بخشی از مقاله

چکیده

توجه به زنانهنویسی در پژوهشهای زبانشناختی پیرامون عوامل اجتماعی مؤثر بر زبان، قابل بحث است که در آن متغیّر »جنسیت« به عنوان یک عامل مؤثر بر زبان معرفی میشود. این مسئله نخستین بار از سوی فمنیستهای موج دوم مطرح شد، اعتراضات آنان باعث شد، زبانشناسان اختلافات زبانی زنان و مردان را در آثارشان بررسی کنند؛ در نتیجه به مقوله جنسیت که بیاهمیّت مانده بود، توجه ویژهای نشان داده شد. براساس نظریه جنسیت، برخی منتقدان از زبان و جنبههای زنانه در ادبیات زنان سخن گفتهاند و معتقدند که بر مبنای آن زنان، زبان و ادبیاتی متمایز از زبان و ادبیات مردان دارند که میتوان از آن به اصطلاح »زنانهنویسی« یاد کرد. البته این امر قابل تعمیم نیست ولی در مواردی زنانه-نویسی در آثار زنان دیده میشود.

در این مقاله با هدف بررسی و بحث درباره زنانهنویسی، دیوان اشعار فروغ فرخزاد، شاعر برجسته ادبیات معاصر بررسی شده است؛ بررسی نشان میدهد، فرخزاد از برجستهترین شاعران معاصر است که زنانهنویسی درعارشاش کاملاً آشکار است، مخصوصاً در دوره اول شاعری، او به هرچیز با نگاه یک زن مینگرد و شعرش سرشار از زنانگی است، در دوره دوم شاعری، علاوه بر زبان زنانه با دیدگاه یک انسان اندیشمند و شاعر متعهد اجتماعی شعر میگوید اما به طور کل جنسیت بر اندیشه او تأثیر بسزایی گذاشته است که در انتخاب مضمون شعر، واژگان و ترکیبات، صورخیال و لحن گفتار بیان قابل مشاهده است.

کلیدواژهها: زنانهنویسی، جنسیت، فمنیست، فروغ فرخزاد.

1 مقدمه

در بررسی ادبیات فمنیستی از دیدگاه زبانشناسی، در ارتباط زبان و اندیشه، زبانشناسان برآنند که زنان نسبت به رفتارهای زبانی خود و دیگران حساستر از مردانند و در یک بافت رسمی، بسیار بیش از مردان به زبان معیار پایبندتر هستند؛ زیرا حساسیت ایشان نسبت به موقعیت اجتماعیشان سبب میشود که از الگوهای رسمیتر و گونههای معتبر زبان استفاده کنند. برخورد زنان با زبان به مثابه رفتار اجتماعی بسیار متفاوت با مردان است - فتوحی،400 :1390 - 401 در این ادبیات، نویسنده و شاعر پنداری خاص خود دارد یعنی زن بیش از آنکه به فرمان خودآگاه رفتار کند به اشارات ناخودآگاه گوش میدارد و بیش از آنکه به مغز رجوع کند با قلب خود میاندیشد.

لاجرم رفتار خاص خویش را دارد و در انتقال اندیشه، زبان زنانه را به کار میبرد. بنابراین در دیدگاه منتقدان معاصر، نوعی رابطه مستقیم یا تأثیر نظاممند بینمتغیّر جنس و زبان وجود دارد و آن حاصل انتخاب آگاهانه از میان ساختارهای زبانی موجود است که توسط اهل زبان صورت میگیرد. در اینجا گونه جنس، فرآیندی است که حاصل فعالیت آگاهانه و اجتماعی اهل زبان میباشد و نه محصول ساختهای از پیش تعیین شده. این تأثیر متقابل در ادبیات در شعر و داستان آشکار است زیرا زبان، بخشی از شخصیت و روانشناختی شخصیت است و وسیله ارتباط ساده در این مقوله است. پس زبان میتواند زبان خراسانی، زبان تاریخ، زبان مرد، زبان زن و زبان کودک باشد - «براهنی،. - 276 :1374

بنابراین گونههای زبانی زنان به طرزیمنظّم و قاعدهمند از زبان مردان متمایز است. این تفاوت را میتوان در سطوح مختلف زبانی از جمله: حوزه واژگان، لحن، قواعد زبانی و گفتمان مشاهده و طبقهبندی کرد.در این مقاله با این نگرش اشعار فروغ فرخزاد شاعر نامدار معاصر بررسی شده است، فرخزاد از شاعران معاصر است که اشعارش بر جنبههای زنانه استوار است و یکی از چند زن برتر معاصر است که زنانه نوشته است. به طور کل در ایران با وقوع مشروطه و تحول در ادبیات که به شکلگیری ادبیات معاصر انجامید، ادبیات زنانه نیز هویت مستقلی به خود گرفت.

