بخشی از مقاله
چکیده:
توسعه تکنولوژی و رشد تجارت جهانی، امروزه به این معنی است که محیط تجاری به سرعت و دایم در حال تغییر است. مدیران بیش از این نمی توانند برای تصمیم گیریهای راهبردی به اشراق و شهود تکیه کنند. در بیشتر کارها نتیجه یک تصمیم نادرست غیر قابل چشم پوشی است. شرکتها برای ارائه ارزشی بالاتر و تأمین رضایت مشتریان در هر زمینه ای، به اطلاعات نیازمندند. آنها باید اطلاعات بسیار زیادی از شرکتهای رقیب، واسطه ها و سایر نیروها و عواملی که در بازار فعال هستند، داشته باشند و همچنین همواره در حال یادگیری و کسب دانش سازمانی باشند. از اینرو هوشمندی رقابتی و هوشمندی سازمانی در سازمانهای امروزی امری ضروری به شمار می آید.
بنابراین توصیف تحقیق حاضر به بررسی ارتباط بین هوش رقابتی و ابعاد آن با هوش سازمانی پرداخته است. تحقیق حاضر از نوع توصیفی- همبستگی می باشد، جامعه مورد مطالعه یکی از سازمانهای تولیدی در استان آ. شرقی با جامعه آماری 168 نفرمی باشد. با استفاده ار فرمول نمونه گیری کوکران نمونه ای 61 نفری انتخاب گردید.
برای بررسی هوش رقابتی از پرسشنامه چاوشی و جوادی پورفر - 1389 - و برای بررسی هوش سازمانی از پرسشنامه آلبرخت - 2002 - استفاده شده است. برای بررسی ارتباط بین متغیرها از آزمون همبستگی پیرسون با کمک نرم افزار SPSS استفاده گردیده است.
نتایج حاکی از ارتباط بین هوش رقابتی و با هوش سازمانی است. همچنین بین سه مولفه هوش رقابتی - هوش تجاری- بازاریابی، هوش رقبا و هوش راهبردی - با هوش سازمانی وجود دارد ولی بین هوش تکنولوژیکی با هوش سازمانی ارتباطی وجود ندارد.
-1 مقدمه
فراوانی اطلاعات در دنیای امروز موجب شده تا جمع آوری هر چه بیشتر اطلاعات، مد نظر نباشد، لذا بهره گیری از اطلاعات و تبدیل آن به هوشمندی کاربردی جهت هدایت تصمیمگیریهای سازمانی اهمیت یافته است. هوشمندی رقابتی به عنوان عاملی برای حفظ سازمان از خطرهای آتی و تشخیص فرصتهای نهفته عمل می نماید . - Calof, 2008, 717 - لذا بنگاه های پیشتاز به دنبال افزایش مدیریت بر اطلاعات، خلق و مهندسی هوشمندانه آینده سازمان هستند. امروزه داشتن توان رقابتی اساس بقای شرکتها است.
هوش رقابتی فرایندی تحلیلی است که اطلاعات پراکنده مربوط به رقیبان و مشتریان را به دانش استراتژیک دقیق و مفید تبدیل می کند تا بدینوسیله اطلاعاتی کاربردی در مورد تکامل بازار و فرصت ها و تهدیدات کسب و کار ایجاد شود
از سوی دیگر نظریه هوش سازمانی به دنبال آن است که با سنجش وضعیت هوشمندی سازمان ها، توانایی ها و ضعف های آن ها را شناسایی و راهکارهای لازم را برای بهبود عملکرد سازمان ارائه نماید . با بررسی مؤلفه های هوش سازمانی می توان وضعیت سازمان را از لحاظ میزان هوشمندی یعنی توانایی سازگاری و قابلیت انطباق با محیط، چشم اندازها، یادگیری و به کارگیری دانش، ساختار و عملکرد سازمانی، روحیه، فناوری اطلاعات و ارتباطات و حافظه سازمانی شناسایی و با تمرکز بر توانایی ها و برنامه ریزی برای برطرف کردن ضعف ها، بهره گیری از ، کارایی و اثربخشی سازمان را ارتقا بخشید
هوش سازمانی و توجه به فرآیند یادگیری در سازمان این امکان را به سازمان ها می دهد تا با به کارگیری اطلاعات موجود از مزایای رقابتی و پیشرو بودن بهره برداری نمایند
-2 مبانی نظری و پیشینه تحقیق
-1-2 هوش
واژه هوش از اواخر قرن 14 برای توصیف افراد، از قرن 19 به بعد برای توصیف حیوانات و از دهه 1960 برای توصیف ماشینها و ابزار مورد استفاده قرار گرفته است. در اواسط قرن 19 روانشناسان به موضوع هوش توجه علمی نشان دادند. به این منظور که تفاوتهای تواناییهای ذهنی را تببین و پیش بینی کنند. بینه و کسلر، ترستون و استرنبرگاز از جمه این روانشانسان بودند
بر طبق نظریه گاردنر1، روانشناس دانشگاه هاروارد، دیدگاههای روانسنجی سنتی نسبت به هوش، بسیار محدود و ضعیف است. گاردنر نظریهاش را نخستین بار در کتاب »قابهای ذهنی: نظریه هوش چندگانه«، در سال 1983 ارائه کرد. به عقیده او همه انسانها دارای انواع مختلفی از هوش هستند. او در کتاب خود، هشت نوع مختلف هوش -1 - هوش تصویری، -2 هوش زبانشناختی، -3 هوش منطقی- ریاضی، -4 هوش موسیقایی، -5 هوش جسمی- حرکتی، -6 هوش میان فردی، -7 هوش درون فردی، -8 هوش طبیعت - را معرفی نموده و احتمال داده است که نوع نهمی نیز به عنوان »هوش هستیگرا« وجود داشته باشد
-2-2 هوش سازمانی
هوش سازمانی مفهوم جدیدی در حوزه سازمان و مدیریت به شمار می رود و به عنوان یک مفهوم نظری، به طور روزافزون اهمیت بیشتری در تئوری سازمان پیدا می کند
پژوهشگران هوش سازمانی را از دیدگاههای متفاوت معرفت شناسی همچون شناختی، رفتاری و اجتماعی/هیجانی مورد مطالعه و بررسی قرار داده اند. هر یک از این رویکردها مسیری را برای شناخت این پدیده پیچیده باز کرده و مکملی برای دیگر رویکردها بوده است. برای مثال در حالیکه دیدگاه شناختی بر فرآیندها و ساختارهای درونی از قبیل قابلیت های پردازش اطلاعات تأکید دارد؛ دیدگاه رفتاری تعاملات رفتار- محیط که به تطابق رفتار سازمان با محیط بیرون می شود، را مورد کنکاش قرار می دهد
یولس اعتقاد دارد مفهوم و ایده هوش سازمانی پارادایمهای جزئیتری از قبیل یادگیری سازمانی و مدیریت دانش را در برمی گیرد .در همین راستا یونلند هوش سازمانی را شامل پنج جزء اصلی؛ حافظه سازمانی، دانش سازمانی، یادگیری ساز مانی، ارتباطات سازمانی و استنتاج سازمانی می داند.
هوش سازمانی برای افراد مختلف، معانی متفاوتی می دهد. برای یک کارآفرین یا تاجر، به معنای تحقیقات بازار است که می توان آن را هوش رقابتی نامید و برای فردی که در ساختار بوروکراتیک دولتی کار می کند، به معنای گزارش دهی است.
هوش سازمانی به منزله پنجره پویای کسب و کار به محیط بیرون است که عملکرد سازمانی را شناسایی می کند، کارایی را افزایش می دهد و فرصت های ناشناخته را شکار می کند
هوش یک سازمان، موجودیت آن سازمان نیست، بلکه اطلاعات تجزیه و تحلیل شده یک سازمان است. محرک های ارزشی، سه جزء اصلی هوش سازمانی را که در هر سازمان، وجود دارد، به وجود می آورند:
-1 هوش ارتباطات : درک اینکه چطور تعاملات بین دانش و معلومات کارکنان بر عملکرد سازمانی مؤثر است.
-2 هوش شایستگی: درک اینکه چطور توانایی ها و دانش تخصصی کارکنان بر عملکرد سازمانی مؤثر است.
-3 هوش ساختاری: درک اینکه چطور محیط زیرساختی سازمان بر عملکرد سازمانی مؤثر است
هوش سازمانی و دانش مدیریت به صلاحیت سازمان برای جمع آوری اطلاعات، نوآوری، خلع دانش و عمل بر اساس دانش که بوجود آمده است، بر می گردد.هوش سازمانی، به دانش بر اساس ظرفیت یادگیری در یک سازمان بر می گردد.این ظرفیت، پایه ی موفقیت در تغییرات سریع یا محیط رقابتی دانش سازمانی را تشکیل می دهد.این توسعه و این شیوه را "دانش مدیریت" می گویند
هوش سازمانی، مجموعه ای از تکنولوژی و فرآیند هاست که به همه افراد در تمام سطوح سازمان، این امکان را می دهد تا داده را ارزیابی و تجزیه و تحلیل کنند. هوش سازمانی، امکان کسب سود، تفاهم و انسجام را از تجربیات سازمان ایجاد می کند
کارل آلبرخت در سال 2002 در کتابی با عنوان"قدرت اذهان در کار: هوش سازمانی در عمل" اشاره می کند یکی از کارکردهای هوش سازمانی جلوگیری از کند ذهنی جمعی است. به نظر او موفقیت در کسبو کار، نیازمند وجود سه عنصر افراد هوشمند، تیم های هوشمند، و سازمان های هوشمند است. او هوش سازمانی را استعداد و ظرفیت یک سازمان در حرکت بخشیدن به توانایی ذهنی سازمان و تمرکز این توانایی در جهت رسیدن به مأموریت سازمان می داند. او در این کتاب هفت بعد برای هوش سازمانی معرفی می کند
شکل -1 ابعاد هوش سازمانی از نظر کارل آلبرخت
-3-2 هوش رقابتی
در خلال سالهای اخیر، هوش رقابتی به یکی از مفاهیم مهم مدیریت تبدیل شده و با فرهنگ شرکتهای پیشرو عجین گشته است. افزایش هوش رقابتی موجب می گردد سازمانها اطلاعات محیط اطراف خود را سریعتر و با دقت بیشتری تجزیه و تحلیل کرده و نتایج حاصل را به طریق سودمند ذخیره و درمواقع مقتضی در دسترس مدیران که نقش تصمیم گیرنده در سازمان دارند، قرار دهند. این امر جریان تبادل اطلاعات و دانش را در بستر سازمان تسریع کرده و اثربخشی فرایند تفکر و تصمیم گیری جمعی را به نحو چشم گیری بهبود می بخشد.