بخشی از مقاله

خلاصه

هوشمندي كسب وكار - ٣ - BI اغلب به عنوان يك اصطلاح چتر گونه براي سيستم هاي پشتيباني تصميم - ٤ - DSS در مقياس بزرگ مورد استفاده قرار مي گيرد و در حال حاضر بزرگترين بخش سرمايه گذاري فناوري اطلاعات در سازمانهاست كه در چند سال اخير به عنوان اولويت برتر فناوري در سراسر جهان رتبه بندي شده است. در حال حاضر تصميمگيري نقش مهمي را در افزايش توان رقابتي ايفا ميكند و سيستم هاي BI در سطوح مختلف تصميم گيري سازمان ميتوانند بسيار موثر باشند. به طور كلي اهميت استفاده از BI در سطوح استراتژيك در صنايع پيچيده تر و وابسته تر به اطلاعات بيشتر است. در اين مقاله ارتباط BI با تغيير، تدوين و تعقيب استراتژي سازمان تشريح گرديده و اين ارتباط در سطوح مختلف سازمان مورد بررسي قرار گرفته است. همچنين الزامات و مهارتهاي پياده سازي موفق BI كه يكي از مهمترين آنها تدوين استراتژي مناسب و همسو با استراتژي كسب و كار ميباشد، مورد توجه قرار گرفته است.

كلمات كليدي: هوشمندي كسبوكار، استراتژي، مديريت استراتژيك

١. مقدمه

استراتژيها ابزارهايي هستند كه سازمانها با تدوين آنها در مسير تحقق اهداف بلندمدت خود گام برميدارند ازين روست كه تدوين استراتژي مناسب نقش مؤثري در تحقق اهداف كسبوكار ايفا ميكند. در عصر كنوني، اطلاعات، بهعنوان يكي از دارائيهاي استراتژيك سازمان محسوب ميشوند كه ارزيابي و بررسي آنها ميتواند بهعنوان ابزاري جهت مديريت استراتژيك سازمان بكار گرفته شود. مديريت استراتژيك، سيستمي است كه براي اخذ تصميمات استراتژيك و همچنين سرعت بخشيدن به اجراي اين تصميمات طراحيشده است. هر كسبوكاري از همان بدو فعاليت بايد تعقيبكنندة استراتژي تعيينشده از سوي مديران خود باشد؛ اما در محيط كسبوكار پيچيدة كنوني، تنها تدوين استراتژي و يا شيوههاي سنتي مديريت استراتژيك قادر به تضمين موفقيت سازمان و يا حتي بقاي آن نخواهد بود.

در خلال حياتسازمان اغلب با اين چالش مواجه هستيم كه با توجه به تغييرات پرشتاب محيطي، آيا استراتژيهاي انتخابشده براي سازمان همچنان بهترين استراتژي موجود در راستاي نيل به اهداف كسبوكار هستند و آيا همچنان اولويت خود براي سازمان را حفظ كردهاند يا خير؟ ابزارها و تكنولوژيهاي جديد فناوري اطلاعات ابزاري كارآمد و مناسب براي پاسخگويي به اين قبيل سؤالات درزمينه استراتژي سازمان هستند. يكي از تكنولوژيهاي كاربردي و بهروز در اين زمينه هوشمندي كسبوكار - BI - است. آنچه واضح است اين است كه در دنياي كنوني كه عصر داناييمحوري و مغز افزاري و يا عصر سازمانهاي يادگيرنده ناميده ميشود و سازمان بايد به تغييرات محيط كسبوكار خود واكنش سريع نشان دهد]١. [

هوشمندي كسبوكار از طريق ارزيابي اطلاعات داخلي و خارجي سازمان، مديران را در اتخاذ تصميمات بهتر و روزآمد ياري ميرساند. در راستاي پيادهسازي پروژه BI در هر سازمان يكي از گامهاي نخستين مربوط به تعيين استراتژي پيادهسازي BI است كه مؤكدا بر همراستا بودن آن با استراتژي كلي سازمان توصيه شده است.]2[ هميشه چالش راهبردي براي هوشمندي كسب و كار تشخيص چگونگي نفوذ آن در پردازش هاي تجاري اصلي سازمان است كه نتايج كسب و كار را هدايت ميكنند.[3]حال سؤالي كه مطرح ميشود اين است كه آيا هوشمندي كسبوكار تنها در افزايش سرعت و دقت تصميمگيريهاي استراتژيك سازمان كاربرد دارد و بايد همواره تعقيبكنندة استراتژي سازمان باشد يا اينكه ميتواند باعث تغييرات كلي در استراتژيهاي قبلي سازمان و يا حتي ايجاد استراتژي جديد براي سازمان شود؟

آيا در سطوح مختلف سازماني اين سؤال پاسخهاي متفاوتي دارد؟ با مروري كه در منابع صورت گرفت عليرغم اينكه مبحث استراتژي مبحثي موردتوجه در حوزه مقالات هوشمندي كسبوكار است اما مقالهاي كه مستقيماً به اين سؤال پرداخته باشد يافت نشد. پاسخهايي كه به سؤال طرحشده ميتوان داد متنوع است لذا در اين نوشتار سعي شده است از جنبههاي مختلف فاكتورهاي تأثيرگذار در تدوين استراتژيها و ارتباط آنها با شرايط كسبوكار تبيين شود تا با توجه به موقعيتها و شرايط حاكم بر محيط كسبوكار، هم از پتانسيل هوشمندي كسبوكار به بهترين نحو استفاده شود و هم سازمان در معرض ريسكهايي كه ممكن است اثرات جبرانناپذيري بجا بگذارند قرار نگيرد.

قطعاً پيادهسازي هوشمندي كسبوكار در سطوح مختلف سازماني ميتواند پيشنهاددهندة استراتژيهاي كاربردي باشد و براي سازمان مزيت رقابتي ايجاد كند. جمعبندي ارائهشده نشانگر اين است كه براي مديريت استراتژيك در محيط كسبوكار فعلي بايد چهارچوبي منعطف در نظر گرفت و از تكنولوژيهاي جديد همراستا با استراتژي سازمان در سطوح مختلف سازماني و بخشهاي مختلف مديريت استراتژيك جهت تغييرات آتي در كسبوكار بهره برد.

٢. مفهوم مديريت استراتژيك و چالشهاي انتخاب استراتژي در سازمان

اهميت بحث استراتژي و مديريت استراتژيك در سازمانها بر كسي پوشيده نيست، مفهوم مديريت استراتژيك كه از آن بهعنوان علم و هنر ياد ميشود سازمان را قادر ميسازد به اهداف بلندمدت خود با اولويتهاي تعيينشده دست يابد]٤[.مديريت استراتژيك شامل سه بخش است كه با هم ارتباطي متقابل و تنگاتنگ دارند. سه بخش مديريت استراتژيك شامل تدوين، اجرا و ارزيابي استراتژي است كه هر بخش داراي اجزا و مراحل خاص خود است. در مرحلة تدوين استراتژي، عوامل خارجي و داخلي بررسيشده و نقاط قوت و ضعف و همچنين فرصتها و تهديدها شناساييشده و بر اساس اطلاعات بهدستآمده، استراتژي و اهداف سازمان در سطوح مختلف تعيين ميشود.

در مرحلة اجراي استراتژي، سياستهاي سازمان بر مبناي استراتژيهاي تعيينشده در مرحلة قبل، مشخصشده و منابع موردنياز به آن تخصيص داده ميشود تا به اجرا درآيند. در مرحلة ارزيابي استراتژي، تغييرات عوامل خارجي و داخلي تأثيرگذار در استراتژي سازمان و نحوة اثرگذاري اين تغييرات بر اهداف سازمان بررسي ميشود و نيز در اين مرحله، دو مرحلة قبلي از ابعاد مختلف موردبررسي قرار ميگيرد تا انحرافات احتمالي شناساييشده و رفع گردد.انواع استراتژيها به سه بخش كلي استراتژيهاي سطح كل سازمان، استراتژيهاي سطح كسبوكار و استراتژيهاي سطح وظيفهاي تقسيمبندي ميشود.

عموماً براي شناسايي و انتخاب استراتژي مناسب از تجزيهوتحليلهاي علمي و كمي و همچنين مباحثه و گفتگو استفاده ميشود و گاهي ممكن است بهترين تصميمها موردقبول كلية تصميمگيرندگان نباشد و مخالفتهاي شديدي با آن صورت گيرد]3[، لذا اين امكان وجود دارد در صورت استفاده از روشهاي علمي و منطقي و ابزارهاي مناسب بخصوص ابزارهاي فناوري اطلاعات - ١ - IT براي نشان دادن لزوم استفاده از استراتژي انتخابي و يا توضيح مزيتهاي آن، انتخاب استراتژي مذكور در ميان تصميمگيرندگان از اجماع بيشتري برخوردار شود. از سوي ديگر محيط كسبوكار پيچيدة كنوني، سازمان را با اين چالش مواجه ميكند كه آيا استراتژي انتخابشده براي سازمان با توجه به شرايط فعلي بهترين گزينه موجود است و آيا اولويت خود را از دست نداده است؟ تكنولوژيها و ابزارها و سيستمهاي جديد در حوزة فناوري اطلاعات را ميتوان براي پاسخدهي به اين سؤالات مورداستفاده قرار داد. يكي از سيستمهاي حوزه فناوري اطلاعات كه جهت تحقق اهداف سازماني و همچنين تسهيل تصميمگيريهاي استراتژيك در دهه اخير بسيار كاربردي است مقوله هوشمندي كسبوكار است.

٣. انتخاب پيادهسازي هوشمندي كسبوكار بهعنوان يك تسهيلكنندة تصميمات استراتژيك

هوشمندي كسبوكار يك اصطلاح چترگونه است كه توسط گروه گارتنر و محقق آن، هوارد درسنر٢، در سال ١٩٨٩ معرفي شد. هدف اصلي هوشمندي كسبوكار اين است كه سازمان عملكرد خود را بهبود بخشد و مزيت رقابتي خود در بازار را افزايش دهد]٦[ .دو دليل اصلي براي نياز مؤسسات و سازمانها به هوشمندي كسبوكار ميتوان برشمرد. دليل اول اين است كه هوشمندي كسبوكار با تجزيهوتحليل، ميتواند در اتخاذ تصميم بهتر كمك كند و دوم اينكه ميتواند در پيشبيني آينده بخصوص رفتار مشتري و تقاضاي بازار مؤثر باشد. برخي دلايل ديگر نيز مانند كمك در رسيدن به اهداف اساسي سازمان - كاهش هزينهها، بهبود بهرهوري، توسعه محصول، توسعه خدمات مشتريان، افزايش درآمدها و ... در پيادهسازي ميتواند مدنظر باشد٦.][7[ فراهم آوردن اطلاعات استراتژيك براي تصميمگيرندگان، شناسايي رفتار معاملات و ... . در مورد علت انتخاب هوشمندي كسبوكار از ميان سيستمهاي اطلاعاتي، ميتوان به رتبه نخست اين تكنولوژي در چند سال اخير در مقايسه با ساير تكنولوژيها در بررسي انجامشده توسط CIO استناد كرد كه در شكل - ١ - قابلمشاهده است.]8[

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید