بخشی از مقاله

اثربخشي آموزش مهارت هاي خودآگاهي و ابراز وجود، بر سازگاري و عزت نفس مادران کودکان کم توان ذهني

چکيده
زمينه و هدف : تولد يک کودک کم توان ذهني، به عنوان يک بحران ميتواند تأثيرات نامطلوبي بر ساختار و عملکرد خانواده داشته باشد و والدين ، به ويژه مادران را تحت تنش هاي جسمي، رواني، اجتماعي و اقتصادي قرار دهد. پژوهش حاضر، با هدف تعيين تأثير آموزش مهارت هاي خودآگاهي و ابراز وجود مبتني بر گروه درماني، بر سازگاري و عزت نفس مادران کودکان کم توان ذهني شهرکرد در سال ١٣٨٨ انجام گرفت .
روش تحقيق : پژوهش حاضر از نوع نيمه تجربي و کاربردي با طرح پيش آزمون - پس آزمون بود که در سال ١٣٨٨ انجام گرفت جامعه آماري پژوهش شامل کليه مادران کودکان کم توان ذهني شهرکرد بود که از بين آنها، نمونه اي مشتمل بر ٣٠ نفر، با شيوه نمونه گيري تصادفي ساده انتخاب و مداخله بر روي آنها صورت گرفت . ابزار مورد استفاده در اين پژوهش ، پرسشنامه سازگاري بل و مقياس عزت نفس روزنبرگ بود. والدين کودکان به مدت ١٢ جلسه و هر هفته ٢جلسه ، تحت آموزش ٢ مهارت خودآگاهي و ابراز وجود، از مجموعه مهارت هاي زندگي قرار گرفتند. داده هاي جمع آوريشده ، به کمک نرم افزار SPSS (ويرايش ١٥) و آزمون t زوجي مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت . مقدار ٠٠٥>P به عنوان سطح معني داري تفاوت ها در نظر گرفته شد.
يافته ها: نتايج پژوهش حاضر نشان داد که آموزش مهارت هاي خودآگاهي و ابراز وجود، بر سازگاري کلي و مؤّلفه هاي آن (سازگاري اجتماعي، سازگاري در خانه ، سازگاري عاطفي) و نيز عزت نفس مادران کودکان کم توان ذهني، تأثير مثبت معني داري داشته است .(P=0.001)
نتيجه گيري: آموزش مهارت هاي خودآگاهي و ابراز وجود، روشي مؤّثر براي افزايش سازگاري و عزت نفس مادران کودکان کم توان ذهني است .
واژه هاي کليدي: خود ارزيابي، هوش هيجاني، خود پندار، جسارت ، عقب ماندگي ذهني

مقدمه
تولد هر کودک، ميتواند انتظار يک حادثه دلپذير و برعکس ، يک تجربه هيجاني استرس زا براي والدين باشد. تولد يک کودک کم توان ذهني، به عنوان يک بحران ميتواند به شکل عميق ، بر ارتباطات و کنش هاي خانواده اثر بگذارد و خانواده هايي ميتوانند با بحران ها به خوبي سازگار شوند که روابط باز، مؤّثر و دايمي داشته و در نقش هايشان انعطاف پذير باشند (١).
١ تا ٢ درصد جمعيت کشورها را کودکان با بهره هوشي کمتر از هفتاد يا افراد کم توان ذهني تشکيل ميدهند (٢). طبق آمار سازمان بهزيستي در سال ١٣٨٥، در کشور ما حدود ٢ ميليون و ٨ هزار معلول وجود دارد که ٢٨٧٩٥ نفر از آنان را معلولين ذهني تشکيل ميدهند؛ بنابراين تعداد قابل توجهي از خانواده ها در جامعه ما، از اثرات منفي داشتن يک کودک معلول رنج ميبرند (٣). والدين کودکان عقب مانده ذهني به ويژه مادران ، اغلب به گونه اي زيان آور، سطح بالايي از فشار رواني را تجربه ميکنند.
احساس تقصير و گناه ، احساس ناکامي و اضطراب و نگراني، از جمله واکنش هاي شايع والدين در پي آگاهي از عقب ماندگي کودک است (٤)؛ از طرفي تولد يک کودک کم توان ذهني، يک عامل نگران کننده براي سازگاري خانواده محسوب ميشود (٥).
شواهد حاکي از آن است که خانواده هاي داراي کودک ناتوان و معلول ، از نظر اجتماعي منزوي هستند و دامنه ارتباطات اجتماعي محدودتري دارند (٦). والدين کودکان نابهنجار، به لحاظ مسائل و مشکلاتي که معلوليت فرزند به آنان تحميل ميکند، با مسؤوليت هاي اضافي روبرو ميشوند؛ از طرف ديگر آنها نميتوانند، امکانات و زمان لازم براي انجام مسؤوليت هاي آموزشي، تربيتي و بهداشتي فرزند خود را فراهم سازند. اين مسئله ، موجب فشارهاي مضاعف بر والدين شده و بر عزت نفس و تعامل رواني- اجتماعي آنها، اثرات مخربي به جاي ميگذارد. روانشناسان معتقدند که احساس بيارزشي عميق يا فقدان عزت نفس ، ريشه بسياري از نابهنجاريهاي رواني است (٧)، همچنين نتايج پژوهش ها حاکي از آنست که در افراد گوشه گير، منزوي و با عزت نفس ضعيف ، احتمال بروز بيماريهاي رواني و جسماني بيشتر است ؛ در حاليکه افراد با ارتباطات اجتماعي بيشتر، کمتر دچار بيماريهاي رواني و جسماني ميشوند (٨). Ays و همکاران ، به بررسي الگوهاي سازگاري والدين کودکان مبتلا به ناتواني ذهني پرداخته و دريافتند که سازگاري مؤّثر در اين خانواده ها مختل بوده و دادن اطلاعات به خانواده ها و آموزش والدين به خصوص مادران با سطح تحصيلات پايين تر، به شدت مورد نياز است (٩). کوهسالي و همکاران نيز در پژوهش خود دريافتند، ميزان سازگاري اجتماعي مادران دختران عقب مانده ذهني، به طور چشمگيري پايين تر از مادران دختران عادي است (٣).
يکي از راه هاي پيشگيري از بروز مشکلات رواني و رفتاري، ارتقاي ظرفيت روان شناختي افراد ميباشد که از طريق آموزش مهارت هاي زندگي، جامه عمل ميپوشد (١٠). مهارت هاي زندگي، مجموعه اي از تواناييهاست که زمينه سازگاري و رفتار مثبت و مفيد را فراهم ميآورد؛ در نتيجه شخص قادر ميشود، بدون اينکه به خود يا ديگران صدمه بزند، مسؤوليت هاي مربوط به نقش اجتماعي خود را بپذيرد و با چالش ها و مشکلات روزانه زندگي، به شکل مؤّثر مقابله کند. هدف از آموزش مهارت هاي زندگي، ارتقاي سازگاري فرد ابتدا با خود و سپس با ديگران و محيطي که در آن زندگي ميکند، ميباشد (١١). يکي از ابعاد مهارت هاي زندگي، مهارت خودآگاهي است . چنين به نظر ميرسد، هرچه انسان بيشتر خود را بشناسد و ديد بهتري از ويژگيهاي خود داشته باشد، احتمال رشد استقلال و اعتماد به نفس را در خود افزايش داده و زمينه را براي پذيرش بهتر ديگران تقويت کرده است ؛ بنابراين خودآگاهي، مقدمه ارتباط مؤّثر با ديگران است (١٢). خودآگاهي، در تصميم گيريهاي مهم و سرنوشت ساز زندگي و سازگاري فرد، نقش بسيار حياتي ايفا ميکند و در کنترل هيجانات و روش هاي مقابله با استرس ، تأثير چشمگيري دارد. خودآگاهي؛ يعني، بررسي واقع گرايانه باورها، ارزش ها، احساسات و تواناييهاي بالقوّه و بالفعل خود و استفاده از آنها در تصميم گيريها، به گونه اي که به نفع خود و روابطمان با ديگران باشد؛ در واقع ، مهارتي است که به حس پرورش يافته اي از عزت نفس منجر خواهد شد. افرادي که شناخت گسترده و عميق تري از خود دارند، ديگران را نيز بهتر ميتوانند درک کنند و پيش بيني دقيق تري از رفتار سايرين خواهند داشت و بدين ترتيب مشکلات کم تري را در روابط بين فردي با ديگران تجربه خواهند نمود (١٣).
از ديگر ابعاد مهارت هاي زندگي، مهارت ابراز وجودکردن ميباشد که به معناي ابراز عقايد، احساسات و افکار، به صورت شايسته و به گونه ايست که به هيچ کس ، بياحترامي روا نداريم و حقّ کسي را نيز ضايع نکنيم . ابراز وجود، يکي از مهارت هاي زندگي است که باعث افزايش عزت نفس ، بيان منطقي افکار و احساسات ، کاهش اضطراب ، بهبود مهارت هاي اجتماعي- ارتباطي و ملاحظه حقوق ديگران و در عين حال گرفتن حق خود شده و در نهايت منجر به افزايش ميزان رضايت از زندگي و شادکامي ميشود (١٤). Ravicz در مطالعات خود به اين نتيجه رسيد که تعليم و يادگيري مهارت هاي اجتماعي و آموزش ابراز وجود، در هر دو جنس باعث کاهش فشار رواني و افزايش بهداشت رواني و عزت نفس ميگردد (١٥). نتايج پژوهش Elliott و Gramling نيز نشان داد که ابراز وجود، ميتواند حمايت اجتماعي را در شرايط فشارزا افزايش دهد (١٦).
نقش اساسي در حفظ تعادل رواني- اجتماعي خانواده ، بر عهده مادر است و ايجاد تنش و فشار بر مادر، علاوه بر سلامت جسمي و روحي خود او، سلامت و آسايش فرزندان سالم و نيز فرزند ناتوانشان و در سطحي وسيع تر سلامت و بهداشت رواني کل جامعه را متأّثر خواهد ساخت (٣). با توجه به اينکه مادر، نقش مهمي در سلامت روان اعضاي خانواده دارد، پرداختن به وضعيت مادران اهميت زيادي داشته و بررسي در اين زمينه ضروري به نظر ميرسد؛ همچنين با توجه به شيوع بالاي مشکلات رواني و ارتباطي در والدين کودکان کم توان ذهني و گريزناپذيربودن اين موقعيت ، پژوهش پيرامون عواملي که بتواند، تحمل شرايط سخت و دشوار را آسان سازد و به والدين کودکان کم توان ذهني به ويژه مادران کمک نمايد تا با اصلاح تفکر و نگرش خود، بتوانند با شرايط خود کنار بيايند و عزت نفس و سلامت روان خود را حفظ نمايند، ضروري به نظر ميرسد؛ لذا پژوهش حاضر، با هدف تعيين تأثير آموزش مهارت هاي خودآگاهي و ابراز وجود مبتني بر گروه درماني، بر سازگاري و عزت نفس مادران کودکان کم توان ذهني شهرکرد، در سال ١٣٨٨ انجام گرفت .

روش تحقيق
پژوهش حاضر از نوع مداخله اي نيمه تجربي است که با طرح پيش آزمون - پس آزمون ، بر روي مادران کودکان کم توان ذهني شهرکرد در سال ١٣٨٨ انجام شد. جامعه پژوهش شامل مادران کودکان کم توان ذهني در حال تحصيل در مدارس استثنايي شهرکرد در سال تحصيلي٨٩-١٣٨٨ بود. ابتدا ليست دانش آموزان مدارس ، با هماهنگي مسؤولان اين مدارس تهيه گرديد؛ سپس اسامي دانش آموزاني که مادر نداشتند و يا با مادر خود زندگي نميکردند و دانش آموزان چند معلوليتي، از ليست حذف گرديد.
نهايتاً از مجموع ٧٨ دانش آموز واجد شرايط ، ٣٠ نفر، از طريق نمونه گيري تصادفي ساده انتخاب شدند و با مادران آنها تماس گرفته شد و براي شرکت در پژوهش از آنها دعوت به عمل آمد.
براي سنجش ميزان سازگاري، از پرسشنامه سازگاري بل استفاده شد. اين مقياس در سال ١٩٦١ توسط پروفسور بل تدوين شد و از ١٦٠سؤال در پنج خرده مقياس ٣٢ سؤالي تشکيل شده است که سازگاري را در پنج حيطه شامل : سازگاري در خانه ، سازگاري تندرستي، سازگاري اجتماعي، سازگاري عاطفي و سازگاري شغلي ميسنجد. آزمودني، به صورت بلي و خير به سؤالها پاسخ ميدهد. شيوه نمره گذاري اين مقياس ، به صورت صفر و يک ميباشد و بر اساس ميزان نمره کسب شده ، ميزان سازگاري فرد در هر حيطه ارزيابي ميشود. کسب نمرات بالا، نشان دهنده سازگاري کمتر و اخذ نمرات کمتر نشان دهنده سازگاري بيشتر است . اعتبار کل سياهه توسط بل ٠.٩٤ برآورد شده است (١٧).
اين مقياس ، به وسيله دلاور براي جانبازان ورزشکار ايران ، استاندارد شده است ؛ همچنين توسط آقا محمديان شعرباف ، مورد مطالعه اعتباريابي قرار گرفته است . ميزان پايايي اين پرسشنامه نيز توسط قاسمي و پورسيّد، مورد تأييد قرار گرفته است (١٧).
براي سنجش ميزان عزت نفس ، از مقياس عزت نفس روزنبرگ استفاده شد که يکي از پراستفاده ترين ابزارها در اين زمينه بوده و داراي روايي و پايايي بالاست ؛ به طوريکه ضريب آلفاي کرونباخ آن توسط ساجدي ٠.٨١ محاسبه شده است (١٨).
اين مقياس شامل ١٠ عبارت است که از آزمودني خواسته ميشود، به عباراتي که در مورد او صادق است ، پاسخ مثبت و به عباراتي که در مورد او صدق نميکند، پاسخ منفي بدهد. پاسخ موافق به هر يک از عبارت هاي ١ تا ٥، ١+ دريافت ميکند و پاسخ مخالف به آنها ١- دريافت ميکند. پاسخ موافق به هر يک از عبارت هاي ٦ تا ١٠، ١- دريافت ميکند و به پاسخ هاي مخالف به اين عبارت ها ١+ تعلّق ميگيرد. نمره بالاتر از صفر، نشان دهنده عزت نفس بالا و نمره کمتر از صفر نشان دهنده عزت نفس پايين است ؛ بنابراين هر چه نمره بالاتر باشد، به همان اندازه سطح عزت نفس بالاتر خواهد بود و برعکس . Lorenzo ضريب آلفاي کرونباخ ٧٨% را براي نسخه انگليسي اين مقياس گزارش داده است (١٩).
در اين پژوهش نيز اعتبار اين مقياس ، با محاسبه ضريب آلفاي کرونباخ ، ٠.٩٣ و پايايي آزمون - بازآزمون آن ٠.٨٥ محاسبه شد.
پس از انتخاب نمونه و کسب رضايت آگاهانه براي شرکت در مطالعه ، پيش آزمون به عمل آمد؛ سپس آزمودنيها به مدت ١٢ جلسه و هر هفته ٢ جلسه ٢ ساعته و به صورت گروهي، تحت آموزش دو مهارت خودآگاهي و ابراز وجود، از مجموعه مهارت هاي زندگي قرار گرفتند. آموزش ، توسط يک کارشناس ارشد روانشناسي و در سالن اجتماعات يکي از مدارس مورد مطالعه انجام گرفت . در هر جلسه ، محتوا و تکاليف جلسه قبل ، به طور خلاصه مورد بحث و بررسي قرار ميگرفت و سپس محتواي جلسه جديد آموزش داده ميشد. کار در گروه هاي کوچک ، مشکل گشايي، ايفاي نقش ، ارائه راه هاي حلّ مشکل و پرسش و پاسخ در طول هر جلسه انجام ميگرفت و تمريناتي نيز براي جلسه آينده تعيين ميشد (جدول ١). ٣ هفته پس از اتمام جلسات آموزشي، پس آزمون براي آزمودنيها اجرا شد. داده هاي حاصل از پرسشنامه هاي پيش آزمون و پس آزمون ، به کمک نرم افزار آماري SPSS (ويرايش ١٥) و آزمون t زوجي، مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت . مقدار ٠٠٥>P به عنوان سطح معنيداري تفاوت ها در نظر گرفته شد.

يافته ها
در اين پژوهش ، ٣٠ نفر از مادران کودکان کم توان ذهني شهرکرد مورد بررسي قرار گرفتند. ميانگين سني کودکان ٣.٨±١١.٣ سال بود که ١٨ نفر از آنان را دختران تشکيل ميدادند. ميانگين سني مادران ٦.٨±٣٣.٢ سال بود. ٩٣.٣ درصد (٢٨ نفر) مادران ، خانه دار بودند. در ٧٣.٣ درصد موارد (٢٢ نفر)، سطح تحصيلات مادران ، ديپلم و کمتر بود و در ٦٦.٦ درصد موارد (٢٠ نفر)، آزمودنيها داراي وضعيت اقتصادي متوسط بودند. در جدول ٢، ويژگيهاي دموگرافيک مادران و کودکان کم توان ذهني شرکت کننده در پژوهش آمده است .
در جدول ٣، يافته هاي مربوط به ميانگين ، انحراف معيار و تفاضل نمرات پيش آزمون و پس آزمون عزت نفس ، سازگاري کلي و مؤّلفه هاي آن آورده شده است . همانگونه که ملاحظه ميشود، ميانگين نمرات سازگاري کلي و تمامي مؤّلفه هاي آن ، در پس آزمون کاهش يافته است . نمره سازگاري اجتماعي، بيشترين و نمره سازگاري شغلي کمترين کاهش را نشان ميدهد؛ از طرفي ميانگين نمره عزت نفس آزمودنيها در پس آزمون ، افزايش قابل ملاحظه اي يافته است .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید