بخشی از مقاله
بررسي احكام فقهي و تطبيق آن با آيات قرآن درباره طهارتهاي سه گانه وضو- غسل- تيمم
مقدمه
بدون شک بعثت حضرت محمد(ص) به عنوان رسول خدا از میان قوم جاهل عرب آرمان بزرگ و برجسته ای در بر داشته است. و قرنهاست که این آرمان متعالی در سراسر جهان اسلام، متجلی گردیده است.
اسلام به معنای انقیاد، تسلیم شدن و گردن کجی است در برابر اوامر و نواهی خدا و دستورات رسول خدا (ص). دین اسلام، دین فطرت، پاکیزگی و اجتماع است، جامعه اسلامی را به نظافت و رعایت بهداشت و آداب اسلامی و عبادت تشویق و راهنمایی می کند. فرد مسلمان را موظف می¬کند وقتی خود را زیر سایه اسلام دید از خود اسلامی مجسم بسازد، خود را الگوی مجسمی
از اسلام قرار دهد زیرا هیچ سخن، خطبه و موعظه¬ای نمی¬تواند جانشین اسلام شود و اصل و پایه این تجسم نیز ایمان قلبی و عمل به اعمال اسلامی است. در حقیقت تنها دین اسلام است که شایسته پیروی بوده و ادامه مسیر آن آدمی را در این جهان فانی نیک-بخت و او را با سعادت اخروی به جهان ابدی می¬سپارد.
یکی از اهداف این رسالت عظیم طهارت و پاکیزگی می باشد، چرا که در دین اسلام مکرراً در این باره سفارش شده است:
«اِنَّ اللهَ یُحِبُّ التَّوابینَ وَ یُحِبُّ المُتَطهِرینَ»
همانا خداوند توبه کنندگان و تطهیرکنندگان را دوست دارد.
طهارت جسمی باعث آرامش روح و روان می گردد. و سلامتی که از نعمات والای خداوند است در سایه پاکیزگی و طاهر بودن بدست می آید. اسلام علاوه بر رعایت طهارت غذا، لباس، مکان، حیوانات و ...... بسیار تاکید نموده است. رعایت پاکی هر کدام به دیگری وابسته بوده و عدم طاهر بودن هر کدام، نجاست دیگری را سبب می شود. بنابراین از منظر دین اسلام زندگی و حیات یک فرد مسلمان بر پایه پاکی و طهارت می باشد. بر استناد آیات آمده در قرآن و حتی ک
افرین نیز نجس به شمار می آیند.
فقهای بزرگ دینی اعم از شیعه و سنی در باره اصول طهارت و علی الخصوص طهارتهای سه گانه( وضو، غسل و تیمم) نظریات مختلفی دارند. ولی آنچه که مسلم است اعتقاد راسخ همه آنان به پاکی و وجوب رعایت آنها برای زندگی است. و بطور یقین ایمان هر مسلمان با رعایت پاکی کامل میشود.
پیامبر (ص) فرموده است:
«النظافهُ مِنَ الایمان.
نظافت جزیی از ایمان است.
فرمانبرداری از قوانین والای دین اسلام بطور حتم انسان را به سوی تعالی و خوشبختی سوق می دهد و بر مسلمان آگاه و دانا واجب است علاوه بر رعایت قوانین الهی و دینی خویش به ترویج و تبلیغ آن نیز بپردازد به امید روزی که دنیا پر از عدل و داد گشته و با انقلاب حضرت مهدی(ع) سایه اسلام بر تمامی عالم هستی گسترده باشد.
شیوه پژوهش کتابخانه ای و میدانی می باشد و در آن از نظر فقها ی بزرگ اسلام اعم از شیعه و سنی استاده شده است.
فصل اول
کلیات
1-1- دردين اسلام دونظام وجود دارد:
نظام فقهي شيعه ونظام فقهي سنی. فقه شيعه داراي سه شعبه است:فقه شيعي امامي،فقه شيعه زيدي وفقه شيعه شيعه اسماعيليه.فقه سني داراي چهار شعبه مشهور است:فقه حنفي ،فقه شافعي،فقه مالكي وفقه حنبلي.چند دستگاه فقهي ديگر نيز درميان اهل سنت پديد آمده است كه پيروان زيادي را پيدا نكرده ورسميت نيافته است،البته ظايريه نيز مشهورند.علم فقه داراي ابواب وفصول بسيار است..مجموعه ابواب فقه تحت چهار عنوان بيان گرديده است.عبارات،عقود،ايفاعات.احكام وسياسات.درعلم فقه باب منظور كتاب است.به جاي باب الصلاة گفته مي شود:كتاب الصلاة مجموعه كتاب يا ابواب فقه 48كتاب (باب)است.درخلال اين ابواب مسائل وتكاليف عبادي،معاملاتي ،حقوقي وجزايي مطرح است.با توجه به قوانين استنباط ومنابع اوليه فقه امري نيست كه درفقه اسلامي براي آن حكمي تنوان يافت.به ويژه باامكان اجتهاد درمذهب شيعه معمول است در تاريخ فقه واجتهاد،مسائل فقهي فراواني مي توان يافت كه علي رغم موضوع آن، حكم فقهي آن مسئله به طور يكسان استنباط نگرديده است.اين اختلاف نظر ميان دوفرقه اماميه اهل سنت نبوده، بلكه در ميان فقيهان يك فرقه نيز مشاهده مي شود. اختلاف نظر فقهي در ميان مجتهدان و فقيهان از بدوشكل گيري اين علم پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) وغيبت
امام عصر امري بديهي بوده و هيچ گاه درميان فقيهان مرسوم نبوده است كه نظر مخالف با رأي مشهور تحقير گرديد، بلكه فقه شيعه همواره بالندگي خود را مديون تحقيق، تفحص، اجتهاد وانبساط مي داند وتقليد را براي كسي كه توانايي استنباط احكام فقهي را دارد،حرام مي شمارد هرچند درتاريخ فقه شيعه كساني بودند كه درمسائل فقهي جرات وجسارت مخالفت با قول مشهور فقها را نداشتند. چنانچه حسن بن زيدالدين در كتاب اصول خود ، در بحث اجتماع وشهرت
فتوائيه به اين مسئله اشاره مي فرمايد:
همانا بيشتر فقهاي بعد از شيخ طوسي، به دليل شدت اعتقاد وحسن ظن به او در فتوا دادن از اوپيروي مي كردند از اين رو فقهاي متاخر با احكام مشهوري مواجه شدند كه شيخ و پيروانش به آن عمل كرده بودند.لذا گمان كردند كه احكام بين علما مشهور است ودر نيافتند كه منشا ومنبع اين احكام مشهور شيخ طوسي مي باشد و اين شهرت دراثر پيروي از اوتحقق يافته است. موضوع اين رساله،يك موضوع فقهي است. بنابراين با توجه به مبادي علم فقه بايد به عنوان يك مسئله فقهي مورد بررسي وبحث قرار گيرد تا حكم فقهي وظیفه مكلف در اين رابطه معين وآشكار گردد. مسئوليت اين امر خطير برعهده فقيهان ومتخصصان علم فقه استتاد حكم شرعي اين مسئله را بيان فرمايند .لذا به بررسي نظر فقيهان درخصوص طهارت پرداخته وپيرامون تفسير آيات قرآن وتطبيق آن با احكام بحث مي شود.
قبل از ورود به بحث اصلي ،به طور مختصر پيرامون معنا ومفهوم نجاست وطهارت مسئله ای رابیان نموده و آنرا تحلیلی کوتاه می نمائیم.
1-2- بيان مسئله :
يكي از مسايل مهم نزد مسلمانان ،طهارت وپاكيزگي است.مسلمين طهارت را با ترتيب وقانون خاص رعايت مي كنند، به اطفال خود مي آموزند .اهل فقه و ايمان و يا محال فقهاي دين براي معتبر بودن ودرستي طهارت، شروط وترتيب خاصي را بر طبق آيات قرآن كريم بيان نموده اند .به طوريكه گفته مي شود، به درستي كه از بين اديان، ديني كه به طهارت اهميت بسيار مي دهد، اسلام است و در معاني ذكرشد: طهارت ،رفع آلودگي از نجاست است و بهترين وسيله براي طاهر شدن ،آب پاك است .چنانچه كه درقرآن آمده است:
«وينزلُ عليكُم مِن السماءماءًلِيطهركُم بِه»
«وانزلنا من السماءماءطهورا»
طهارت بر دوقسم اند :
مائيه:كه خود آن بر دوقسم است: وضو وغسل
ترابيه: كه منظور تيمم است.
و اين دوقسم طهارت درطول هم هستند.كه هر كدام درجاي خود حائز اهميت است
1-3- مفهوم طهارت درلغت واصطلاح
طهر/طهارة:عبارت است ازپاك كردن ازنجاست وآلودگي خون حيض است.لذ ا«طهر» نقيض «حي
ض» مي باشد. اگر گويند: «طهره المره وهي طاهر» حيض خون وي قطع گرديد و پاك شد و هر گاه غسل نمايد گويد: تطهرت واطهرت
تطهير: پاك كردن از نجاست ،جنابت، آلايشهاي روحي ،گناه وپليدي ...طهور:پاك كننده
الف:معناي ساختارهاي مختلف «طهر»درقرآن به صورت فعل
1-پاك شدن ازخون حيض«فاعتزالوايناء في المحيض ولاتقربو منحتي يطهرن »
2-پاكي جستن، غسل كردن از جنابت و حيض«فاذا تطهرن فاتو من حيث امركم الله »
3-ادعاي پاكي كردن ازپليدي: پرهيز كردن از عمل زشت ومنافي عفت انهم اناش يتطهرون
4-پاكي جستن از گناه، دور شدن از پليديهاي ذهن «فيه رجال يحبون ان يتطروا
5-درباب «تفعيل» به دو معني: الف: پاك كردن از چرك، آلودگي ظاهري، گردوغبار و جنابت.و لكن يريد ليطهركم وليتم نعمته عليكم
ب: پاك كردن از پليدي .گناه وآلايشهاي رفتاري. وانما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهیرا
ج:بركنارداشتن ازكفر،گناه،دورنگه داشتن ازتهمت يهود
اذ قالت الملائكه يامريم ان الله اصظفاك وطهرك
به صورت اسم:
1- طهور به دو معني: الف) پاك كردن از نجاست وپاك كننده آن
ب) غير مسكر، پاك، حلال، وسقاهم ربهم شرابا طهورا ) ضد شراب دنيا كه ناپاك ومست كنننده است.
-به صيغه اسم فاعل:
الف: «مطهر» دوركننده، بركنار دارنده » اني متوفيك وراتبك الي ومطهروك من الذين كفروا»
ب: متطهر: ترك كننده گناه، پاكي جوينده از آلودگيها غسل كننده: «ان الله يحب التوابين ويحب المطهرين »
-به صيغه اسم مفعول(مطهر-مطهرة)به معناي:
الف)پاك شده از آلودگيهاي ظاهري(حيض،نفاس...) داراي عفت واخلاق نيكو.ولهم فيها ازواج مطهرةوهم فيها خالدون »
ب) پاك شده به دور از باطل، شك و شبهه، مس والتانات شيطان: «فيصحيف مكرمة مرفوعة مطهره )
-به صيغه اسم تفضيل(اطهر) به دو معني
الف: پاكيزه، پاك كنننده قلب از ريبه، دور كننده از گناه «ذلكم خيرلكم واطهره »حلال، پاك از نظر كردار «قال ياهوم هولا بناي من اطهرلكم »
طهارت از حدث يا پاكيزگي از آلودگيهاي غيرظاهري .اين طهارت در بيان فقها يا از حدث اكبر يعني –جنابت-است ويا از حدث اصغر ،يعني عوامل نقص كننده وضو-طهارت مورد نظردر اين بخش به يكي از عوامل زير حاصل ميگردد:
الف-وضو: ب- غسل ج-تيمم
1-4- مفهوم نجاست درلغت واصطلاح
نجس ونجاست درمعني لغوي عبارت است از مطلق پليدي. در معني اصطلاحي وشرعي عبارت است از: پليدي خاص كه برآن احكام معين مترتب مي شود ومكلف موظف است طبق حكم اسلامي از چيز نجس دوري نمايد و درصورت تماس با آن شرايط خاص طهارت اولي را بدست آورد . مثلا وقتي گفته مي شود فكر نجاست، مسلم اين است كه منظور فكر پليداست،فكر شيطاني است.
ولي وقتی گفته مي شود كه شراب يا بول نجس است. اين يك حكم شرعي است كه مس
لمانان مكلف بايد از تماس با آن خودداري نمايد. وچنانچه بدان آلوده گشت بايد خود را طاهر نمايد. دراين خصوص بحث ونزاعي نيست، بلكه بحث در اين است كه آيا اطلاق نجاست بدين معني به عنوان حقيقت شرعيه ثابت است وهنگام استعمال در زبان شارع معني اصطلاحي وشرعي بر اذهان تبادر مينمود يا چنين نبوده است، بلكه شارع مقدس معني اصطلاحي وشرعي را با كمك قوانين تفهيم مي فرمود و با عدم قرائن و ثبوت آن معني اصطلاحي آن فهميده نمي شود. مثلا در هنگام نزول آيه شريفه «انما المشركون نجس ...» آيا شارع در تفهيم اينكه مشركان نجس هستند وحكم شرعي نجاست بر آن حمل مي شود نيازمند به قرائن بوده است ياخير ؟ بسياري از فقيهان ادعا نمودند كه استعمال نجاست درمعني اصطلاح و شرعي از زمان –پيامبر به صورت حقايق شرعيه تحقق يافته است.چنانچه اين عده معتقدند كه طهارت نيز از حقايق شرعيه است .زيرا وقتي حكمي درخصوص طهارت صادر مي شود ،معني طهارت شرعي ازآن فهميده مي شود. مثل، وضو-غسل- تيمم. يا حالت حاصل شده براي متطهر، پس از انجام يكي از اعمال سه گانه فوق. لذا مسلمانان هنگام شنيدن قول خداوند (وانزلنامن السماءمائ طهورا باتوجه به حقيقت شرعيه بودن طهارت درآن زمان ،طهارت شرعيه از حدث وخبث را مي فهميدند عده اي ازفقها معتقدند: به علت فقدان قرينه اي كه دال برنجاست شرعيه است، نمي توان معناي نجس را كه در آن زمان حقيقت شرعيه نبوده است، حمل بر مفهوم شرعي واصطلاحي نمود. لذا در حكم نجاست مشركان نمي توان به اين آيه شريفه استناد نمود. عده اي ازفقها معتقدند: كلمه «نجس» مصدر است وحمل مصدر برذات درست نمي باشد، مگر با تقدير گرفتن كلمه «ذو»بنابراين آيه بدين صورت ميشود: «انما المشركين ذو نجس...»همانا مشركان داراي نجاست هستند. به عبارت ديگر مشركان ذاتا نجس نيستند،بلكه نجاست امري است عرضي كه دراثر عدم رعايت آن با ايشان مقارن است.
1-4-1- معناي لغوي نجاست
نجاست به معني«قذاره» (پليدي،چركيني) است و آن دو نوع است: يكي آن كه با حواس قابل درك است وديگري با بصيرت.
خداوند مشركان را با وجه دوم وصف كرده: «انما المشركون نجس...»قذر: در لغت به معناي چركين بودن وضد نظافت و نيز به معني چرك آمده است. و قذر به فتح قاف وكسر ذال .به معني چ
ركين وغير نظيف مي باشد. گفته مي شود: «نجسه»يعني اورا پليد كرد، آلوده نمود .
.از ريشه «تنجيس» يعني زدودن و دور كردن، مانند (تعويذ) كه برگردن كودكان مي آويختند تا پليدي از او دور شود.
ناجس-نجيس: بيماري كه رو به بهبودي ندارد.
نظر فرا این است که اعراب هنگامی که واژه نجس را به تنهایی استعمال نمایند. نون و جیم را مکسور می کنند. رِجس- نِجس. نَجس با سکون و حرکت برای تثنیه و جمع، مونث و مذکر به یک صورت آورده می شود. نجس در تمامی صور به معنی ضد طاهر است. نظر صاحب تاج العروس و زمخشری این است که استعمال نجس در آیه( انماالمشرکون......) به صورت مجاز بوده است.
1-4-2- لفظ نجس ورجس در آيات قرآن كريم
اي كساني كه ايمان آورده ايد ،محققاً بدانيد كه مشركان نجس و پليدند و بعد از اين سال (كه عهدشان به پايان مي رسد ) نبايد قدم به مسجد الحرام گذارند و اگر در اثر دور شدن نجاست و ثروت آنها از شما ، از فقر مي ترسيد (نترسيد) كه خدا شما را از فضل و رحمت خود از خلق و مشركان بي نياز خواهد كرد كه او به حوائج شما داناست و در كمال عنايت وحكمت است.
همانگونه که از معني آيه بر مي آيد : مشركان نجس قلمداد گرديده اند و خطاب خداوند در اين آيه به مردم مؤمن است
2- اي اهل ايمان شراب وقمار وبت پرستي و تيرهای گردنبندي (كه درجاهليت رسم بود) همه اينها پليد و از عمل شيطان است، البته از آن دوري كنيد تا رستگار شويد. در اين آيه هم خطاب به مومنين دارد و اعمال زشت قمار و شراب را جزء نجاسات و پليدي مي داند. و واژه رجس مترادف نجس معني شده است.
1-3- استعمال طاهر وطهارت درآيات قرآن
اي اهل ايمان چون خواهيد براي نماز برخيزيد، بشوييد صورت و دستانتان تا مرفق (آرنج) و مسح كنيد سرو پاها را تا برآمدگي پا و اگر جنب هستيد، پاكيزه شويد (غسل كنيد) و اگر بيمار يا مسافر باشيد و يا يكي از شما را قضا حاجتي دست داده و يا با زنان مباشرت كرده ايد و آب نيابيد (يا از استعمال آب ضرر مي بينيد) در اين صورت به خاك پاك و پاكيزه تيمم كنيد، با آن خاك صورت ودستها را مسح كنيد. خدا در دين هيچ گونه سختی قرار نخواهد داد.از حرج وليكن مي خواهد كه شما را پاكيزه گرداند ونعمت رابراي شما تمام كند. باشد كه شكر او را به جاي آوريد
از معني آيه، به خوبي معلوم است كه قرآن برطهارت چقدر تاكيد نموده و اجراي هر سه مورد طهارت در آيه قرآن ذكر شده است.
«فيه رجال يحبون ان يتطهروا والله يحب المتطهرين»
مردان پاكي كه مشتاق تهذيب نفس خودند، درآينده خدا مردان پاك ومهذب را دوست مي دارد.
1-4- تعاريف عملياتي
وضو: اين واژه برگرفته از«وضاة » به معني حٌسن، به هر شست و شو و دست كشيدن به بدن كه با نيت قربت باشد، اطلاق مي گردد.
در اصطلاح فقهي به مجموعه شستنها ودست كشيدن (مسحها)ي خاصي گفته مي شود.
در فقه اسلامي عمل وضو از دو جهت انجام مي گيرد، يكي به جهت عبادات خاصي همچو نماز و طواف كه از ناحيه وجوب عقلي مقدمه واجب،وضو نيز واجب مي گردد و ديگر آیه جهت انجام اعمال مستحب چون خواندن قرآن و يا حصول نفس طهارت كه موجب تقرب به خداوند است
غسل: از « َغسَلَ» آمده است. شستن بدن از بالا تا پايين و ترتيب آن در احكام غسل. و انواع غسل جنابت، حيض، نفاس و ميت مي باشد. كه در سه مورد اول شخص شست وشو دهنده فاعل و غاسل است و بدن خود را مي شويد و در مورد چهارم شخص مفعول و مغسول است و ديگري بايد او را شست و شو دهد.
در غسل جنابت تفاوتي با ساير غسلها است كه نياز به گرفتن وضو ندارد.
بوسيله غسل بدن از آلودگي پاك شده و طهارت حاصل مي گردد.
تيمم: در لغت به معناي قصد است. و در اصطلاح به مجموعه اعمالي مي گويند كه مكلف در مواردي خاص به جاي وضو يا غسل انجام دهد. تيمم در موارد خاص جايز است.
1-5- هدف پژوهش
دين اسلام، دين پاكيزگي است كه آن را به مراتب تاكيد نموده است و طهارت و پاكيزگي لازمه تقرب و نزديكي ايشان به خداوند است. بنابراين پژوهش حاضر قصد دارد تا با بررسي احكام فقهي و تطبيق آن با آيات قرآن درباره طهارتهاي سه گانه (وضو- غسل- تيمم) كمال دين اسلام را از حيث پاكيزگي بشناساند.
1-6- سوال پژوهش
سوالی که در این بحث مطرح می گردد این است که آیا با توجه به آیات قرآن کافران و مشرکان که طهارت های لازمه را اجرا نمی کنند در شمار پاکان قرار می گیرند یا خیر؟
فصل دوم:
طهارت در آیات
2- طهارت در آیات
طهارت در لغت به معنای پاکیزگی است و از نظر شرع اسلام، عبارت از انجام اعمالی است که موجب اقامه نماز می¬شوند (از قبیل وضو، غسل، تیمم و ...)
طهارت به معنای پاکیزگی است. خداوند، در سوره آل عمران، آیه 42، خطاب به حضرت مریم فرموده است: ای مریم! خدا تو را برگزید و پاک ساخته است و بر تمام زنان جهان برتری داده است. «طَهِّرِکِ».
طهارت در اصطلاح شرع ، بنابر ثبوت حقیقت شرعیه بکار بردن طهور است، البته مشروط بر اینکه این استعمال همراه با نیت باشد، توضیح اینکه طهور جسمی است که خود طاهر و پاک بوده و نسبت به غیر نیز پاک-کننده است.
2-1- تفسیر آیات
1-1-2- آیه اول : در این آیه شریفه چند مسئله باید بررسی شود.
مسئله اول: «یا ایها الذین امنوا» ای کسانیکه ایمان آورده¬اید. به مؤمنین خطاب شده است. پس به نظر می¬رسد و لازم می¬آید که وجوب وضو و غسل و تیمم به مؤمنین اختصاص داشته باشد. سؤال می¬شود: از نظر شیعه وجوب وضو و غسل و تیمم، در نزد کافر نیز یک تکلیف است؟ و این گفته نه تنها نزد شیعه، بلکه اکثر شافعیان (ابو حامد الاسفرانی) و اکثر حنفیان ، با این گفته مخالف هستند و این مخالفت از نظر شیعه، درست نمی¬باشد. و انگیزه اینکه درآیه، مؤمنین ذکر شده است، به آن معنا نیست که طهارت سه¬گانه مختص به مؤمنین است، بلکه آنان بر این امر، آمادگی لازم دارند و بر کافرین هم واجب می¬باشد.
مسئله 2: خداوند در جایی که می¬فرماید: «اِذا قُمتُم» هنگامی که به پاخاستید، به پاخاستن برای نماز دو قسم است:
1. اینکه به پا می¬خیزد که به نماز مشغول شود.
2. اینکه به پا می¬خیزد که خود را آماده سازد تا نماز بخواند.
مقصود در آیه قسم دوم است. اگر قسم اول مقصود باشد، لازم می¬گردد که وضو بعد از نماز واقع شود (اگر مراد قسم اول باشد، معنای آیه این می¬شود: هنگامی که مشغول نماز شدید، وضو بگیرید.) بنابر قسم اول مقصود «اذا قُمتُم» «اذا اَرَدتُم القیام» می¬باشد. یعنی کلمه «اراده» در تقدیر است که معنای جمله این است: هنگامی که اراده کردید اشتغال به نماز را.
چناچه در آیه: فاِذا قَرأتَ القرآنُ فاستَعذ باللهِ» هنگامی که قرآن می¬خوانی از شر شیطان به خدا پناه ببر». اراده در تقدیر است، یعنی (هنگامی که اراده کرده¬اید تلاوت قرآن را). اراده (فعل) سبب است و خود عمل و کار مسبب می¬باشد. در این آیه از اراده فعل به خود فعل، تعبیر آورده شده است. که از باب اطلاق مسبب و اراده سبب است و از تلاوت قرآن، اراده تلاوت منظور است و از قیام نماز، اراده قیام، مراد است و مانند گفته اهل لسان عرب «کما تدین تُدان» که مراد، اراده دین می-باشد.
«قِیام لِلصَّلوه» را به اینکه اراده در تقدیر است، نیاز به دلیل خاص دارد و در اینجا دلیل خاص موجود نمی¬باشد. کلمه (الی) در آیه (الی الصَّلوهِ) تا انتهای زمان را بیان می¬نماید. هنگامی که به پاخاستید، زمانی را که منتهی به نماز می¬شود و کلمه قیام (به پاخاستن) در معنای حقیقی خود و آنچه که باید در تقدیر گرفته شود، کلمه زمان است که هم کلمه «الی» و هم فعل و عمل اقتضای آن را دارند. پس «یا ایها الذین امنوا» ای کسانیکه ایمان آورده¬اید، هنگامی که برای نماز به پاخاستید، هم شامل کسی می¬شود که در حال به پاخاستن وضو دارد و هم شامل کسی است که وضو ندارد و محدث است و می¬خواهد وضو بگیرد، شامل این عام نمی¬شود. چه آن کسی که وضو دارد،
می¬تواند با آن نمازهای متعددی بخواند و پیامبر اکرم(ص) در روز فتح مکه با یک این کار را کردم تا همه بدانند که با یک وضو می¬شود نمازهای چندی را بر پا داشت.
2-3- آیه دوم
«ای کسانیکه ایمان آورده¬اید در حالی که مست هستید به نماز نزدیک نشوید تا بدانید چه می¬گویید و همچنین هنگامی که جنب هستید، مگر مسافر باشید تا غسل کنید و اگر بیمار یا مسافر و به اقتضای حاجت کرده¬اید و یا با زنان آمیزش جنسی داشته¬اید و در این حال آب (برای وضو و غسل) نیابید، با خاک پاک تیمم کنید صورت و دستها را مسح کنید، خداوند ب
خشنده و آمرزنده است.»
کلمه (واو) در جمله (وَ اَنتُم سکاری) واو حالیه است و بیانگر حالت فردی می¬باشد و همچنین علامت نصب (تنوین ً) در «وَ لاَ جُنُباً» بیانگر حالت می¬باشد. در آیه به طور صریح از نزدیک شدن به نماز نهی و منع شده است، نه از سکر و مستی.
از امام باقر(ع) روایت شده است: درحال مستی به مساجد که محل برگزاری نماز است، نزدیک نشوید) شافعی می¬گوید: در حال جنب بودن به مسجد نزدیک نشوید مگر در صورتی که از مسجد فقط عبور کنید، یعنی در حالت جنابت، توقف در مساجد ممنوع است و عبور از آن منع ندارد.
ابو حنفیه می¬گوید: حتی عبور از مسجد برای شخص درحال جنب نیز ممنوع است، مگر در صورت اضطرار که در داخل مسجد آب موجود باشد یا از داخل مسجد راه رفت و آمد بوده باشد.
2-4- تفسیر آیه سوم
«وَ ما اُمِروا اِلا لِیَعبُدوُ الله مُخلِصینَ لَهُ الدِّین» در حالیکه به آنان دستوری وارد نشده بود جز اینکه خدا را پرستش کنند با کمال اخلاص و از شرک به توحید بازگردند.
آیه مبارک دلالت بر این دارد که در هر عبادتی، نیت و قصد قربت واجب است. طهارت سه¬گانه (وضو، غسل و تیمم) که بیان گردید داخل در عبادت می¬باشند. و معنای اخلاص همان چیزی است که از «قُربَهُ» اراده می¬نمایند و مرتب در نیت¬هایشان (قربه الی الله) یادآوری می¬کنند.
معنای قربت، طاعت و عبادت، خالصا الله و فقط برای خداوند انجام گردد. مؤید این مطلب فرمایش نبی اکرم(ص) است و در حدیث قدسی: کسی که کاری انجام دهد و غیر مرا در آن شریک سازد، آن را به شرک واگذار می¬نمایم.
حضرت علی (ع) می¬فرماید: ترا به خاطر ترس از آتش یا امید بهشت پرستش نمی¬کنم، بلکه ترا شایسته پرستش یافته¬ام.»
پس در نیت وضو، غسل و تیمم، پیوست نمودن ریا و تظاهر جائز نمی¬باشد و سردی آب و گرمی آب و کسالت و تنبلی جائز نمی¬باشد و آیه دلالت بر این امر دارد که باید عبادت، خالص باشد.
ابوحنفیه در البدایه و النهایه بیان می¬دارد: شرط قصد قربت را در طهارت به «ترابیه» اختصاص داده و در غیر آن شرط ندانسته است. به دلیل فرموده خداوند: پس تیمم کنید به خاک پاک، یعنی قصد کنید.
امام رضا (ع) فرمودند: «گفته¬ای ارزش ندارد مگر به سبب عمل و عملی ارزش ندارد مگر به سبب قصد و نیت و هیچ گفته و عملی ارزش ندارد مگر مطابق با سنت و روش پیامبر اسلام(ص) بوده باشد. مشروع بودن قصد نیت، اولاً:
به این هدف است که فعل و عمل از غیر خود جدا و مشخص گردد و لذا در هنگام نیت، واجب است حقیقت فعل مورد نیت را در ذهن خود تصور نماید که حقیقت آن، وضو و یا نماز و روزه ... است.
ثانیاً: وضوی مباح که از وضوی غیر مباح جدا می¬شود و نماز ظهر که از نماز صبح جدا
می¬گردد و روزه رمضان که از روزه غیر رمضان جدا می¬شود و زکات فطر، از زکات مال که نوع را
می دهد، مشخص گردد.
ثالثاً: ضعف فعل را که باعث امتیاز افراد نوع می-باشد، در قلب خود تصور نماید مانند: وجوب برای فعل واجب یا استحباب برای فعل مستحب.
رابعاً: زمان فعل را باید تصور نماید که مشخص کنند حد و حدود آن می¬باشد. مثلاً اگر نماز در وقت آن، می-خواند باید قصد اداء و اگر در خارج از وقت می¬خواند باید قضا را تصور نماید.
خامساً: باید اخلاص را مورد نظر و تصور عمیق خود قرار دهد که رکن اساسی و مهم برای نیت به حساب می¬آید. به این ترتیب معنای اخلاص و محض رضای خدا بودن، بیان می
¬شود.
2-5- تفسیر آیه چهارم
اِنَّهُ لَقُرانُ کَریمٌ فی کِتابٍ مَّکنوُن لاَ یَمسُهُ اِلاَّ المُطهروُن»
این قرآن کریم است که درکتاب محفوظ جای دارد و جز پاکان نمی¬توانند آن را مس کنند.
واژه کریم دارای قواعد و ضوابط علوم مهم می¬باشد و برای زندگی دنیوی و اخروی مفید است.
«و فی کتاب مکنون» در کتابی که محفوظ و در امن و پوشیده از مردم است و در
لوح محفوظ قرار دارد و منظور از کتاب قرآن شریف است.
اگر گفته اول را در نظر بگیریم (کتاب = لوح محفوظ) می¬باشد، معنای آیه چنین است:
«مس نمی¬کند (لمس نمی¬کند) کتاب را مگر فرشتگان که از گناه پاک هستند».
اگر گفته دوم (کتاب = قرآن کریم) معنا چنین است: «مس نمی¬کند قرآن را مگر کسانی که از حدث اصغر (بول) و از حدث اکبر (جنابت) و از پلیدی پاکند.
مذهب شافعی، مس حاشیه قرآن را نیز بدون طهارت جائز نمی¬شمرند. منظور از لا یَمسُّهُ نهی و منع از مس می-باشد (یعنی بدون طهارت مس نکنید) نه آنکه مقصود خبر دادن باشد، اگر به صورت خبر باشد (هیچ کس بدون طهارت قرآن را مس نکرده است) دروغ می¬باشد. چرا که به طور یقین در طول تاریخ کسانی که با طهارت نبودند قرآن کریم را مس نموده¬اند.
این گفته را روایتی از امام صادق(ع) تأیید می¬کند: امام(ع) به پسرش اسماعیل فرمود: قرآن تلاوت کن. گفت: وضو ندارم. فرمود: اگر قسمت مکتوب قرآن را مس نکنی تنها ورق قرآن را مس نمایی، ایرادی ندارد.
2-6- تفسیر آیه پنجم
«فیه رِجالُ یُحبُّونَ اَن یَتَطَهَّروا، واللهُ یُحِبُّ المُطَهَّرینِ»
در آن مسجد گروهی از مردم مشغول عبادتند که دوست دارند پاکیزه باشند و خداوند پاکیزگان را دوست دارد.
حسن بصری گفته است: منظور از طهارت پاکیزگی از گناهان است. گفته شده است: این آیه مبارکه در مورد اهل قبا نازل شده و از امام باقر و صادق(ع) روایت شده است: دوست می¬دارند به وسیله آب از غائط (مدفوع) پاکیزه باشند.
غائط اگر از محل خروج به اطراف آن تجاوز نماید، حتماً باید با آب شسته شود تا آثار نجاست برطرف گردد و اگر تجاوز نکند، مکلف مختار است بین اینکه جهت ازاله عین نجاست از 3 عدد سنگ و یا کلوخ پاک استفاده کند و بین اینکه با آب ازاله نجاست نماید.
در روایت نبی اکرم (ص) جمله: «نَغتسِل اَثَرَ الغائِطَ» ما نشانه مدفوع را با آب می¬شوئیم. اشاره به جمع دارد. به دلیل اینکه جمله مذکور بر اینکه عین نجاست را پیش از استعمال آب، برطرف نموده¬اند و اثر و نشانه نجاست را با آب زائل نموده¬اند. دلالت دارد و همچنین در روایت دیگری آمده: که اهل مسجد قبا در جواب پیامبر(ص) گفتند: ما بعد از غائط (دفع مدفوع) از سه تا سنگ پاک استفاده می¬کنیم و پس از آن از آب استفاده می¬کنیم.
شافعی گفته است: استنجاء از بول و غائط به وسیله آب و یا به وسیله سنگی واجب می¬باشد و دوباره خواندن نماز بر کسی که استنجاء نکرده است را واجب نموده و مالک همین گفته را قبول دارد و ابو حنیفه گفته است: استنجاء مستحب است و واجب نمی¬باشد.
2-6-1-دوست داشتن
محبت (دوست داشتن) تأکید اراده و تأکید خواستن است و به همین خاطر به جای «یُحبّوُنَ» نگفته است «یریدون» و خداوند دوستی آنها را به دوستی خود مقابله نموده و فرموده است: خداوند پاکیزگان را دوست دارد.
2-7- تفسیر آیه ششم
«وَ اَنزَلنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهوُراً» از آسمان آب پاکیزه فرو فرستادیم
طهور به معنای زیاد پاک بودن است و صفت آب است و بر پاک بودن آب دلالت دارد.
اما درباره آب پاک که در احکام فقهی آب اقسام گوناگون تعریف شده است.
2-7-1- آب مطلق
آبی است که در طبیعت وجود دارد. آب باران یا آب چاه باشد. به هر قسمی که باشد، قلیل یا کر باشد. با تغییر یکی از اوصاف سه¬گانه¬اش «رنگ»، «بو»، «طعم» به واسطه همین نجاست منجس می¬شود، ولی اگر اوصاف دیگرش تغییر پیدا کرد، منجس نمی¬شود.
2-7-2- آب جاری
آبی است که از زمین بجوشد و عنوان چاه بر آن صدق نکند اعم از آنکه جوشش آن دائمی و متصل باشد یا چنین نباشد یا بجوشد یا بدون آن. اگر آب جاری به واسطه تغییر به همین نجاست منجس شد، تطهیرش به این است که تغییر از آن زائل گردد. اعم از آنکه زوال خود به خود صورت گرفته و یا به واسطه تدبیر و علاجی تحقق پیدا کند.
آب غیرجاری در صورتی که به واسطه ملاقات با نجس متغیر شد، چگونه تطهیر می¬شود؟
مطهرش دو امر است:
الف: زوال تغییر.
ب: اتصال و ملاقاتش با کر طاهر. اعم از اینکه، این ملاقات پس از زوال تغییر بوده یا مقارن با آن صورت گیرد.
1. مجرد ملاقات کر با منتجس سبب تطهیر آن می¬باشد. پس در تحصیل طهارت آب منجس شرط نیست که آب کر به صورت دفعی بر منجس واقع شود.
2. در طاهر شدن آب قلیل منجس شرط نیست که با آب کر مخروج گردد، بلکه اتصال به هر نحوی که باشد کافی است اگر چه امتزاجی در بین نباشد.
3. فرقی نیست در اینکه ملاقات با کر طوری باشد که آب کر و آب نجس هر دو در یک سطح باشند، یا اینکه کر در سطح بالا باشد و آب نجس در سطح پایین و بالعکس.
2-7-3-آب کر
به آبی گفته می¬شود که در طهارت اشیاء معتبر بوده و به مجرد ملاقات با نجاسات متجس نمی¬شود. مشهور آن است که: وزن کر، هزارو دویست رطل عراقی است.
2-7-4-آب قلیل
آب کمتر از کر را می¬گویند.
آب چاه: آبی است که از زمین بجوشد، منتهی بر روی زمین جاری نمی¬شود
.
آب قلیل و آب چاه به مجرد اینکه با نجاست ملاقات کند، نجس خواهد شد.
2-7-5-آب مضاف
آبی است بدون قید، اسم آب بر آن صادق نیست، مانند آب فشرده شده از اجسام و مخروج شده با آنها به نحوی که اطلاق از آن سلب شده باشد هم چون آب گوشت.
آب مضاف ذاتاً پاک بوده ولی بنابر قول اصلح پاک کننده غیر نمی¬باشد یعنی نه مطهر از حدث است و نه مطهر از جنب. چه در حال اختیار و چه در حال اضطرار.
آب مضاف ولو اینکه کثیر باشد به واسطه اتصال به نجس، منجس می¬شود.
آب مضاف نجس زمانی پاک خواهد شد که به آب کثیر و کر مطلق شود به نحوی که دیگر به آن آب مضاف نگویند.
2-8- تفسیر آیه هفتم
«وَ یُنَزَّلُ عَلیکُم مِنَ السَّماءِ ماءً لیطهِّرکُم بِهِ وَ یُذهِبُ عَنکُم رِجزُ الشَّیطان»
آبی که از آسمان برای شما فرو می¬فرستد تا با آن شما را پاک و پلیدی شیطان را از شما دور سازد. هر مایعی که زائل کننده عین نجاست است، جائز است، با آن ازاله نجاست نمود. برای شیعیان آیه مبارکه دلیل است: که به جهت مطهر بودن آب بر ما منت گذارده است و معلوم است که غیر از آب، مایعات دیگر مطهر و پاک کننده نمی-باشند. و اگر دیگر مایعات نیز پاک کننده بودند، منت گزاری ناتمام بود و بلکه در آیه به جای (ماء) (مایعاً) می¬فرمود، بهتر بود.
2-9- تفسیر آیه هشتم
«و یسئلونک عن المحیض، قل هو اذی ..» و از تو درباره خون حیض سوال کنند، بگو چیزی زیانبار و آلوده است. از این رو درحالت قاعدگی از زنان کناره گیری کنید و با آنان نزدیکی ننمائید تا پاک شوند و هنگامی که پاک شدند، از آنجائی که خدا به شما فرمان داده است، با زنان آمیزش کنید. خداوند توبه کنندگان را دوست می دارد و پاکان را نیز دوست می دارد».
2-10- تفسیر آیه نهم
«انما المشرکون نجس فلایقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا».
همانا مشرکان آلوده و ناپاکند، پس نباید بعد از امسال (مورد اتفاق) نزدیک مسجد الحرام شوند.
کلمه «انما» این است و جز آن نیست. برای حصر است و معنای آن این است: از انسانها هیچ کسی پلید و ناپاک نیستند، مگر مشرکین. واژه «نجس» بر وزن «هرس» در اصل مصدر است و از باب مبالغه است و منظور معنای وصفی آن است. و در آیه نهی می شود از ورود و عبور مشرکین در مسجد الحرام.
2-11- تفسیر آیه دهم
«یا ایها الذین امنو انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون».
ای کسانیکه ایمان آورده اید، شراب و قمار و بت پرستی و ازلام (نوعی بخت آزمایی) پلیدند و از عمل شیطان می باشند پس از آنها دوری کنید تا رستگار شوید.
2-12- تفسیر آیه یازدهم
«و ثیابک فطهرا و الرجر فاهجز».
لباست را پاکیزه کن و از پلیدی بپرهیز.
2-13- تفسیر آیه دوازدهم
«و اذا بتلی ابراهیم ربه بکلمات فائمهن».
هنگامی که خداوند ابراهیم را با وسائل گوناگون آزمود و او از عهده آزمایش به خوبی برآمد.
فصل سوم :
مطهرات
3- آب مطلق
آبی است که بر طبیعت خود باقی باشد، همچنانکه از آسمان فرود می آید و یا از زمین می جوشد. به طوریکه بدون وصفی به آن آب گویند. آب بر مطلق بودن خود باقی می ماند مگر اینکه حفظ آن مشکل باشد. مانند آبی که به واسطه گل و خاک و راکد ماندن زیاد و یا افتادن و ریختن برگ درختان در آن و یا جمع شدن کاه و امثال آن و یا به واسطه قرار گرفتن در محل عبور نمک و گوگرد و سایر مواد معدنی تغییر شکل داده باشد که در این صورت از مطلق بودن خارج می شود.
به اتفاق همه مذاهب آب مطلق پاک و پاک کننده از حدث و خبث است. و خداوند می فرماید: «و انزلنا من السماء ماء طهوراً» .
آب مطلق بر پنج قسم می باشد:
1. آب کر
2. آب قلیل
3. آب جاری
4. آب باران
5. آب چاه
کر: پیمانه ای است برای آب که در اصطلاح شرع هریک از طول و عرض و عمق آن باید سه وجب و نیم باشد.
1-1- آب کر:
آبی است که طهارت به وسیله آن حاصل می شود. در مقدار کر روایات زیادی وجود دارد ولی مشهورترین آنها هزار و دویست رطل عراقی است. و وزن آن بنابر قول مشهور یکصد و سی درهم باشد و از جهت مساحت مطابق نظر مشهور کسری به اندازه چهل و دو هفت هشتم وجب یک انسان متعارف است و در قول دیگر 27 وجب می باشد.
فقهای امامیه مقدار کر را هزار و دویست رطل عراقی دانسته اند. شیخ مفید و طوسی این مقدار بر حسب من شاهی شصت و چهار من و بیست مثقال کم می باشد. و هر من شاهی یک هراز و دویست و هشتاد مثقال است و برحسب من تبریز از یکصد و بیست و هشت من بیست مثقال کم است. و از نظر مساحت بنابر احتیاط چهل و دو هفت هشتم وجب یک انسان متعارف و برحسب کیلوگرم 419/377 کیلوگرم می باشد. برخی فقها مانند امام خمینی(ره) آن را برحسب مساحت سه وجب و نیم دانسته اند.
در روایت ابی نصیر از اباعبدالله(ع) آمده است: از امام صادق(ع) سوال شد: مقدار آب کر چقدر است؟ امام(ع) فرمودند: اگر آب سه وجب و نیم در طول و عرض و عمق باشد آن آب کر است.
دلیل فقهای امامیه بر اعتبار آب کر، اجماع فرقه امامیه است و حدیثی که از حماد بن معاویه بن عمار از امام حسین(ع) روایت کرده است: هرگاه آب به قدر کر برسد چیزی آن را نجس نمی کند.
شهید اول می فرماید: آب پاک کننده از حدث و خبث است و در صورت تغییر به وسیله نجاسبت، نجس می شود و با زوال تغییر در صورتی که جاری باشد و یا با آب کر اتصال پیدا کند پاک می شود و منظور از تغییر این است که یکی از اوصاف سه گانه اش یعنی رنگ، مزه و بو نجس شود.
در جواهر الکلام آمده: آبی که مقدار آن به اندازه کر یا بیشتر باشد برسد به واسطه رسیدن چیزی از نجاسات به آن نجس نمی شود مگر اینکه یکی از اوصاف سه گانه اش تغییر کند. به دلیل اجماع و اخباری که در این باره آمده: از جمله روایت ابن عقیل از امام صادق(ع) که فرموده:
خلق الله الماء طهوراً. لاینجسه شیء الا ما غیر لونه او طعمه او ریحه.
خداوند آب را پاک و پاک کننده آفرید چیزی از نجاسات آن را نجس نمی کند مگر اینکه رنگ ، مزه و بویش تغییر کند.
3-2- آب قلیل
آبی است که مقدارش از آب کر کمتر است. و به محض برخورد با چیز نجس، نجس می شود. آب قلیل اگر با آب کر یا جاری برخورد کند و هم سطح خود یا آبی که بالاتر از آن قرار داشته باشد، برخورد پاک می شو.د و به اجماع فقها با بارش باران بر آن پاک می گردد.
3-3- آّب جاری
آبی است که از زمین بجوشد و جریان داشته باشد مانند آب چشمه و قنات. مذاهب دیگر در آب جاری اختلاف نظر دارند.
حنفیه می گوید: آن چه جاری باشد، چه قلیل چه کثیر، به منبع متصل باشد یا نباشد به مجرد برخورد با ناپاک نجس نمی شود. و اگر در یک ظرف آب پاک باشد و در ظرف دیگر آب نجس و از جای بلند ریخته شوند و در هوا با هم مخلوط گردند و سپس فرود آیند، تمامش پاک است. همچنین اگر در روی زمین جاری شود، اعتماد بر جریان است و به هر نحو که باشد حکم آب کثیر را دارد. و اگر جاری نباشد ماند آب قلیل است. اگرچه از زمین بجوشد و از اینجا حکم کرده اند به اینکه آب باران اگر به زمین نجس بریزد و جاری نشود زمین بر نجاست خود باقی می ماند.
بنابراین در نزد حنفیه آبی که با برخورد نجس، نجس نمی شود دو قسم است: اول: آب راکدی که از یک طرف آن جریان داشته باشد و طرف دیگر جریان نداشته باشد.
دوم: آب جاری به هر نحو که باشد، اما قلیلی که با برخورد نجس نمی شود، همان راکدی است. اگر یک طرف آن جریان داشت، طرف دیگر هم جریان داشته باشد.
شافعیه می گوید:
بین آب جاری و راکد و جوشنده از زمین و غیر آن فرقی وجود ندارد وهمانا اعتبار به قلت و کثرت است. بنابراین آب کثیری که به حد نصاب قلتان برسد به محض برخورد نجس نمی شود. ولی اگر کمتر از قلتان باشد، نجس می شود. اگرچه جاری یا راکد باشد، بجوشد یا نجوشد، به دلیل اطلاق حدیث: «اذا بلغ الماء قلتین لمیحمل خبیثاً».
پس فرق بین جاری و راکد نزد شافعیه آن است که راکد به طور مجموع یک آب است. اما جاری اگرچه متصل باشد به چند قسمت تقسیم می شود. و هر قطعه آن حکمی مستقل از قطعات دیگر را دارد. اگر زیاد باشد با برخورد با نجاست نجس نمی شود ولی اگر کم بود نجس می شود. بنابراین شافعیه برخلاف حنفیه جریان را معتبر نمی داند. ولی حنفیه جریان را سبب تطهیر می داند.
نظر حنابله:
اگر آب راکد کمتر از قلتان باشد، به مجرد برخورد با ناپاک نجس می شود چه از زمین بحوشد یا نجوشد. اما جاری جز با تغییر حالت نجس نمی شود. یعنی حکم آن حکم آب کثیر است. اگرچه نجوشد و این قول به رای حنفیه نزدیک است.
نظر مالکیه
آب قلیل به مجرد برخورد با ناپاک نجس نمی شود و فرقی بین جاری و راکد نگذاشته اند و تنها تغییر حالت آب را معتبر می دانند اگر با نجاست تغییر کرد، نجس است وگرنه به طهارت خود باقی می ماند. اگرچه بجوشد یا نجوشد، کم باشد یا زیاد باشد.
نظر امامیه
برای جریان در هیچ حالی اثر نیست و اعتبار آن به منشاء جوشنده و یا کثرت است. پس اگر آب به منشاء جوشنده ای متصل باشد حکم آب کثیر را دارد. یعنی با برخورد با نجس، نجس نمی شود.
3-4- آب باران
چهارمین نوع آب مطلق آّب باران است که از آسمان به زمین فرود می آید. اگر بر زمین نجس ببارد آن را پاک می کند. همچنین خاک نجسی را که به واسطه باران گل آلود شود و آب آن را فراگیرد پاک می کند، اما گر فقط رطوبت به آن برسد پاک نمی شود.
آب باران در نزد امامیه هنگامی که از آسمان می بارد مانند آب چشمه و کثیر است که با برخورد با نجاست نجس نمی شود و زمین و لباس و ظروف و تمام اجسام پس از برطرف شدن عین نجاست به مجرد نزول باران بر آن پاک می شود.
در «مستمسک» آمده: زمین نجس با رسیدن آب باران به آن پاک می شود به شرطی که آب از آسمان بر آن جاری شود. اگرچه به کمک باد باشد و هرگاه قطرات باران بر سقف خانه بریزد و جاری نشود پاک کننده نیست. همچنین هرگاه بر روی درخت بریزد و سپس به زمین بیفتد.
3-5- آب چاه
پنجمین نوع آب مطلق است که از زمین می جوشد . و در نزد فقهای امامیه چنانچه نجاست به آن برسد اگرچه کمتر از حد کر باشد چنانچه بو و رنگ و مزه آن تغییر نکرده باشد، نجس نیست.
شیخ طوسی می فرماید: اگر به واسطه نجاست آب چاه تغییر پیدا کرد و تغییری در اوصاف سه گانه بوجود آمد، همه آب آن را باید کشید و اگر کشیدن همه آب چاه ممکن نباشد باید به مقداری کشید که تغییر بوجود آمده از بین برود و شیخ مفید و ابن عقیل و ابی الصلاح و ابن البراج نیز همین قول را برگزیده اند.
زمین: پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «جعلت لی الارض مسجداً و طهوراً»
یعنی زمین برای من سجده گاه پاک و پاک کننده قرار داده شده است.
در مستمک آمده: دومین مورد از مطهرات زمین است و باطن و فعل کفش با راه رفتن بر روی آن یا با کشیدن آن بر زمین پاک می شود: زیرا امام (ع) فرموده¬اند: ان الارض یطیر بعضه بعضاً. »
و خبر صحیح زراره از امام ابی جعفر (ع) آمده» «لا یغسلی الا ان یفذرها و لکنه یمتسما حتی یذهب اثرها و یصلی »
نزد امامیه و حنفیه زمین پاک کننده است. کف پا و ته کفش با راه رفتن روی زمین یا کشیدن به زمین به مانند برطرف شدن عین نجاست. »
امام خمینی (ره) با سه شرط زمین را پاک کننده می داند : «اول اینکه زمین پاک باشد. دوم اینکه خشک باشد و سوم اینکه اگر عین نجاست مانند بول و خون و یا گل متجنس در کف پا و ته کفش با راه رفتن و مالیدن به زمین از بین برود.»
3-6- آفتاب: از دیگر مطهرات است. و پاک کننده زمین و چیزهای دیگر . شن و حصیرها و بوریاها و از هر چیزی که قابل انتقال نیست مانند: ساختمان، حیاط، درختان، شاخه ها و میخهای کوبیده شده بنابر قول مشهور ادعای اجماع نیز با آن شده است .
در خبر صحیح زاراه از امام (ع) که می گوید:
از ابا جعفر (ع) پرسیدم: بولی که بر سطح زمین یا در مکانی که نماز در آنجا خوانده می شود می ریزد، حکمش چیست؟ امام (ع) فرمودند: «هر گاه گرمای خورشید آن را خشک کند، می توان بر آن نماز خواند و پاک است. »
امامیه گفته¬اند: آفتاب، زمین و مثل آن از غیر منقول چون درختان و برگ و میوه و همچنین ساختمانها و میخها و نیز از منقولات چیزهایی مانند حصیر را پاک می کند. جز فرشهای نشیمن را مشروط به اینکه تنها با آفتاب بخشکد نه با کمک باد .
حنفیه گفته¬اند: خشک شدن زمین و درختان چه با آفتاب باشد ، یا باد پاک می شود .
مالکیه، حنابله و شافعیه گفته¬اند: زمین با تابش آفتاب و باد پاک نمی شود بلکه باید بر آن آب ریخت البته در چگونگی تطهیر اختلاف دارند.
استحاله: دگرگون شدن چیز نجس به طوریکه عوض شود و به صورت چیز پاکی درآید. مثل اینکه چوب نجس بسوزد و خاکستر شود یا سگ در نمکزار فرو رود و نمک شود. ولی اگر جنس آن عوض نشود مثل اینکه گندم نجس را آرد کنند یا نان بپزند پاک نمی شود .
استحاله بر دو نوع است:
الف) استحاله بوسیله آتش
ب) تبدیل شدن به خاکستر مثل خاکستر سیگار
و اکثر علما ادعای اجماع در پاک کنندگی آن دارند. امامیه گفته¬اند: آتش دخالتی
در تطهیر ندارد و فقط برای استحاله علت است .
شهید اول در کتاب «لمعه» استحاله و تبدیل شدن شراب به سرکه را جزء مطهرات دانسته و شهید ثانی استحاله را مانند مردار و مدفوعی دانسته که به خاک یا کرم تبدیل می گردد .
از دیگر مطهرات «انقلاب» است. (کم شدن دو سوم آب انگور).
مثل اینکه خمر از مسکر بودن خالی شود سپس پاک می شود. چه به نفسه یا برای درمان و در کتاب منتهی – مهذب البارع و کشف اللثام و مجمع البرهان ادعای اجماع بر آن شده است .
و هرگاه مشک در انقلاب خمر داشته باشیم بر نجاست باقی می ماند. شهید اول در کتاب «لمعه» و شهید ثانی در «تحریر الروضه» تبخیر دو سوم آب انگور که بنا بر نجاست آن، سبب پاک شدن یک سوم باقیمانده و نیز ادوات و همزن آن می شود، از مطهرات دانسته و نظر امام خمینی (ره) نیز چنین است .
ذهاب ثلثین در عصیر عینی است و بنابر قولی با غلیان نجس می شود. اما قول بهتر عدم نجاست آن است .
3-7- آتش:
به نظر شهید اول آتش پاک کننده چیزی است که آن را به خاکستر یا دود تبدیل کند .
امامیه گفته¬اند: آتش دخالتی در تطهیر ندارد و فقط برای استحاله علت است. پس اگر هیزم خاکستر شود و آب نجس بخار شود محققاً پاک می شود. یعنی هر گاه هیزم تبدیل به زغال شود، چون استحاله نشده ، نجس است.
مالیکه گفته¬اند: خاکستر آتش نجس، پاک و دود آن نجس است.
حنفیه گفته¬اند: سوزاندن نجاست با آتش به شرطی پاک می شود که عین نجاست برطرف شود.
و حکم کرده¬اند که اگر گل نجس پخته شود و نیز روغن هرگاه صابون شود، پاک می شود .
شافعیه و حنابله گفته¬اند: آتش از پاک کننده ها نیست و مبالغه کرده¬اند که دود و خاکستر اشیاء نجس پاک نیست .
3-8- «انتقال»
از مطهرات دیگر است. مانند انتقال خون انسان بر حیوان دیگری که خون جهنده ندارد و خون آن حیوان حساب شود، پاک می گردد و این را انتقال می گویند. مانند: شپش، کک و پشه .