تحوّلات سیاسی و اجتماعی کشور بر اندیشه زنان بسیار تأثیر گذاشت و موجب شد شاعران و نویسندگانی در ادبیات رشد کنند که در پی شناخت هویت زنانه خویش از زن و مسائل زنانه بگویند، زنانی مانند پروین اعتصامی،فروغ فرخزاد، سیمین دانشور، سیمین بهبهانی و دهها زن شاعر و نویسنده دیگر در ادبیات ما درخشیدند و آثار جاویدان از آنان برجای مانده است که نشان دهنده حضور پررنگ زنان در ادبیات معاصر است. در این پژوهش هم هدف اصلی، واکاوی و کشف ویژگیهای ساختاری و محتوایی زنانه در شعر فروغ است، موارد پژوهش دیوان کامل اشعار اوست و روش نگارش به صورت تحلیلی توصیفی خواهد بود. بعد از معرفی مختصر زبان زنانه، جنبههای زنانهنویسی با تقسیم بندی بیان شده است.

2 بیان مسئله

در آغاز قرن بیستم وقتی که جنبش زنان برای احقاق حقوق زنان مطرح شد. در حوزه ادبیات »زبان و نوشتار زنانه - ecriure feminine - « به عنوان گونهای تازه از زبان توسط نویسندگان و شاعران این جنبش به وجود آمد. در شکلگیری این جنبش بیشتر فمنیستهای تفاوتگرای فرانسه نقش داشتند. در سال » 1919ویرجینیا وولف« کتاب تأثیرگذارش را به نام »اتاقی از آن خود« منتشر کرد، متعاقب آن نهضتی به راه افتاد که منجر به برخورداری زنان از حق رأی و آموزش برابر شد و زنان اجازه ورود در عرصههای اجتماعی - سیاسی، اقتصادی و فرهنگی یافتند. - طاهری، - 88 :1388 در حوزه ادبیات نیز نویسندگان و شاعران بر زناهنویسی در برابر نوشتار مردمحور که ریشه در سنّت سلطه مردان داشت، تأکید کردند.

نویسندگانی چون ویرجینیا وولف، سیمون دوبوار، دوریس لسینگ نویسندگان زنی بودند که درباره زنان، داستان نوشتند، آنها در نگارش داستان به طور ناخودآگاه به دنبال موضوعات خاص زنانه رفتند و با بینش و نگرش زنانه به موضوعات نگریستند و برای بیان آن از شیوه-های خاص متفاوت با شیوههای داستان نویسی مردان سود بردند. - حسینی، - 95 :1384 بنابراین رفتهرفته در ادبیات تأثیر متغیر جنسیت در انتخاب واژگان و معنای شعر و داستان دیده شد. به گونهای که می-توان گفت »نظریه جنسیت« در زبان به عنوان تازهترین مرحله نقد فمنیستی گسترش یافت. با توجه به نظریه جنسیت، نظریهپردازان فمینیستی، زبان جنسیتی را در حوزه زبانشناسی استفاده کردند تا هویت متمایز زبانی زنان را توصیف کنند.

آنها میگویند هر دو جنس، نظامها یا کدهای ساختاری ویژه خود را دارند که گاه یک زبان نامیده میشود، زبانشناسان بسیاری مانند ترادگیل، پیتر، دبوراتن و لارنس ترسک، پژوهشهای تجربی مفصلی در اینباره انجام دادهاند. همچنین »توجه به نظریه جنسیت به نقد فمنیستی منحصر نمانده و به اندیشه فمنیستی در حوزههای تاریخ، مردمشناسی، فلسفه، روانشناسی و علوم نیز راه یافته است. جودیت شاپیرو مردمشناس فمنیست میگوید هدف پژوهش فمنیستی این

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید