بخشی از مقاله

تبیین فلسفی کارکردهای پنهان فناوری اطلاعات
مقدمه
در زمینه ماهیت فناوری رویکردهای متفاوتی وجود دارد که زیر عنوان رویکردهای انسان شناسانه و رویکردهای ابزار گرا دسته بندی می شوند. این دو نوع رویکرد نسبتاً متعارص، به تدریج در موضع گیری های مربوط به فناوری اطلاعات نیز متبلور گشته اند و مباحث مهم و چالش بر انگیزی را درباره خاستگاه و ذات فناوری اطلاعات نیز متبلور گشتهاند و مباحث مهم و چالش برانگیزی را درباره خاستگاه و ذات فناوری اطلاعات و همچنین پیامدهای اجتماعی و اخلاقی آن دامن زده اند. به رغم ساده انگاری موجود در رویکرد ابزار گرا که ارزیابی محصولات و پیامدهای فناوری اطلاعات را بر ارزیابی نگرشها و آرمانهای پدید آورندگان و بهره گیران آن استوار می کند و ذات آن را خنثی و از هر نوع بار ارزشی مبرا میداند، رویکرد انسان شناسانه مدعی است: فناوری اطلاعات دارای ماهیت هنجارین است و شاید بتوان گفت به خودی خود - فارغ از نیت های کاربران و گرایشهای گردانندگان آن - تبلور ارمان های اقتصادی، اجتماعی ویژه ای است. اگر چه در مورد تاثیر شگرف فناوری اطلاعات در دستیابی سریع، آسان و ارزان به اطلاعات فراوان اتفاق نظر وجود دارد و این کارکرد IT به عنوان مهمترین گام در جهت توسعه علمی و تکامل جامعه بشری مورد تقدیر و توجه قرار گرفته است، ولی درباره پیامدهای آن تردیدهایی جدی به چشم میخورد که ناشی از ماهیت پیامهای رسانهای است. پیامدهای رسانه ای، خلاف پیامهای مکتوب که حاوی مقولات معین، اهداف تصریح شده و دلالت های آشکارند؛ متضمن عناصر پنهان و اجزای نامعین یا پیش بینی نشدهٔ فراوانی میباشند. ویژگی نا آشکارگی در ذات پیام های رسانه ای، تبیین تمام کار کردها و آثار فناوری اطلاعات را دشوار ساخته، زمینه تردید را نسبت به پیامدهای ان و همچنین ارزیابی های مربوطه فراهم اورده است. این تردیدهای در حال گسترش، بستری برای ظهور و رشد پیشبینی های متفاوت و احتمالا متعارص درباره تحولات روان شناختی، معرفتشناختی و جامعه شناختی حاصل از فناوری اطلاعات ایجاد کردهاند. به رغم الگوی غالب در رویکردهای انتقادی که پیامدهای احتمالی فناوری اطلاعات را بر اساسی زمینه های اجتماعی موجود بررسی و پیشبینی می کند، در این مقاله تبیین کار کردهای پنهان فناوری اطلاعات مبتنی بر تحلیل زمینه های فلسفی آن است.
متافیزیک فناوری اطلاعات به نظر میرسد بنیاد فلسفی فناوری اطلاعات در تغییر جهت دانش از توصیف طبیعت به سوی شناخت انسان نهفته است. احتمالاً از زمانی که کانت توسط هیوم از خواب دگماتیسم بیدار شد و شناسایی ذات اشیا را محال دانست، به موازات اشکار شدن ضعفسف ادمی در دریافت واقعیت (Nonen) توانایی او در بر ساختن پدیدار (Phenomen) مورد توجه قرار گرفت. در قرن هفدهم کانت فلسفه را قانونگذاری خرد و شناسایی نسبت های هر گونه دانشی با مقولات فاهمه (نظیر: زمان، مکان، علیت) تعریف کرد. ک.
یاسپرس، کانت) سپس هگل معرفت ذهن را پیچیدهترین، ارجمندترین اور در عبیں حال آشکارترین نوع

معرفت بر شمرد (احمدی، معمای مدرنیته) و در فلسفه های مابعد کانتی، معرفتشناسی به جای وجودشناسی کانون فعالیت های فلسفی قرار گرفت. بر این اساس فلسفهٔ جدید بنیاد واقعی علم را انسان دانست و توصیف و تبیین «ماهیت انسان» را سرلوحه کار خویش قرار داد. ولی بنابر شکاکیت دکارتی قرار شد توسعه علوم انسانی فارغ از توصیف ها و تجویزهای معارف سنتی صورت پذیرد. از این رو علوم انسانی جدید آزادانه و با پرهیز از آمیختگی به ارزشها و باورهای رایج، از روش های علوم طبیعی برای طراحی فرضیه ها و آزمونها، جمع آوری شواهد و ارائه نظریه هایی درباره انسان بهره گرفتند و به تلاش های فراوانی در جهت توصیف واقع گرایانه ماهیت انسان دست زدند. رویکرد علمی در توصیف انسان متضمن تسامح نسبت به ساز و کارهای ذهن در «برساختن» فنومن ها به جای «شناختن » نو من ها بود و سبب شد. علوم انسانی منشی مقدس یابد. از این رو تذکر هیوم درباره پندار واقعیت به فراموشی سپرده شد. هیوم پیش از این گفته بود که هرگونه تلاش جهت تعریف ماهیت اشیا- از جمله انسان - با کمک فرایندهای ذهنی (نظیر: تداعی، تداوم، ربط علی) نوعی خیالپردازی است و حاصل بررسی خالصی طبیعت نیست، همچنین کانت یادآور شده بود که شناخت ذات اشیا ممکن نیست ولی در فضای حاصل از غلبه نگرش های پوزیتویستی، نظریه های علوم انسانی به منزله توصیف هایی عینی و ناب از واقعیت تلقی گردید. در نهایت خواب دگماتیسم بار دیگر فلسفه و علم جدید را فراگرفت(۱). در پی تحولات گسترده ای که تاریخ علم در زمینه افت و خیز مکرر پارادایمهای علمی - به خصوص تغییرات نظریه ای در فیزیک - شاهد بود، کم کم تردید نسبت به واقع نمایی علوم توسعه یافت. به تدریج نیچه، هیدگر، فیلسوفان علم و پست مدرنیست هایی چون فوکو پرده از بنیاد غیر عینی فلسفه و علم جدید برداشتند. انها متذکر شدند که برداشت علوم انسانی از «ماهیت انسان» فارغ از ظاهر اراسته و واقع گرایانه اش، از برخی عناصر ذهنی نظیر اهداف محقق، رویکرد غالب در ادبیات تحقیق، و الگوهای مسلط در روش تحقیق، جایگاه رشته علمی و پایگاه اجتماعی محقق، فناوری و امکانات تحقیقی و پیشینه تجربی محقق رها نمی باشد. (چالمرز، چیستی علم).
۱- فارغ از گرایشهای دو طیف معرفتشناسی های ایدآلیستی و رئالیستی، فلسفه اسلامی امکان بر ساختن «پدیدار» توسط علم را می پذیرد ولی تایید ارزشی نسبت به مدیریت علم را به نحوی مشروط میتوان از این فلسفه استنباط نمود. نظریه مشهور صدر المتألهین درباره «قیام صدوری نفس» که فاعلیت ذهن را در خلق دانش - به جای عکسبرداری از واقعیت - تبیین می کند (صدرا، شواهد ربوبیه) به خوبی تاثیرپذیری معارف از عناصر و الگوهای ذهنی نشان می دهد. همچنین نظریه علامه طباطبایی درباره «اعتباریات بامعنی الخص» که محل انتزاع مفاهیم مربوط به زندگی مدنی را نیازها و تجربیات زیستی - به جای جهان عینی - معرفی می کند (طباطبایی - مطهری، اصول فلسفه، ج ۲). تاثیر گذاری ذهن و محصولات ذهنی را بر مفاهیم بنیادین علوم اجتماعی اشکار می سازد. با این همه رویکرد فلسفه اسلامی به علم بر محور ارجمندی شناخت حقیقت و پرهیز از تحریف شکل میگیرد. این ارجمندی یک آرمان خیالی نیست، بلکه بر نوعی امکان معرفتشناختی جهت دستیابی به حقیقت استوار است. در معرفت شناسی اسلامی گرچه قیام نفس جهت تولید علم قیام حلولی نیست، یعنی نفس فاعل معرفت است نه ظرف دانش، ولی بهره گیری از منابع متنوع شناختی شامل: شهود حسی، شهود مثالی، استدلال عقلی، شهد عرفانی و بالاخره شهود معصوم (وحی)، امکان تحریف واقعیت را کاهش می دهد. بر این اساس، چون دستیابی به حقیقت ممکن است، تلاش معرفت شناختی جهت تصحیح و توسعه دانش یک ارزش اخلاقی بلکه بالاترین ارزش اخلاقی تلقی می شود. و از بیشترین توصیه ها برخوردار است.

اکنون بر اساس این بیدار باشی دوم نسبت به واقع پنداری علوم، تمدن مدرن شجاعانه خواستار گشودگی نسبت به ظرفیت های حقیقی و نه پنداری دانش است و میکوشد به جای حسرت و آندوه بر ناتوانی علم از درک «واقعیت»، ظرفیت آن را جهت بر ساختن «پدیدار» به کار گیرد. بر مبنای این مقدمه کوتاه می توان دریافت که معرفتشناسی کانتی به چند دلیل از ارکان متافیزیک فناوری اطلاعات است. ۱- این دیدگاه راه دستیابی به واقعیت را میبندد. آدمی صرفا ذیل «مقولات فاهمه» جهان هستی را به صورتی معنادار میفهمد. «مقولات فاهمه» قالب های ذهن هستند که برای فهمیدن جهان بکار می روند ولی ریشه در واقعیت ندارند (ژان وال، مابعد الطبیعه) پس این دیدگاه که شناسایی پدیدار به جای شناخت ذات را ممکن می سازد، بر توانایی انسان در صورت بخشیدن به اشیا و همچنین کلی هستی تاکید دارد و چون آن را یگانه راه شناخت جهان تلقی می کند، به طور تلویحی مشروعیت ساز و کارهای صورت بخشی به نظام هستی، اشیاء و انسان را مورد تایید قرار میدهد. ۲- این دیدگاه واقعیت جهان را پنهان میداند ولی جهان را چنان مورد اشاره قرار می دهد که در برابر عملیات صورت بخشی انسان تسلیم است. در واقع کانت به رغم تاکیدی که بر شناخت ناپذیری جهان دارد، با جهان به گونه ای برخورد می کند که همچون فلاسفه کلاسیک ان را ابژهٔ منفعل و «تو دستی» در برابر ذهن به منزله سوژهٔ فعال و صورت بخش قرار میدهد. ۳- این دیدگاه با نوعی انقلاب کپرنیکی، معرفتشناسی را به جای هستی شناسی در ساختار فلسفه جدید نشاند. پس از این تحول ساختاری در فلسفه جدید، نظریه های هستی شناختی ذیل موضعگیری های معرفت شناختی تکوین یافت و در پی تحولات آنها دچار تغییر شد. در واقع ناتوانی نظریه های معرفت شناختی جدید از برپایی یک دستگاه با ثبات و کلی هستی شناسی، اسباب بیاعتنایی نظریه پردازان به این بخش از فلسفه را فراهم اورد. ولی انقلاب کپرنیکی کانت نتوانست ضرورت واقعی و جایگاه ویژه هستی شناسی را در تکوین نگرشها، موضع گیری ها، برنامه ریزی ها، رفتاریهای اخلاقی و اجتماعی جابه جا کند. بلکه انقلاب کپرنیکی کانت سبب شد بیاعتنایی نسبت به دیدگاه های رسمی هستی شناسی - که مربوط به ادیان و فلسفه های کلاسیک بود- با نوعی هستی شناسی ناخودآگاه و پنهان همراه گردد. تمام مردم حتی فلاسفه - هر چند ناخواسته و احتمالا ندانسته - در رفتار و اندیشه های خود از نوعی دیدگاه هستی شناختی حمایت می کردند. عدم تصریح یا ناخودآگاهی نسبت به مواضع هستی شناختی همراه با فقدان نظریه های منسجم، مستدل و قابل دفاع دربارهٔ هستی، موجبات ناهماهنگی رفتاری و بحرانهای شخصیتی در افراد را پدید اورد و به تدریج رویکرد تمدن مدرن را برای در خواست «طراحی واقعیت» به جای
・> ) شناسایی واقعیت ) دامن« بدین ترتیب معرفتشناسی کانت نه تنها مبنای فلسفی فناوری اطلاعات را تامین نموده بلکه به توسعه بنیاد آئینی آن «اومانیسم» نیز کمک کرده است. اومانیسم که معمولا به غلط انسان محوری معنا می شود، بر فضیلت مطلق ادمی نسبت به تمام موجودات تاکید میورزد. هر فرد انسان صرف نظر از

رویه اخلاقی، دریافت های علمی، ظرفیت های طبیعی، بهرهمندی های اجتماعی و غیره بر تمام اجزا و عناصر طبیعت برتری دارد. شرافت مطلق آدمی بر همه موجودات دخالت او را در طبیعت مشروعیت
مشروط به توانمندیها و استعدادهای اوست. از این رو تدبیر طبیعت که معنایی غیر از سازماندهی
در واقع طریق اساسی توسعه ظرفیت های انسانی برای سازماندهی نیروهای طبیعی است که توسط آدمی به کار گرفته می شود.
ولی وجود تفاوت های فردی در امکانات آدمی نسبت به تغییر و تدبیر طبیعت نوعی تنازع رقابتی در جوامع انسانی برای بهره مندی از انرژی پدید آورده که به نوبه خود بحث اساسی درباره آزادی را دامن میزند. ویژگی تهاجمی تنازعات رقابتی به تدریج نوعی نگرش ابزاری افراطی نسبت به طبیعت را به وجود میآورد که نه تنها حفظ محیط زیست در سایه اهداف و منافع بشری را توجیه می کند بلکه به طور نامحسوس ابزار انگاری را نسبت به همنوعان گسترش می دهد. در واقع تنازع رقابتی و ابزار انگاری حاصل از آن با ایده هایی از قبیل نژاد پرستی، ملی گرایی و غیره همراه شده و به تدریج ضرورت سازماندهی نیروهای انسانی را به منزله بخشی از طبیعت تلقین کرده است.
از سوی دیگر توجه به درخواست آزادی برای شرکت در تنازعات رقابتی، مباحثاتی دراز دامنه درباره حقوق طبیعی انسان را در پی داشته است. مباحثات معطوف به حقوق طبیعی انسان متعاقبا تلاش های نظری پیچیده ای را برای توصیف ماهیت انسان سبب شده است. از این بصرى علوم انسانی به خصوصں
مبنای تبیین علی رفتار او بر عهده گرفته اند. روانشناسی برای توصیف ماهیت انسان به تعریف نیازها، استعدادها و میلی های او میپردازد. توصیف ها و تعریف های ارائه شده از این عناصر درونی بر استقراء
گروههای سالم و بیمار یا مقوله بندی ویژگیهای سلامتی (کمالات انسان شناختی) و بیماری (نواقص انسان شناختی) است که حضور پنهانی نوعی دیدگاه فلسفی درباره انسان را در پس تحقیقات و نظریه های روانشناسی نمایان میسازد.
جامعه شناسی نیز از طریق تبیین روابط علی میان پدیده های اجتماعی با رفتار (Social Causality) به طور مستقیم بر تعریف ماهیت انسان تاثیر گزارده است. گرچه دریافت های جامعه شناسی نیز مبتنی بر روش استقرایی علوم طبیعی است و پشتوانه هایی از شواهد و ازمونهای به دقت رهبری شده تجربی انها را حمایت می کند. ولی مقوله بندی های مربوط به گروه های اجتماعی یا انواع رفتار اجتماعی حکایت از حضور نا آشکار انواعی از نظریه های فلسفی پیشینی درباره ماهیت انسان دارد که چارچوب اولیه برای فرضیه ها و آزمونها را فراهم آوردهاند. به طور خلاصه امروز مباحت تفصیلی در حوزه فلسفه علم نشان می دهد که نه تنها فرضیه های علمی، روشهای تحقیق و حتی مشاهدات گرانبار از

ارزشی هاست. بلکه همواره تمام اجزای تحقیقات علمی بر انواعی از نظریه های وجود شناختی استوار گشته اند.
به هر حال در پی مطالعات علوم اجتماعی و احتمالا برخی علوم طبیعی، ماهیت انسان محصول وراثت و محیط شناخته شد و سیاهه ای نا تمام از استعدادها، نیازها ور تمایلات او معرفی گردید. چنین تعریفی از ماهیت انسان که او را حاصل ضرب وراثت در محیط تلقی می کند، به طور تلویحی و بنابر قانون ساده ضرب، امکان ایجاد تغییرات محیطی یا وراثتی به منظور تغییر ماهیت انسان را مورد اشاره
قرار می دهد.
چنین امکانی بلافاصله ما را به جنبهٔ مهم دیگری از متافیزیک فناوری اطلاعات می رساند که شامل رویکرد فناورانه است. به قول هایدگر رویکرد فناورانه خود طریقی از انکشاف وجود - نه وسیله ای صرف - میباشد. در واقع انکشافی که در فناوری رخ میدهد نوعی دعوت برای تعرص به طبیعت است خواستار تسهیل و تسریع در آزاد سازی انرژی های طبیعت و سپس ذخیره سازی آنهاست (هیدگر، پرسش از تکنولوژی، ص ۳۳) در این رویکرد، جهان دیگر زنده و رازآمیز نیست. بلکه صرفا منبع ذخیره انرژی است و انسان حقیقتاً عنصری فعال است که برای آزادسازی، بازسازی، ذخیره سازی و مصرف
به عنوان امکانی معین برای بهره برداری ظهور می کند... چنین درکی از جهان شرط امکان اشتغال ما به آن نوع تکنولوژی هایی است که امروزه در واقع ابداع می کنیم» (دن آیدی، فنومنولوژی و تکنولوژی، ص ۱ ۱۰)
در صورتی که جهان منبع ذخیره انرژی تلقی شود، واکنش متناظر با آن عبارت از آشکار سازی
میدهد (دونالد شون، تکنولوژی و تغییر، ۱۹۶۷) ولی این چیزها چهرهای از وجود را به نمایش میگذارند که سراسر مشتمل بر فرایندهای دگرگونی انرژی است. در رویکرد فناورانه که به قول هایدگر ویژه تمدن مدرن است ") و دارای خصيصه نظم بخشی (برنامه ریزی اور سازمان دهی) میباشد، طبیعت
انرژی می تواند در ابداع، برنامه ریزی و سازمان دهی مشارکت داشته باشد. در رویکرد فناورانه «طبیعت
و انسان منابع انرژی هستند و به برنامه تکنیک تبدیل می شوند. در ذیل این رویکرد به منزله یک «ابر فرهنگ» فناوری اطلاعات نیز همچون تمام انواع فناوری ها به طور کلی ظرفیتی است برای آزادسازی، ذخیرهسازی و توزیع انرژی که به طور خاصی به برنامه ریزی و سازماندهی انرژی ها (نیروها)ی انسانی معطوف می باشد. نقش اساسی فناوری اطلاعات در این زمینه بر نظریه هایدگر تاکید دارد که معتقد بود انسان در وجودشناسی فناورانه خود نیز بخشی از فناوری است، او بخش نظام دهنده به کنش (praxis) متناظر با رویکرد فناورانه میباشد که شامل آزاد سازی، بازسازی، ذخیره سازی، توزیع و تغییر مدار انرژی است. (دن آیدی، فنومنولوژی و تکنولوژی، ص ۱۰۲) همچنین
۱- در تمدن مدرن فناوری حاکم بر وجودشناسی بلکه به خودی خود وجودشناسی است در حالی که در تمدنهای غیر مدرن، فناوری ذیل وجودشناسی معنادار می شود برای مثال توجه کنید به رویکرد اشعار ذیل: اين کوزه چو مر عاشق زاری بودست در بند سر زلف نگاری بوداس دست این دسته که بر گردن او میبینی دستی است که برگردن یاری بودست

فناوری می باشد، در واقع مادر فناوری نیست بلکه فرزند آن است.
مدیریت علم تحقیقات علوم طبیعی و همچنین علوم انسانی بر اساس روش علمی صورت میگیرد. روش علمی بر نوعی شیء (ابژه) انگاری نسبت به طبیعت و انسان استوار می باشد که متضمن راززدایی، تشخصی زدایی و عینی سازی جنبههای گوناگون موضوع مورد مطالعه است. در جریان ابژکتیو نمودن انسان و موجودات طبیعی همواره جنبههایی که قابلیت عینی شدن ندارند به طور عمدی مورد چشم پوشی واقع میشوند. بدون شک ابژه شدن انسان و ابژه شدن طبیعت نوع مواجههٔ ما را با واقعیت تغییر میدهد و ذهن مداری پوزیتویسم با تغییر در معنا، شکل و روش علم به طور مستقیم بر نگرش های ما تاثیر می گذارد، زیرا تحقیقات مبتنی بر روش علمی، اشیا را نه به عنوان موضوعاتی ناب و فی نفسه بلکه در انطباق با معانی، نظریه ها و مقاصد ما مورد بررسی قرار میدهد. در نتیجه چنانکه پلی تیلیش میگوید روش علمی تعریف ما را از جهان هستی، نیکبختی و زندگی خوب تغییر می دهد و فی نفسه متضمن نتایجی دینی است (وتشتاین، الهیات در عصر تکنولوژیک، ص ۹۸) فناوری اطلاعات در ذیل معرفت علمی شکل می گیرد و به توسعه آن می پردازد. به موازات توسعه معرفت علمی و به حاشیه رفتن معرفت های غیر علمی در فناوری اطلاعات، از یکسو یافته ها و روش علمی به منزله یگانه طریق شناخت حقیقت مورد توجه و تبلیغ قرار میگیرد و از سوی دیگر تمام جنبه های غیر علمی واقعیت که به ابژه شدن تسلیم نمی گردند به قلمرو احساسات و عواطف رانده می شوند. بدین ترتیب به سختی می توان کارکرد فناوری اطلاعات را ارائه تصویری منسجم و نزدیک به حقیقت از اشیا - آنطور که انتظار می رود - دانست. در واقع به خاطر غلبه معرفت علمی بر فناوری اطلاعات که صرفا به جنبههای قابل ابژه شدن موجودات توجه دارد، انچه در نتیجه فناوری اطلاعات حاصل می شود ممکن است تبلیغی برای کاریکاتور - نه تصویر- واقعیت باشد. چنانکه برگمن میگوید اطلاعات فناورانه رقیب واقعیت هستند و خود را به جای واقعیت می نشانند. به رغم او اطلاعات سه دسته اند طبیعی، فرهنگی و فناورانه مثلا سبزه که از حضور خود و حضور آب اطلاع می دهد طبیعی و نقشه که از وجود واقعیات طبیعی گزارش می دهد فرهنگی و نوار موسیقی که نه یک واقعیت است و نه گزارشی درباره واقعیت می دهد اطلاعات فناورانه و مجازی است که به جای واقعیت نشسته است. (برگمن، حفظ واقعیت). بهره گیری از توانایی علوم جهت برساختن «پدیدار» در گرو هدایت و کنترل جریان تولید و انتشار دانش است. علاوه بر بنیادهای معرفت شناختی و زمینه های جامعه شناختی که بستر این نوع رویکرد فلسفه جدید به علم را فراهم ساخته است، در حقیقت هدایت کنترل جریان تولید و انتشار دانش که در این نوشتار مدیریت علم خوانده می شود، در سایه زمینه هایی ممکن می شود که توسط فناوری

۱۳۸ با برنامه درسی در عصر فناوری اطلاعات و ارتباطات
اطلاعات فراهم آمده است. هر چند در پی بحث های پیچیده و تفصیلی فلسفه های علم، امروزه نوعی اجماع فلسفی - تقریباً - در زمینه «گرانبار بودن دانش از ارزش» پدید آمده (چالرز، فلسفه های علم)، ولی درباره چگونگی تاثیر ارزشها، محل تاثیر ارزش ها، ارجمندی انواع تأثیرگذاری و مطالبی نظیر این نیاز به بحث های گسترده تر همچنان وجود دارد. زیرا بسیاری از متفکرین افرادی همچون تیلیش که دین را جوهر فرهنگ و فرهنگ ادغام ذاتی دارند، علم را غیر ایدئولوژیک تلقی میکنند. تیلیش گرچه میگوید هر نوع کنش فرهنگی متضمن معانی دینی است و به خصوص « تکنولوژی به مثابه یک شکل فرهنگی امری غیر ارزشی و خنتی نیست}} (پل تیلیشی، الهیات نظاممند، ص ۹۶) ولى علم را کارکردی فکری و دریافت کننده میداند که متعلق به قلمرو نظریه های غیر ایدئولوژیک است و هدفی جز شناخت واقعیت ندارد. (همان منبع) به نظر میرسد یکی از محلهای نفوذ و تاثیر نظریه های ارزشی یا ایدئولوژی ها، قلمرو سازماندهی به فرآیندهای تولید علم و همچنین نظارت بر چگونگی انتشار دانش می باشد که تا دهه های اخیر چندان مورد توجه قرار نگرفته است. احتمالاً روند فناوری اطلاعات در سازماندهی معرفت و نظارت بر جریان تولید و توزیع دانش ذیل تأثیرات ایدئولوژی اومانیسم شکل گرفته است، زیرا اگر انسان نه شناسنده بلکه صورت دهنده به واقعیت تلقی شود و همچون موجودی برتر و به خود واگذار شده درصدد تعریف جهان برآید، سازماندهی نیروهای طبیعت در جهت اهداف و منافع انسانی بر عهده او خواهد بود و در نتیجه چنین مسئولیتی ارمان «غلبه بر طبیعت» تکوین مییابد. این ارمان به تدریج در خواست ما را به گونه ای شکل می دهد که اکنون در توافقی نانوشته رسالت علم از «توصیف واقعیت آنچنانکه هست» به «طراحی واقعیت آنچنانکه باید» تغییر یافته و به طور ناآشکار طراحی به جای توصیف در کانون فرآیندهای مربوط به تولید و توزیع دانش واقع شده است. بنابراین دیگر نمی توان با سخن پل تیلیش موافق بود که میگوید هدف علم شناخت واقعیت و هدف فناوری دگرگون سازی آن بر اساس مقاصد اجتماعی و فرهنگی است (آرنولد وتشتاین، الهیات در عصر فرهنگ تکنولوژیک، ص ۱۱۳) در واقع به دنبال مرگ خداوند در اندیشه دینی غرب (به قول نیچه ) اومانیسم ادارهٔ جهان را به تدبیر انسان واگذار کرده است. ولی توفیق آدمی در تدبیر جهان به علم وابسته است که طریق اساسی صورت بخشی به عناصر و سازماندهی نیروهای طبیعت محسوب می شود. پس اگر همچون کانت به بیدار باش هیوم اعتنا نکنید و به اندازه فایرابند و دیگر متفکرین پست مدرن نیز نسبت به عینیت دریافت های علمی بدبین نباشید، بازهم خواهید پذیرفت که علم برای انجام رسالت انسان در تدبیر جهان باید یا می تواند علاوه بر توصیف واقعیت اشیا به نظام بخشی انها در ذیل نظریه ها دست بزند و به افرینش - نه توصیف - سامانهای جدیدی از موجودات معطوف گردد. از آنجا که مسئولیت آدمی در تدبیر جهان به ساماندهی انرژی های طبیعت وابسته است و شناسایی منابع انرژی گام نخستین برای این ساماندهی تلقی می شود، اکنون رسالت های علم در زیر عناوین مربوط به سیاست ها و راهبردهای توسعه معنادار می شوند. در واقع سیاست های توسعه فرایند تولید و توزیع دانش را هدایت می کنند. از این رو فناوری اطلاعات زیر تاثیر سیاست های توسعه سازماندهی می شود و

شاید بتوان آن را نوعی سیاست توسعه تلقی کرد. در سایه فناوری اطلاعات، سیستمهای مدیریت دانش توانایی هدایت تحقیقات علمی در جهت توسعه ظرفیت های ساماندهی به انرژی های طبیعت و تدبیر جهان، بلکه آفرینش جهان آینده را به طور نسبی به دست میآورند.
۱-۲ - پردازش اطلاعات بدون شک اطلاعات اصلی ترین منبع تجربه است و بدون اطلاعات، تجربه ها در هاله ای از غفلت فرو می رود ولی در عین حال اطلاعات می تواند واقعیت را متحول کند و یا جانشین واقعیت گردد (برکمن، حفظ واقعیت). سیستم مدیریت دانش که دسترسی به اطلاعات معتبر را تسهیل می نماید معمولا به گزینش موضوع، کاهش محتوا و سنتز متن به صورتی که قابل دستیابی باشد می پردازد و با افزودن مقولات توصیفی کلیدی، ارجاع مکرر به آن را ممکن میسازد. استرام کویست میگوید انتخاب موضوع، سنتز محتوا و تبدیل آن به مواد و شکلهای گوناگون مجموعه ای از فرآیندهای هنجارین است. اگر بدانیم که بانک جهانی و مؤسساتی نظیران در ایجاد سیستم مدیریت علم کوشیده اند، میتوان نتیجه گرفت که سیستم مدیریت دانش وابسته به هنجارهای همان کسانی است که ان را پدید اوردهاند یعنی مرکز کیفیت و تولید آمریکایی (APQC). (نلی پ. استرامکویست، تربیت در دنیای جهانی شده، ص۷۷).
اگر چه سیستم مدیریت علم به روشهای گوناگون جریان تولید و انتشار علم را هدایت می کند ولی بدون شک یکی از جنبه مهم و اساسی آن کنترل فرآیندهای تبدیل علم به اطلاعات و چرخش اطلاعات است. خلاصه گیری و تبدیل علم به اطلاعات طی فرآیندهایی صورت می گیرد که شامل گردآوری، ارزیابی، طبقه بندی، گزینشی، ذخیره سازی، پیش بینی، تفسیر و انتشار است. میان علم و اطلاعات تفاوت هایی چند وجود دارد برای مثال اطلاعات شامل آگاهی درباره یکی از جنبه های پدیده ای معین یا رابطه ای خاص می باشد ولی علم شامل نظم پیچیده ای از اطلاعات و آگاهی های گوناگون در یک ساختار ویژه است. در چنین نظم پیچیده ای که در این ساختار برقرار شده ممکن است به دلایلی برخی از اطلاعات بیش از بقیه مورد توجه قرار گرفته باشد یا برخی از اطلاعات اساسا مورد اعتنا واقع نشود. همچنین دانش به رغم اطلاعات، تعامل عوامل معینی را نسبت به عوامل متغیرهای دیگر نشان می دهد یا نتایج احتمالی به کارگیری اطلاعات در عمل را اشکار میسازد در حالی که اطلاعات نمی تواند چنین تبیینهایی ارائه نماید. از سوی دیگر انتقال دانش به فهم عمیقی نیاز دارد که اصولا با آگاهی صرف از جنبه ای از واقعیت متفاوت است. بنابراین گرچه دستیابی به معرفت در گرو دریافت اطلاعات است ولی معادل آن نیست. تحصیل دانش مستلزم پرسشهایی است که مربوط به زمینه های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اعتبار روش های تحقیقی، نقد استدلالهای موجود، بررسی شواهد و غیره است.
کاهش مباحث پیچیده و مفصل علمی که حاوی مقدمات، مفروضات، شواهد، ادله، استنتاج ها و حتی نحوه استدلال است، به خلاصه هایی که صرفا خبر یا گزارشی از یک دریافت می باشد بدون شک سبب از دست رفتن بخش وسیعی از محتوای علم می شود و همچنین بررسی یا ارزیابی آن را توسط

مخاطبین به تاخیر میاندازد. ممکن است در جریان فروکاستن علم به اطلاعات، دریافت های معرفتی به قدری خلاصه شود که ساختار واقعی محتوای دانش را بر هم ریزد یا انسجام منطقی و استدلال های ضمنی آن در اختیار نگذارد و در نتیجه بهرهگیری های متنوع از محتوی را برنتابد. به نظر میرسد که پردازش اطلاعات در درون یک ماتریس رخ میدهد. این ماتریس از چهار دسته عوامل تاثیرگذار بر چگونگی پردازش و چرخش اطلاعات تشکیل شده که عبارتند از روش شناسی، فناوری، اقتصاد بازار و قدرت نرم. عناصر اساسی روش شناسی که پردازش و چرخش اطلاعات را کنترل می کنند شامل مفاهیم و مضامین، مسئله ها و فرضیههای خاصی هستند که علمی تلقی می گردند. همچنین اطلاعات زیر تاثیر استانداردهای تعریف شده و ویژگیهای روش شناختی تحقیقات علمی دسته بنلایی، اعتبار سنجی و گزینش می شوند. از سوی دیگر پردازش و چرخش اطلاعات به ابداعات و امکانات فنی وابسته است. همچنین اطلاعات به طور اساسی ذیل پرسشهای تازه فناوری و در خواست های ان مورد پردازش واقع می شوند. فناوری از طریق امکاناتی که برای تحقیقات در اختیار می گذارد و تسهیلاتی که برای پردازش و چرخش اطلاعارت فراهم می آورد، پردازش و چرخش اطلاعات را کنترل می کند، یعنی از طریق ایجاد پرسشهای نو و درخواستهای جدید توسعه تحقیقات معطوف به فناوری را سامان میدهد و تولید، پردازش و گردش اطلاعات برای این منظور جهت دهی می شود. ظرفیت های سیاسی و اقتصادی IT موجب می شود دو بعد دیگر ماتریس پردازش اطلاعات، توسط
راهبردهای سیاسی ناظر به توسعه هنجارهای شهروندی است که بر تقویت مشارکت و همراهی مردم با ارزشها و جریان های اجتماعی متلائم با مراکز اقتدار سیاسی تأکید دارد. قدرت نرم به منظور حفظ مناسبات سیاسی ملی یا بینالمللی، جریان اطلاعات را هدایت و در جهت هنجارمند نمودن و حتی شناخت پاسخ های مخاطبین کنترل می کند. بر این اساسی هزینه هایی که پنتاگون صرف تاسیس و توسعه
بالاخره بعد چهارم ماتریس پردازش اطلاعات مربوط به راهبردهای اقتصادی و سیاست های بازار
است که به کنترل تولید و تجرخشں اطلاعارت میپردازد. ظرفیت IT برای سامان بخشیدن به مصرف انرژی از طریق معرفی و عرضه محصولات دستکاری نیازها (بازاریابی)، آموزش نیروی انسانی و شناسایی منابع، رقابت بنگاههای اقتصادی برای مالکیت مؤسسات تولید و چرخش اطلاعات را موجه می سازد .

دسترسی به اطلاعات از طریق سیتم های مدیریت دانش جهت یادگیری و تفسیر تلاشی ها و دریافت های دیگران، در گرو به کارگیری تکنیکهای جدیدی نظیر «داده شناسی» Informatics میباشد که این دانش و تخصصي لازم برای شناسایی، گردآوری و انتشار اطلاعات نیز البته به خودی خود متأثر از عوامل اجتماعی گوناگون است (نقشینه، وجه تاریک حرکت به سوی جامعه اطلاعاتی، ص ۲) دستیابی به اطلاعات از طریق شبکه های اطلاعات رسانی جهانی خود به خود این ابهام را ایجاد می کند که دانش عرضه شده معتبر، کامل و بی تورش است. در حالی که شاید برخی اطلاعات برای حمایت از پیشرفت کمپانی های خاصی پنهان شوند یا برعکس مورد توجه قرار گیرند. چه اینکه استروم کویست میگوید تجربه مستمر درباره تغییر اطلاعات و دانش به خصوص در رشته تعلیم و تربیت ماهیت سیاسی دیالوگ هارا نشان می دهد. آژانس های سازمان دهنده بر اساس استراتژی های خود اطلاعات را تصفیه می کنند تصمیم می گیرند کدام ده سببسته از اطلاعات در گردش قرار گیرد. اطلاعات تولید شده با میانجیگری یک مرکز هماهنگ کننده، ارسال می شوند و بسیاری از مؤسسات میانجی و هماهنگ کننده اطلاعات نظیر بانک جهانی دارای راهبردها و سیاست های اعلام شده ای در زمینه انتقال اطلاعات هستند. (استروم کویست ص 79 ( بنابراین اطلاعات بر اساس راهبردهای اعلام شله یا حتی احکام نانوشته گرداوری، طبقه بندی و گزینش می شوند. در این زمنیه اطلاعاتی که با هنجارهای مراکز
هماهنگ کننده سازگار نباشد به عنوان اطلاعات نارسا از چرخه اطلاعات حذف می شود.
معرفت، دریافت های ما را ردهبندی و ارزش گذاری می کند. عناوین «غیر علمی»، «فاقد دانش کافی»، «موضع شخصی»، «روایت خاص» و نظایر آنها سرفصل اطلاعاتی است که با هنجارهای مراکز تصمیم گیرنده در سیستم مدیریت دانش سازگار نیست. چنانکه پارکر میگوید در گزارشی که بانک جهانی اطلاعات زیر عنوان «دانش برای توسعه» منتشر نمود، بسیاری از مباحث مربوط به نقادی اجتماعی و
۲-۲- تمرکز (سانترالیسم) علمی سیستم مدیریت دانش به کمک فناوری اطلاعات انتشار گسترده مفاهیم، مضامین و مفروضات را جهت هدایت تحقیقات علمی در اختیار گرفته است. اصطلاح دانش محلی (Local Knowledge) که به دانش ملت های غیر آمریکایی و اروپایی اشاره می کند، محتوای مسایل یا راه حلهای بومی نیست بلکه این اصطلاح به معنای تولید محلی دانش غربی است، «دانش محلی به ایجاد محلی مراکز تحقیقات غربی باز میگردد نه توسعه راهبردهایی برای تولید یا اصلاح معرفت های دیگر» (استروم کویست، ص۷۷). ظرفیت بسیار مهم و اساسی IT در پردازش و چرخش اطلاعات، به خودی خود امکانات وسیعی جهت هدایت و کنترل جریان تولید علم در اختیار اداره کنندگان و مالکان IT میگذارد تا به مثابه نهاد فکر سازی، مسئولیت صورت بندی اندیشه Opinion Shaping را بر عهده گیرند و به قول فایرابند با نوعی شستشوی مغزی، آزادی اندیشه را مهار سازند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید