بخشی از مقاله
بررسی معانی "آب" در شعر حافظ با توجه به حوزههای معناشناسی
چکیده
آب در نماد شناسی اسطوره های جهان یکی از پراهمیت ترین و مقدس ترین نمادهاست که حضور گستردهی آن در زندگی انسان، سرچشمهای برای حضور و جلوهگری بسیار آن در فرهنگ شعری ما شده است.
دیوان حافظ سرشار از ترفندها و شگردهای هنری در سطوح مختلف است و غزل های او پر از واژه ها و ترکیبات نوآفرید، صنایع لفظی و معنوی، مضمون های بکر، رمز ها و نمادها و ابهام های بی نظیراست. "آب" در دیوان حافظ یکی از واژه های پر بسامد و چند معنا است که در صورت ها و ترکیب های مختلفی چون آب رو، گلاب، سیلاب، آب عارض، خوناب، آب طربناک و... بکار رفته است. در غزلیات حافظ به دشواری می توان معانی را جدا از صورت توضیح داد بلکه این دو در کنار هم و در ارتباط با هم مورد بررسی قرار می گیرند. همچنین وجود کلمات و ترکیبات مبهم و رمزگونه و انواع ایهام، ما را به کشف معانی پنهان وامی دارد. اگر معنای سطحی و ظاهری شعر از طریق معنی قاموسی کلمات و نشانه های زبانی منتقل می شود، معانی دیگری نیز بر اساس نشانه های غیرزبانی و بافت های موقعیتی، البته در ارتباط با واژه های دیگر بیت منتقل می گردد.
در این مقاله معانی واژه ی آب بر پایه ی مشخصه های معنایی و ساختاری و نشانه های زبانی و روابط معنایی میان آنها با در نظر گرفتن نشانه های غیر زبانی و بافت های موقعیتی مورد بررسی قرار گرفته است. که نتیجه ی حاصل از این بررسی نشان می دهد که واژه ی پربسامد آب در دیوان حافظ، می تواند حامل بار معنایی و مفاهیم متعدد و متفاوتی چون آبرو، اشک، ارزش و اعتبار، طراوت و تازگی، عرق، شراب، چشمه و ... باشد.
کلید واژه ها: آب ، شعر حافظ، مشخصه های معنایی، نشانه های زبانی، نشانه های غیر زبانی( معانی بافتی).
-1 مقدمه
هر شاعری با امکانات نامحدود زبانی قوم و زمان خویش روبرو است؛ اما در این بهره برداری با محدودیت هایی ناشی از وزن، قافیه، نوع شعر ( حماسی، تغزلی، حکمی، مدح و...) ، ملاحظات سیاسی، اجتماعی و مذهبی و... مواجه است. اما علاوه بر اینها شاعر با مشکل اساسی تری روبرو است؛ گاهی اوقات بکارگیری واژه ها و صورت های دیگر زبانی برای بیان تجربه های شخصی شاعر سودمند نیست و شاعر به ناچار برای بیان این تجربه های خود باید از فنون و شگردهایی بیرون از
1
توانایی های شناخته ی زبان استفاده کند( پور جوادی، .(39 :1365 این شگردها و امکانات هنری در سطوح مختلف واجی، واژگانی، صرفی، نحوی، بدیعی و عروضی وجود دارد.
خواجه حافظ شیرازی بی گمان از درخشان ترین ستاره های آسمان ادب فارسی است و سروده های او سرشار از ترفندها و شگردهای گوناگون هنری است که این ترفندها را به شیوه ی خاص خود به کار می برد. غزل های او سرشار از واژه ها و ترکیبات نوآفرید، صنایع لفظی و معنوی کم نظیر، مضمون های بکر، رمزها و نمادها، اصطلاحات و اشارات نامأنوس، ابهام های بی نظیر است که همه ی این شگردها را در ارتباط با یکدیگر و در کنار هم باید مورد بررسی قرار داد.1 واژه ها و کلمات در سر خامه ی جادویی حافظ، تبدیل به پدیده ای هنری شده اند و موجودیت آنها دگرگون شده است و دیگر نمی توان آن ها را در همان جایگاه پیشین دید و شناخت. این واژه ها که از زبان هنجار گریخته و هنری شده اند، با خصلت و ویژگی های تازه ای که یافته اند، صورت و معنا را در اثر هنری به گونه ای جدا نشدنی به هم آمیخته اند.( حسن لی،(170 :1388 در غزل های حافظ به دشواری می توان معانی را جدا از صورت توضیح داد و این دو را از یکدیگر تفکیک کرد زیرا معنی و محتوی چیزی جدا از صورت نیست بلکه این دو در کنار هم و با هم باید مورد بررسی قرار بگیرد. از جمله عواملی که شعر حافظ را از دیگر شاعران کلاسیک پارسی زبان متمایز و برجسته می کند، جنبه ی کتمان هم در حوزه ی مضمون و معنی و هم در حوزه ی صورت است. وجود کلمات و ترکیبات و تصویر ها و انواع ایهام و ظرایف زبانی و ساختاری در شعر حافظ، ما را به کشف معانی مکتومی که وجود آن را به گونه ای مبهم احساس می کنیم وادار می سازد. اگر معنی سطحی و ظاهری شعر از طریق معنی قاموسی کلمات و نشانه های زبانی در سطح دلالت اولیه به خواننده منتقل می شود، اشاره های ضمنی متعددی نیز از راه دلالت های ثانوی آن نشانه ها به اقتضای زمینه منتقل می گردد.(پورنامداریان،:1382 .(88 دو پهلویی و چند جانبه بودن کلمات و تناقض مضامین شعر حافظ، خواننده را دچار تردید می کند و این ابهام غیر عادی بودن هم در حیطه ی مضمون و معنا و هم در قلمرو صورت و ساختار است که منجر به کشف و شهودهای تازه می شود.
بر همه ی سخن شناسان روشن است که پیوند واژگان و تراکم معانی، از بنیادی ترین ویژگی های یک سروده ی خوب است. ( حسن لی، .(169 :1388 منظور از تراکم معانی این است که شاعر واژه ها و ترکیب ها را به گونه ای گزینش کند و آنها را در کنار هم قرار دهد که سروده ی او تنها به یک معنی محدود نگردد بلکه بتوان از زاویه های مختلف، معانی متفاوتی از آن دریافت. که آشنایی عمیق حافظ با امکانات معنایی کلمات و ترکیبات ممکن آنها به او اجازه می دهد تا به همان اندازه که از امکانات لفظی کلمات استفاده می کند، در برقراری و ایجاد تناسب ها 2 ی معنایی سود ببرد. کمتر کلمه ای در دیوان حافظ می توان یافت که ظرفیت ابهام و ایهام آفرینی معنایی داشته باشد و حافظ از آن استفاده نکرده باشد. یکی از کلماتی که دارای معانی مختلفی در دیوان حافظ است، واژه ی " آب" است.2 استفاده از واژه ی آب و واژه هایی که بطور مستقیم و غیر مستقیم با آب مرتبط هستند، مختص غزلیات حافظ نیست، این واژه در معانی و مفاهیم گوناگونی چون آب ، اشک، آبرو، رونق و... در آثار شعرا بکار رفته است. آنچه نویسنده ی این مقاله را بر آن داشته است که به بررسی این واژه در دیوان حافظ بپردازد، بسامد بالای این واژه و معانی و کاربردهای مختلف آب در غزلیات حافظ است .
اساس کار در این مقاله بر مبنای بیت است؛ یعنی آب و واژه های مرتبط با آن در سطح بیت و در محور همنشینی کلام تحلیل می شوند. از این رو در این مقاله سعی شده است که واژه ی آب در گسترهی غزل ها و ابیاتی که این واژه ، در آنها بکار رفته و در ارتباط با واژه های دیگر بیت مورد بررسی قرار گیرد تا مفاهیم پنهان در این واژه بطور دقیق تر نمایان شود.
2
-2 چارچوب نظری
-1-2 درآمدی بر معناشناسی
پاسخ بیشتر مردم به این سوال که زبان برای چیست؟ یا کارکرد و وظیفه ی زبان چیست؟ این است که وظیفه ی زبان، بیان و انتقال معانی است و معنی یکی از جنبه های اجتناب ناپذیر زبان است. اگر زبان شناسی را مطالعه علمی زبان در نظر بگیریم، می توانیم بگوییم که معنی شناسی نیز مطالعه ی علمی معنی است( صفوی، .(14 :1386 معناشناسی با توصیف معنای کلمه ها و جمله ها سروکار دارد. جدا کردن بخش معنی شناسی از دیگر بخش های اصلی زبان شناسی، به این معنی نیست که در آن بخش ها مثلا در صرف یا نحو به معنی توجه نمی شود، ما حتی برای تشخیص واج های یک زبان از یکدیگر، براساس معنیشناسی است که متوجه می شویم که چه آواهایی در یک زبان واج به حساب می آیند چون واج ها موجب تغییر معنی شده و معنی را در کلمه عوض می کنند.3 بنابراین معناشناس در حوزه ی کار خود با واحدهایی چون تکواژ به عنوان کوچکترین واحد معنادار زبان سروکار دارد. معنی شناس علاوه بر تکواژ به واحد بزرگ تری یعنی واژه نیازمند است؛ زیرا برای فهمیدن معنی بعضی از واژه ها صرف دانستن معنی تکواژه ها سودمند نیست. اما گاهی اوقات با دانستن معنی تکواژها و واژه ها قادر به فهم معنی جمله ها نیستیم. به این ترتیب ما به غیر از واحدهای تکواژ و واژه به واحد جمله نیز برای مطالعه ی معنی نیازمندیم. در معنی شناسی نمی توان هیچ کدام از این سه واحد اصلی را نادیده گرفت؛ زیرا با نادیده گرفتن هر یک از آنها، مطالعه ی معنی جامعیت خود را از دست خواهد داد( صفوی، .(21 :1386 البته قابل ذکر است که عوامل دیگری چون تکیه، آهنگ صدا و ریتم بخشیدن به جمله، سرعت در گفتار، ... در کنار مواردی چون موقعیت ها، سنت ها، آداب و رسوم، شرایط زمانی و مکانی ... در تغییر معنی موثرند و در فهم درست معنی باید مورد مطالعه و بررسی قرار گیرند که در بخش های بعدی بطور مفصل و دقیق به آنها می پردازیم. بنابر آنچه که گفته شد، تحلیل معنی در سطح واژه و تحلیل معنی در سطح جمله، هدف اصلی معنی شناسی زبانی است
بنابراین اگر بخواهیم معنای یک جمله را بفهمیم، باید دست کم دو چیز را بدانیم: یکی معنای تک تک واژه های آن جمله و دیگری تمامی جزئیات مربوط به ساخت دستوری آن. اما نکته ای که باید به آن توجه کرد این است که واژه ها به تنهایی فاقد معنا هستند در واقع واژگان و کلمات معنای خود را از ارتباط با واژه های دیگر میگیرند و هم چنین گاهی اوقات دو واژه ی هم معنا ، با توجه به کاربردی که دارند و بافتی که در آن مطرح می شوند، نوع تداعی آنها با هم فرق دارد. بنابراین آنچه که معناشناس برای رسیدن به معنای درست و دقیق باید به دنبال آن باشد، بررسی شرایط تولید و دریافت معنا در گفتمان است، تولید و دریافت دو نکته ی کلیدی و مهم در بحث معنا به حساب می آیند( شعیری، .(37 :1381 بحث تولید مربوط به گوینده و دریافت مربوط به شنونده یا دریافت کننده است. بدون شک گویندگان از حیث آگاهی و اطلاعات، سلیقه، فرهنگ، دیدگاه با یکدیگر متفاوتند و همین تفاوت ها سبب بروز دیدگاههای معنایی مختلف درباره ی موضوعی واحد می شود، علاوه بر اینها 4مسئله زمان و مکان نیز در بروز تفاوت معنایی نقش دارند. از طرف دیگر به دلیل تفاوت در درک هر فرد از موضوع مطرح شده، می توان نتیجه گرفت که تفسیرها و معانی نیز متفاوتند. بنابراین می بینیم که هر فرد در بررسی و مطالعه ی موضوع مورد نظر، دیدگاه های متمایزی دارد و با وجود این تفاوت ها و تأثیر آنها در به وجود آمدن تفسیرها و تعبیرهای مختلف، برای رسیدن به معنایی جامع و دقیق، باید همه ی جوانب و جنبه های معنایی را مورد توجه قرار دهیم.
در این مقاله، به بررسی معانی و تعبیرهای واژه ی آب در دیوان حافظ. از دو دیدگاه معناشناسی ساختارگرا و معناشناسی کاربردی می پردازیم.
3
-2-2 معناشناسی ساختارگرا
ساختارگرایان میگویند: هر زبان به مثابه ی نظام یا سازمانی است که خود از عناصر و واحدهایی تشکیل شده که با یکدیگر روابط دوجانبه دارند. این عناصر و روابط که یا واژگانی اند یا صرفی و نحوی و یا واج شناسی، باید در نسبت با یکدیگر و در ارتباط با هم تعریف شوند نه به طور مستقل و مجزا( صفوی، 1383 ، ج ( 23 :1 این روابط و همبستگی در سطوح واج ها، تکواژها و واژگان قابل بررسی است . از آن جائیکه زبان شبکه ی بهم بافته ای است که باید به عنوان یک کل در نظر گرفته شود. برای درک معنای یک جمله باید به تک تک واژگان آن جمله در ارتباط با یکدیگر توجه کرد. در واقع باید علاوه بر معنای واژه های آن جمله، ساخت دستوری و نحوی آن را مورد توجه قرار داد. فردینان دوسوسور ، پدر زبان شناسی نوین، اولین کسی است که به اندیشه های زبان شناسی نوین شکل داد و نظریات او در زبان شناسی ساختاری بسیار تأثیر گذار بود. یکی از نظریات سوسور که تقریبا در همهی مکتب های ساختارگرایی اساس کار قرار گرفت، مبحث "نشانه شناسی زبانی" است؛ وقتی ما واژه ی آب را به کار می بریم، این واژه از یک طرف زنجیره ای از اصوات و مجموعه ای از آواهای تولیدی است و از طرف دیگر چیزی است که در قالب نظام زبان مطرح می شود که رابطه ای متقابل با واحدهای دیگر این نظام دارد. سوسور این مورد دوم را تصور صوتی ما از مورد اول دانسته و آن را "دال" می نامد. بنابراین، دال پدیده ای ذهنی است و به نظام زبان تعلق دارد. سوسور، پدیده ای ذهنی که مصداق این دال در جهان خارج است را "مدلول" و رابطه ای بین آن دو را نشانه ی زبانی می نامد( صفوی، 1383، ج .(25 :2
بحث دیگری که سوسور مطرح می کند، شناسایی و بررسی عناصر سازنده ی یک جمله بر مبنای دو نوع رابطه ی "جانشینی و همنشینی" است که این دو نوع رابطه، اساس طبقه بندی و تجزیه و تحلیل زبان در همه ی مکتب های ساختارگرایی است) 4 باطنی، .(80 :1363 بنابراین در هر زبان، رابطه ی متقابلی میان عناصر و واحد های آن زبان بر روی دو محور همنشینی و جانشینی برقرار است. و به همین دلیل هر واحد زبانی می تواند در ارتباط با نقش های واحدهای همنشین با آن و نقش واحدهایی که در جانشینی با آن قرار می گیرند، تبیین شود.
از آن جائیکه شعر بر اصل تشابه متکی است، بدعت های شعری و صناعات نظم آفرینی در کنار هم به عنوان ابزارهای آفرینش شعر محسوب می شوند( سجودی، (123 :1380 و از طرف دیگر چون واژه ها در شعر معنی یا معانی زبانی خود را از دست می دهند و می توانند به معانی دیگری دلالت کنند، بنابراین ما نمی توانیم ادعا کنیم که بطور دقیق به معنای مورد نظر گوینده می رسیم. در واقع مخاطب ابتدا با نشانه هایی روبرو می شود که بر روی محور همنشینی در برابرش ظاهر شده اند و مسأله اصلی در این است که مخاطب یا رمز گشا پس از مواجه شدن با ترکیب تا چه حد می تواند به طور دقیق و قاطع به همان انتخاب مورد نظر رمزگذار برسد؟
-3-2 معناشناسی کاربردی
معناشناسی کاربردی یا نقش بافت در تعبیر معنا:
وقتی در معنی شناسی از بافت سخن به میان می آید، دو بافت مختلف مدنظر است؛ بافت درون زبانی و بافت برون زبانی( صفوی، .(49 :1386 بافت درون زبانی، محیطی است که پیرامون یک جمله قرار دارد. یعنی کلمات و عبارت هایی که پیرامون آن جمله است و ما را به برداشت و درک درستی از معنای جمله هدایت می کند و بافت برون زبانی یا بافت
4
موقعیتی، تمامی اشیاء و اعمالی را در بر می گیرد که پیرامون گوینده و شنونده قرار دارد. در چنین مواردی شنونده برای پی بردن به منظور گوینده به عناصر غیر زبانی پناه می برد در واقع واقعیت ها و رخدادهای محیط بیرون به درک ما از معنی جملات کمک می کند( مرادیان، .(1382:25
علم کاربرد شناسی که نخستین بار توسط محققانی چون چارلز موریس و پس از او رودلف کارناپ مطرح شد،( صفوی، (42 :1379 به بررسی مقصود گوینده و درک و دریافت شنونده از مطلب بیان شده می پردازد( یول، .(145 :1377 کاربرد شناسی به مطالعه ی ارتباط عناصر زبان با دنیای واقعی و مصداق آنها در بافت موجود می پردازد. بنابراین در این دیدگاه علاوه بر معنای دقیق واژه ها و جمله ها، جنبه های دیگر معنا که شامل مقاصد گوینده، دانش مشترک گوینده و شنونده از جهان خارج، انتظارات طرفین گفتگو و اصول و بافت کلی مکالمه است، مورد بررسی قرار می گیرد( اس. فالک، .(364 :1371 از آن جائیکه زبان به عنوان یک پدیده ی اجتماعی است، ارتباط تنگاتنگی با ساخت اجتماعی و نظام ارزش های جامعه دارد. محیط اجتماعی و ارزش های یک جامعه می تواند در زبان منعکس شده و روی زبان و حتی روی ساختار واژگان تأثیر داشته باشد. بنابراین زبان به عنوان یک پدیده ی اجتماعی که همراه با تحولات عمده ی جامعه، تغییر می پذیرد، در تمام موقعیت ها یکسان به کار نمی رود( ترادگیل، .(42 :1376 در واقع زبان نه تنها بر حسب ویژگی و خصوصیات اجتماعی گوینده نظیر طبقه اجتماعی، سن، جنس، میزان سواد و... بلکه بر حسب بافت اجتماعی و موقعیتی که در آن قرار دارد نظیر موقعیت عاطفی، موقعیت سیاسی، موقعیت رسمی یا محاوره ای، موقعیت طنز و... تغییر می کند. بنابراین علم کاربرد شناسی بیشتر به تحلیل مقصود افراد از سخنانشان می پردازد تا صرفا مطالعه ی معنای لغوی یا ظاهری کلمات یا جملات. و چه بسیار جملاتی که با در نظر گرفتن قواعد معنا شناسی و بررسی روابط نحوی واژگان، معنای صریح و حقیقی خود را دارد اما از منظر کاربرد شناسی مقصود گوینده چیز دیگری است.5
از نگاه علم معنی شناسی منطقی، بسیاری از اصطلاحات و ضرب المثلها و بخشهای دیگر ادبیات که شامل استعاره، مجاز، تشبیه ، کنایه و... است کاملا بیمعنی و غیرمنطقی مینماید. اما وقتی با رویکرد کاربرد شناسی مورد بررسی قرار گیرد، تعبیر درستی از آنها به دست می آید( مرادیان، .(31 :1382 زیرا وقتی ما بر اساس معناشناسی کاربردی و منظور شناختی با جملات و عبارت ها روبرو می شویم، فقط به معنای واژگان و روابط نحوی بین آنها اکتفا نمی کنیم بلکه بر اساس پیشفرضها و پیش انگاری ها و اطلاعاتی که با توجه به بافت آن جمله در اختیار داریم، به معنای دقیق و درست جملات و در واقع به منظور اصلی گوینده می رسیم. بنابراین برای بررسی معنای جمله، صرف نظر زبانشناسان ساختارگرا کافی نیست و امروزه عقیده ی آنها مبنی بر اینکه، کار معناشناس توصیف نشانه های صوری و عینی جمله است و نباید اجازه دهد که آگاهی او از معنای جملات مانع کشف این نشانه های صوری گردد، کاملا درست نیست. زیرا اطلاعاتی که شنونده برای تعبیر یک جمله یا عبارت از آن استفاده می کند، همه دارای نشانه های صوری و قابل مشاهده در رو ساخت نیستند بلکه شنونده علاوه بر عوامل زبانی و نحوی جملات از دانش معنایی و دانش غیر زبانی خود در درک جملات زبان استفاده میکند. که نمونهی آن را در مواجه شدن واژگان یا جملات مبهم می بینیم. در واقع دستور زبان و کاربرد شناسی متمم یکدیگرند و بدون بررسی این دو در کنار هم نمی توان به ماهیت درست و دقیق زبان پی برد. در واقع دریافت معنای درست و جامع زبان مستلزم دانستن معنای زبانی و معنای کاربرد شناختی است.
5
-3 بررسی معانی "آب" در شعر حافظ -1-3 ویژگیهای معنایی شعر حافظ
شعر حافظ مانند انسان، دارای دو بعد مادی و جسمانی و بعد الهی و روحانی است، بنابراین خواننده را در مسیر مستقیم یک فکر و اندیشه خواه زمینی و خواه آسمانی هدایت نمی کند بلکه او را در بیان حقایق و واقعیت های گوناگون این دو سرگردان می کند. در دیوان او در کنار اشعار و غزلیات عرفانی، اشعار غیرعرفانی نیز وجود دارد در واقع با انقلاب حافظ و دو بعدی کردن اشعارش، غزل توسعه یافته، توانست بار مسائل مختلفی چون فلسفه و عرفان، معانی اجتماعی، مضامین انتقادی، مسائل سیاسی و... را به دوش بکشد( خرمشاهی، .(35 :1381 کلمات و ترکیبات ، تصاویر، انواع ایهام و ظرایف و دقایق زبانی و ساختاری در شعر حافظ به گونه ای است که ما را به کشف معانی پنهانی که وجود آن را به گونه ای مبهم احساس می کنیم، وسوسه می کند که این جنبه ی کتمان هم در حوزه ی مضمون و معنا و هم در حوزه ی ساخت و صورت است( پورنامداریان، (1382:87 از طرف دیگر عواملی چون برجستهسازی ادبی6 که عامل پررنگ شدن زبان ادبی شعر است، موجب دور شدن مدلول از مصداق جهان واقعی شده و دریافت معنا را مشکل میکند. یکی از انواع برجسته سازی و در پی آن، هنجارگریزی، هنجارگریزی معنایی است. در زبان خودکار، هر واحد معنی دار زبان برحسب مؤلفه ها و مشخصه های معنایی خود و با توجه به قواعد ترکیب پذیری معنایی، به هنگام همنشینی با واحدهای دیگر، دچار محدودیت هایی در کاربرد است. قواعد ترکیب پذیری معنایی، مجموعه ی قواعدی است که مشخصه های معنایی واحدهای معنی دار زبان را نسبت به یکدیگر می سنجد( صفوی، 1383، ج (84 :2 آنچه درک معنا را برای ما میسر می سازد، قواعدی است که مشخصههای معنایی هر واحد معنی دار را با مشخصه های واحدهای دیگر می سنجد، در واقع این درک معنا از طریق قواعد خوانش صورت می گیرد. در واقع قواعد خوانش با محک زدن معنی واحدهای زبان در کنار یکدیگر، معنی هر واحد را تغییر داده و مبهم بودن آنها را اعلام میکند( صفوی، .(44 :1386 ابهام، زمانی مطرح میشود که ما هنگام روبه رو شدن با دلالت چندگانه، نتوانیم یکی از تعابیر را انتخاب کنیم. ابهام می تواند در سطح واژه، گروه و جمله باشد.
آشنایی عمیق حافظ با امکانات معنایی کلمات و ترکیبات آنها به او این امکان را می دهد که نه تنها از امکانات لفظی کلمات استفاده کند بلکه در ایجاد تنوع در تناسب های معنایی نیز سود ببرد. بنابراین چند معنایی و چند بعدی بودن کلمات از ویژگی مهم و برجستهی شعر حافظ است. یکی از این واژه ها که دارای معانی مختلفی در دیوان حافظ است، واژه ی "آب" است. در برخورد با شعر حافظ در مرحله ی اول معنی سطحی و ظاهری اشعار او از طریق معنی قاموسی کلمات و نشانه های زبانی درک و دریافت می شود اما در مرحله ی دوم معانی ضمنی و پنهان متعددی نیز از طریق نشانه های غیر زبانی و بافت و زمینه ای که در آن واقع است، منتقل می شود. که البته درک و فهم این معانی و پیام ها بسته به میزان ظرفیت و تجربه های خواننده و استعدادها و قوت های مکتوم در شعر است. آشنایی که خوانندگان جدی اشعار حافظ از ویژگی های محیط اجتماعی ، سیاسی و فکری آن دوره و شناختی که از افکار و عقاید و باورهای حافظ دارند؛ به درک درست تر و دقیقتری از پیام ها و معانی شعر او منجر می شود.7
معانی در شعر حافظ به چند طریق منتقل می شود:
-1 از طریق معانی قاموسی کلمات و رابطه ی دال و مدلولی زبان.
-2 از طریق پیوند نحوی و دستوری جملات و پیام هایی که از رابطه ی همنشینی در محور افقی زبان به خواننده منتقل میشود.
-3 پیام هایی که از رابطه ی جانشینی کلمات در نتیجه ی انتخاب در محور عمودی زبان حاصل می شود. -4 پیام هایی که از طریق شکل شعر، تصویرهای ارائه شده و صنایع بدیعی به کار برده شده، دریافت می شود.
6
-5 پیام هایی که با توجه به نشانه های غیر زبانی وجود دارد و خواننده بر حسب استعدادها و ظرفیت های ذهنی خود و با توجه به بافت و موقعیت موجود، آنها را در می یابد.8
-2-3 حوزهی واژگانی و ساختاری "آب"
همان طور که پیش از این گفته شد، اولین قدم برای بررسی معنا، بررسی ظاهری و سطحی و معنای قاموسی کلمات از طریق رابطه ی دال و مدلول زبانی است. زیرا اولین گام در درک شعر حافظ آشنایی با صورت شعر او است. یعنی خواندن صحیح اشعار او و دانستن معنای واژه های آن است. واژه ی "آب" در دیوان حافظ به صورت های مختلف ساده، مرکب، ترکیب وصفی، ترکیب اضافی و همچنین به صورت دال هایی که بدون واژه ی "آب"، شامل معنای آن هستند، آمده است.
-1-2-3 واژه ی "آب" به صورت ساده:
واژه ی آب به صورت ساده از واژه های پربسامدی است که در 46 بیت از ابیات دیوان حافظ آمده است. این واژه در اشعار حافظ و در رابطه با کلمات پیش و پس آن(در محور همنشینی)، گاهی در معنای اصلی و قاموسی و گاهی در معنای غیرحقیقی خود آمده است. از آنجاییکه "کلمه در شعر است که معنای دقیق خود را مییابد نه در فضای مجرد ترکیب اصوات آن" (شفیعی کدکنی، (457 :1389 بنابراین هر کلمه باید در درون متن و در ارتباط با کلمات دیگر متن مورد بررسی قرار گیرد نه مستقل از آن. بیشترین کاربرد واژه ی آب در شعر حافظ، کاربرد آب در معنی اصلی و حقیقی آن است
که در 19 بیت از ابیات حافظ تکرار شده است. که صفایی ندهد آب ترابآلوده (غزل (423
پاک و صافی شو و از چاه طبیعت به در آی
حافظ از مشرب قسمت گله ناانصافیست طبع چون آب و غزلهای روان ما را بس (غزل (268
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت وی مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت (غزل (15
اما گاهی این واژه در ساختار بیت و بهخاطر همنشینی با واژه های دیگر و در ارتباط با آنها از معنای قاموسی خود دور شده، در معانی دیگری چون اشک، می و شراب، ارزش و اعتبار و... آمده است که در میان این معانی و تعابیر، کاربرد معنای اشک در اثر ارتباط واژه ی آب با کلماتی چون دیده، چشم، سیل، سرشک، مژه و... بیشترین بسامد را داراست که در 11
بیت آمده است.
در هجر تو گر چشم مرا آب روانست گو خون جگر ریز که معذور نماندست (غزل (38
صد جوی آب بسته ام از دیده بر کنار بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت (غزل (91
مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی (غزل (432
هم چنین در ابیات دیگری واژه ی آب به خاطر همنشینی با واژه هایی چون خرابات، دیرمغان و ساقی، متضمن معنایی غیر معنای اصلی و قاموسی آن است که در معنای می و شراب به کار رفته است.
ای گدای خانقه بر جه که در دیر مغان میدهند آبی که دلها را توانگر میکند (غزل (199
ساقی بیار آبی از چشمه ی خرابات تا خرقه ها بشوییم از عجب خانقاهی (غزل (489
بنابراین واژه ی آب همیشه متضمن معنای اصلی و قاموسی کلمه نیست زیرا همانطور که پیش از این گفته شد، معنای قاموسی کلمه و بررسی روابط دال و مدلولی و نشانه های زبانی، تنها یکی از راه های انتقال پیام در شعر حافظ است
æ برای رسیدن به معنای درستتر و کاملتر از هر واژه، باید آن واژه را به عنوان یک جزء از اجزای کل نظام مورد بررسی قرار داد و به روابط همنشینی و پیوند آن با واژه های دیگر در محور افقی و همچنین به پیوند و ارتباط آن در محور عمودی
æ جانشینی و... توجه کرد زیرا کلمه در درون متن و کلام است که معنا مییابد نه جدا از آن.