیگر هل دهد. لذا طفل میتوانید شیء را از بین دو دست خود بفشارد.
3) در حدود سن 10 سالگی طفل میتواند پیوسته و به طور مستقیم یک دست خود را به شیء نزدیک کند و آنرا بگیرد.
نوع چنگ زدن سن بر حسب هفته
بدون تماس 16 هفتگی
فقط تماس 20
گرفتن اولیه 20
گرفتن با فشار (چلاندن) 24
گرفتن با دست 28
گرفتن با کف دست 28
گرفتن با کف دست به سمت بالا 32
گرفتن با کف دست به سمت پایین 36
گرفتن پا انگشتان 52
گرفتن از بالا با انگشتان 52
طرفداران مکتب بالیدگی ظهور وضعیت تازه چنگ زدن به اشیاء را به بالیدگی دستگاه عصبی مرتبط ساختند در حالیکه طرفداران دیدگاه پردازش اطلاعات. مراحل رشد چنگ زدن را به میزان رشد و پیشرفت ظرفیت شناختی طفل مربوط کردند و آنها این حرکت را حاصل فراگیری برنامههای حرکتی بیشتر توسط کودک دانستند.
دسترسی:
انواع دسترسی عبارتند از:
1) حرکات پیش از دسترسی (تولد تا 4 ماهگی)
2) دسترسی هدایت شده بصری (8-4 ماهگی)
3) دسترسی فراخوانده شده بصری (9 ماهگی به بعد)
الف) حرکات پیش از دسترسی: نظریههای سنتی دلالت بر آن دارد که نوزادان دارای حرکات پیش از دسترسی هستند که محدود به حرکات هیجانی، پرتابی و رفلکسی اندامها میشود.اما پوور و همکارانش مدعی هستند که نوزادان حرکات هماهنگ چشم و دست را انجام میدهند. آنها مشاهده کردند که نوزادان میتوانند به طرف اشیاء دست دراز کنند و حرکات گرفتن را انجام دهند اگر چه تماس واقعی با شیء شانسی و تصادفی باشد. این گونه حرکات بازکردن مفاصل دست را حرکات پیش از دسترسی نامیدهاند.
1) اشیایی که در حال حرکت هستند بهتر از اشیاء ساکن باعث بروز حرکات پیش از دسترسی میشوند.
2) از طرف دیگر وقتی اطفال نگاه خود را روی شیء نگه دارند بیشتر حرکت چنگ زدن را تکرار میکنند.
پیش از دسترسی و خوددسترسی وجود دارد که عبارتند از:
1) نوزادان از اطلاعات بصری برای هدایت دست به طرف شیء استفاده نمیکنند.
2) نوزادان برای رسیدن به شیء از اطلاعات بینائی خود استفاده نمیکنند.
3) نوزادان همیشه شکل دست خود را متناسب با ویژگی و شکل اشیاء در نمیآورند.
4) نوزادان در حرکت پیش از دسترسی به ندرت به اشیاء هدف خود دسترسی پیدا میکنند.
ب) دسترسی هدایت شده بصری:
موقعی که طفل به سن 4 سالگی میرسد امکان موفقیت او در حرکت دسترسی و گرفتن اشیاء تا اندازه زیادی افزایش مییابد. در فاصله 7-4 ماهگی
1) اطفال به طور فزاینده از بینایی خود برای هدایت دستها به طرف شیء مورد نظر استفاده میکند آنها معمولاً قبل از تماس با آن، چندین اصلاح در حرکت دست خود انجام میدهند.
2) اطفال در این سن در صورتی که محل یک شیء تغییر کند، وضعیت دسترسی خود را با آن سازگار میکنند و موقعی که به آنها اجازه داده نشود تا دستهای خود را ببیند عمل دست زدن آنها متوقف میشود.
3) اطفال در حدود سن 4 ماهگی متناسب با مکان و نحوه نزدیک شدن به شیء مورد نظر، به دستهای خود شکل میدهند.
4) دسترسی هدایت شده بصری در حدود 7 ماهگی کاملاً جا میافتد.
ج) دسترسی فراخوانده شده بصری:
1) در اواخر سال زندگی، بخش ابتدایی حرکت دسترسی طفل به قدری دقیق میشود که نیازی به حرکت اصلاحی دست خود نخواهد داشت و چنانچه نیازی به آن باشد بسیار جزئی خواهد بود.
2) طفل در این موقع دیگر نیازی به دیدن دستهایش برای تکمیل حرکت دست زدن ندارد.
3) در پایان سال با پیشرفت بیشتری در دست زدن به اشیاء پیدا میشود. طفل به سرعت نحوه شکل دادن به دست خود را یاد میگیرد و شکل دست او با توجه به شیء به مراتب مناسبتر از گذشته است.
دسترسی دو دستی:
افراد ماهر میدانند اشیایی را که برای یک دست بزرگند باید دو دستی گرفت آنها دست دیگر را مکمل دست اول به کار میبرند. مثلاً کودک ممکن است با یک دست ظرفی را بگیرد و با دست دیگر در آنرا باز کند.
حرکات دست و بازوی نوزادان غیرمتقارن است.
1) نخستین حرکت در اندامی نوزاد (استفاده از دو دست یا دو پا به طور همزمان) در حدود 2 ماهگی و با کشیدن و بلندکردن دستها مشاهده میشود.
2) در طی چندماه پس از آن، اطفال میتوانند دستهای خود را در وسط بدن به هم متصل کنند.
3) اطفال تقریباً درحدود 5/4 ماهگی با هر دو دست برای گرفتن اشیاء به آنها نزدیک میشوند ابتدا یکی از دو دست شیء را گرفته و سپس دست دیگر به آن ملحق میشود.
4) از سن 5 سالگی به بعد گرفتن دو دستی رو به کاهش میرود.
5) طفل در 7 ماهگی بر حسب اینکه در چه وضعیتی قرار گرفته باشد یا اینکه اندازه وزن و شکل شیء چقدر باشد یک یا دو دست خود را برای گرفتن اشیاء به کار میبرد. نزدیک شدن به شیء گرفتن آن در این سن، به طور همزمان و در فضا یا هر دو دست انجام میشود. هر دو دست حرکت خود را به طرف شیء در یک زمان آغاز میکنند و هر دو در یک زمان به شیء مورد نظر میرسند.
6) اطفال از 8 سالگی به بعد حرکت همزمان دو دست را کمتر به کار میبرند بطوریکه میتوانند با دو دست دستکاری کنند.
7) در پایان سال اول زندگی، کودکان میتوانند دو شیء را با دستهای خود بگیرند به طوریکه در هر دو دست یکی از آن دوشیء قرار گرفته باشد. سپس دو شیء را به هم میزنند. کودکان دراین سنین میتوانند آنها را از هم جدا کنند یایکی را داخل دیگری قرار دهند کودکان بلافاصله میتوانند همزمان به طرف دو شیء حرکت کرده و آنها را بگیرند.
کودکان تا پایان سال دوم زندگی نمیتوانند حرکات تکمیلی را با هر دو دست انجام دهند برای مثال در ظرف را با یک دست باز کرده و با دست دیگر از داخل آن چیزی بردارند.
تفاوتهای موجود بین دختران و پسران از نظر کمیت اجرا:
تفاوت موجود بین دختران و پسران در مهارتهایی که نیاز به پیشبینی، انطباق و زمان عکسالعمل دارد به سن مربوط نمیشود بلکه، در مهارتهای ظریف که نیاز به هماهنگی چشمی- حرکتی است و نیز مهارتهای مربوط به انعطافپذیری، تفاوتهای کمی آن هم به نفع دختران وجود دارد.
این تفاوتهای مختلف در دختران و پسران، نشاندهنده عواملی است که در هر یک از دو جنس به گونهای متفاوت وجود دارد و به کمیت اجرا اثر میگذارد.
عوامل موثر بر کمیت اجرا:
کمیت اجرا انعکاسی از عوامل مختلفی از جمله:
الگوهای رشدی- اندازه و ساختمان بدن- ترکیب بدن- قدرت-هماهنگی است.
تـأثیر عوامل فوق بویژه در دو انتهای پیوستار اجرا بیشتر مشهود است. مثلاً یک کودک بسیار سنگین یا بسیار ضعیف در آزمونهای کمی نمرات خوبی نمیگیرد. در مقابل یک کودک زودرس و عضلانی امتیاز خوبی خواهد گرفت.
لذا یکی یا ترکیبی از سیستمهای بدن، عوامل محیطی یا قشرهای یادگیری ممکن است علت تفاوتهای فردی یا گروهی در امتیازات یا رکوردهای کمی باشد. حتی در دوران جوانی نیز ممکن است یکی یا تعدادی از سیستمهای بدن به عنوان کنترل کننده میزان مهمارتی عمل کند.
باید در نظر داشت که ویژگیهای مشخص، قد بلندتر، ترکیب عضلانی بیشتر و بافت عضلانی و قدرت بیشتر به پسران در مقایسه با دختران در اجرای اعمال (مهارتهای) مخصوصی برتری میدهد.
اما در مورد مهارتهای حرکتی که نیاز به هماهنگی ظریف و دقت دارد: دختران در مهارتهایی که نیاز به سرعت و دقت در گرفتن دارد و به همان نسبت در لی لی از پسران برتر بودند. (هالورسون و ویلیامز)
ضمناً توماس و فرنچ با روش تجزیه و تحلیل متا، برتری دختران را در اعمال مربوط به هماهنگی چشمی- حرکتی و انعطافپذیری تأیید کردند.
عملکرد حرکتی دردوره بزرگسالی:
افراد در سنین میانسالی و بزرگسالی ممکن است نتوانند در سطح یک بزرگسال جوان مهارتهایی را که سرعت جزء اصلی آن است حفظ کند. لیکن ممکن است مهارتهایی که نیاز به دقت دارد حفظ کرده یا در آن پیشرفت کنند یا ممکن است در حین کاهش سطح کمی مهارت کیفیت آنرا حفظ کنند.
- بزرگسالان میتوانند مهارتهای خود را پالایش و کامل کنند. لیکن فرآیند افزایش سن بر اجرای مهارتهای آنها تاثیر میگذارد.
کنترلکنندههای میزان رشد حرکتی در بزرگسالان:
در فرآیند افازیش سن سیستمی که تحلیل میرود میتواند موجب تغییر رفتار گردد مثلاً کاهش قدرت عضلانی یا کندشدن سیستمهای عصبی تا یک نقطه بحرانی و حساس موجب میشود که فرد حرکاتش را با سرعت و قدرت کمتر و در دامنه محدودتری اجرا کند.
کمیت اجرا در بزرگسالان
کاهش رکود در میانسالی خیلی تدریجی است. این کاهش پس از 60 سالگی بویژه در زنان، قابل توجه است و پس از 75 سالگی نسبتاً برجسته و زیاد است.
کاهش قدرت و سرعت در دهههای 70 و 80 سالگی میتواند مبین کاهش دقت در این گروههای نسبی باشد.
این امکان وجود دارد که کاهش مختصر سلول کمی اجراها در سنین پیری به تغییرات کیفی مربوط باشد یا ممکن است الگوهای حرکت پایدار باشد و کاهش در سطوح کمی اجراها به عوامل آمادگی جسمانی مانند کاهش قدرت و یا هنجارهای اجتماعی مربوط باشد.