بخشی از مقاله

بررسی اثر افسردگی بر اشعار فروغ فرخزاد

 

چکیده

اگر نگاهی عمیق بهآثار ادبی نویسندگان و شاعران بیندازیم تأثیر و ارتباط تنگاتنگ ادبیات و روانشناسی را بهخوبی میتوان مشاهده کرد. روحیات و حالات روانی خالق اثر ادبی بر آن اثر تأثیر گذار است. بهواقع میتوان گفت آثار ادبی بیان کنندهي جلوههاي برونی روان آفریننده اثر هستند. فروید عقیده دارد هنر یک مکانیزم روانی براي براي تسکین کامهاي برآورد نشده است. یکی از این حالات روانی اثر گذار، افسردگی است. افسردگی یکی از انواع بیماريهاي روانی است که در اثر فقدان و ناکامی، تعارضها و شکستهاي پی در پی، احساس ناامیدي و یأس و حس تنهایی در افراد رخ میدهد. همه افراد در دورههایی از زندگی خود دچار این حالات میشوند که البته با گذشت زمان نشانههاي این بیماري کاهش مییابد. اما برخی افراد دردورهي افسردگی دست به-اقداماتی از جمله خودکشی، مصرف مواد مخدر و... میزنند و برخی نیز در این دوره براي برون ریزي احساساتشان دست بهخلق آثار هنري مانند نقاشی، موسیقی و یا شعر می-زنند. این مقاله سعی در بررسی اثر افسردگی بر اشعار فروغ فرخزاد را دارد. بهنظر می رسد شاعر در دورههایی از زندگی خود بهسبب ناخرسندي از شرایط زندگی و اطرافیان، ناکامیها در زندگی شخصی و فقدانها یی که تجربه کرده دچار افسردگی شده و بازتاب حالات روانی در او اشعارش بهخوبی نمایان است. فروغ با صداقت و صراحت احساسات


خود را در شعر بیان کرده، و در همین اشعار اوست که یأس و ناامیدي و تنهایی بهگونه-اي مکرر بیان شده است. با تحلیل اشعار فروغ میتوان بهوجود افسردگی در وي پی برد.

کلید واژهها: فروغ فرخزاد، افسردگی، ناامیدي، مکانیزم روانی، بازتاب روان در شعر، تحول فکر و احساس.

مقدمه

پیوند روان کاوي و ادبیات از همان روزهایی آغاز شد که فروید نامهاي ادبی پر آوازهاي چون ادیپ و نرگس، یا یوسف و ساد را فراخواند تا بر مفاهیم روانکاوي خود نامی بگذارد و فرضیههاي پیچیده آن را بهکمک بار معنایی آشناي این نامها روشنتر و سادهتر کند. در دهههاي آغازین قرن که نویسسندگانی چون: ویلیام فالکنر1، جیمز جویس2 و ویرجینیا وولف 3داستانهایشان را مینوشتند هیچچیز بهتر از دانش نوپاي روانکاوي و بنیاديترین مفهوم آن یعنی ناخودآگاهی، براي نشان دادن پریشیدگیهاي روانی انسانی که با پاي نهادن بهدنیاي مدرنیته از آرامش و یکپارچگی خاطر فاصله گرفته بود بهکارشان نمیآمد.

در واقع ادبیات مستقیماً با قواي عاطفی و عالم درونی انسان سروکار دارد و ممکن است گاهی بهرفع مشکلات معنوي و تقویت اعتدال روانی افرادکمک کند، بهویژه شعر که پیش از هر چیزي عکس العملی در قبال انگیزهاي خاص با زمان و حالتی معین و مشخص است و هر شاعر بسته بهنگرش، آموزه و ویژگیهاي روانی، و تجارب فردي ویژه-اي در چگونگی آفرینش شعر دارد. با تحلیل صحیح آثار ادبی میتوان تا حدي بهماهیت روانی نویسنده یا گوینده پی برد. »فروید« معتقد است که هنر مند با پناه بردن به-خلاقیت بهطور موفقیت آمیزي از دنیاي واقعیت گریخته و با لذت و آرامش حاصله از خلاقیت هنري قادر بهمواجه با دنیاي واقعی میگردد. در روان کاوي فروید

نوشتار(نوشتن) مثل رویا زمینهاي براي بازتافتن کشمکشهاي روانی و آرزوها و ترسهاي سرکوفته و ناهشیار نویسنده آن است (یاري، .(23: 1374 رابطه روانکاوي و ادبیات امروز بهجاي رابطه پزشک و بیمار، رابطه دو نظام اندیشه است که با زبانی شدن ساختار ناخودآگاهی و با متن شدن روان، بهیکدیگر نزدیک میشوند و یکدیگر را به-پرسش میگیرند. یکی ناخوداگاه آن دیگر است و این یک از راه آن دیگري سخن می-گوید و کار ناقد روانکاو از این چشمانداز یعنی توجه بهاین معنا که ساختار ادبیات همان ساختار ذهن است.
افسردگی1

از جمله واکنشهاي انسان عصر مدرنیته در برابر تنیدگیهاي حاصل از عدم آرامش، افسردگی است. افسردگی یکی از شایعترین اختلالهاي روانی است. بررسیها میزان شیوع این اختلال را بهطور کلی%3-4 و در زنان دو برابر مردان گزارش نمودهاند. افسردگی نهتنها بهدلیل شیوع نسبتاً بالا، بلکه بهدلیل پیامدهاي زیان بار آن مثل بستري شدن و خودکشی مورد توجه بسیاري از پژوهشگران است. چندین عامل ممکن است در بروز و شیوع افسردگی نقش داشته باشد. رویدادهاي منفی زندگی و پائین بودن سطح حمایت اجتماعی دو عامل مرتبط با افسردگی دانسته شدهاند. استرس و رویدادهاي منفی زندگی، بهشرایط یا رویدادهایی گفته میشود که فرد در زندگی با آنها روبرو می-شود ولی با امکانات و توانمنديهاي کنونی فرد هماهنگی ندارد. بنابر این؛ دچار تعارض

و کشمکش روانی میشود (لازاروس و فولکمن2، 86: 1984، بهنقل از بخششانی و همکاران). چندین پژوهش وجود رابطه میان رویدادهاي منفی زندگی و سلامت روانی را مورد تأیید قرار دادهاند و بر این باورند که احتمالا بهدلیل ویژگیهاي فردي، اثر استرس

و رویدادهاي منفی زندگی از شخصی بهشخص دیگر متفاوت است. تغییر کوچکی در زندگی برخی افراد، آنها را بهشدت تحت تأثیر قرار میدهد در حالی که برخی دیگر حتا در رویارویی با رویدادهاي شدید و فراوان زندگی هم دچار اختلال نمیشوند و یا عوارض اندکی نشان میدهند. متخصصان بهداشت روانی بر این باورند که واکنش افراد در برابر

رویدادهاي استرس آمیز و نیز میزان فشارزائی رویدادها تحت تأثیر عوامل گوناگون اجتماعی و فردي است.
ویژگیهاي خلقی افراد افسرده
فردي که دچار افسردگی است حالتهایی چون در خود فرورفتن، احساس تنهایی شدید، بیعلاقگی، اضطراب ، اختلال خواب و بیاشتهایی را از خود نشان میدهد و در برخی موارد این نشانهها با افکار خودکشی و اقدام بهآن همراه است (لیندزي و پاول1، ترجمه نائینیان، .( 128: 1378 فرد افسرده احساس پوچی میکند و زندگانی را بیهدف و پایانش را مرگی بینتیجه میبیند. هر کار و فعالیتی بهنظرش پوچ و واهی میرسد. هر تفریح و سرگرمی برایش تکراري و کسالت آور است و نمیخندد. احساس فشار روانی میکند. خیلی کم حرف میزند. گوشهگیر است. از درس و کار کناره میگیرد. فعالیتهاي اجتماعی او بهشدت کاهش مییابد. ممکن است احساس گناه و تقصیر کند و مثلاً از کاري که سالها پیش انجام داده احساس تقصیر و عذاب میکند. بسیار بدبین شده و تصور میکند اوضاع موجود بههیچ وجه رو بهبهتر شدن نخواهد رفت

و کاملاً نا امید است.

بررسی اثر افسردگی براشعار فروغ

فروغ دادهي جامعهاي ناسالم بود که دشمنی، بدگمانی، تظاهر و بیاعتمادي از ویژگی-هاي آن بوده و ناگزیر زوال، بیعدالتی و فساد واژههایی ملموس در پیرامون و در ذهن و زبان او بودند.
وقتی که اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود....»فرخزاد، 1384، پنجره: .«283

وقتی که چشمهاي کودکانه عشق مرا با دستمال تیره قانون می بستند...»همان، 1384، ایمان بیاوریم بهآغاز فصل سرد: .«283

و در بیان بیاعتمادي بهجامعه و افراد متظاهر مینویسد:

ستارههاي عزیز ستارههاي مقوایی عزیز

وقتی در آسمان دروغ وزیدن میگیرد دیگر چگونه میتوان بهسورههاي رسولان سرشکسته پناه آورد »همان، 13384،ایمان بیاوریم...: .«269

و این جهان پر از صداي حرکت پاهاي مردمی ست که همچنان که تو را می بوسند

در ذهن خود طناب دار تو را میبافند »همان، .«271 :1384

شاعر در تلاشی بر اساس ایمان، خواستهاي جز دستیابی بهحقیقت نداشت و در تجربهاي سخت، با قاطعیت و یقین بهدنبال پدیدهاي اسرار آمیز و ناشناخته گام برداشت و در این راه با خود جنگید، گاه با محیط سر ناسازگاري داشت، گاه آشفته پریشان بود و گاه واقعیتهاي تلخ را پذیرفت و آنها را در شعرش بازتاباند.

فروغ در اشعارش صادقانه خویش را بیان کرد و براي سازگاري با جامعه و قراردادهایش تظاهر نکرد. او در شعر ها و نامهها و روابطش، خود را آن گونه که بود نشان داد و بی-اعتنا بهقراردادهاي اجتماعی آنگونه که میخواست زندگی کرد. گاه بهخلوت خود پناه میبرد و روزها را در انزواي دلخواه خود میگذراند. بر اساس آزمایشهاي روان شناسانه-اي که آبراهام اچ مزلو در باب هنرمندان و چهرههاي تاریخی مشهور انجام داد، مشخص شد که میل انزوا طلبی در آنان بیش از افراد معمولی است (فروم، .(36 :1378

پوران فرخزاد، خواهرش می نویسد: فروغ احوال روحی متفاوتی داشت. در هر ماه، دو سه بار دچار بحرانهاي روحی می شد که در این روزها از هر کس و هر چیز میگریخت. در اتاق را بهروي خودش میبست.

آزمایشهاي روان شناسان بر روي افراد خودشکوفا و کمال طلب نشان میدهد افرادي که از تواناییهاي بالقوه خود بهطور کامل در راه کمال بهره میگیرند، گاه افسرده، کج خلق، خودخواه، عصبی و آزاردهنده اند و فروغ عاصی نیز در زمانهي دروغ و تظاهر، فارغ از چنین رفتارهایی نبود.

فروغ از همان زمان که شروع بهشعر گفتن کرد بدون حق شد. حق دیدن فرزند را از او گرفتند.حق تنها زندگی کردن و اصولاً زندگی کردن را از او گرفتند. هیچ کس او را نمیفهمید و آنها که میتوانستند او را بفهمند و با او مهربان باشند بهخاطر قیود احمقانه اجتماعی او را تنها گذاشتند. فروغ تنها و در نهایت بدبختی مانند کرم ابریشم دور خود دیواري ساخت و در میان آن در نهایت ظرافت متولد شد. نامههاي او همیشه با این جمله شروع می شد:

مثل همیشه بدبخت و تنها هستم.

اگر می توانستم خودم را در یک ثانیه از قید این زندگی آزاد میکردم.

تنها هستم، تنها، و بدبختی تمام زندگیم را فرا گرفته و هیچ کس این را نمی داند.

شعر فروغ زندگی شاعر است در لحظههاي ناآرام هستی. گسترهاي است از رنج حضور و دغدغهها و دردمنديهاي جهان عینی که انسان را بهنگرش تازه دعوت می کند . شعر پرتپش شاعر، محصول سرگردانیها، آرزوها، نیازها، دردها و اندیشههاي اوست و چنان با عینیت زندگی در آمیخته است که گذار پندارهاي او را از مرحلهاي بهمرحله دیگر نشان میدهد.

در واقع شعر شاعرنهان اوست که بهشکل شاعرانه عرضه شده است . ذهن پویاي اوست که خود و پیرامونش را تصویر کرده است؛ و آمیزهاي از جهان درونی و شخصی شاعر و نیاز هاي جمعی اوست که گسترهي آن بهافقهاي باز و گسترده اندیشههاي شاعر ارتباط دارد.

فروغ از همه ناامید است و بههیچ کس اعتمادي ندارد. بهدنیا و انسانهاي اطرافش بدبین و همه را نسبت بهیکدیگر بیتفاوت میداند.
من از جهان بیتفاوتی فکر ها و حرفها و صداها میآیم
و این جهان بهلانه ماران مانند است

و این جهان پر از صداي حرکت پاهاي مردمی ست که همچنان که تو را می بوسند

در ذهن خود طناب دار تو را می بافند (فرخزاد،1384، پنجره، .(283

فروغ همیشه خود را تنها احساس میکند. همیشه در خود فرو رفته، غمگین و بی پناه است. زنی تنها که در آستانه فصلی سرد ایستاده است و هستی زمین را آلوده میداند:

و این منم زنی تنها
در آستانه فصلی سرد در ابتداي درك آلودهي زمین (همان، 1384، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد:.(266

گاهی شدت غم و ناامیدياش بهحدي می رسد که فکر میکند هیچ کس او را نجات نخواهد داد و هیچ چیز جز مرگ و نیستی او را آرامش نخواهد بخشید:

نجات دهنده در گور خفته است

و خاك، خاك پذیرنده

اشارتیست بهآرامش (همان، 1384، ایمان بیاوریم...: .(267

ونا امیدي اش ناشی از شکست در زندگی زناشویی، جدا کردن فرزندش از او و تحمل کردن اطرافیانی بود که او را درك نمیکردند. و شکست در عشق بهقدري براي او سنگین است که دیگر هیچ امیدي بهعشق ندارد و آن را چون سایه اي بیاعتبار میداند:

در سایه اي خود را رها کردم در سایه بیاعتبار عشق در سایه فرار خوشبختی در سایه ناپایداريها

و یا در شعر گذران میگوید: آن چنان آلوده ست
عشق غمناکم با بیم زوال (گذران: .(163

حس تنهایی همیشه با او همراه است تا جایی که آرام با پاي خود به سرزمین مرگ و نیستی میرود.

تنها تر از یک برگ با بار شادي هاي مهجورم

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید