بخشی از مقاله
چکیده
مقارن با تحولات عظیمی که در چند قرن اخیر در حوزه تفکر صورت گرفته است، هنر و معماری نیز دستخوش دگرگونی هایی شده که بازخورد آنرا می توان در تعدد سبک ها مشاهده کرد. یعنی ای ن هنر است که تفکرات را توصیف می کند. هر تفکر جدید یا نظریه علمی تازه موجب ایجاد سبکی نو در هنرهای مختلف می گردیده است.بازخوانی ریشه ها و تاثیرات هر یک از این دگرگونی ها و نحوه پاسخگویی آنان در جامعه هنرها، ضمن دریافت و امکان نقد صحیح تر تاریخ، کمک می نماید از ارتباط شکلی فارغ از مفهوم در آثار داخلی جلوگیری شود.در حالیکه سبک هایی چون »ساختارگرایی« و »ساختارشکنی« در غرب متولد شده و در حال حاضر منسوخ گردیده اند، دیده می شود که متاسفانه هنوز در کشور عزیزمان ایران، از آنها غایب از درک صحیح از مبانی فکری هر یک، الگوبرداری¬هایی آن هم تنها شکلی و فرمی ادامه دارد.
بر این اساس با توجه به اینکه شروع جریان این دو اندیشه از بستر زبان شناسی ممکن گردیده است، مطالعه موازی ادبیات و معماری در این دو سبک می تواند، به روشن تر شدن مطالعه این حوزه کمک نماید. در واقع، مقاله حاضر به تحقیق در ریشه های این دو نگاه یعنی »ساختارگرایی« و »ساختارشکنی« در فلسفه، ادبیات و معماری و بررسی تاثیرات آنها بر دگرگونی های معماری معاصر غرب اختصاص می یابد.ساختارگرایی و ساختارشکنی در حال حاضر بخشی از تاریخ تئوری و تجربه هنر و معماری در قرن بیستم به شمار می رود. این دو رویکرد که هر دو با منطقی به ساختار زبان شناسی آغاز گردی ده بودند، در ابتدا در ادبیات و در ادامه در سایر هنرها، ابزاری برای نمایش ای ده های خود یافتند. آنچه مسلم است این است که ادبیات و معماری در دو سطح متفاوت هر یک از فرهنگ و تحولات فلسفی حاکم بر جامعه تبعیت می نمایند. در این راستا ادبیات به دلیل بی واسطه تر بودن نسبت به معماری، از تاثیرات بالاتری بهره مند می باشد.
واژه های کلیدی:فلسفه، ادبیات، معماری، ساختارگرایی، ساختار شکنی، معماری معاصر.
-1 مقدمه
اگر رابطه معماری با سرزمینی که در آن پدید میآید، همان رابطه ای است که انسان با آداب، رسوم، سنتها و در حقیقت با فرهنگ خویش دارد و با این اساس که هر اندیشه مقدم بر عمل و ماده است، بنابراین نباید ارزشهای یک معماری را از زاویه شگردها ی فنی و زیبایی شناسی آن نگریست، بلکه تحولات فکری و فرهنگی نهفته در قالب و شکل ظاهری آن را می بایست مد نظر قرار داد - آیوازیان، . - 44 :1376این تحولات فکری بی شک در هنرهای مختلف یک جامعه، به صورت کلان تاثیر می گذارد و می توان برای بهره بردن از چگونگی هر ی ک از آنها، به لرزش های آهنگین هنرهای حساس تر و بی پروا تر در بطن یک جامعه برای شناسایی لحظه نفوذ و تغییرات رجوع نمود. در این میان دو هنر ادبیات و معماری محل اعراب می باشند.اولی، هنر ادبیات است.
ادبیات را می توان ناب ترین هنر ها در مقام تاثیر پذیری، تثلیث تصور، تجسم و ادراک قلمداد نمود که به دل یل عدم برخورداری از ابزار فنی در مقایسه با موسیقی، مجسمه و ...کمترین فاصله را در طی فرآیند ایجابی خود می پیماید - اردلان، . - 1392در سمت دیگر، هنر معماری را می توان مورد تحقیق قرار داد. شاید به ندرت بتوان هنری یافت که به اندازه معماری با زندگی مردم پیوند داشته باشد، هنر معماری از بارزترین جلوه های فرهنگ هر قوم و هر دوره تاریخی و نمایشگر گویای فضای زیست آدمی است. این هنر در گذشته تابع اصول و ضوابط کمابیش معین و شناخته شده ای بود و پیوندی استوار و ناگسستنی با فرهنگ جامعه و الگوهای رفتاری داشت، به همین دلیل، سبک معماری هر دوره، انعکاسی از فرهنگ و هنر آن دوره محسوب می شد. دگر گونی های معماری با تغییراتی که در دیگر عرصه های زندگی و هنر به وقوع می پیوست، متناسب بود و هر سبک جدید معماری بر اصول و سنت های سبک های پیشین استوار بود.
با همین اساس بین سبک های گوناگون معمار ی رابطه ای استوار وجود دارد که مرز بندی بین آنها دشوار به نظر می رسد - تقی زاده، . - 6 :1392در دنیای معاصر، این سبک ها، هر یک بر پایه تحولات فلسفی سریع در بطن جوامع شکل می گیرند. و سبک ها در نمود های مختلف هنری، نمایش هایی از خود بر جای می گذراند. در میان سبک های معاصر، تحولات نیمه قرن بیستم، به تحولاتی سریع مشهود می باشد که در میان آن حرکت هایی با نام هایی همچون ساختارگرایی، پسا ساختار گرایی و ساختار شکنی به چشم می خورد.در این تحقیق بر آنیم تا با بررسی و تحقیق بر این دو حوزه عمل این تحولات، یعنی ادبیات و معماری، به مقایسه تاثیرات این تفکرات در آن دو بپردازیم. بر این اساس، پس از مرور سبک های ساختارگرایی وساختارشکنی در هر دو هنر، ادبیات و معماری در ابتدای تحقیق، به پژوهش و تدقیق بر تشابهات و تفاوت های آن دو می پردازیم.
-2 روش و طرح تحقیق
از جنبه هستیشناختیِ پارادایم تحقیق در این پژوهش پدیدهای مادی نیست و وابسته به تفسیر محقق از آن است. از جنبه معرفتشناختی دانش در این پژوهش ذهنی است نه عینی. دانش از تعامل بین پژوهشگر و موضوع مورد پژوهش که همانا غور در متون ادبی و پرداختن به صورت معماری است، حاصل میشود و از جنبه روششناختی دانش از طریق ارایه تفسیرهای مختلف از واقعیت ایجاد میگردد. به این ترتیب مبنای فلسفی تحقیق دیدگاه تفسیری است و روش تحقیق میبایست از یکی از طرحهای تحقیق کیفی انتخاب گردد.
-3 ساختار گرایی و ساختار شکنی در ادبیات معاصر
ساختار گرایی و ساختار شکنی به سان هر شیوه نگاه فلسفی دیگر، طی سالهای متوالی، باعث تغییراتی در هنرهای مختلف گردیده است. در این میان مروری خواهیم داشت بر روی تحولات این نگاه ها، بر ادبیات و متون ادبی.
-1-3 ساختار گرایی در ادبیات
ساختارگرایی ابتدا به ساکن روشی است مبتنی بر بررسی ساختار ها، در هر کجا که یافت شوند. اما ساختار ها موضوع هایی نیستند که با آن ها بتوان مستقیما روبرو شد بلکه آنها روابط پوشیده اندکه بیشتر به ادراک درمی آیند تا به دریافت . نظاماتی که تحلیل با عیان کردنشان به آنها نمود روساختی می دهد. تحلیلی که ضمن باور به این که آن ها را کشف می کند، آنهارا اختراع - جعل - می کند - سجودی، . - 155 : 1387اصطلاح ساختارگرایی به طور ساده به نظر گاهی در جامعه شناسی مربوط میشود که اساس آن متکی بر به تصور درآوردن ساختار اجتماعی و قائل بودن به این نظر است که »جامعه بر فرد سبقت دارد و در معنای اختصاصیتر در مورد نظریاتی به کار میرود که میگویند مجموعهای از ساختارهای اجتماعی وجود دارند که خودشان قابل مشاهده نیستند ولی پدیدههای اجتماعی قابل مشاهدهای به وجود میآورند« - مروجی، . - 4 :1392
نظریه ساختار گرایی یک روش تحلیلی است که ابزار زبان شناختی را در محدوده گسترده تر از پدیده های اجتماعی بکار می گیرد. ساختار گراها درجستجوی »ژرف ساخت هایی «می باشند که درزیر »جنبه های ظاهری« نظام های نشانه ای قرار دارند. - چند لر، - 125 : 1387 این نظریه با کشف قوانین کلی وتغییر ناپذیر ذهن بشر، منطق عملکرد های حاکم بررفتارهای اجتماعی را از ابتدایی ترین سطح زندگی تا پیشرفته ترین سطح آن مورد بازشناسی قرار می دهد و از آن جا که ساختار ذهن بشر را در تمام جوامع بشری یکسان می انگارد، معتقد است که با شناخت یکی از جوامع انسانی، حتی درسطح ابتدایی، می توان قوانین حاکم برزندگی اجتماعی بشر را در سراسرتاریخ به دست آورد. - ریترز، - 543 : 1374 اگرچه ساختارگرایی بیشترین تاثیر را در زمینه نظریه و نقد ادبی
داشته است، بیشتر به عنوان یک رویکرد یا روش در نظر گرفته می شود، اندیشه ساختار گرایی از نظام فکری بسیار انتزایی برخوردار است که می توان با استفاده از آن سطح، دقت تحلیلی رابسیار بالا برد. این نظریه امکان الگو سازی صوری و نیز کاربرد پیچیده فنون آماری و ریاضی را نوید می دهد. همچنین این نظریه یک چشم انداز فرا تاریخی را در مورد زندگی اجتماعی فراهم می سازد که برای جامعه شناسان به ویژه آنهایی که درجهت تحول یک علم جامعه شناسی گام بردارند، جاذبه فراوانی دارد - مروجی، - 5 :1392 افزون براین، اندیشه ساختارگرایی به دنبال راهی است برای شرح و گزارش پیوند درونیای که از طریق آن معنایی در یک فرهنگ ساخته میشود.
درنگاه ساختارگرا، معنا در یک فرهنگ از راه پدیدهها و کارکردهای گوناگونی که سامانه معنایی را میسازند، بارها پدیدار میشود . براین اساس ساختارگرایی میتواند به پژوهش در ساختارهای نشانهمندی مانند آیینهای پرستش، بازیها، نوشتارهای ادبی و غیر ادبی، رسانهها و هر چه که در آن معنایی از درون فرهنگی بدست آید، بپردازد و ساختار آن را بررسی نماید - همان - .این نگاه در معنای عام آن حکایت از آن دارد که تمام افعال فرد و جامعه، در حوزه روساختی قرار دارند. این حوزه روساختی، در یک رابطه عِلّی و متأثر از حوزه زیرساختی شکل می یابد و لذا آنچه از ظاهر روابط و حرکت آدم و آدمیان نمودار می گردد، واقعیت ندارد؛ واقعیت، ساختمند شده است. با این بیان روشن می گردد که تمایل به جبریت و نگاهی تعیّن گرا به تأثیر »ساختارهای ناخودآگاه و تقریبا پنهان« بر »آگاهی و عمل انسانی«، و نیز نفی کارگزاری انسان و گروهها و نفی فلسفه آگاهی و سوژگی، کمابیش از تمایلات ساخت گرایی است.
از این منظر، انسان تنها به عنوان »حامل ساختارهای کلی« شناخته می شود. - متولیان، - 8 :1382 درنتیجه می توان گفت که نظریه ساختارگرایی شامل شاخه ها ودیدگاه های متفاوتی است، اما آنچه که همه این دیدگاه ها را با هم پیوند می دهد این است که »یادگیری« فرآیندی فعالانه و خاص ذهن هر فرد است. و این فرآیند عبارت است از ساختن روابط ذهنی میان مفاهیم و تصورات از یک سو و اطلاعات و تجربیات حاصل از دنیای واقعی خارج از ذهن از سوی دیگر - مروجی، 1392، . - 6نشانه ها، طبق نظر ساختارگرایان، معنای خود را از طریق شناسایی خود نسبت به سایر نشانه ها بدست می آورند. به همین دلیل، ساختارگرایان مدعی هستند که آگاهی و شناخت حقیقت، عملا امکان پذیر نیست . چرا که تنها این نمادها هستند که میتوانند تجربیات بشری و حقایق زندگی را بازآفرینی کنند.
آنان که خود را منادی ظهور اندیشه های نو و بدیع می دانند بر این اعتقاد پایبندهستند که تنها راه درک و آگاهی بشر از خود و تجربیاتی که کسب کرده، از طریق حضور میانجی ها میسر است!شناخت حقیقت امکان پذیر نیست، به جز در حد ناپایدار و زودگذر، آنچنان که اولین تئوریسن علم نشانه شناسسی، چارلز ساندرز پیرس ، بر آن تاکید ورزیده است. او به همین دلیل اشاره ای کوتاه به تجربیات بشری دارد، اما به هیچ عنوان، از حقیقت و آگاهی سخن نمی گوید آنان نمی توانند تجربیات کسب شده بشری را به دور از حقایق زندگی، مطرح سازند - پارسی نژاد، . - 35 :1382حقیقت وجود دارد چرا که جهانی که انسان در آن زندگی می کند، حقیقی است.
آنان در توجیه افکار خود می گویند: »ما در میان قوانین از پیش تعیین شده ای زندگی می کنیم که بر اساس مبانی نشانه ها تدوین گشته است. اگر ما نتوانیم تجربیات حاصله را به قالب نمادها ترجمه کنیم، دیگر نمی توانیم دریابیم که چه چیزی برای ما مفید است و چه چیز نیست.« طبق نظر آنها دانش و شناخت بشرتنها از طریق قوانینی مدون و نشانه های قابل تشخیصی است، که میانجی نام دارند. به همین دلیل، کلیه متون ادبی و غیرادبی، خود م ی انجی هایی هستند برای زبان، متون نمی توانند به سادگی افکار و آرای نویسندگان را به خواننده منتقل سازند و تمامی داده ها نیازمند میانجی هستند - زرشناس، . - 12 :1382
ساختارگرایان، به منظور توجیه بیشتر افکار خود، اصل »تقابل های دوگانه « را مطرح می سازند. شاید بتوان اساسی ترین ایده ساختارگرایان را در تقابل های دوگانه دانست.طبق این اصل، تفکر بشر بر بنیاد تناقض و تباین استوار است. آنان برای تفسیر هر پدیده به اصل تضاد رو می آورند و با آن مانوس هستند: شب و روز، خوب و بد، زشت و زیبا و ... . بر همین اساس ساختارگرایان منتقدین را تشویق می کنند تا در بطن آثار بیشتر در جستجوی تضادها باشند. طرح مسئله فوق شاید در وادی ادبیات و هنر، آنچنان مشکل ساز نباشند و به نوعی در ارتباط با سازه های مطرح ادبی قرار گیرند. اما در دنیای سیاست، استفاده از اصل تقابل های دوگانه، عوارض ناخوشایند و خطرناکی را به همراه دارد. آنچنان که ابرقدرت ها، با استفاده از همین اصل به اعمال منفعت طلبانه و استعماری خود دست میزنند و همه چیز را به راحتی توجیه می کنند.
آنان با یاری گرفتن از این اصل می توانند به اسم »آزادی« به کشتار مردم جهان دست بزنند و به بهانه یاری ملل و رهانیدن آنها از قید تحجر کشورها را فتح کرده، انواع و اقسام بمب ها را بر سر آنها بریزند - پارسی نژاد، . - 35 :1382در بررسی پس زمینه های فکری ساختارگرایی، مشخص می گردد که آنان به هیچ عنوان، آثار را به صورت منفرد، پذیرا نیستند. آنچه ارزشمند است، الگوها، قواعد و برنامه ها ی از پیش تعیین شده ی کلی است. برخی از آنها مدعی شدند که حتی همه ی روایت های داستانی، باید در یک قالب روایتی مدون و مشخص جهانی قرار گیرد. با چنین نگرشی به ساحت داستان و روایت، نویسنده؛ خود به خودحذف می گردد و کلیه آثار، دست پرورده ی یک نظام و برنامه واحد می شوند.
انسان گرایان رمانتیک به خلاف ساختارگرایان، بر این اصل پایبندند که نویسنده، مبدا و منشا پدید آمدن متون است. او خالق اصلی است. لذا باید در راس امور قرار گی رد و بینش ادارک او، مورد توجه و عنایت منتقدین باشد - جلالی، . - 167 : 1391این در حالی ست که ساختارگرایان معتقدند که متون نوشتاری، فاقد مبدا و منشا اولیه است. و نویسندگان به ندرت می توانند خالق آثار خود باشند. چرا که آثار، از قبل، در قالب های مدون و مشخص، آفریده شده است. آنان حتی در کمال خونسردی می گویند: »این، زبان است که درباره ما می تواند سخن بگوید؛ و ما نمی توانیم درباره زبان صحبت کنیم!« - پارسی نژاد، - 35 :1382 با نگاهی حتی سطحی به استدلالات ساختارگرایان، به راحتی می توان دریافت که آنان به »تاریخ« نیز بی اعتقاد هستند.
در این راستا تحقیقات لوییس اشتراوس به عنوان پشتوانه فکری آنان به حساب می آید . او اظهار داشت که ساختارهای مدون تعیین شده، تماما جهانی هستند، و به همین دلیل، به عنصر زمان و تاریخ، نیازی نیست - جلالی، . - 170 : 1391از سوی دیگر، دگرگونی و تحول، امری بی اساس و غیر ممکن است. آنچه در درجه اول اهمیت قرار دارد، همان الگوها و نشانه ها هستند، و تنوع و نوآوری، در آن قالب ها هم، جایز نیست. ارائه آرا و اندیشه های آنان، به نوعی، توهینی برای انسانگرایان محسوب شد. انسان گرایان، مبانی فکری خود را این گونه مطرح می سازند - پارسی نژاد، : - 35 :1382
·یک جهان حقیقی وجود دارد و ما قادریم با درایت و قدرت تعقل، آن را درک کنیم.
·زبان می تواند به تفسیر حقایق جهانی بپردازد؛ و کمابیش آن را تصویرسازی کند.
·زبان، توسط انسان و اراده او و به صورت مجزا خلق می گردد. وقتی انسان مطلبی را بیان می کند، به همان نکته ای که مدنظر داشته، اشاره کرده است.
·یکی از وظایف زبان، تفسیر و تفکر پیرامون بشر و اعمال اوست، بشری که خود فاعل است و ذهن و اراده او، در راس تمام امور قرار دارد.
·ساختار گرایان، به اصول و مبانی خاصی معتقدند، که کاملا با دیدگاه های فوق، تمایز دارد - همان - :
·ساختار زبان، به تنهایی قادر است حقیقت را خلق کند.
·انسان به واسطه زبان، می تواند بیندیشد و تفکر کند.
·ادراک و استنباط انسان از حقیقت، توسط ساختار زبان قالب ریزی شده است؛ و تعیین کننده معیارها و نشانه ها، زبان است.
·این زبان است که درباره انسان می تواند، اظهار نظر کند؛ نه به عکس.