بخشی از مقاله

چکیده :

ارزش و کرامت ذاتی انسانها ، هدیه الهی بر جامعه بشری است. این کرامت و نگرش الهی گونه بر انسانیت محدود و محصور بر زمان و مکان نبوده و همه اعصار و ازمنه را در بر می گیرد . این موهبت مربوط به جنسیت، دین، مذهب، قوم، ملیت، نژاد و فرهنگ خاصی نیست. آثار و تبلور ارج نهادن به این کرامت در سخن و سیره پیامبر عظیم الشان و معصومین، فراوان دیده می شود . انسان ، این شاهکار خلقت ، بنا به نیازهای اجتماعی ، موجودی مدنی الطبع بوده و ناگذیر زندگی اجتماعی را بر زندگی فردی ترجیح می دهد . از این رو برای بهتر زیستن نیازمند بهره گیری از قوانین بوده و نیز حقوق متقابلی برای او در نظر گرفته شده است .

حقوق شهروندی از جمله مفاهیم نو پدیدی است که به طور ویژهای به برابری و عدالت توجه دارد و در نظریات اجتماعی، سیاسی و حقوقی جایگاه ویژهای پیدا کرده است . حقوق شهروندی را میتوان به مجموعه قواعد سیاسی و اجتماعی حاکم بر روابط اشخاص در جوامع بشری ، نظیر حق حیات ، حق کرامت ، حق آزادی و امنیت و ... تعریف نمود . در این مقاله برآنیم که ضمن تبیین مصادیق و ابعاد حقوق شهروندی ، این مفاهیم را از منظر دین مبین اسلام بررسی نموده بر این عقیده ایم که حقوق شهروندی جایگاهی شگرف و عمیق در آموزه های دینی دارد.

مقدمه

همه اشخاص ساکن و مقیم در یک کشور، اعم از اتباع و بیگانگان که در سرزمین یک دولت کشور و تحت حاکمیت آن هستند، شهروند خوانده میشوند. در واقع، شهروندی یک موقعیت فعالانه است، چرا که در مفهوم »شهروندی« همزمان حقوق و تکالیفی متناسب برای هر یک از شهروندان در نظر گرفته میشود. بر این اساس، شهروندی در عین حال که مجموعه حقوقی را برای شهروندان معین میکند و آنها را بدون استثنا از این حقوق بهرهمند میداند، تکالیفی نیز برای آنها متصور میشود که باید به آنها بپردازند. از دیگر سو، این حقوق و تکالیف، لازم و ملزوم یکدیگرند و هیچ یک را نمیتوان بدون دیگری تصور کرد.

مقوله »شهروندی« وقتی محقق می شود که همه افراد یک جامعه از کلیه حقوق مدنی و سیاسی برخوردار باشند و همچنین به فرصتهای مورد نظر زندگی از حیث اقتصادی و اجتماعی دسترسی آسان داشته باشند. ضمن اینکه شهروندان به عنوان اعضای یک جامعه در حوزههای مختلف مشارکت دارند و در برابر حقوقی که دارند، مسئولیتهایی را نیز در راستای اداره بهتر جامعه و ایجاد نظم بر عهده میگیرند، و شناخت این حقوق و تکالیف نقش مؤثری در ارتقاء شهروندی و ایجاد جامعهای بر اساس نظم و عدالت دارد.

اسلام به عنوان یک دین فراگیر که به همه ابعاد زندگی بشر توجه نموده است، دستورات صریح و شفافی برای روابط اجتماعی انسانها دارد و نه تنها به کمال معنوی انسانها توجه نموده است بلکه به چگونگی ساختن جامعهای نمونه نیز توجه دارد. از جمله مسائل مهم حقوق شهروندی در اسلام توجه به کرامت انسانها به عنوان اشرف مخلوقات، ارزش حیات و زندگی افراد، برابری بدون توجه به نژاد، رنگ، پوست و ...، هدفمند نمودن خلفت انسانها و بیهوده نبودن زندگی انسان میباشد.

گستره و وسعت مبحث حقوق شهروندی به اندازه ای است که نه تنها به ادوار مختلف زندگی هر شخص از جمله روابط خانوادگی ، تعاملات اجتماعی و اقتصادی در سطوح ملی و فراملی و روابط دولتها با شهروندان خود و نیز با سایر شهروندان دول دیگر توجه دارد ، بلکه از قبل از تولد تا پس از مرگ را نیز در بر می گیرد . به کسی شهروند خوب اطلاق می شود که با حقوق فردی و جمعی خود آشنا بوده ، قانون را میشناسد، به آن عمل میکند و حقوق خود را از طریق مجاری قانونی مطالبه میکند.

او میداند که فرد دیگری هم حضور دارد و دفاع از حقوق او را به منزله دفاع از حقوق خود می داند . پر واضح است درکنار هر زندگی فردی، یک زندگی جمعی نیز وجود دارد و برای موفقیت در این نوع زندگی، باید فردگرایی و منفعتطلبی تا حدودی مهار شود و اخلاق جمعی رواج یابد. شهروند کسی است که هم منافع خود و هم منافع دیگران را در نظر آورد و در سایه همکاری و همراهی با دیگران و پذیرش مسئولیتها، شرایط بهتری را برای خویش و دیگران فراهم سازد.
 
در کشور ما مسلمان بودن شرط برخورداری از حقوق شهروندی نیست. در واقع حق شهروندی به اعتبار تابعیت برقرار می شود. بنابراین این تعریف واقعیت است که »حقوق شهروندی« یک مفهومنسبتاً وسیعی است که شامل حقوق سیاسی و غیرسیاسی - حقوق مدنی و بهره مندی های فردی و اجتماعی که دارای صبغه سیاسی نیستند - می باشد. از این رو میتوان گفت که »حقوق شهروندی« شامل هر سه نسل حقوق بشری که در سطح دکترین مطرح شده اند می باشند. این سه نسل شامل حقوق مدنی و سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و حقوق همبستگی میباشند.

- 1 تاریخچه حقوق شهروندی

خاستگاه اصلی و پیدایش واژه شهروندی و مصطلح شدن آن به سال 400 قبل از میلاد به ساکنان یونان و روم برمی گردد. مفهوم شهروندی در یونان باستان به معنای داشتن حقوق و تکالیف یکسان نزد قانون و مشارکت در امور سیاسی و عمومی جامعه بوده است. در اندیشههای سیاسی افلاطون و ارسطو نیز مشاهده حضور مردم در عرصه های سیاسی و شکل گیری حقوق شهروندی با دو مؤلفه حق و تکلیف تبلور یافته است. از جهت تاریخی، افلاطون را می توان به عنوان اولین فیلسوف و متفکر سیاسی نام برد که به مفهوم شهروندی در تئوریهای سیاسی خود پرداخته است.

وی در کتاب »جمهوری« که در آن الگوی ابرشهر - مدینه فاضله - را به دست داد؛ شهروندان را یکی از محورهای اصلی تأسیس دولت و حکومت مطلوب قرار می دهد. ارسطو نیز در بحث شهروندی، شهروند خوب را در بحث حکمرانی و فرمانبرداری سهیم میداند و میگوید تنها از گذر زندگی خصوصی و سهیم شدن در حقوق و فرمانبرداری میتوان وارد دنیای سیاست شد . - افلاطون ، - 132:1355 جهت گیری سیاسی غرب بعد از رنسانس با برخی مبانی افلاطون در لزوم حکومت برای صاحبان قدرت فرق می نماید.

- شریعت، - 37:1386 البته مفهوم شهروندی و عناصر تشکیل دهنده آن در طول تاریخ از فراز و نشیب هایی برخوردار بوده است. حتی در روم باستان نیز حق و تکلیف به همه ساکنان شهر تعلق نمیگرفت؛ برای مثال، زنان و برده ها به عنوان شهروند پذیرفته نمی شدند . در قرون وسطی مفهوم شهروندی افول کرد. در این دوره شکل شهروندی رومی که در واقع، بر اساس حاکمیت فئودالیته و شهروندی غیرهمگانی و سلسله مراتبی و بر اساس مالکیت افراد بود، حفظ گردید. اما دوره رنسانس را میتوان دوره بازتولید مفهوم شهروندی دانست؛ لذا جمهوریت و مشارکت همگانی به صورت جدی مطرح گشت .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید