بخشی از مقاله

چکیده

شاهنامه فردوسی در مقایسه با دیگر حماسهها از بسامد »جنگ« و خونریزی کمتری برخوردار است و این مهم میتواند نشانی از صلحطلبی ایرانیان از دیرباز باشد. فردوسی در شاهنامه تا آنجا که مقدور است از جنگ پرهیزمینماید و تمایل به گفتگو ومُدارا دارد و جنگصرفاً زمانی پدید میآید که دیگر، گفتگو ومُدارا غیر ممکن وعدمِ مبارزه و جنگ، موجب هرج و مرج و بی-عدالتی میشود.

از اینروی رخدادن جنگ آن هم در متنی حماسی ناگزیر است. در این پژوهش سعی بر آن است تا به جنبههای مختلف و متفاوت »جنگ« و »صلح« در شاهنامه بپردازیم و چرایی و چگونگی پدیدآمدن جنگ و صلح را بررسینماییم. این پژوهش نشانمیدهد که شاهنامه فردوسی سرشار از گفتگو و تعامل و خردمندی است و جنگصرفاً در وضعیتهای بحرانی و ناگزیر پدید میآید و در بیشتر مواقع، جنگ از سوی ایرانیان یا جنبه تدافعی دارد و یا جنبه انتقام-گیری و از همه مهمتر در برخی مواقع، جنگ خود مقدمهای برای صلح و آرامش در جامعه، و پیشگیری از بینظمی و هرج و مرج است.

1مقدمه

ستیزِ نخستین انسانها با تاریکی، سرما، درندگان، و بلایای طبیعی و سپس با همنوعان خویش بر سر بهدستآوردن منابع، آنان را همواره در موقعیتی تهاجمی یا تدافعی قرارمیداد. در اندیشهی ایرانیان باستان که گریخته از سرزمینهای سرد و اقوام مهاجم، در جستوجوی مأمنی بودند، این ستیز مستلزم روحیهی سلحشوری و آمادگی دفاعی بود. بهگونهای که هنگام خلق اسطورهها، اساس آفرینش را بر دو بُن نهادند و خود را متحّدِ سویهی خیر دانستند.

ستیزجویی نیروهای شر که از آغاز آفرینش آغاز شدهاست، تا رستاخیز و فِرَشکرد - بازسازی جهان - نیز ادامه خواهدیافت. اهورامزدا با لحنی حاکی از تأسف از این نبرد مداوم میگوید: »از آن هنگام که آفرینش را پدید آوردم، نه من که هرمزدم، برای نگهبانی آفریدگان خویش به آسودگی نشستهام و نه نیز او که اهریمن است برای بدی کردن بر آفرینش.

همانگونه که اهورامزدا خویشکاری خود را »نگهبانی« مینامد نه یورش یا ستیز، آدمی همچون سربازی تصورمیشود که در جنگ هزاران ساله با اهریمن، همواره باید آمادهی دفاع باشد. او هدف خاص حملههای شر است. پس وظیفه دارد بر این هجومها غلبه یابد. در آموزههای این مردم، همانقدرکه تنآسانی نکوهیده شمردهمیشود، نَزارگردانیدن جسم که در بسیاری از مذاهب و آیینها جزو تعالیم اساسی است- از آنرو که نیروی سرباز را میکاهد- ناپسند به شمار میرود. در بند 49 از فرگرد چهارم وندیداد در ستایش سیربودن میخوانیم:

»سیر میتواند در برابر تاخت و تازهای»َاستو ویذتو« - دیو مرگ - به ستیزه در ایستد... هموست که میتواند در برابر فرمانروای خودکامه و تبهکار به ستیزه ایستد و او را به سر فرو کوبد.

نوع عالی این ستیز دائم، جدال با دیو درون یا نفس است - چنانچه در محراب - محل جنگ - انجام- پذیرد - می. بنابراین، صفات رذیله در هیأت دیوهایی مُمَثّل میشوند که باید با جنگ افزار نیکی به نبرد با آنان برخاست. از بند 37 به بعد از اندرز پوریوتکیشان به نودینان سفارشمیشود:

»بر تردید و آرزوی نادرست، با خرد چیره شوند؛ بر آز، با خرسندی؛ بر خشم، با آرامش؛ بر رشک، با نیکخواهی؛ بر نیاز، با هشیاری؛ بر ستیز، با آشتی؛ بر دروغزنی، با راستی.

با وجود اهمیتی که سلحشوری و آمادگی دفاعی در اندیشهی ایرانی دارد، همانگونه که از عبارات فوق مستفاد میشود، ستیزه طلبی و دشمنی آغازیدن، نکوهیده است و به پرهیز اکید از آن توصیهمیشود. این نکته زمانی آشکارتر میگرددکه بدانیم »خشم - اَیشمَه - « به معنای شتابان، از مهیبترین و منحوسترین دیوان به شمارمیرود. این دیو که آدمیانی چون کاووس را میفریبد تا ستیزه آغازکنند.به لقب خونین» دِرَفش« نامبردار است. در بُندَهِشن میخوانیم:

»آنجای که رشک مستقرخشم است،بُنِه فرودافکند. آن جای که خشم بُنِه دارد، بسیار آفریده را که نابودکند و بس ویرانی کند. همه ی بدی را بر آفریدگان هرمزد، خشم بیش آفرید. آن کیان و یلان از بدکنشی خشم بیشتر نابودگشتهاند. - «همان - در مقابل دیو خشم که لجاج و عناد را میآموزد، مظاهر راستی، نظم، و اطاعت از پرودگار، ستوده میشوند

رقیب اصلی دیو خشم »سروش« - به اوستایی:سَرئوشه«» به معنای شنیدن، پذیرفتن و فرمانبرداری - است.

او: صفاتی چون تَهَم، قوی بازو، و زیناوَند - مسلح - ، دارد. سلاح وی شمشیر آخته است؛ اما به سلاحی مینوی یعنی کلام الهی نیز مسلح است. با اینکه او در نبردی همیشگی با دیوان است، اما پاسبان، نگهبان، و پناهدهندهی بینوایان و تهیدستان نیز هست. همین صفات را ایزد »مهر«، ایزد عهد و پیمان، نیز داراست.

بنابر آنچه گفتهشد، ایرانیان همواره خواهان صلح و آرامش بودهاند؛ در عین حال اگر دشمنان و بدخواهان قصد میهن ایشان را میکردند، دلاورانه آمادهی مقابله میگشتند. هرچند در عمل، نمونههایی از میل به کشورگشایی و تهاجم آزمندانه ی ایرانیان، در متون حماسی دیدهمیشود؛ اما ساخت اندیشگانی پذیرای این طریقه نیست و برای جنگ طلبان، سرانجامی جز تیره روزی و تباهی رقم نمیخورد.

شاهنامهی فردوسی، اثر سترگ زبان فارسی را در نوع ادبی »حماسی« میتوانگنجاند. این گونهی ادبی اقتضائات و استلزامات خاص خود را دارد. در واقع از اثری حماسی انتظارمیرود، تا دارای ویژگیها، خصایص، مضامین و مفاهیم خاص خود باشد. از منظر ریشهشناسی و معناشناسی، حماسه از »عربی« وارد زبان فارسی شدهاست و بهمرور برای نوعی از متون بهکار رفتهاست که مطابق با ویژگیها و خصایصی است که ارسطو برای نوع ادبی حماسه - Epic - تعریف نمودهاست. ارسطو در تعریف حماسه میگوید: »حماسه در لغت به معنی دلاوری، شجاعت، رجز و نوعی شعر است که در آن از جنگها و دلاوریها سخن میرود

حَماسَه«» بر وزن شَجاعَه«» به معنای دلاوری، شجاعت و سلحشوری است؛ »حمس الوغی« به این معنا است که تنور جنگ گرم شد

با توجه به معنای لغوی و ریشهای حماسه، میبایست از درونمایه و بطنِ متون حماسی، خشونت، جنگ، جدال، خونریزی و... انتظار داشت؛ همانطور که از اصطلاح معادل عربی آن نیز، که در جهان عرب بهکارمیرود، چنین معناهایی استخراج میشود. در عربی بر عکسِ زبان فارسی، جایبه حماسه، از اصطلاحِ مَلاحِم«» استفادهمیشود که نزدیک به ویژگیهای حماسه در زبان فارسی و کشورهای غربی است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید