بخشی از مقاله

چکیده

معراج نامه گونهای ادبی شناخته در ادبیات جهان و برآمده از جهانبینی دینی و عرفانی است که در ریخت سفرنامه به گزارش سیر و سلوک شخصیتهای روحانی در فراسوی قلمروهای خودآگاهی میپردازد. سیرالعباد الی المعاد سنایی نخستین معراجنامه منظوم در ادب فارسی است که از داستان هبوط آغاز میشود و مراتب نامیه، حسیه و ناطقه را تا بالاترین مراتب عروج درمینوردد.

ضرورت و هدف بازخوانی چنین متونیبرپایه نظریّههای ادبی تلاشی برای کشفقابلیّتها و سنجش معناهای نهفته در آنها و کوششی برای گسترش آگاهی خواننده از متن و نیز بررسیمیزان شمول نظریّههای جهانی است. جستار حاضربر این پایه سیرالعباد الی المعاد رابر اساس نظریّه تکاسطوره جوزف کمبل با رویکردی توصیفی- تحلیلی بررسی کرده که دستاوردهای پژوهش نشان میدهد، خطوط کلّی سیر داستان در این معراجنامه با الگوی یادشده تطبیق نسبی داردو علّت اصلی ناسازگاری در برخی مراحل، برآمده از تفاوت میان قهرمان اسطورهای با قهرمان عرفانی و نیز ضعف در شگردهای روایی مثنوی مورد مطالعه است.

مقدمه

پژوهشهای علمی اسطورهشناختی با جیمز جرج فریزر - James George Frazer - آغاز شد و کتاب مهمّ او »شاخهزرّین« بر مردمشناسان و پژوهشگران اسطوره و دین در روزگار خود سخت کارگر افتاد و به عنوان تحقیقی مردمشناختی بر حوزه ادبیات اثر گذاشت و گاه نوشتهای یکسره ادبی خوانده شد - فرای، - 134 :1391، امّا نقد اسطوره ای و کهنالگویی برآمده از نظریّات و تحقیقات کارل گوستاو یونگ - Carl Gustav Jung - روانشناس سویسی است. او مفهوم ناخودآگاهی زیگموند فروید - Sigmund Freud - را که برآیند سازوکار سرکوب امیال است و معنایی شخصی و محدود دارد، سخت بررسید و با نقد و توسعه آن به جنبههای دیگری از ضمیر ناآگاه پیبرد.

یونگ ناخودآگاه فردی را به سه پاره بخش کرد: ناخودآگاهی که در دسترس است، ناخودآگاهی که با واسطه در دسترس است و ناخودآگاهی که در دسترس نیست . وی با ورود بیشتر به حوزه دین و روایات اسطورهای از نوعی ناخودآگاهی سخن گفت که میان همه اقوام بشر مشترک و موروث است و برساخته فرایندهای روانی انسان نیست. این وجه دیگر ناخودآگاه دربرگیرنده انگارهها و نگارههایی است که سازوکارهای روانی فرد را بهگونهای خودکار تشکیل میدهند و ساماندهنده بینش و نگاه ویژه او خواهند بود که یونگ این نمادها و تصاویر ناخودآگاه جمعی را »کهنالگو« نامید و اذعان داشت که این اصطلاح قرنها پیش از او بارها در نوشتههای دیگران به کار رفته است

وی بر این باور است که شمار کهنالگوها مانند موقعیّتهای نوعی زندگی بی پایان است و تکرار و تداوم، موجب ثبت این تجربیّات به صورت اشکالی فاقد محتوا در روان شدهاست. پایهایترین کهنالگو، انگاره »خویشتن« است که به اشکال گوناگون در اسطوره و خواب پدیدارمیگردد و به گفته یونگ کهنالگوی مسیح، صورت اعلای آن در فرهنگ غرب به شمار میرود

تمام نظام کهن اساطیر و افسانهها از این دیدگاه فرافکنی انگارههای درونی انسان بدوی به عالم بیرون است که در پیوندی جاودانه و ناگسستنی به کهنالگوی خویشتن گره خوردهاند. اسطوره قهرمان تجلّی ناب و نمادین کهنالگوی خویشتن است که درتلاشی ممتد و مداوم به دنبال بازشناسی تمامیّت خود و گردآوری پارههای دورافتاده آن است و پیوندی تنگاتنگ با عالم خدایان و شیاطین دارد.

مسأله پژوهش

موضوع اصلی این پژوهش سنجش و تحلیل مثنوی سیرالعباد الی المعاد سنایی بر اساس نظریه تکاسطوره جوزف کمبل،برآمده از نگاه ساختارگرایانه و روانشناسانه به کهنالگوی سفر قهرمان است که با هدف بررسی میزان تطبیق و سازگاری اثری کهن با نظریهای معاصر است تا قابلیت سنجش آن با نظریه یادشده آشکار شود و شمول و جامعیت الگوی کمبل بررسیده آید. شیوه کار در این پژوهش توصیفی- تحلیلی است و نتیجه تحقیق حاکی از تطبیق نسبی منظومه سیرالعباد الی المعاد با نظریه کمبل است.

پیشینه پژوهش

پژوهشهایی در برخی آثار روایی ادب فارسی بر اساس الگوی سفر قهرمان کمبل و مبانی، اصول و ساختار آن انجام شدهاست، چنان که عبدی و صیادکوه - 1392 - دو شخصیّت اصلی منظومه ویس و رامین را بر اساس این الگو سنجیده و اذعان به فراگیری آن داشتهاند.

ذبیحی و پیکانی - 1393 - سفر اسکندر را در دارابنامه طرسوسی بر اساس الگوی مذکور بررسیدهاند که مراحل را از یکدیگر تفکیک نکرده و به نظر میرسد، قدری شتابزده پیش رفتهاند.

قربان صباغ - 1392 - با نگاهی نقادانه ساختار هفتخوان رستم را بر اساس نظریه سفر قهرمان بررسی کرده و اگر چه نقدی تازه به الگوی کمبل وارد نکرده، در ارائه مثالی که ناقض شمول آن باشد، موفق بودهاست.

طاهری و آقاجانی - 1392 - نیز الگوی سفر قهرمان را بر اساس آرای یونگ و کمبل در هفت خوان رستم با رویکردی تلفیقی تبیین کردهاند و بی آن که رویکردی نقادانه داشته باشند، از الگوی کمبل عدول کردهاند. همچنین غیوری - 1387 - سیرالعباد را بر اساس نظریّههای عرفانی و روانشناختی سنجیده و قائمی - 1388 - به نقدکهنالگویی سیرالعباد پرداختهاست، امّا پژوهشی با رویکرد و هدف پژوهش پیش روی دیده نشد.

بحث اصلی 1-2

جوزف. کمبل و نظریّه تک اسطوره

حکایت شگفت سیر و سفر و تکاپوی همیشگی قهرمانان، موضوع مطالعات جمعی از محقّقان از جمله جوزف کمبل - Joseph Campbell - اسطورهشناس و نظریّهپرداز امریکایی بودهاست که با اثرپذیری از میراث فکری یونگ و دستاوردهای مکتب ساختارگرایانی چون پراپ به پژوهش در داستانهای روایی کهن پرداخت. او که از دیرباز شیفته اسطورههای بومیان امریکا و بررسی تطبیقی اساطیر جهان بود، بیش از هر چیز به دنبال کشف تصویری واحد و رازآلود میگشت که از نظر او حقیقت مرکزی و غایی اسطورهها را شکل دادهاست. او معتقد است که اسطوره از طریق نماد سخن میگوید و برای درک پیام آن میبایست در پی گزاردن آن بود و گاه با فرارفتن از این پندار، عملکرد اصلی اسطورهها را پدیدآوردن نمادهایی جهت رشد و تداوم حیات بشر ذکر میکند . این تفسیر نمادگرایانه از اسطوره در پایه رویکردی »اسطورهزدا«ست

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید