بخشی از مقاله

چکیده
حلّاج از عرفاي قرن 3 بود و چون با دستگاه خلافت عباسی اختلاف داشت و نفوذ و سلطه آنان را تهدید میکرد و مردم را براي مقابله و از بینبردن دستگاه خلافت میشورانید، به بهانه قرمطیگري و کفر و الحاد و زندقه او را به دار آویختند. حسنک نیز در قرن 5 وزیر محمود غزنوي بود و به دلیل اختلاف با مسعود غزنوي به اتّهام قرمطی به دار آویخته شد.

این جستار با بررسی و تحلیل این دو واقعه تاریخی در پی یافتن نقاط تشابه و تقارن آنها میباشد. میتوان گفت که در این دو جریان علت واقعی به دار آویختهشدن دو قهرمان دلایل سیاسی و رنجیدگی و احساس خطر دستگاه حکومت از آنهاست اما در ظاهر حکومتیان این دو را به جرم انحراف عقیده و قرمطیگري به دار میآویزند و سر از تنشان جدا میکنند. قهرمان در هر دو واقعه چهرههایی محبوب در بین مردم هستند که در نهایت هر دو قربانی میشوند و گره و تنش قصه با کشتهشدن قهرمان بازگشایی میشود و ضد قهرمان که در هر دو مورد وابسته به دستگاه حکومت است موفق میشود.
مقدمه

دین اسلام با اخلاص و فداکاري و بخشندگی شروع شد و با ایثار و وفاداري تداوم یافت. اما وقتی قریشیان لباس خلافت بر تن کردند، استبداد و جنایت پوشش مقدس گرفت. اسلام از نظر جغرافیائی توسعه یافت اما اصلاح فرد و جامعه از یاد رفت. همه چیز میبایست در خدمت حاکمان جدید باشد. کسانی که بر جایگاه پیامبر مینشستند با پیام او بیگانه بودند. دانشمندان و اهل فرهنگ و هنر زیر تیغ محتسبان و جلادان بودند.

ملتهاي تازهمسلمان خصوصا ایرانیها به عنوان مجوس، مسلمانی آنها به رسمیت شناخته نمیشد. با این وجود بزرگترین دانشمندان در رشتههاي مختلف دانش اسلامی و ادبی و علوم دقیقه ایرانی بودند. هدف از ورقزدن تاریخ گذشته تازه کردن زخمهاي کهنه نیست، مقصود عبرتگرفتن و درسآموختن از گذشته است. دستگاه استبدادي تحت نام دین و به اسم خلافت، مسلمانان و نخبگان جامعه را زیر شکنجه و آزار قرار میدادند. یکی از شیوههاي سرکوب، برچسب زندیق، قرمطی، رافضی و امثال آن بر منتقدین بود که سرنوشت آنان را با شکنجه، غارت و مرگ و مصادره اموال همراه میساخت.

گزارش قتلهاي سیاسی در نوشتههاي تاریخی فراوان است. یک نمونه از آن گزارش مورخ نامدار ایران ابوالفضل محمدبنحسین بیهقی از ذکر بردار کردن امیر حسنکوزیر است که از زیباترین، تاثیرگذارترین و آموزندهترین فصول تاریخ بیهقی است. حسنک میکال نیشابوري 1031-422 - م - معروف به حسنک وزیر، آخرین وزیر سلطان محمود غزنوي است.

چون در زمان وزارتش به امیر محمد متمایل و با امیر مسعود مخالفت کرده بود، با روي کار آمدن مسعود اوضاع برضد او دگرگون شد و در این میان بوسهل شرور هم که از حسنک کینه به دل داشت، دو بهم زنیهایی کرد تا بالأخره او را دستگیر کردند و براي به دارآویختن او دنبال بهانه گشتند و بهانهاي بهتر از قرمطی بودن که قبلا از طرف خلیفه به او وارد شده بود نیافتند و همین امر را به عنوان دلیلی براي قتل او گرفتند و او را به دار آویختند.

نمونه دیگري از این قتلها که ما در این پژوهش به بررسی آن میپردازیم، قتل حسین بن منصور حلاج است. حلاج - تولد244، وفات - 309، در بیضاء فارس به دنیا آمد. عارفی بود که محضر استادانی چون سهل بن عبداالله تستري و عمرو مکی و جنید بغدادي را تجربه کرد. چون مردم را به حکومتی عالی و ربانی نوید میداد و برضد فساد و تبهکاري دستگاه خلافت عباسی میشورانید او را دستگیر و براي دارزدن او دنبال بهانه گشتند و سرانجام به جرم قرمطیبودن و کفر و زندقه و گفتن أناالحق و قول به توحید که خارج از درك آنان بود او را به دار آویختند و قطعه قطعه کردند و سوختند. این جستار با بررسی این دو واقعه تاریخی در پی یافتن تشابهات و تقارنهاي آنها میباشد.

درباره نهضت قرامطه

همه حرکتها و قیامهایی که از قرن سوم هجري به بعد در ایران، بینالنهرین، شام و شمال آفریقا روي داده، به معنی اعم، قرامطه لقب گرفته است. در حقیقت، قرمطی مفهوم و یا لقب همگانی قیامها و جنبشهایی است که در گوشه و کنار بلاد اسلامی علیه خلافت عباسی روي داده است. عباسیان حرکتهاي دینی- سیاسی فاطمیان و نهضت اسماعیلیه ایران را قرمطی دانستهاند و این لقب را به عنوان یک حربه دینی به مثابه ملحد و عاصی بکار میبردند.

چه بسا رجال و بزرگان دین و دولت را به اتهام انتساب به قرامطه از میدان سیاست بیرون کردهاند، چنانکه حسنک وزیر، از وزیران لایق غزنوي را به بهانه ارتباط با فاطمیان و داشتن تمایلات قرمطی به دار آویختند. حلاج نیز از جمله افرادي است که به اتهام قرمطی نابود شد. جز این دو افراد دیگري نیز به این امر متهم و یا نابود شدند که در ادامه به آن اشاره اي کوتاه خواهیم داشت. به معنی اخص، قرامطه، نهضت انقلابی ابوسعید گناوي و یا جنابی است که علیه خلافت عباسی شورش کرد و حرکتی را در جنوب ایران رهبري نمود.

ابعاد نهضت قرامطه
.1جهت سیاسی: نهضت قرامطه قیامی بوده است علیه خلافت عباسی و در حقیقت ادامه نهضت صاحب الزنج..

2. جهت دینی: قرامطه منسوباند به حمدان قرمط که از طرفداران اسماعیل فرزند امام جعفر صادق - ع - بوده است.

3. جهت تاریخی: عباسیان با حمایت پارهاي از فقیهان و براي توجیه حکومت نامشروع خود هر حرکت ضد خلافت را قرمطی نامیده و بدین سان، در بستر تاریخ ایران اسلامی، قرمطی لقبی شد براي همه کسانی که علیه ظلم و جور عباسیان میشوریدهاند.

.4 جهت اجتماعی: اهمیت نهضت قرامطه بیشتر به سبب حضور مردم خصوصا فلاحین و کشاورزان و پارهاي از گروههاي شهري مانند پیشهوران و صنعتگران بوده است.

.5 جهت فکري و فلسفی: در این خصوص، ارتباط اندیشههاي قرامطه است با مسألهاي به نام امام و امامت که بعدها این جریان، سخت مورد عنایت اسماعیلیان و فاطمیان و طرفداران حسن صباح قرار گرفت و فاطمیان در تلاش بودند که خود را منسوب به خاندان پیامبر بنمایند.

نهضت قرامطه به مناسبت شور انقلابی و مخالفت و جبهه گیري در برابر خلافت عباسی و زمینداران بزرگ و استفاده از مسألهاي به نام امامت، سخت مورد توجه روستاییان و شهریان ستمدیده قرار گرفت و مضافا اینکه داعیان این نهضت، در تبلیغ اندیشههاي خود سختکوش و مقاوم بودند.

جنبه هاي مثبت و منفی نهضت قرامطه
نهضت قرامطه داراي جنبههاي مثبت و منفی بود که در ذیل بگونه اختصار به هر دو جنبه اشاره میگردد:

جنبههاي مثبت: تأسیس دارالهجره یا شوراي سیاسی، نظامی یا اجتماعی، رسیدگی به امور حکومتی و مسائل سیاسی، تشکیل گروههاي صنفی جهت رفع نیازمندي افراد بیکار، مجبور کردن مردم به کار، استفاده مردم از آسیابها به صورت مشترك، عمومی کردن اموال و تأسیس بیتالمال دولتی براي همه، مبارزه با دستگاه خلافت عباسی، تصرف مکه به عنوان تبلیغ سیاسی - گر چه بی حرمتی به خانه کعبه عملی ناروا و نکوهیده بود - ، انعکاس و استمرار نهضت قرامطه در دیگر نواحی ایران، کمک به صنعتگران و اصناف در تأسیس کارگاهها و صنعتها و مبارزة شدید با بیکاري و تشویق کشاورزان به کشت و فلاحت، مبارزه با زمینداران واسط و بصره و عمال خلافت عباسی.

نهضت قرامطه جنبهها و خصلتهاي منفی هم داشت که عبارت است از: انجام برخی کارهاي افراطی و توهین به اعتقادات مسلمین، نداشتن برنامه فرهنگی مشخص و منسجم، تجاوز به حریم حرم امن و خانه کعبه و شکستن درب بیت االله الحرام، غارت کاروانهاي تجاري و بازرگانی، ناامن کردن راهها و جادهها، کشتار زائران و حاجیان و تصرف اموال کاروانهاي حجاج

جنبش اسماعیلیان قرمطی، یکی از گستردهترین جنبشهاي فکري - سیاسی - مذهبی - و از پرتوانترین خیزشهاي نظامی در ضدیت با خلافت غاصبانهي عباسیان شمرده میشد. این جنبش به مانند اکثر قریب به اتفاق جنبشهاي ضد خلافت در این دوران، ماهیت شعوبی داشت. جنبش قرمطیان که خصمآشتی ناپذیر خلافت عباسی بود، در حقیقت یکی از مظلومترین جنبشهاي پیکارگر عدالتخواه و ضد ستم ایرانی نیز میباشد که در طول تاریخ هدف شدیدترین تهاجمات کلامی مخالفان قرار داشته است. به طوري که در زیر ضربات بیامان تبلیغات مسموم بدخواهان وابسته به خلافت جور، به گونهي جنبشی ضد اجتماع و اخلاق و مخالف دین و قرآن نموده شده است.

تا آن جا که چهرهاي غیر واقعی و دور از انصاف از آن در تاریخها نوشته گشته و در باور و ذهنهاي ناآگاه نشسته است.

برخی شخصیتهایی که به قرمطیگريّ متهم یا نابود شده اند

حسین بن منصور حلاج و حسنک وزیر از جمله افرادي بودند که به قرمطیگري متّهم و بالاي دار رفتند که در ادامه این پژوهش به شرح مفصل آن میپردازیم. به جز این دو، افراد دیگري نیز به این امر متّهم شدهاند که عبارتند از:

ناصرخسرو
نخستین داعی بزرگ اسماعیلی که فعالیت خود را از اوایل عهد سلجوقی آغاز کرد، شاعر و نویسنده و حکیم و متکلّم بزرگ قرن پنجم، ابومعین ناصربن خسرو قبادیانی ملقّب به »حجت خراسان« بود. بعد از اظهار دعوت و آشکار شدن عقاید ناصرخسرو، از همه طرف، یعنی بوسیله فقها و اُمرا و حتی خلیفه عباسی به او اظهار کمال عناد شد. چنان که وي را بر منابر لعن میکردند و رافضی و قرمطی و معتزلی میشمردند و مهدورالدم میدانستند

ناصرخسرو به دلیل این تهمتها که در آن روزگار فراوان بود، ناگزیر بلخ را ترك گفت و در نهایت به قلعه یمگان در ناحیه بدخشان پناه برد و آنجا را مرکز فعالیت هاي خود کرد و در همان جا وفات یافت.

عینالقضات همدانی
عینالقضات ابوالمعالی عبداالله بن محمد بن علی میانجی همدانی از کبار مشایخ متصوفه در آغاز قرن ششم است.

عینالقضات به حسین بن منصور حلاج عشق میورزید و سخنان او را که باعث قتل خود گوینده شده بود، به وجوه مختلف تأویل و تفسیر میکرد. سرانجام به زندقه و الحاد و دعوي الوهیت متهم شد و جماعتی از فقها به اباحت خون او فتوي دادند و در شب هفتم جمادي الآخر سال 525 به دار کشیده شد 

سهروردي
شهاب الدین ابوالفتوح یحیی بن حبش بن امیرك السهروردي فیلسوف بزرگ ایران که به سال 549 در سهرورد ولادت یافت و به سال 587 در حلب به فرمان صلاح الدین ایوبی و به تحریک متعصبین به قتل رسید. چون در بسیاري از موارد با قدما خلاف اندیشیده و علی الخصوص در اصطلاحات خود از الفاظ و اصطلاحات دینی زردشتی بسیار استفاده کرده است، متعصبان قوم او را به الحاد متهم داشته و علماء حلب خون او را مباح شمردند. صلاح الدین ایوبی فرمانرواي مصر و شام فرمان داد او را به قتل رسانند و او در حبس سلطان در پنجم ماه رجب سال 587 خفه شد در حالی که از عمر او بیش از 38 سال نگذشته بود.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید