بخشی از مقاله

چکیده

سعادت کلیدی ترین مفهوم در فلسفه اسلامی وبنیادی ترین مسأله حیات انسانی از سوی ادیان وفلاسفه ومتفکران عالم مورد تأمل بوده است.حکمای اسلام آن را غایت تمام تلاش ها ودغدغه های نظری وفکری در دو حوزه حکمت نظری وحکمت عملی می دانند نزد اینان سعادت برترین خیر وغایت الغایات وهمه خیرات وکمال لذت به حساب می آید که انسان می تواند با به فعلیت رساندن همه استعدادهای کمالی خود بدان دست یابد.

در بین حکمای اسلامی فارابی سعادت را به غایت وجود تفسیر می کند ایشان در نگاه اخلاقی -اجتماعی به سعادت مدنی تأکید دارد که از طریق مدینه فاضله بدست میآید ودر نگاه عقلی -فلسفی به سعادت عقلی اشاره می کند که غایت کمال انسانی را اتصال به عقل فعال می داند. شیخ الرئیس ضمن تفسیر سعادت به اصل عنایت ،بر این باور است هر آنچه اقتضاء وشأنیت کمال داشته باشد اسباب ووسائل آن جهت رسیدن به کمال فراهم است ایشان همچون فارابی با تأکید بر سعادت عقلی بالاترین مرتبه سعادت را اتصال به عقل فعال می داند .وی با استفاده از مفهوم لذت ومعنای آن به ادراک مایلائم شدیدترین لذت وسعادت را در ادراک واجب الوجود می بیند.

علامه جعفری که در مشرب حکمت متعالیه دستگاه فلسفی خویش را به کمال رسانده واز معارف عقلی صدرائی بهره مند گشته است در تأملات فلسفی بر سعادت از وجوه حکمت متعالیه استفاده می کند در نگاه صدر المتألهین معیار سعادت وجود است بلکه سعادت همان وجود و وجود همان خیر وسعادت است وشعور به وجود هم عین سعادت است براساس مبنای اصالت الوجود سعادت دارای مراتب تشکیکی است ومعیار آن شدت قرب به مبدأ هستی است.صدرالمتألهین حقیقت سعادت واقصی الکمالات را در ادراک حق وعشق به مبدأ ومشاهده جمال وجلال خداوند می داندو آن را در اثر صفای نفوس وطهارت ذات انسان های صاحب حکمت وعرفان ممکن می داند.

علامه جعفری ضمن تعبیر شوق بی نهایت انسان به کمال مطلق وجمال بی نهایت الهی ،به عشق اکبر معتقد است :چون انسان دارای قوای متعدد ظاهری وباطنی وطبیعی ونفسانی وعقلانی است وهر کدام از آنها به خاطر نقص وجودی دنبال کمال مطلق می باشند وآن هم در وجود حق تعالی است که تمام اسماء وصفات حسنی در او متجلی است وشایسته ترین حقیقتی است که می تواند معشوق انسان های کامل قرار گیرد، ولذا انسان عاشق کمال مطلق وپس از آن عاشق مظاهر کمال مطلق از وجودات ممکنه در عالم می باشد.

علامه جعفری با ارائه نظریه حیات معقول سعادت را مقصد نهایی آن حیات می داند ایشان در تعریفی از حیات معقول آن را »زندگی که بتواند پاسخگوی همه ابعاد مثبت انسانی باشد«بر این باور است یکی از اساسی ترین ابعاد مثبت انسانی جستجوودریافت هدف اعلای زندگی است تا این هدف بتواندزندگی را به خوبی تفسیر وبه درستی توجیه عقلانی نماید. .به نظر می رسد آن هدف اعلی در نگاه علامه همان» سعادت قصوی «در منابع حکمت اسلامی و»قرب ولقاء ورضای الهی «در فرهنگ قرآنی ودینی است.

این حکیم متأله سعادت وکمال انسانی را در جامعه ای می بیند که تمام ارکان وپایه ها وسیاست های حاکم بر آن براساس نیل به حیات معقول بنا شده باشد ورهبری در این نظام از آن حکیمی است که عارف به حیات معقول ونیازهای حقیقی و واقعی انسان باشد در این نظام انسان در عالی ترین مرتبه جاذبه ربوبی قرار می گیرد ولذا خود را در جاذبه کمال اعلی از مسیر تلاش وفعالیت های آگاهانه در حیات قرار می دهد.

واژگان کلیدی: سعادت، حکمت متعالیه، حیات معقول، مدینه فاضله، کمال، عشق،خیر، لذت، عقل فعال

مقدمه

فیلسوفان اسلامی به سعادت شأن و منزلتی خاصی داده و آن را غایت تمام تلاش ها و دغدغه های نظری و فکری در دو حوزه حکمت نظری و حکمت عملی می دانند . نزد اینان سعادت خیر کاملی است که انسان با به فعلیّت رساندن همه استعدادهای کمالی خود بدان دست می یابد . در آثار فیلسوفان اسلامی عناوین جامعی همچون »برترین خیروغایت الغایات - فارابی - «و»تمام الخیرات - ابن مسکویه - «و»لذت کمال وکمال لذت - شیخ الرئیس - «و»وجودمحض وادراک وجود - صدر المتألهین - «و»لذت دریافتن - امام خمینی - «و»حیات معقول - علامه جعفری - «در تبیین و تعریف سعادت مشاهده می کنیم.

پیشینه تأملات فلسفی سعادت در حکمت اسلامی

سعادت ،غایت وجود انسان فارابی از جمله فیلسوفانی است که سعادت را در ابعاد مختلف آن مورد بحث قرار داده ایشان در نگاه اخلاقی -اجتماعی به سعادت بیشتر سعادت مدنی را دنبال می کند که در این نگاه به فضیلت و عدالت به عنوان عامل سعادت اشاره می کند و در نگاه عقلی و فلسفی به سعادت عقلی تأکید دارد ودر این نگاه بیشتر سعادت فردی مورد توجه است . فارابی که فیلسوف غایتگرا است در کنار اهمیّتی که به علت فاعلی و صوری و مادّی قائل است به علت غایی توجه ویژه ای دارد.

او سعادت قصوی را غایت وجود و حیات حرکت انسان می داند گرچه همه چیز به صورت فطری یا ارادی ، با شوق و رغبت به سوی غایت مطلق و کمال شایسته خود در حرکت است . معلم ثانی خداوند سبحان را منتهی الیه و غایت همه چیز می داند ، ایشان می گوید : » خداوند که ذات واجب است به خاطر ذاتش غایت همه چیز است زیرا همه چیز به آن منتهی می شود ؛ همان طور که خودش فرمودانّ:» الی ربّک المنتهی« و چون هر غایتی خیر است پس خدا خیر مطلق است.

و بر این اساس، فلسفه فارابی، غایت خویش را بر معرفت خالق بنا نهاده است و آن را هم عین سعادت قصوی دانسته است . و علاوه بر دستگاه فلسفی ، غایت دین را نیز در این جهت می بیند و تصریح می کند که »دین ، مقدمات و مبادی نهایی موجودات و معرفت به مبدأ اول و سبب نخست همه موجودات را ، که همان سعادت قصوی است ، ارائه می دهد .تحصیل السعاده  فارابی غایت شکل گیری اجتماعات تا استقرار نظام سیاسی و تحقق مدینه فاضله و رهبری رئیس اول در این مدینه را به سعادت رساندن مردم می داند .

رهبر کسی است که غرض و مقصودش در اعمال و تدبیر مدل ، به سعادت حقیقی رساندن خود و اهل مدینه است.فارابی،همان  غایت وجود وحیات انسان وآن »خود« تکامل یافته در اندیشه وباورهای توحیدی را سعادت می داند. ایشان می فرمایند آن خودی را که عالیترین محصول حیات است ،آن خودی را که سرمایه ابدیّت است جز با سعادت ابدی نمی توان معامله کرد کلمه معامله در این موردنباید ما را به اشتباه بیاندازد بطوریکه گمان کنیم واقعا  خود  را می فروشیم وسعادت ابدی را در مقابل از دست دادن آن خود خریداری می کنیم.

زیرا این اصطلاح برای تفاهم عموم گفته می شود چنانکه در آیه قرآن آمده است:» ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات االله « - واز مردم کسانی هستند که »خود« را در طلب رضوان االله می فروشند - یا بقول شاعر: فروشنده حسین، هستیش کالا، مشتری یزدان بیا کالا ببین ، بایع نگه کن، مشتری بنگر بلکه مقصود این است که در مجرای تحولاتی که »خود«های گذشته مورد بیگانگی و»خود«های تکامل یافته تر با چهره آشنا وارد قلمرو درون می گردند، ختم نمی شود مگر با ورود به حوزه لقاء االله و رضوان االله در ایام االله - دیدار خدا و رضوان و جاذبیّت ربوبی در ایّام خدا - که ابدیّت است. 

علامه جعفری - ره - هدف اعلای ادیان را ایجاد زمینه تکامل برای انسان ها دانسته که با متوجه ساختن انسان ها به اصول اساسی ذیل امکان می یابد: -1گرایش به مبدأ و بوجود آورنده کمال که خداست نظاره و سلطه او به جهان هستی و مشیّت او به آن کمال یابی انسانی است که از دو راه اساسی درونی - عقل و وجدان - و برونی - پیامبران عظام - آنرا امکان پذیر ساخته است.

-3پیوستگی این زندگانی به ابدیّت با نظر به دلائل متقن که اگر وجود نداشته باشد، نه تنها زندگی دنیوی انسان ها قابل تفسیر وتوجیه نخواهد بود،بلکهخود جهان هستی هم معنای معقول نخواهد داشت -4 عدل و دادگری مطلق خداوند سبحان که داور مطلق است ومقیاس همه دادگری ها آن عدل الهی است وبس. 5رهبری- مستمرّانسان ها بوسیله شخصیّت های الهی که یا مستقیما بوسیله وحی دستورات خداوندی را بر مردم ابلاغ نمایند یا بوسیله ولایتی که از منابع وحی به اثبات رسیده باشد.

2-1 -سعادت وکمال عقلی از منظر فارابی غایت کمال انسان در اتّصال به عقل فعّال است عقلی که فارابی آن را عقل دهم در سلسله طولی عقول می داند .هر یک از عقول که صورتگر نفس است و آنگونه که صورت های جوهری را بر موجودات افاضه می کند .صورت های عقلی را نیز به نفس می رساند فارابی به این مناسبت به این عقل »واهب الصّورنیز« می گوید.عقل فعّال علوم و موجبات کمال را در نفس ناطقه انسان رسم می نماید ، از نور خود در آن می تاباند تا به واسطه این نور و پرتو آن بتواند عقل فعّال را تعقّل کند و این بالاترین مراتب کمال است.

زیرا که کمال برای عقل سانی آن است که به مرتبه عقل فعّال نزدیک گردد و با رسیدن به جایگاه جدید خود به عقل بالفعل تبدیل شود و در پرتو آن بطور کامل معقول و موجودی الهی باشد تصویری که فارابی از حالت و مقام اتّصال به عقل فعّال ارائه می دهد به گونه ای است که همه ی مردم را امکان آن نیست که به مراتب این سعادت صعود نماید .تنها نفوس طاهره ی مقدّسه را یارای آن است که حجاب های غیب را بر دارند و به عوالم نور و بهجت وارد شوند ، وی می گوید »: روح قدسی را جهت تحت از جهت فوق مشغول ندارد و حس ظاهرش باطنش را مستغرق نگرداند . بلکه گاه تاثیرش از بدن آدمی به اجسام عالم و آنچه در عالم است برسد و معلومات را از روح و ملائکه بدون تعلیم مردم فرا گیرد .

ولی ارواح ناتوان مردم عامی چون به باطن میل کند از ظاهر بی خبر ماند و چون به ظاهر نظر کند از باطن بی خبر ماند ... مثلاً چون چشم به چیزی متوجه شود گوش کاملاً مختلّ شود و ترس آدمی را از شهوت منصرف سازد و شهوت از غضب ، فکر مانع ذکر گردد و ذکر مانع فکر ، اما روح قدسی را هیچ کاری از کار دیگر باز ندارد . - « فارابی رسائل ص - 75 این همه در اثر کمالی است که انسان با اتّصال به عقل فعّال آن را به دست می آورد . فارابی در بیان این معنی می گوید: » کار عقل فعّال عنایت به مردم است و اینکه آدمی را به نهایت مراتب کمال ویژه خود برساند و آن رسیدن به سعادت نهایی و کمال است .

اینکه مراتب و مدارج کمال را طیّ کرده تا آنگاه که به مرتبت عقل فعّال نائل گردد و این امر آنگاهمیسر گردد که - به واسطه تشبّه به روحانیّت و قطع علاقه از مادّیات - مفارق از اجسام شده در قوام و پایداری خود نیازمند به امر جسمانی و مادّی و عرضی نباشد و به مقامی برسد که به اینگونه کمالات عقلانی پا بر جا ماند . ذات عقل فعّال نیز یکی است و لکن از لحاظ رتبهحائز همه نفوس آدمیانی است که خود را از قید مادّه و مادّیات رهانیده باشند و به سعادت نهایی نائل گشته اند .

به نظر می رسد با بیانی که از سعادت گذشت تنها کسانی از انسانها می توانند به سعادت نائل گردند که زمینه های کمال عقلی را در خود ایجاد کنند وآن جز با معرفت ومخالفت با خواسته های نفسانی حاصل نمی گردد.چرا که اساس شقاوت انسان جهل به نفس وجهل به معارف الهیه است اصل عنایت و سعادت انسان یکی از اصول فلسفه متفکّران اسلامی همچون ابن سینا نظریه عنایت است .

موضوع این نظریه آن است که عالم هستی از حیثی به دو قسم عالم لاهوت - عالم بالا ، عالم معقولات - و عالم ناسوت - عالم پایین ، عالم محسوسات - تقسیم می شود و عالم بالا خیر محض است و هر چه از حلقه اتّصالی عالم بالا به عالم پایین آییم از کمال خیریّت موجودات کاسته می شود و به شرّ - نسبی - نزدیک می شویم و آنچه عالم پایین را متصل به عالم بالا می کند عنایتی است که خداوند از طریق نبی با عالم پایین اعطا می کند . ابن سینا خداوند را » فاعل بالعنایه« می داند ودر توضیح مفهوم عنایت الهی می گوید »:عنایت عبارت است از علم حضرت حق به تمام هستی و بر نظام ضروری آن ، تا اینکه بر بهترین نظام ممکن باشد .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید